شاهزاده برای همکاری اصولی دارد که بارها اعلام نموده است. اتفاقاً اصول شاهزاده نیز استوار است بر «ایرانخواهی». بارها ایشان فرمودهاند که اعتقاد به ملت ایران و پرچم ملی، حفظ مملکت و اعتقاد به ارادهی ملت و دولت ملی سکولار، اصول ایشان برای همکاریاند. از این رو با جمهوریخواهان ایرانخواه نیز همکاری کردهاند.
همانگونه که تا کنون بارها، و به تأکید، از زبان فرماندهان سپاه شنیدهایم و در مبانی تأسیس نامبارک آن نیز دیدهایم، این نهاد، به عنوان بخشی از به اصطلاح «نیروهای نظامی ایران» وظیفۀ خود را نه حفظ کشور و ملت ایران، نه حفظ امنیت کشور و مردم و مرزهای ایران، بلکه حفظ نظام برخاسته از انقلاب اسلامی میداند! تنها همین یک دلیل، همچون منطق قاطعی، حقانیت حس بیزاری ملت ایران علیه این نهادِ نگاهدارندۀ رژیم اسلامی ضدِ ایرانی را توجیه کرده و بدان مشروعیت میبخشد.
نظام پادشاهی مشروطه با طبیعت تاریخ ایران همخوان میباشد و قرار داشتن آن بر «فراز کشاکشهای» سیاسی روزانه و وابسته نبودن آن به نیروهای سیاسی و پیوند پادشاه با تمام آحاد ملت در سراسر کشور و بیرون بودنش از قدرت اجرایی و داشتن قدرت معنوی و نماد «وحدتِ وحدت و کثرتها» در ایران میتواند در شرایط بحرانی، نگهدارنده وحدت سرزمینی و بقای ایران باشد. پادشاهی در ایران «پاداشی» است که ایرانیان برای بقای خود و میهن خود به پادشاه میدهند، تا در شرایط بحرانی نگهبان ایران و حفظ همزیستی اقوام ایرانی باشد. بعبارتی؛ نظام پادشاهی در ایران «پاداشی» است برای حفظ یک «ضرورت» تاریخی!
دختران و پسران جوان در صف مقدم این جنبش ملی ژرف و گسترده، با همه توحشی که «نظام» سرکوبگر بهکار میگیرد، با هوشمندی شگفتانگیزی، در شرایطی سخت و طاقتفرسا و با هزینه سنگین، حلقه محاصره را بر «نظام» تنگتر میکنند تا که بتوانند با برهم زدن «نسبت نیروها»، «نظام» را وادار به تسلیم و قبول صورتی از پذیرش پایان خود کنند. ایرانیان همواره آگاهانه تلاش کردهاند مبارزه خود علیه رژیم متوحش و خونریز را، به قصد کنترل ابعاد خشونت آن، هوشمندانه پیش ببرند و در دام نقشههای خطرناک مورد علاقه حکومت گرفتار نیایند. اما بهکارگیری این روشهای خردمندانه و هوشمندانه را نباید به حساب خالی شدن میدان مبارزه با «نظام» تلقی کرد و بدتر از آن به جامعه این گونه القا کرد که نظام خود بخود در حال فرو پاشی است!
ما در اینجا این بحث، که چرا در ایران و برای ایران پادشاهی یک ضرورت است، را به جای دیگری محول میکنیم. اما در مورد تحول تاریخی مشروطیت، دوران تجدد ایران، و نوآیین شدن نظام کهن پادشاهی ایران و عملکرد نظام پادشاهی مشروطه، در دورۀ دو پادشاه پهلوی، یعنی طی نزدیک بر شش دهه حرکت در مسیر تاریخ، که جزیی از آگاهی ملی ما است، سخن بسیار داریم، که چند نکته از آن را در ادامه، در پرتو همان دو مفهوم «شکست سیاسی» و «شکست تاریخی» یادآور میشویم.
انقلاب ۵۷ انقلابی بوده است؛ علیه تاریخ ملت ایران، علیه دولت ملی ایران، علیه انقلاب مشروطه ایران، علیه نظام پادشاهی ایران، علیه دستاوردهای ایرانِ مدرن خاصه در دورۀ پادشاهان پهلوی، علیه آزادی، علیه حقوق و آزادی زنان، علیه برابری ادیان، علیه قانونگذاری عرفی، علیه قرارگرفتن اسلام برابر سایر ادیان در ایران، علیه آغاز شکلگیری نطفههای نظام و حقوق شهروندی، علیه امینت مرزهای ایران، علیه اعتبار و نام و عزت ایران، علیه صلح با جهان و همسایگان. بدون نفی ماهیت ضدایرانی آن انقلاب و بدون بستن آگاهانۀ پرانتز این انقلاب نحس، و بدون بازگشتن به پیش از نقطهای که فتنۀ نابودی و فلاکت ایران، از آنجا آغاز شد، هیچ گامی را به جلو نمیتوان برداشت. عزیمتگاه مهم است. اصلاحطلبانی مانند آقای مهدی نصیری، یا تاجزاده و امثال آنها، باید بگویند، برکدام شالودهها ایستاده و از کدام عزیمتگاه عزم رفتن به جلو دارند؟ به کدام جلو؟
وقتی شعر سیاوش کسرایی ” دلم هوای آفتاب می کند ” منشر شد و همه آن را خواندیم هوشنگ گلشیری گفت بالاخره کسرایی یک ” شعر” گفت!… کسرایی آن شعر را در غربت سروده بود.
اما همیشه برای من این سوآل بود که کسرایی در آن غربتگاه باکو چکونه آبهای فیروزه فام دریای خزر را می دیده است . امروز در صفحه خانم سوسن آزادی شعری از کسرایی را خواندم که پاسخ سوالم بود. روحش شاد که با همه چرک آلودگی ایدئولوژیک اما تا مغز استخوان ایرانی بود و دغدغه میهن داشت:
در میان ما ایرانیان رایج است که هرگاه میخواهیم ارج کسی را بداریم، او را با شخصیتی مشهور مقایسه میکنیم. هرچه شهرت آن شخصیت بیشتر باشد، خوب ارج آن فرد هم بیشتر میشود. هرچه به خودم فشار آوردم که رسم است و شخصیتی را پیدا کن ـ حال از هر گوشه ای از دنیا ـ دیدم رضایت خاطرم را فراهم نمیکند. از ویلی برانت گرفته تا ماکس وبر، از هلموت اشمیت تا …! راستش باید مچ خودم را میگرفتم. با این سنت نمیتوانستم بسازم. اگر میخواستم همایون را با کسی مقایسه کنم، یکتاییاش را از او میگرفتم. و از عهدهی این کار نمیتوانستم برآیم، زیرا او را یگانه میخواستم.
مردم بیزار از جمهوری اسلامی، در ایران بر گرد شاهزاده، ساحتی برای اعطای اعتماد خود را فراهم میبینند. این ساحت به تصنع و به ارادۀ مصنوعی کسی و به دست بیگانگان ایجاد نشده است. این رهبر را کسی «نتراشیده است»! حدیث پیوند مردم و شاهزاده، روایت ساختگی داستانسرایان نیست. حدیث نفس یک پیکار ملی علیه یک رژیم ضد ملیست و از دل تجربه و تاریخ و منش و روش چهاردههای خود ایشان و جنم ایراندوستیشان برآمده است. هیچ راز و سری در پس این برآمد تاریخی نیست. تاریخ آن روشن و برخاسته از ایراندوستیست! به همین دلیل نیز هیچ تصادفی نیست که؛ هر ریزش واقعی و به صدق، از پیکرۀ رژیم اسلامی و در آرزوی تغییر مسیر تیرهروزی کنونی ایران، بلافاصله چشم امید خود را به شاهزاده رضا پهلوی دوخته و راه اعطای اعتماد خویش را به همان ساحت امانتداری ایران به دست شاهزاده میجوید.
آقای اکبر گنجی مطمئن باشید و شک نکنید که شما و امثال شما و بسیاری از انقلابیون پنجاه و هفتیها در آینده بعنوان سمبُلهای «نعل خر» در برابر مورخان آینده قرار خواهید گرفت و مورخان آینده درباره شما خواهند نوشت و از خود خواهند پرسید، چرا شما و امثال شما از خود نپرسیدید، چرا در تمام این تاریخ درازِ ایران هیچ تنش جدی، میان ایران و ایرانیان و اسرائیل و یهودیان نبوده و اگر هم در زمانهایی گاه به گاه تحریکات ضد یهودی بوده از سوی آخوندها و عمامهسران در زمانهایی که حکومت ایران ناتوان بوده صورت گرفته است.
رژیم میکوشد زندانها را با اجرای نقشههای پلید به محل اختلافافکنی تبدیل کند و به گونهای مصنوعی افرادی را معتبر و افراد دیگری را بیاعتبار کند. هرگاه نیاز افتاد زندان را چون ابزار ایجاد ارعاب و وحشت به خدمت درآورد و در حالتی دیگر آن را چون «ویترین»ی برای وارونه جلوه دادن چهره سرکوبگر خود و در مواردی زندان را محل «مقاومت» افراد مورد نظر خود قرار میدهد تا که با دادن اعتباری مصنوعی به آنان برای روز مبادا در جایی «جاساز» شوند. نمونههای اکبرگنجی، مهدی خزعلی و بسیاری دیگر در سطوحی متفاوت برابر ما قرار دارند. بی جهت و تصادفی نیست که آقای تاجزاده نوشته خود تحت عنوان «تقاطع تنش زایی» را با آدرس «زندان اوین» به پایان برده است.
با الهام و اقتباس از گفتۀ «دکتر» مبنی بر اینکه قانون اساسی مشروطه و سایر قوانین این دورۀ تاریخ جدید ایران «ناقص بود اما ناقصالخلقه نبود» میتوانیم همین حکم برخاسته از آن خرد دانای عصر جدید ایران را از قوانینش به دانشگاهش و به آن روان جوان و نهال تازه نشانده شده، نیز سرایت دهیم و بگوییم؛ آرزوها، آرمانهای پدران مشروطهخواه و پرسش ابراهیمبیگ سیاحتنامهنویس، بعد از پیروزی انقلاب مشروطه پاسخی در عمل یافت. از جمله در تأسیس دانشگاه، که آن نیز، عمل مبتنی بر «نظری در عمل» بود.
در میان حضار مرحوم مهدیقلی هدایت (حاجیمخبرالسلطنه) رئیسالوزراء سابق ایران که از لحاظ سن و قدمت خدمت مرتبه ارشدیت داشت مرتجلا عرض کرد “ذات مقدس شاهانه چند سال قبل کلنگی به زمین زدند که اوضاع جسمی مردم این کشور را اصلاح میکرد (اشاره او به کلنگی بود که اعلیحضرت شاه در ۱۳۰۷ برای ایجاد راهآهن در محل ایستگاه کنونی به زمین زدند) امروز نیز بنایی را شروع میفرمایند که روح را پرورش میدهد. الحمدالله که نمردم و چنین روزی را دیدم… “
به جنبش ملی، علیه نظام اسلامی باید دامن زد. به موازات آن باید شاهزاده رضا پهلوی را، از درون و بیرون، در مقام پیامآور صلح ملت ایران و در جایگاه تنها آلترناتیو در مقابل جمهوری اسلامی شناساند. ما همه باید از شاهزاده بخواهیم؛ تمامی کاریسما و هنر دیپلماتیک خود را بکار اندازد، با همۀ کشورهای درگیر وارد صحبت و مذاکره شود، به ویژه با اسراییل و آمریکا، و با سایر کشورهای غربی، به یاری و با فشار اسراییلیها! از آنان، به ویژه از اسراییلیها و آمریکاییها، بخواهند که بجای تدارک و تیز کردن سلاحهای خود، به جای تحریک نیروهای تجزیهطلب و تروریستی، به جنبش ملی ایران یاری رسانند. شاهزاده در همین چند روز نشان دادهاند که به این نقش مهم خود واقف هستند. اما برای آنکه جهانیان بتوانند به چنین جنبشی امیدوار شوند و به شاهزاده، به عنوان تنها نمایندۀ این جنبش بنگرند، مردمانی باید وسط میدان باشند!
اگر قرار است ایران بماند و ملت ایران بار دیگر به زندگی شرافتمندانۀ خود در امنیت و ثبات و به صلح با جهان و همزیستی و مسالمت با همسایگان بازگردد، باید جمیع آحاد این ملت، به پیکار ملی خود، با هدف آزادی ایران از چنگ جمهوری فاسد و تبهکاران، بکوشند و بر محور حضور کسی که نمادِ ارادۀ آن ملت و امیدبخش آن جنبش و حافظ یکپارچگی عزم پیکار آنان است، گردآیند. گوشهای جهانیان باید بشنوند و چشمهایشان باید ببینند، که ملت ایران در ارادۀ برانداختن رژیم اسلامی منسجم و همسو و همدل است و نماینده و پیامآور و بازگوکننده خواست ملت ایران و امین مردم ایران شاهزاده رضا پهلویست.
جمهوری اسلامی، رژیمی بحرانزا و بحرانزی است. ۴۵ سال است که این رژیم ضدایرانی، جنگ و بحران و تحریم را به ملت ایران تحمیل کرده است. در شرایطی که احتمال حمله جمهوری اسلامی و تروریستهای نیابتیش به خاک اسرائیل میرود، به رهبر رژیم هشدار میدهم که دست از حماقت بردارد و با سیاستهای توسعهطلبانه و البته خیانتکارانهاش، ایران را به ورطه جنگ نکشاند. خامنهای و رژیم تحت امرش، ایران را به کشوری عقبمانده و منزوی بدل کردهاند، و با درگیر کردن ملت و مملکت در جنگی دیگر، تنها بر مصیبتهای ایرانیان میافزایند.
جنگ خامنهای، جنگ ایران و ملت ایران نیست. باور دارم که بخش بزرگی از نیروهای نظامی کشور و خانوادههایشان نیز با ورود به چنین جنگی مخالفند. از نیروهای نظامی و امنیتی که به ایران وفادارند و نه به جمهوری ضدایرانی، میخواهم که در برابر جنون آخرالزمانی خامنهای و پاسدارانش بایستند. امروز وظیفه هر ایرانی وطنپرستی است که مخالفت آشکار خود را با جنگطلبی خامنهای اعلام کند. امروز زمان همبستگی ملی برای نجات میهن است.
h ps:// .me/OfficialRezaPahlavi/1303
اتکا به قدرت همبستگی ملی فراگیر و نقش بیبدیل شاهزاده رضا پهلوی، که اینک همچون پاردایمی «روح و جان» ملت ایران را در تسخیر خود دارد، برای رو در رویی مقتدرانه با رژیم جمهوری اسلامی و جنگ افروزیهای آن، نقش تعیین کننده در تغییر توازن قوا خواهد داشت. ایرانیان همیشه از موجودیت کشور خود در برابر بیگانگان و دشمنان خارجی حفاظت کردهاند، این بار از جمله دلایل دشواری و پیچیدگی دفاع از کشور این است که دشمنان ایران، داخلی و یا به ظاهر داخلی هستند. ایرانیان قادر خواهند شد بر این نیروی ضد ملی نیز فائق آیند.