در ضرورت بنیادگذاری «دانشگاه ملی» و «علم ایرانشهر» / مصطفی نصیری

بیش از دو سده است که زمان قدیم ایران به سر آمده و منقضی شده، اما ما در این دو سده، فلسفه یا نظریه‌ای نیافتیم تا با ادراک فلسفی دوران قدیم ایران در «صورت معقول»، پایان آن دوران و آغاز دوران جدید را اعلام کند. تا جایی‌که ما قدیم را به‌عنوان «امر واقع فی‌الفعل» یا امر در جریانْ می‌فهمیم و آن را زندگی می‌کنیم، در نتیجه امر قدیم هم‌چنان ادامه یافته و زمان آن منقضی نخواهد نشد. یعنی قدیم با همه معایب و نواقصی که دارد، به‌عنوان یک مشکل تلقی نشده و مورد آگاهی قرارنمی‌گیرد.

دل در اندیشۀ «ایرانشهر» / فرخنده مدرّس

به هر تقدیر، و به‌رغم باز بودنِ درِ تفسیرهای گوناگون از آثار دکتر، اما قراین روشن، صریح و سترگی در آثار «دکتر» یافت می‌شوند که حکایت از داوری و اشارۀ ایشان به وضعیت «عقب‌ماندگی» ما دارند و فکر نمی‌کنم، با وجود آن قراین، حداقل داوری ایشان، در مورد وضعیتِ واپس‌ماندگی ما مورد مناقشه باشد. در کلان‌ترین صورت و در صدر آن قراین، «نظریۀ زوال اندیشه»، «نظریۀ تداوم فرهنگی ایران در زوال» و «نظریۀ انحطاط» و تکیه بر «منطق درونی شکست»‌های ما قرار دارند، که هیچ یک در محتوا، برداشت دیگری به غیر از وضعیت واپس‌ماندگی و بازماندگی ما از آن «گسل» را نمی‌دهند.

photo 2

رعد همی‌زند دهل زنده شدست جزو و کل
در دل شاخ و مغز گل بوی بهار می‌کشد
آنک ضمیر دانه را علت میوه می‌کند
راز دل درخت را بر سر دار می‌کشد
لطف بهار بشکند رنج خمار باغ را
گرچه جفای دی کنون سوی خمار می‌کشد

توضیح یک اشتباه / منصور هدایتی

همان گونه که در تصویرهای زیر دیده می‌شود و طباطبایی در واپسین پیشگفتار توضیح داد، از سال ۱۳۶۷ خورشیدی که نخستین چاپ کتاب تحت عنوان «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» منتشر گردید، تا دو دهه پس از آن کتاب بدون تغییر و در ۲۴۹ صفحه به «چاپ‌های متعدد» رسید. پس از دو دهه کامل، «ویراسته جدید» کتاب این بار با عنوان «درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» در ۳۰۰ صفحه منتشر گردید، در این «ویراسته جدید» ۵۰ صفحه بر کل کتاب افزوده شده که ۱۸ صفحه آن به فصل منحنی تحول اندیشه سیاسی غزالی اختصاص دارد، و صفحات این فصل از ۳۰ به ۴۸ افزایش یافت. با «فرمت» متفاوت. در «ویراسته جدید» فصل جدیدی نیز برکتاب افزوده شد تحت عنوان «فصل نخست:ملاحظاتی در اندیشه سیاسی از اسلام تا ایران».

به مناسبت ۲۴ اسفند زادروز رضاشاه، بزرگ‌ترین ایرانی سده بیستم

“همه چیز را می‌شود اصلاح کرد. هر زمینی را می‌شود اصلاح نمود. هرکارخانه‌ای را می‌توان ایجاد کرد. هر مؤسسه‌ای را می‌توان بکار انداخت. اما چه باید کرد با این اخلاق و فسادی که در اعماق قلب مردم ریشه دوانیده، و نسلاً بعد نسل برای آنها طبیعت ثانوی شده است؟ سالیان دراز و سنوات متمادی است که روی نعش این مملکت تاخت و تاز کرده‌اند. تمام سلول‌های حیاتی آنرا غبار کرده، به‌هوا پراکنده‌اند و حالا، من گرفتار آن ذراتی هستم که اگر بتوانم، باید آنها را از هوا گرفته و به ترکیب مجدد آنها بذل توجه نمایم. اینهاست آن افکاری که تمام ایام تنهائی مرا به‌خود مشغول، و یک‌ساعت از ساعات خواب مرا هم اشغال کرده است….. هیچ چیز در این مملکت درست نیست. همه چیز باید درست شود. قرنها این مملکت را چه از حیث عادات و رسوم، و چه از لحاظ معنویات و مادیات خراب کرده‌اند. من مسئولیت یک اصلاح مهمی را، برروی یک تل خرابه و ویرانه برعهده گرفته‌ام. این کار شوخی نیست و سرمن در حین تنهائی، گاهی در اثر فشار فکر در حال ترکیدن است.“

سخنان رضاشاه بزرگ به نقل از سفرنامه مازندران

تقدیر تاریخی و فرم دولت در ایران در اندیشه جواد طباطبایی / امید غیاثی

مشروطیت، خواستی از درون ایران بود که در فاصله میان بسته شدن نخستین نطفه‌های آگاهی از مفهوم انحطاط، در جنگ‌های ایران و روس، تا نیمه دوم عصر ناصری و سه دهه‌ای که به پیروزی مشروطیت انجامید، در بستری تاریخی شکل گرفت و با همه کمبودها و نواقصش، ایران را در آستانه دوران جدید قرار داد.

بیاد «دکتر» در «راه بی‌پایان» / فرخنده مدرّس

حال به همان میزان شاید «خلاف آمد عادت» باشد، که نگارنده در لحظه‌ها و روزهای نزدیکِ نخستین سالگردِ درگذشتِ «دکتر»، در حالی‌که قلب زیر بار سنگین احساس‌‌های عاطفی برخاسته از افسوس از دست‌دادگی، درگیر ماتم‌زدگی و سرگشتگی بود، اما ذهن، ناخودآگاه، به سوی قطعۀ «بولِرو» اثر آهنگ‌ساز فرانسوی، موریس راول، کشیده می‌شد، که «دکتر» در «تفسیر پدیدارشناسی روح هگل»، ذکرِ پراهمیتی از آن قطعه به میان آورده و برای تفهیم «فلسفۀ هگل» که «آگاهی در کانون آن قرار دارد» از آن یاری جسته و آن را برای ارائۀ تصویری، با قابلیت تبادر روشن به ذهن، الگوی مصداقی و تشبیهی قرار داده است.

پیوندی نیرومند‌تر از هر گفتمان / گفتگوی فرخنده مدرُس با دکتر مهرداد پاینده

نکته‌ای که می‌خواهم در پایان پاسخ به این پرسشتان اشاره کنم، پیوند عاطفی میان همۀ ایرانیان است، که نیرویش از هر گفتمانی بیشتر است. این پیوند است که نگهبان واقعی این سرزمین است. این پیوند را هیچکس نمی‌تواند از ما بگیرد، مگر خود ما. ولی به بهای نابودی خودمان. وقتی به غرور ملی خودم و فرزند نیمه ایرانی‌ام نگاه می‌کنم، آسوده خاطر می‌شوم. سرزمین ما، ایران، هویت، پارۀ تن تک تک ماست. همه ما به آن نیاز داریم، چون بدون آن بی‌هویت می‌شویم.

نگاهی به گفت‌وگوی بابک مینا و مهدی نصیری / بخش دوّم / فرخنده مدرّس

وقتی کسانی آیت‌الله بروجردی را به خیال قدرت و نفوذ کافی‌اش برای سرنگون کردنِ رژیم وقت تحریض می‌کردند، ایشان در پاسخ، نگفتند که در مذهب شیعه اقدام به این امر منع دارد و حرام و مردود است و خلاف اصل و جایگزین آن نیز از مقولۀ حکومت جور است. بلکه پاسخ دادند: «با کدام دانش؟ با کدام قدرت؟ با کدام آدم بیایم در وسط این میدان؟» با این پاسخ آدمی بیاد همان «اژدهای افسرده از بی‌آلتی» می‌افتد! آیت‌الله خمینی اما، با «آلت مهیا» آمد گفت «به قوۀ الهی»! و همه به استثنای اندکی، نظیر پدر محترم آقای نصیری، سرخم کردند. ایشان هم، البته تنها ماندند. بنابراین باید اقرار کرد که «نگاه شاذ در فقه شیعه، نگاه مشهور، این است» که: «ولی فقیه شأن حکومتی ندارد» تا وقتی که «آلت» فراهم نباشد. وقتی فراهم شد در رفع حرام حتماً حجت و حدیث و روایت و «نگاه شاذ فقهی» دیگری یافت خواهد شد، به مصداق همان «حکایت فرو بردن قند حرام در چای برای حلال شدنِ آن»

در سوگ دکتر

هرقدر که بخواهیم به‌دل‌آریم و بگوییم سوگوار نیستیم، چون آن جاودان‌یاد و آن روح زنده، با همۀ آن‌چه از هستی‌ پرمَجدش مانده است، همچون ترنم نوشته‌ها، در برابر چشمان جویایِ دوان بر سطرهای مبارک، می‌نشینند، اما، گو! که روان ناآسوده و قلب ماتمزده راه نمی‌آیند و روا نمی‌دارند. پس بگو که سگواریم، در این نخستین سالگرد غیبت‌ پر حسرت و افسوس‌شان! کیست که بداند؛ دوام عمر تا چند است؟ اما تا عمر باقی‌ست، وامدار آن هزاران هزار زَر بر ورق، که از آن‌ها، این چندین سطر پرقدر را بار دیگر تقدیم خوانندگان می‌کنیم، که «تزهایی» هستند، برآمده از گذشتۀ دراز‌دامن سرزمین و مردمانی که او خوب می‌شناخت، که فرضیه‌هایی هستند، سپرده به آیندگان، که اگر خواستند آینده‌اشان ثمردهد، آنها را شالودۀ احیای خود کنند، تا بخت دولت‌شان بار دیگر بدمد!

نگاهی به گفت‌وگوی بابک مینا و مهدی نصیری / فرخنده مدرّس

 در آغاز آن «گپ و گفت» که رشتۀ سخن را مهدی نصیری این نوانس «جدید» اصلاح‌طلبی و ظاهراً میزبانِ نشست، بدست گرفت، چند میخی را، از همان ابتدا، بر زمین «گپ» کوبید و استوار کرد تا به خیال، زیرکانه، آبی بر التهاب احتمالی گوش‌های تیز شده، به ویژه کسانی که سابقه را می‌شناسند و صبغه را تشخیص می‌دهند، ریخته و احتیاطاً اعتماد سخنران را بیشتر جلب کند که؛ گویا «ما» هم دیگر در جبهۀ مقابل نیستیم و فروتنانه آمده‌ایم تا «گپی» در «مورد دمکراسی، موضوعی که ما از این پس برای ایران نیاز داریم» بزنیم، و خود نیز «دردآشناییم» و می‌دانیم: «فتنه از عمامه خیزد نی ز خُم»!

منطق مشروطیت و آزادی و حقوق برابر زنان / بمناسبت سالگرد سوم اسفند / فرخنده مدرّس

«رضاشاه باید می‌آمد»! نه این‌که بگویم رضاشاه فقط برای ما زنان باید می‌آمد. نه! رضاشاه آمد که مسبب روشن شدن ژرفترین لایۀ منطق مشروطیت و معنای مشروطه‌خواهی بشود. ما زنان هم تنها می‌توانستیم در فهم آن منطق مشروطیت و تجددخواهی، برای آزادی و رفع تبعیض از حقوق‌مان وارد عمل شویم. با آمدنِ ما به میدانِ عمل بود که معنای آزادی و عدالت حقوقی و معنای حقوق شهروندیِ نهفته در حکومت قانون‌مان و در ژرفترین لایۀ منطق مشروطیت‌مان تجلی خود را می‌یافت. در آن زمان آگاهی به این ژرفا ضعیف بود، گُم بود. اما آن منطق به صحنه آمده بود و باید در عمل فهمیده می‌شد و رضاشاه برای فهماندن آن در عمل آمد. اما آن منطق در ژرفای خود چه داشت؟

مسئولیت شخصی و شرایط سیاسی و اجتماعی در انقلاب اسلامی / گفنگوی فرخنده مدرّس با داریوش همایون

انقلابیون از آغاز و پیش از آنکه بدنبال میلیون‌ها کشانده شوند می‌توانستند تصمیم‌های دیگری بگیرند. بخشی به علت تصمیم‌های خود آنان بود که حضور آن میلیون‌ها صورت گرفت. اگر عمل از منطق هدف پیروی می‌کند و به باخت همگانی، بیش از همه دست زنندگان به عمل، می‌انجامد پس منطق هدف عوضی بوده است. ما که عروسک خیمه شب بازی روزگار یا تماشاگران بی‌اختیار و بی‌مسئولیت توطئه ابرقدرت‌ها نیستیم. راهی را از میان راه‌های گوناگون بر می‌گزینیم و بعد قربانی منطق آن می‌شویم. خطائی در این فرایند نیست، سراپای این گزاره خطا بوده است.

«هیچ می‌دانی که در چه حال و روزگاری هستیم؟» / فرخنده مدرّس

اگر دشمنان به جد قصد ایران کنند، ممکن است تصور کنند که می‌توانند همۀ تجهیزات را نابود کنند، اما می‌دانند هرگز نخواهند توانست ارادۀ هشتاد میلیون به مثابۀ «یک پیکر» را، اگر حاضر و ناظر و آماده باشد، آن را نمی‌توانند بشکنند. این خود مانع اصلی‌ست و آنها را، اگرچه نه به کمال، اما دست به عصاتر می‌‌کند. اما حرف اصلی ما این است که تنها این ارادۀ «یک‌پیکر» است که اگر حاضر و ناظر و آماده باشد، می‌تواند نه تنها از پایدارترین امر ملی‌مان یعنی از « استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران» علیه هر دشمنی دفاع کند، بلکه همچنین، بهتر از هر هجمۀ بیگانه‌ای، خواهد توانست با هیمنه و وقار و جلال، با دشمن اصلی و داخلی خود، یعنی جمهوری اسلامی، که اکنون بر تختگاه ایران نشسته‌ است، پیکار کند و پیروز شود. حرف ما این بود که؛ اما اگر آن ارادۀ یکپارچه حی و حاضر و ناظر و آماده در حفظ ایران نباشد، آنگاه می‌توان هر خاکی بر سر این ملت کرد!

رفیق خونی، انور السادات؛ / آرمین. م

شاید مهم‌ترین اقدام او از نظر ما؛ حمایت از محمدرضاشاه و دعوت او به مصر در جریان فتنه ارتجاع سرخ‌وسیاه باشد که در ذهن و دل هر ایرانی قرار دارد. جایی‌که به دولت آمریکا فشار برده و جلوی دسیسه‌های انقلابیان ایران و شخص قطب‌زاده و امثالهم را می‌گیرد و آریامهر را به مصر می‌برد.

در این لحظه‌ها به‌خود آمده و باهم برآییم! / فرخنده مدرّس

هرگاه توانسته باشیم از این توهم بی‌آزاری و محدود ماندن حمله به ایران و یا از آرزوی شرم‌آور حملۀ بیگانگان به خاک کشور بدرآییم، آنگاه خواهیم توانست فکر کنیم! اول به دور کردن خطر حمله به ایران بی‌اندیشیم، به هر راهی و به هر طریقی! از اتهام به یکدیگر دست برداریم و بدانیم؛ هیچ رنجی بالاتر از این نیست که کسانی که تعدادشان در درون و بیرون میهن اندک نیست، که مجبور شوند، به عنوان آخرین تصمیم ناگزیر و برای نگهداری کشور از افتادن به زیر پای بیگانگان زیر بیرق همین خالدبن ولید جنایتکار حاکم کنونی بایستند. و برای هم‌آنان هیچ افتخار و سرفرازیی بالاتر از آن نیست که در راه آزادی کشور از چنگال تبه‌کار رژیم اسلامی، این دشمن وجودی ایران، در کنار همۀ ایران‌گرایان و همۀ ملت ایران بایستند و پیکار کنند. کسانی هم که بر این نظرند که خطر حملۀ نظامی وجود ندارد، و چند موشک‌پراکنی به جنگ نمی‌انجامد، زهی سعادت! پس به پیکار ملی بیشتر بی‌اندیشند!

استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران برای ما از همه بالاتر است و به هر قیمت و در هر وضعی از آن دفاع می‌‌کنیم. ما به جای آنکه در موضوعی بدین اهمیت “سلامت را در کنار” بدانیم و خاموش بنشینیم، با صراحت اعلام می‌کنیم که در صورت حمله به ایران جای ما موقتا در کنار جمهوری اسلامی‌ این دشمن وجودیِ خودمان خواهد بود. برای ما امری هست که از هر چیز دیگری از جمله جان‌های خود‌مان بالا‌تر می‌آید: استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران، که در جنگی چنان ویرانگر بر باد خواهد رفت.

« نوشته‌های قدیمی‌تر

نوشته‌های جدیدتر »