بایگانی موضوعی: بنیاد
گذشته این ایران در سه هزاره است و آیندهاش در غرب، در جهانی که مرزهایش منظومه شمسی است. این ایرانی است که دارد از قالب فکری عرب ـ اسلامی بیرون میآید و جهانی میشود. مسئله آن دیگر سازگار کردن پیشرفت و آزادی با جزمیت و تامگرائی و ذهن توتالیتر نیست (که معادل فلسفی و جامعه شناسی مسئله ریاضی غیرممکن «تربیع دایره» است)؛ بدور افکندن «پوست» شعر مولوی است، حتا در شعر خود او؛ دریدن هر پوستی و شکستن هر قالبی است؛ درآمدن از اندیشه باطل اصلاح مذهبی بجای اصلاح سیاسی و اقتصادی است.
قرار است تندیس دستان شهبانو فرح پهلوی توسط رامین اعتمادی بزرگ و اشا صدر هنرمندان ساکن واشینگتن ساخته شود. تیم خبری صدای آمریکا با حضور در جریان این پروژه که در منزل مسکونی شهبانو فرح پهلوی در نزدیکی واشینگتن صورت گرفت به گفتوگو با او پرداخت. پروژه دستهای ماندگار تلاش دارد با ساخت مجسمه دستان افراد تاثیرگذار در حوزه فرهنگ و هنر ایران، میراث آنان را یادآوری کند
تشابهاتی که میان نمونۀ تاریخی جنبشهای دانشجویی دهه ۶۰ میلادی و تحرکاتی که امروزی در دانشگاه کلمبیا دیده میشوند، بسیار نگرانکنندهاند. گسترش فزاینده ایدئولوژیهای یهودیستیز در میان دانشجویان و در محافل دانشگاهی، آنهم در پوشش ضدیت با جنگ و به نام دفاع از «خلق فلسطین» میتوانند، باردیگر منجر به رادیکالیسم، ایجاد تفرقه، از همگسیختگی و ایجاد ناامنیهای مشابه آنچه در آلمان در دهه ۱۹۶۰ به وقوع پیوست، گردد.
انقلاب ۵۷ انقلابی بوده است؛ علیه تاریخ ملت ایران، علیه دولت ملی ایران، علیه انقلاب مشروطه ایران، علیه نظام پادشاهی ایران، علیه دستاوردهای ایرانِ مدرن خاصه در دورۀ پادشاهان پهلوی، علیه آزادی، علیه حقوق و آزادی زنان، علیه برابری ادیان، علیه قانونگذاری عرفی، علیه قرارگرفتن اسلام برابر سایر ادیان در ایران، علیه آغاز شکلگیری نطفههای نظام و حقوق شهروندی، علیه امینت مرزهای ایران، علیه اعتبار و نام و عزت ایران، علیه صلح با جهان و همسایگان. بدون نفی ماهیت ضدایرانی آن انقلاب و بدون بستن آگاهانۀ پرانتز این انقلاب نحس، و بدون بازگشتن به پیش از نقطهای که فتنۀ نابودی و فلاکت ایران، از آنجا آغاز شد، هیچ گامی را به جلو نمیتوان برداشت. عزیمتگاه مهم است. اصلاحطلبانی مانند آقای مهدی نصیری، یا تاجزاده و امثال آنها، باید بگویند، برکدام شالودهها ایستاده و از کدام عزیمتگاه عزم رفتن به جلو دارند؟ به کدام جلو؟
در میان ما ایرانیان رایج است که هرگاه میخواهیم ارج کسی را بداریم، او را با شخصیتی مشهور مقایسه میکنیم. هرچه شهرت آن شخصیت بیشتر باشد، خوب ارج آن فرد هم بیشتر میشود. هرچه به خودم فشار آوردم که رسم است و شخصیتی را پیدا کن ـ حال از هر گوشه ای از دنیا ـ دیدم رضایت خاطرم را فراهم نمیکند. از ویلی برانت گرفته تا ماکس وبر، از هلموت اشمیت تا …! راستش باید مچ خودم را میگرفتم. با این سنت نمیتوانستم بسازم. اگر میخواستم همایون را با کسی مقایسه کنم، یکتاییاش را از او میگرفتم. و از عهدهی این کار نمیتوانستم برآیم، زیرا او را یگانه میخواستم.
در میان حضار مرحوم مهدیقلی هدایت (حاجیمخبرالسلطنه) رئیسالوزراء سابق ایران که از لحاظ سن و قدمت خدمت مرتبه ارشدیت داشت مرتجلا عرض کرد “ذات مقدس شاهانه چند سال قبل کلنگی به زمین زدند که اوضاع جسمی مردم این کشور را اصلاح میکرد (اشاره او به کلنگی بود که اعلیحضرت شاه در ۱۳۰۷ برای ایجاد راهآهن در محل ایستگاه کنونی به زمین زدند) امروز نیز بنایی را شروع میفرمایند که روح را پرورش میدهد. الحمدالله که نمردم و چنین روزی را دیدم… “
جمهوری اسلامی، رژیمی بحرانزا و بحرانزی است. ۴۵ سال است که این رژیم ضدایرانی، جنگ و بحران و تحریم را به ملت ایران تحمیل کرده است. در شرایطی که احتمال حمله جمهوری اسلامی و تروریستهای نیابتیش به خاک اسرائیل میرود، به رهبر رژیم هشدار میدهم که دست از حماقت بردارد و با سیاستهای توسعهطلبانه و البته خیانتکارانهاش، ایران را به ورطه جنگ نکشاند. خامنهای و رژیم تحت امرش، ایران را به کشوری عقبمانده و منزوی بدل کردهاند، و با درگیر کردن ملت و مملکت در جنگی دیگر، تنها بر مصیبتهای ایرانیان میافزایند.
جنگ خامنهای، جنگ ایران و ملت ایران نیست. باور دارم که بخش بزرگی از نیروهای نظامی کشور و خانوادههایشان نیز با ورود به چنین جنگی مخالفند. از نیروهای نظامی و امنیتی که به ایران وفادارند و نه به جمهوری ضدایرانی، میخواهم که در برابر جنون آخرالزمانی خامنهای و پاسدارانش بایستند. امروز وظیفه هر ایرانی وطنپرستی است که مخالفت آشکار خود را با جنگطلبی خامنهای اعلام کند. امروز زمان همبستگی ملی برای نجات میهن است.
https://t.me/OfficialRezaPahlavi/1303
هویت اگر از دلالتهای فرهنگی ـ سیاسی خود آزاد شود معنائی سادهتر از آن دارد که نزد ماست. برای بیشتر مردم پیشرفته جهان هویت، آگاهی به خویش و درباره خویش است؛ هم از سوی خود، هم از سوی دیگران. هویت یک ملت یا اجتماع چنان آگاهی درباره وابستگی به یک ماهیت تاریخی است. با این تعریف روشن است که هویت فرایافتی پویاست و سراسر گذشته و اکنون و آینده را در بر میگیرد و هم به ماهیت بزرگتر ارتباط دارد هم به یگانهای آن؛ هم شخصی است هم جمعی، و هر چه انسانیت پیشتر آمده، به این معنی که فرد جای مهمتری یافته، مولفه شخصی آن نیرومندتر شده است. خود، چه فرد و چه جامعه، از مراحل گوناگون میگذرد و شکلهای گوناگون میگیرد ولی همواره برای خودش و دیگران همان است.
رعد همیزند دهل زنده شدست جزو و کل
در دل شاخ و مغز گل بوی بهار میکشد
آنک ضمیر دانه را علت میوه میکند
راز دل درخت را بر سر دار میکشد
لطف بهار بشکند رنج خمار باغ را
گرچه جفای دی کنون سوی خمار میکشد
همان گونه که در تصویرهای زیر دیده میشود و طباطبایی در واپسین پیشگفتار توضیح داد، از سال ۱۳۶۷ خورشیدی که نخستین چاپ کتاب تحت عنوان «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» منتشر گردید، تا دو دهه پس از آن کتاب بدون تغییر و در ۲۴۹ صفحه به «چاپهای متعدد» رسید. پس از دو دهه کامل، «ویراسته جدید» کتاب این بار با عنوان «درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» در ۳۰۰ صفحه منتشر گردید، در این «ویراسته جدید» ۵۰ صفحه بر کل کتاب افزوده شده که ۱۸ صفحه آن به فصل منحنی تحول اندیشه سیاسی غزالی اختصاص دارد، و صفحات این فصل از ۳۰ به ۴۸ افزایش یافت. با «فرمت» متفاوت. در «ویراسته جدید» فصل جدیدی نیز برکتاب افزوده شد تحت عنوان «فصل نخست:ملاحظاتی در اندیشه سیاسی از اسلام تا ایران».
“همه چیز را میشود اصلاح کرد. هر زمینی را میشود اصلاح نمود. هرکارخانهای را میتوان ایجاد کرد. هر مؤسسهای را میتوان بکار انداخت. اما چه باید کرد با این اخلاق و فسادی که در اعماق قلب مردم ریشه دوانیده، و نسلاً بعد نسل برای آنها طبیعت ثانوی شده است؟ سالیان دراز و سنوات متمادی است که روی نعش این مملکت تاخت و تاز کردهاند. تمام سلولهای حیاتی آنرا غبار کرده، بههوا پراکندهاند و حالا، من گرفتار آن ذراتی هستم که اگر بتوانم، باید آنها را از هوا گرفته و به ترکیب مجدد آنها بذل توجه نمایم. اینهاست آن افکاری که تمام ایام تنهائی مرا بهخود مشغول، و یکساعت از ساعات خواب مرا هم اشغال کرده است….. هیچ چیز در این مملکت درست نیست. همه چیز باید درست شود. قرنها این مملکت را چه از حیث عادات و رسوم، و چه از لحاظ معنویات و مادیات خراب کردهاند. من مسئولیت یک اصلاح مهمی را، برروی یک تل خرابه و ویرانه برعهده گرفتهام. این کار شوخی نیست و سرمن در حین تنهائی، گاهی در اثر فشار فکر در حال ترکیدن است.“
سخنان رضاشاه بزرگ به نقل از سفرنامه مازندران
نکتهای که میخواهم در پایان پاسخ به این پرسشتان اشاره کنم، پیوند عاطفی میان همۀ ایرانیان است، که نیرویش از هر گفتمانی بیشتر است. این پیوند است که نگهبان واقعی این سرزمین است. این پیوند را هیچکس نمیتواند از ما بگیرد، مگر خود ما. ولی به بهای نابودی خودمان. وقتی به غرور ملی خودم و فرزند نیمه ایرانیام نگاه میکنم، آسوده خاطر میشوم. سرزمین ما، ایران، هویت، پارۀ تن تک تک ماست. همه ما به آن نیاز داریم، چون بدون آن بیهویت میشویم.
هرقدر که بخواهیم بهدلآریم و بگوییم سوگوار نیستیم، چون آن جاودانیاد و آن روح زنده، با همۀ آنچه از هستی پرمَجدش مانده است، همچون ترنم نوشتهها، در برابر چشمان جویایِ دوان بر سطرهای مبارک، مینشینند، اما، گو! که روان ناآسوده و قلب ماتمزده راه نمیآیند و روا نمیدارند. پس بگو که سگواریم، در این نخستین سالگرد غیبت پر حسرت و افسوسشان! کیست که بداند؛ دوام عمر تا چند است؟ اما تا عمر باقیست، وامدار آن هزاران هزار زَر بر ورق، که از آنها، این چندین سطر پرقدر را بار دیگر تقدیم خوانندگان میکنیم، که «تزهایی» هستند، برآمده از گذشتۀ درازدامن سرزمین و مردمانی که او خوب میشناخت، که فرضیههایی هستند، سپرده به آیندگان، که اگر خواستند آیندهاشان ثمردهد، آنها را شالودۀ احیای خود کنند، تا بخت دولتشان بار دیگر بدمد!