ایران چیزی جدا از همه ایرانیان نیست. اگر بر این مبنای تحلیلی با موضوع روبرو شویم دیگر نمیتوان در میان ایرانیان از خودی و غیرخودی سخن گفت. هر ایرانی که در تمدنسازی و یا حفاظت و پاسداری میراث مادی و غیرمادی این مرز و بوم نقشی ایفا کرده یا میکند ایرانی است.
بایگانی موضوعی: بنیاد
مضحکترین حرف تجزیهطلبان، استناد به حق تعیین سرنوشت است. آنها حق تعیین سرنوشت را به مثابه شهوت جداییطلبی تلقی کردهاند و در نهایت بلاهت میگویند که اگر اکثریت اهالی یک نقطه از سرزمین خواهان جدایی از سرزمین مادر شوند، براساس حق تعیین سرنوشت میتوانند جدا شده و تبدیل به یک کشور مستقل شوند. این شیوه استدلال نشان میدهد که از دانش حقوقی اندک هم برخوردار نیستند. چه کسی گفته که تمامیت ارضی یک کشور را میتوان به رأی گذاشت و همانند گوشت قربانی خیرات کرد؟
«اکثریتی، اکثریت بسیار بزرگی از ایرانیان تا پای هر چه، در دفاع از یکپارچگی و یگانگی ملی خواهد ایستاد. بر این موضوع باید تأکید کرد که جای تردید برای کسی نماند، تا پای هر چه. این را تاریخ و روانشناسی این ملت میگوید. هر چه هم ملت ایران را قبول نداشته باشند تفاوت نمیکند. بارها در تاریخ ما روی داده است، تا همین اواخر، و باز روی خواهد داد. در برابر خطر تجریه ـ نامش را فدرالیسم بگذارند یا خودمختاری ـ همه اجزای این اکثریت با هم یکی خواهند شد. اختلافهای سیاسی و گروهی را کنار خواهند گذاشت.»
ائتلاف نیروهای سیاسی تنها میتواند تابعی از اصل وحدت و یکپارچگی ملی و مکان و محل بازتاب آن باشد، یا ضد آن. به عبارت دیگر؛ با «ائتلاف سیاسی» تنها میتوان آن را پاس داشت و تقویت کرد یا برضد آن برخاست. بنابراین اگر قرار باشد، یک «ائتلاف سیاسی»، خلاف چنین اصلی منعقد گردد، نامیمون و غلط است و باید از آن پرهیز شود.
در شماره پنجم از «فریدون» تلاش شد به تامل در انقلاب ملی ایران پرداخته شود. انقلابی که از دی ۱۳۹۶ آغاز شده است و در شهریور ۱۴۰۱ بلندترین خیز خود را برداشته است. انقلابی ملی در انقلاب اسلامی که «فتنه ۵۷» را «عامل هر فلاکت» معرفی میکند و بسیاری از پیشبران آن، خواستار بازگشت «ولیعهد» به خاک ایران هستند. انقلاب ملی، ایران را وارد مرحلهای بازگشتناپذیر کرده است و بر این اساس، لازم است پیرامون انقلاب ملی ایران، بیشتر سخن رود.
هیچ “ملتی” به زور به ایران نپیوسته است؛ کشوری است با اقوامی با زبانهای گوناگون و پا پیروان مذهبهای گوناگون که از پگاه تاریخ با یکدیگر در آن زیستهاند و پشت به پشت هم این اندازه از نیاخاک را تا اینجا نگهداشتهاند و ما با هر وسیله و به هر بها دیگر اجازه نخواهیم داد از این کوچکتر شود. ایران در مرزهای کنونیاش هسته اصلی هر دولتی بوده که بر ایران فرمانروائی کرده است ـ از مادها تا امروز. نامش هم از دوهزار سال پیش همین بوده است. چنین کشوری را چند ملیتی نمیتوان نامید و در حالیکه بیشتر اقوام ایران هرکدام به نوبه خود گاه تا سدهها حکومت را در دست داشتهاند از ستم ملی یا قومی نیز نمیتوان سخن گفت.
بهبیان ساده، آثار این رژیم فاسد را اگرچه تنها میتوان با اقدامات رادیکال از میان برد، امّا این انقلاب ملّی، برخلاف تصوّر عدّهای از بازماندگان انقلاب پنجاهوهفت، بهمعنای تداوم وضعیّت شورش علیه میراث مشروطیّت نمیتواند باشد، بلکه گسستی از کلیهٔ پندارهای پنجاهوهفتی است، و احیای آنچه در آن انقلاب از دست رفت. نتیجه اینکه انقلاب ملّی ما، در ادامهٔ اقدامات رادیکال رضاشاه علیه شجرهٔ خبیثهٔ قجری است که به تٲسیس دولت ملّی و حکومت قانون انجامید. امّا این انقلاب علیه وضعیّت اضطراری انقلابی چند دههٔ اخیر است و مقصودی جز احیای نهادهای سابق ندارد.
گذشته این ایران در سه هزاره است و آیندهاش در غرب، در جهانی که مرزهایش منظومه شمسی است. این ایرانی است که دارد از قالب فکری عرب ـ اسلامی بیرون میآید و جهانی میشود. مسئله آن دیگر سازگار کردن پیشرفت و آزادی با جزمیت و تامگرائی و ذهن توتالیتر نیست (که معادل فلسفی و جامعه شناسی مسئله ریاضی غیرممکن «تربیع دایره» است)؛ بدور افکندن «پوست» شعر مولوی است، حتا در شعر خود او؛ دریدن هر پوستی و شکستن هر قالبی است؛ درآمدن از اندیشه باطل اصلاح مذهبی بجای اصلاح سیاسی و اقتصادی است.