نظامیگنجوی، یکی از پنج شاعر بزرگ ایرانی در قرن ۶ ـ ۷ هجری است که بعد از فردوسی، چهبسا در سنجه با سه شاعر دیگر (مولوی، حافظ و سعدی)، از خودآگاهی ژرفتری نسبت به مفهوم ایران برخوردار بوده و در پرتو آن، یکی از پرآوازهترین تعابیر از ایران را بر سر زبانها انداخته است. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم؛ مصرع «همه عالم تن است و ایران دل» امروزه همان معروفیت و محبوبیتی را دارد که مصرع «چو ایران نباشد تن من مباد» دارد. البته اشاره به اینکه ایرانآگاهی نظامیگنجوی، ژرفتر از سه شاعر دیگر بوده، به این معنی نیست که آنها نسبت به ایران بهعنوان یک حوزه تمدنی و یک حوزه سیاسیفرهنگی مستقل و متمایز از دستگاه خلافت، آگاهی نداشتهاند یا کمتر داشتهاند. واقعیت این است که این شاعران نیز هرکدام بهتعبیری و بیانی، درک خود از جهان ایرانی را به شیوه خود تبیین و توصیف کردهاند.
بایگانی موضوعی: نوشتهها و پژوهشهای مصطفی نصیری
پس انتشار نسخۀ تصویری سخنرانی جواد طباطبایی در دانشگاه ایرواین، آقای حسن حضرتی مطلبی انتشار داد و در آن بر دیدگاهی که در آن سخنرانی آمده بود مناقشه کرد. مطلبی که اینجا منتشر می کنیم پاسخ آقای مصطفی نصیری به مطلب حسن حضرتی است. بدیهی است که باب بحث باز است. امیدواریم بتوانیم در آیندۀ نزدیک بازنویسی متن کامل سخنرانی را در اختیار علاقه مندان قرار دهیم.
تقریبا همه کسانی که بهنحوی از انحاء در مقابل «ایرانشهری» موضعگیری کردهاند و من از آنها اطلاع دارم، در یک اشتباه فاحش با خاستگاه ایدهئولوژیکی مشترک هستند و آن خلط میان «اندیشه ایرانشهری» و «نظریه ایرانشهری» است. در میان این افراد تاکنون مشاهده نشده است که احدی از آنها به این تمایز تفطّن یافته باشد که جزء مشترک «ایرانشهری» در این دو ترکیب، دلیلی بر «اینهمانی» آن دو نیست، و حتی یک نفر را نمییابیم که چنین مفروضی نداشته و بهجای نظریه ایرانشهری به نقد و رد اندیشه ایرانشهری نپرداخته باشد، یا از مقدماتی در اندیشه ایرانشهری حکمی علیه نظریه ایرانشهری صادر نکرده باشد.
تا زمانیکه کردزبانان در کشورهای چهارگانه، بهجای تکیه بر مردمان کشورهای خود و مشارکت در دولتهای مشترک متبوع، به اسلحه کلاشینکف خود متکی باشند و بهعنوان سربازان پیاده در خدمت مطامع احزاب معاملهگر کردی باشند، آلام آنها کم نخواهد شد. مردمان کردزبان در کشورهای سهگانه، اگر نیک تأمل کنند، درخواهند یافت که مشارکت فعال در دولتملتهای متبوع و کسب اعتماد آنان از یکسو، و حفظ علقههایِ فرهنگیِ تاریخیِ خود با ملت ایران ـ و نه تنها کردزبانهای استان کردستان ـ در بستر ایران بزرگ فرهنگی، بزرگترین دکترین امنیتی برای آنان در شرایط بحرانی منطقه خواهد بود.
با اینکه اعتقاد دارم هیچیک از سه نوشته قیّم ارزش پاسخ ندارند و با اینکه برای ورود امثال قیّمها در عرصهای که وقوفی در آن ندارند، خاستگاهی جز «خالِفْ تُعرَفْ» نمیبینم، با اینحال آنچه مرا به تهیه این پاسخ تفصیلی واداشت، نه آن ادعاها، که اشتهار کاذب محل انتشار آنهاست. مجله تکنفره بخارا، صفحات خود را مزین به مطلبی کرده که قصاید مجعولِ موسوم به معلقات را بر شاهنامه فردوسی ترجیح میدهد!!
اگر مناقشه بر سر اینکه فدرالیسم چیست و آیا میتواند الگوی مناسبی برای ایران باشد یا نه، را به دکتر طباطبایی بسپاریم، این نکته را باید «خاتمیان» در نظر بگیرند که اجرای الگوی فدرالیسم فرع بر فهمی دقیق از فدرالیسم در خاستگاه خود و سپس اجتهادی در مبانی آن از موضعی در شرایط تاریخی ایران است، و در میان اصلاحطلبانی که تاکنون به دفاع از موضع رئیس خود برخاستهاند، هیچکدام جملهای نگفته است که نشانی از آشنایی آنان با مفهوم فدرالیسم باشد.
ظاهرا آقای محمد حسین غیاثی نمیداند که بشر، هزاران سالی است که از “وضع طبیعی”، وضعیتی که بموجب آن هر کسی مجاز بود هرچه خواست بگوید و هرچه خواست انجام بدهد، بیرون آمده و با رضایت کامل در “وضع قرارداد اجتماعی” وارد شده است تا هر کسی هر چیزی را در هر مکانی و با هر کسی نگوید. ملت ایران هم اگر تا قبل از ۲ خرداد در وضع “استبدادی راسب” بسر میبرد، الحمدلله در مقطع ۲ خرداد، در وضع “جامعه مدنی منبعث از مدینه النبی” وارد شد تا مگر مرز “لکل مقام مقال” را پاس دارد و بداند در جامعه مدنی، گفتن هر چیزی با هر کسی و در هر شرایطی، مندرج در تحت مقوله آزادی بیان نیست. جامعه مدنی بیش از آنکه آزادی نظر دادن هرکسی در باره هرچیزی در منظر عموم باشد، یادآوری رعایت ضابطههای سخن معقول و التزام به مسولیت افراد در قبال منافع ملی است.
پرواضح است که توصیه این نوشتار، این نیست که ما نیز همانند عربانْ واقعگرایی سیاسی بهخرج داده و جلوتر از آنها صدر تاریخ خود را ذیل تاریخ غرب تعریف کرده و آیینههای خود را از آنان بگردانیم زیرا معتقدم که ایران بهلحاظ تاریخی، آیینهای جز غرب برای تاباندن خود ندارد و بالعکس. اما منافع ملی ما ایجاب میکند که بر سر مسائل خودمان با غرب گفتگو (منازعه ـ مصالحه) کنیم نه مسائل و منافع دیگرانی که در تعارض منافع با ما هستند. اینکه «رفلاکسیون» ما و غرب از میان صورتهای ممکن، صورت خصمانه بهخود گرفته، بیشتر به فقدان مبانی فلسفی و ضعف ساختارهای سیاسی بر میگردد. تاریخ گواهی میدهد که واقعیتی بهنام «امت اسلامی» اگر در تحت زعامت پیامبر اسلام حظّی از وجود داشت، بعد از ارتحال آن حضرت وجود خارجی نداشته و ما همواره با مراتب و اطیافی از «امت عربی» مواجه بودهایم که موضع ایران نسبت به آن، موضع «درونیبیرونی» بود. اینک در شرایطی که دور تازهای از تضاد منافع عربان با ایران نمایان شده است، امیدوارم دولت جمهوری اسلامی ایران بداند که منابع حیاتی کشور را باید در کدام جبههها هزینه نماید.
کشورهای دارای تاریخ طولانی، دارای تکوینهای طبیعی طولانی نیز در همه زمینهها هستند که دست بردن در آن تکوینها امری «ضد توسعه» محسوب میشود، حتی اگر با نام توسعه اتفاق افتاده باشد. یکی از نمونههای بارز «دست یازیدن در نظام طبیعی» و یا «تخریب با نام توسعه» پر کردن «مسیل» تنگ اللهاکبر شیراز و تبدیل آن به پارک ـ بلوار توسط یکی از شهرداران این شهر در گذشته نزدیک بدون پیشبینی مجرایی جایگزین برای تخلیه آبهای سطحی با دبی بالا است.
تصدیق میفرمایید که ابن اثیر در مقابل موضوع شعری شاعر عرب را «تاریخ العرب» ننامیده است زیرا به دلایلی که در مقاله توضیح دادهام، عرب به عنوان یک قوم مطرح نبوده است. البته باید تاکید کنم که اینجانب اصراری بر درستی دریافت خود یا نادرستی دریافت جنابعالی ندارم، زیرا مهم این است که هر دو (به خلاف آقای انصاری) قبول داریم که عبارت ابن اثیر نیازمند تفسیر است، هرچند «جهت» تفسیری هر یک از ما متفاوت است.
باز تاکید میکنم که پایه استدلال ابناثیر این نیست که در زبان فارسی امکاناتی برای تصنیف فصیح و بلیغ ابیاتی طولانی وجود دارد که زبان عربی تهی از آن امکانات است. بلکه بهعکس، ابناثیر بهدلایلی که آنها را در سیاهی خطوط نمیآورد، مدعی است که شاعر ایرانی را توانایی کاری است که شاعر عربی را نیست. آنچه را که فیلسوف از میان خطوط ابناثیر خوانده، با تاکید بر قابل مناقشه بودن فهم او، متکی به فلسفه تاریخی است که در قالب یک نظریه منضبط و روشمند ارایه شده است. اما تردیدی نیست که افاضه آقای حسن انصاری از سیاهی خطوط و سفیدی میان خطوط ابناثیر، جز اظهار لحیه عربیدانی بیپایه، بر هیچ پایه نظری تکیه ندارد. دوباره تاکید میکنم که فهم دکتر طباطبایی از عبارت ابناثیر قابل مناقشه است، اما این مناقشه میبایست با تکیه بر نظریهای متناظر در فلسفه تاریخ ـ و نه براساس قواعد صرف و نحو عربی ـ صورت گیرد. ناگزیر از اشاره به این نکته هستم که عربیدانی ایرانیانی که این زبان را به روش سنتی «ضربَ زیدٌ عَمراً» رایج در حوزههای علمیه و نیز برخی دانشگاهها در ایرانْ آموختهاند، محل اعتبار نیست. این نکته را قبلا در نقد ترجمه دو شعر عربی توسط شاعر سرشناس دکتر شفیعی کدکنی توضیح دادهام که امیدوارم بزودی ویرایش جدیدی از آن ارایه بدهم.
دانشگاه ایرانی در گذر عمر خود، بیآنکه به بلوغ برسد تنها فربه شده است. اگر میشنویم که اساتیدی از موضع دانشگاه، نمایندگانی از موضع مجلس شورا و حتی هیات رئیسه آن و استانداران و فرماندارانی از دولت، امکانات و تریبونهای در اختیار خود را در جهت نفرت پراکنی قومی و تضعیف زبان ملی بهکار میگیرند، نتیجه بیگانگی دانشگاه تقلیدی ـ از حیث روش و موضوع ـ با امر ملی است.
جمله پایانی دکتر فیرحی را مینویسم و نکتهای را بر آن میافزایم. ایشان گفتهاند؛ “اینک با افتخار باید از فقه و فقها بپرسیم که سرنوشت ایران زیر دست شماست و ….” نکتهای که میخواستم به نکته با افتخار دکتر فیرحی اضافه کنم این است که تنها ایرانیان شیعه میتوانند فقه و فقها را مخاطب پرسش قرار بدهند و بقیه ایرانیان از افتخار چنین پرسشگری محروم خواهند ماند. آنجا که ما ایرانیان همگی میتوانیم از یک امر مشترک پرسش کنیم، همان “ایرانشهری” است، و به همین دلیل ایرانشهری نظریه حفظ سلطنت نبوده و نیست تا بمیرد. سلطنت تنها صورتی از اندیشه و فرهنگ ایرانشهری در دوران کهن بود. اما ایرانشهری نظریه حفظ ایران و بنیادهای فرهنگی آن بمثابه یک ماده بنیادین است که صورتهای تاریخی، اعم از سلطنت و ….، بر آن عارض میشوند. مرگ صورت مرگ ماده نیست بلکه به معنی پیدایش پیشینی صورتی دیگر است.
وضع و توضیح «ایران» بهعنوان یک مفهوم نظریِ پیچیده در حیثهای مورد اشاره، نیازمند «علم» جدیدی است که تاسیس آن، قدرمتیَقّن از دو سده پیشتر، به تاخیر افتاده است. تاسیس فلسفه ایران و تدوین نظریه خروج از وضعیت و شرایط امتناع اندیشیدن، ضروریترین و تنها علم ممکن برای ماست. و این، همۀ آنچیزی است که این قلم میتواند از اصرار دکتر طباطبایی بر طرح ایران بهعنوان یک «مشکل فلسفی» بفهمد. زیرا حل یک «مشکل»، تنها با «علمی» ممکن میشود که برای حل آن مشکلخاص تاسیس میشود.