این حاشیهها به احتمال قریب به یقین، نمیتواند در آخر عمر صورت گرفته باشد زیرا دکتر فایلهای چاپ مینوی خرد را به نشر گمان منتقل کرده تا عینا منتشر شود. نکته مهم دیگر این است که دکتر در اواخر عمر، تعداد قابل توجهی آثار منتشرنشده در دست تکمیل داشت که همواره نگران بود عمرشان کفاف تکمیل آنها را نکند، و این نگرانی را بارها با من طرح کرده بود. بدیهی است در چنین شرایطی که استاد سنگینی کمبود زمان را با ژرفای جان احساس میکرد، حاشیهنگاری بر اولین و دومین اثرشان، نمیتوانست محلی از اِعراب داشته باشد.
بایگانی موضوعی: نوشتهها و پژوهشهای مصطفی نصیری
بیش از دو سده است که زمان قدیم ایران به سر آمده و منقضی شده، اما ما در این دو سده، فلسفه یا نظریهای نیافتیم تا با ادراک فلسفی دوران قدیم ایران در «صورت معقول»، پایان آن دوران و آغاز دوران جدید را اعلام کند. تا جاییکه ما قدیم را بهعنوان «امر واقع فیالفعل» یا امر در جریانْ میفهمیم و آن را زندگی میکنیم، در نتیجه امر قدیم همچنان ادامه یافته و زمان آن منقضی نخواهد نشد. یعنی قدیم با همه معایب و نواقصی که دارد، بهعنوان یک مشکل تلقی نشده و مورد آگاهی قرارنمیگیرد.
میدانیم که سرزمینهای صاحب فرهنگ و تمدن که در قلمرو خلافت اسلامی قرار گرفتند، همگی زبان، فرهنگ و هویت تاریخی خود را از دست دادند. به سخنی دیگر، همه آن هویتهای تاریخی تسلیم تغییرات زیربنایی ناشی از این گذار مهم و بنیادی شدند، جز در ایرانزمین که ایرانیان با یاری گرفتن از فرهنگ انسانی و خردپایه ایرانشهری، توانستند هویت تاریخی خود را حفظ کرده و یا خیلی زود آن را احیاء کنند. درواقع ایرانیان از این طریق توانستند استقلال فرهنگی و سپس استقلال سیاسی خود را تثبیت کرده و همه آن تحولات ژرف و گسترده در چند سده آغازین هجری را که تحت عنوان عصر زرین فرهنگ مینامیم، بیافرینند. این همان کارکردی است که از مفهوم جدید و امروزی «ملت» میشناسیم. پس این نکته که ایرانیان؛ قبل از آنکه مفهوم ملت در دوران جدید اروپا پیدا شود و در آستانه جنبش مشروطه وارد فضای فکری ایرانیان شود، به صورت یک ملت تاریخی بودند…
تردیدی نیست که خانهای آنکارا و بادکوبه دریافتهاند که اراده ایران برای ایستادن در برابر ایجاد هرگونه تغییری در ژئوپلیتیک تاریخی قفقاز جنوبی، یک لاف و تهدید بیپایه نبوده؛ بلکه جدی است و درباره عواقب هرگونه خیرهسری دراینباره آگاهاند. این نکته را نیز بیفزایم که درنگ جدی و روشن این خانها در چرخاندن فرمان ماشین جنگیشان به سمت استان سیونیک ارمنستان، تنها ناشی از ارزیابیشان از اراده حکومت ایران نیست؛ بلکه بالاتر از آن، ناشی از دریافت حساسیت کامل ملت ایران در برابر هرگونه روندی است که تمامیت ارضی و موقعیت ژئوپلیتیک ایران را نشانه رفته باشد. درواقع تحولات سیاسی پس از جنگ دوم قرهباغ نشان داد که در جاییکه پای تمامیت ارضی در میان است، دولت و مردم همراستا هستند… .
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
اگر بیت مذکور و مضمون آن را به عنوان یک “متافور” در نظر بگیریم و بخواهیم جملهای را در تفسیر آن بگوییم، لاجرم خواهیم گفت که سنت پایدار ما همان ایران است و نام ما تنها بر “جریده” ایران است که امکان ماندگاری دارد. اگر ایران نباشد، ما نیز نخواهیم بود. پس وظیفه ملی هر یک از ماست که در حفظ و حراست از “نص”های ایرانشهری و تبدیل آن به نصّ دوران جدید بکوشیم.
دشمنان ایرانزمین از برنارد لوئیس آموختهاند که تجزیه خاک ایران، با فرض فرهنگ واحد ایرانی، تاکنون ممکن نشده و نخواهد شد، زیرا ایرانیان هرگاه جنگ نظامی را باختهاند، با انتقال میدان نبرد به جبهه فرهنگی، خصم را از هویت قومی خود تهی و آکنده از هویت ایرانی کردهاند. به همین جهت است که یکپارچگی و تاریخمندی ایران همچو خاری بر چشم کشورکهای حاصل از مداد و خطکش استعمار پیر بر روی نقشه است. این کشورکها، امروز با بوهایی که به مشام آنها رسیده، عزم خود را بر گسیختن پیوندهای فرهنگی ایران جزم کردهاند تا اگر باز شکستی در میدان و خلائی در قدرت مرکزی بر ایران تحمیل شد، سنگر فرهنگی که مزیت اصلی ایرانیت است، قبل از آن فرو ریخته باشد. مفاهیمی مانند: ممالک محروسه، ملل ایران، ایجاد تقابل میان زبان فارسی و زبانهای محلی، حق تعیین سرنوشت، ایران کثیرالمله، سیستم عدم تمرکز، فدرالیسم، سومربازی ترکان و ایلامبازی عربان، محدود کردن ملیت واحد ایرانی به رضاشاه و ….، همگی کلیدواژههایی برای فروپاشی فرهنگی و از کوک انداختن دیالکتیک وحدت در کثرت ایرانی است.
نظامیگنجوی، یکی از پنج شاعر بزرگ ایرانی در قرن ۶ ـ ۷ هجری است که بعد از فردوسی، چهبسا در سنجه با سه شاعر دیگر (مولوی، حافظ و سعدی)، از خودآگاهی ژرفتری نسبت به مفهوم ایران برخوردار بوده و در پرتو آن، یکی از پرآوازهترین تعابیر از ایران را بر سر زبانها انداخته است. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم؛ مصرع «همه عالم تن است و ایران دل» امروزه همان معروفیت و محبوبیتی را دارد که مصرع «چو ایران نباشد تن من مباد» دارد. البته اشاره به اینکه ایرانآگاهی نظامیگنجوی، ژرفتر از سه شاعر دیگر بوده، به این معنی نیست که آنها نسبت به ایران بهعنوان یک حوزه تمدنی و یک حوزه سیاسیفرهنگی مستقل و متمایز از دستگاه خلافت، آگاهی نداشتهاند یا کمتر داشتهاند. واقعیت این است که این شاعران نیز هرکدام بهتعبیری و بیانی، درک خود از جهان ایرانی را به شیوه خود تبیین و توصیف کردهاند.
پس انتشار نسخۀ تصویری سخنرانی جواد طباطبایی در دانشگاه ایرواین، آقای حسن حضرتی مطلبی انتشار داد و در آن بر دیدگاهی که در آن سخنرانی آمده بود مناقشه کرد. مطلبی که اینجا منتشر می کنیم پاسخ آقای مصطفی نصیری به مطلب حسن حضرتی است. بدیهی است که باب بحث باز است. امیدواریم بتوانیم در آیندۀ نزدیک بازنویسی متن کامل سخنرانی را در اختیار علاقه مندان قرار دهیم.
تقریبا همه کسانی که بهنحوی از انحاء در مقابل «ایرانشهری» موضعگیری کردهاند و من از آنها اطلاع دارم، در یک اشتباه فاحش با خاستگاه ایدهئولوژیکی مشترک هستند و آن خلط میان «اندیشه ایرانشهری» و «نظریه ایرانشهری» است. در میان این افراد تاکنون مشاهده نشده است که احدی از آنها به این تمایز تفطّن یافته باشد که جزء مشترک «ایرانشهری» در این دو ترکیب، دلیلی بر «اینهمانی» آن دو نیست، و حتی یک نفر را نمییابیم که چنین مفروضی نداشته و بهجای نظریه ایرانشهری به نقد و رد اندیشه ایرانشهری نپرداخته باشد، یا از مقدماتی در اندیشه ایرانشهری حکمی علیه نظریه ایرانشهری صادر نکرده باشد.
تا زمانیکه کردزبانان در کشورهای چهارگانه، بهجای تکیه بر مردمان کشورهای خود و مشارکت در دولتهای مشترک متبوع، به اسلحه کلاشینکف خود متکی باشند و بهعنوان سربازان پیاده در خدمت مطامع احزاب معاملهگر کردی باشند، آلام آنها کم نخواهد شد. مردمان کردزبان در کشورهای سهگانه، اگر نیک تأمل کنند، درخواهند یافت که مشارکت فعال در دولتملتهای متبوع و کسب اعتماد آنان از یکسو، و حفظ علقههایِ فرهنگیِ تاریخیِ خود با ملت ایران ـ و نه تنها کردزبانهای استان کردستان ـ در بستر ایران بزرگ فرهنگی، بزرگترین دکترین امنیتی برای آنان در شرایط بحرانی منطقه خواهد بود.
با اینکه اعتقاد دارم هیچیک از سه نوشته قیّم ارزش پاسخ ندارند و با اینکه برای ورود امثال قیّمها در عرصهای که وقوفی در آن ندارند، خاستگاهی جز «خالِفْ تُعرَفْ» نمیبینم، با اینحال آنچه مرا به تهیه این پاسخ تفصیلی واداشت، نه آن ادعاها، که اشتهار کاذب محل انتشار آنهاست. مجله تکنفره بخارا، صفحات خود را مزین به مطلبی کرده که قصاید مجعولِ موسوم به معلقات را بر شاهنامه فردوسی ترجیح میدهد!!
اگر مناقشه بر سر اینکه فدرالیسم چیست و آیا میتواند الگوی مناسبی برای ایران باشد یا نه، را به دکتر طباطبایی بسپاریم، این نکته را باید «خاتمیان» در نظر بگیرند که اجرای الگوی فدرالیسم فرع بر فهمی دقیق از فدرالیسم در خاستگاه خود و سپس اجتهادی در مبانی آن از موضعی در شرایط تاریخی ایران است، و در میان اصلاحطلبانی که تاکنون به دفاع از موضع رئیس خود برخاستهاند، هیچکدام جملهای نگفته است که نشانی از آشنایی آنان با مفهوم فدرالیسم باشد.
ظاهرا آقای محمد حسین غیاثی نمیداند که بشر، هزاران سالی است که از “وضع طبیعی”، وضعیتی که بموجب آن هر کسی مجاز بود هرچه خواست بگوید و هرچه خواست انجام بدهد، بیرون آمده و با رضایت کامل در “وضع قرارداد اجتماعی” وارد شده است تا هر کسی هر چیزی را در هر مکانی و با هر کسی نگوید. ملت ایران هم اگر تا قبل از ۲ خرداد در وضع “استبدادی راسب” بسر میبرد، الحمدلله در مقطع ۲ خرداد، در وضع “جامعه مدنی منبعث از مدینه النبی” وارد شد تا مگر مرز “لکل مقام مقال” را پاس دارد و بداند در جامعه مدنی، گفتن هر چیزی با هر کسی و در هر شرایطی، مندرج در تحت مقوله آزادی بیان نیست. جامعه مدنی بیش از آنکه آزادی نظر دادن هرکسی در باره هرچیزی در منظر عموم باشد، یادآوری رعایت ضابطههای سخن معقول و التزام به مسولیت افراد در قبال منافع ملی است.
پرواضح است که توصیه این نوشتار، این نیست که ما نیز همانند عربانْ واقعگرایی سیاسی بهخرج داده و جلوتر از آنها صدر تاریخ خود را ذیل تاریخ غرب تعریف کرده و آیینههای خود را از آنان بگردانیم زیرا معتقدم که ایران بهلحاظ تاریخی، آیینهای جز غرب برای تاباندن خود ندارد و بالعکس. اما منافع ملی ما ایجاب میکند که بر سر مسائل خودمان با غرب گفتگو (منازعه ـ مصالحه) کنیم نه مسائل و منافع دیگرانی که در تعارض منافع با ما هستند. اینکه «رفلاکسیون» ما و غرب از میان صورتهای ممکن، صورت خصمانه بهخود گرفته، بیشتر به فقدان مبانی فلسفی و ضعف ساختارهای سیاسی بر میگردد. تاریخ گواهی میدهد که واقعیتی بهنام «امت اسلامی» اگر در تحت زعامت پیامبر اسلام حظّی از وجود داشت، بعد از ارتحال آن حضرت وجود خارجی نداشته و ما همواره با مراتب و اطیافی از «امت عربی» مواجه بودهایم که موضع ایران نسبت به آن، موضع «درونیبیرونی» بود. اینک در شرایطی که دور تازهای از تضاد منافع عربان با ایران نمایان شده است، امیدوارم دولت جمهوری اسلامی ایران بداند که منابع حیاتی کشور را باید در کدام جبههها هزینه نماید.
کشورهای دارای تاریخ طولانی، دارای تکوینهای طبیعی طولانی نیز در همه زمینهها هستند که دست بردن در آن تکوینها امری «ضد توسعه» محسوب میشود، حتی اگر با نام توسعه اتفاق افتاده باشد. یکی از نمونههای بارز «دست یازیدن در نظام طبیعی» و یا «تخریب با نام توسعه» پر کردن «مسیل» تنگ اللهاکبر شیراز و تبدیل آن به پارک ـ بلوار توسط یکی از شهرداران این شهر در گذشته نزدیک بدون پیشبینی مجرایی جایگزین برای تخلیه آبهای سطحی با دبی بالا است.