«

»

Print this نوشته

توضیح یک اشتباه / منصور هدایتی

همان گونه که در تصویرهای زیر دیده می‌شود و طباطبایی در واپسین پیشگفتار توضیح داد، از سال ۱۳۶۷ خورشیدی که نخستین چاپ کتاب تحت عنوان «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» منتشر گردید، تا دو دهه پس از آن کتاب بدون تغییر و در ۲۴۹ صفحه به «چاپ‌های متعدد» رسید. پس از دو دهه کامل، «ویراسته جدید» کتاب این بار با عنوان «درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» در ۳۰۰ صفحه منتشر گردید، در این «ویراسته جدید» ۵۰ صفحه بر کل کتاب افزوده شده که ۱۸ صفحه آن به فصل منحنی تحول اندیشه سیاسی غزالی اختصاص دارد، و صفحات این فصل از ۳۰ به ۴۸ افزایش یافت. با «فرمت» متفاوت. در «ویراسته جدید» فصل جدیدی نیز برکتاب افزوده شد تحت عنوان «فصل نخست:ملاحظاتی در اندیشه سیاسی از اسلام تا ایران».

‌ ‌ photo_2024-03-16_00-32-51

توضیح یک اشتباه

منصور هدایتی

‌ ‌

در نخستین سالگرد درگذشت “نابهنگام” اندیشمند سیاسی بزرگ، جواد طباطبایی، که “ایران” در کانون همه نوشته‌های او قرار دارد، در واپسین روزهای اسفند ماه سال ۱۴۰۲ در درون و بیرون کشور، مراسمی در بزرگداشت مقام علمی و جایگاه بلند مرتبه او در تاریخ دوران جدید ایران، برگزار گردید. افزون بر آن دوستداران و ارج‌گذاران جواد طباطبایی در آن روزها به شکل‌های گوناگون از جمله در صورت مقاله، عکس، دستخط و “پست”های متنوع یاد و مقام او را بزرگ و گرامی داشتند و با درد و دریغ، بر ضایعه جبران‌ناپذیر فقدان “نابهنگام” او در شرایط خطیر و پر مخاطره «ایران» اشاره کردند.

اثر و نفوذ پژوهش‌ها و تلاش‌های علمی و نظری طباطبایی در باره «ایران» در بیش از چهاردهه، که از «خلاف آمد عادت» در بیرون “دانشگاه” رسمی کشور انجام گرفت، آنچنان گسترده و ژرف بوده است که آثار او نه تنها در محدوده توجه گروه‌های دانشگاهی نماند که می‌توان به جرئت گفت همه اهل نظر و فرهنگ ایران در داخل و خارج از کشور و بسیاری از تحصیل کردگان و ایران دوستان را معطوف به نظرات خود کرد.

 به موازات هرچه ژرف‌تر شدن بحران ناشی از انقلاب اسلامی، طرح و توضیح عنصر کانونی “اندیشه ایرانشهری” در نظام اندیشیدن ایرانی به عنوان یکی از مبانی تداوم و ماندگاری “ایران”، موجب گردید، گروه‌های وسیع‌تری از ایرانیان به تجدید آشنایی با «میراث فرهنگی ایران باستان» که طباطبایی آن را «اندیشه ایرانشهری» خوانده است، بپردازند و در مراتب گوناگون به توانمندتر کردن شناسنامه تاریخی – فرهنگی خود مجهز گردند.

نوآیین بودن «نظریه» جواد طباطبایی، و کوشش او برای تنقیح و تدوین مفاهیم جدید در دستگاه مفهومی اندیشیدن در باره ایران، به لحاظ گستره بحث، به احتمال او را به مناقشه برانگیزترین اندیشمند همه ادوار تاریخ ایران تبدیل کرده است. این مناقشه چنانچه در حوزه برخورد آرا جریان و ادامه یابد، در تاریخ اندیشه در ایران امری خجسته و خود تحولی بی‌سابقه و نیکوست. اما این موضوع سوی دیگری نیز دارد؛ آنجا که در محدوده کسانی که با حفظ “موضعی” از پیش «از ظن خود یار» و «شاگرد» استاد شدند و در «انتظار» و القای ظهور طباطبایی در قامت تدوین کننده فلسفه سیاسی انقلاب سال ۵۷ بر آمدند، و، یا آنگاه که کسانی که دشمنی خود با «ایران» را زیر نقاب دشمنی با اندیشه او پنهان کرده و می‌کنند و به نیرنگ و فریب متوسل می‌شوند، موضوع تغییر می‌کند و قصد و غرض دیگری دنبال می‌شود. در چنین میدانی، شایسته است به تعبیر طباطبایی هر “خواننده جدی” آثار او، در وسع خود، هوشمندانه ادای وظیفه کند.

در چنین شرایطی است که مراقبت و محافظت از اصل میراث نظری فیلسوف «ملی» ایران زمین، در فقدان «دولت ملی» پشتیبان نهاد علم، حداقل در محدوده‌ی آن چه که در فضای عمومی مکتوب و شفاهی نشر یافته است، وظیفه هر اهل نظر و «خواننده جدی» آثار طباطبایی است، فارغ از موافق و مخالف بودن با آن گنجینه تاریخی.

مورد مشخص زیر بویژه که به نظر می‌آید ناشی از یک سهو باشد، و اگرچه در نفس خود ممکن است بی اهمیت تلقی گردد، اما بهانه‌ای شد براین توضیح و آن که هشداری باشد به همه کسانی که با هر انگیزه و بهانه‌ای قصد تحریف و تعرض به آثار منتشر شده طباطبایی را دارند. اشاره به “پست” اشتباهی که پایین‌تر به آن اشاره خواهیم کرد، اقدامی از نوع غلط‌گیری رایج یک نوشته نیست، بلکه وجه اساسی آن، کوششی است برای هوشیاری جمعی به قصد مراقبت از اصل میراث «سرو ایرانشهر». اما این توضیح در باره آن اشتباه سهوی گردانندگان «کانال» و درخواست برای اصلاح آن بدیهی است که با اتکا به اختیارات «حقوقی» انجام نمی‌گیرد و نمی‌تواند بگیرد، بلکه بر مبنای متن‌های اصلی و رسمی منتشر شده نویسنده در فضای عمومی و مطابقت ویراست‌های قدیم و جدید آن‌ها با یکدیگر پیگیری می‌شود. همه نیک می‌دانیم جواد طباطبایی حقوقدان و معلم فلسفه حقوق نیز بود و به شاگردان خود نیز آموخته است که “اندیشیدن” حقی نیست که قابل انتقال به هیچ وصی باشد.

پیش از پرداختن به «کمنتارهای» اشتباه در ذیل عکس دو صفحه به لحاظ اهمیت موضوع در نهایت اختصار به قصد معرفی مضمون صفحه‌های پیشین حاشیه‌نویسی شده و پسین آن، چند خطی از فصل «منحنی تحول اندیشه سیاسی غزالی» را نقل می‌کنیم.

طباطبایی مینویسد:

«در این فصل کوشش می‌کنیم توضیحی در باره جایگاه نصیحة‌الملوک در میان نوشته‌های غزالی بیاوریم».

«عمده ایراد کسانی که در صحت انتساب نصیحة‌الملوک به غزالی تردید کرده‌اند، به این مطلب باز می‌گردد که آرمان‌خواهی و اخلاق زاهدانه غزالی را با نظریه سلطنت او نمی‌توان جمع کرد.» بدین معنا که امام محمد غزالی که «خلیفه عباسی را امام حق و جانشین پیامبر اسلام می‌دانست، نمی توانست رساله‌ای در ادب و آداب سلطنت ایرانی بنویسد. بیشتر پژوهش‌های خاورشناسان درباره اندیشه سیاسی غزالی به بخش آرمانی سیاست او مربوط می‌شود. اصل بر این بوده است که آرمان‌خواهی شرعی غزالی عین آرمان‌خواهی سیاسی او نیز هست.».

 نویسنده در توضیح مفصل خود از جمله می‌نویسد:

«امام محمد “آرمانی” پژوهندگان جدید، چنانکه به تفصیل خواهیم گفت، افسانه‌ای جدید است. چنین “افسانه‌هایی” بر ساخته‌های ایدئولوژی‌های دوران جدید و جانشین “اسطوره‌های” دنیای فاقد “اسطوره”اند.»

نویسنده کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» در ادامه به «مقاله‌ای از تاریخ‌نویس دانمارکی ـ امریکایی، پاتریشیا کرون» اشاره می‌کند که «احیاگری» غزالی با «دومین بخش از نصیحةالملوک» را «سازگار ندانسته است.» و در باره او می‌نویسد: « پاتریشیا کرون فارسی نمی‌دانست و، بیشتر از آن، درباره تاریخ اندیشه ایرانشهری هیچ نمی‌دانست. کرون چنان که در مقاله خود توضیح داده است، از طریق همکاران فارسی دان ـ یعنی دستیاران فارسی‌خوان ـ با این مطلب آشنایی به هم رسانده و …».

 کرون با طرح مقدماتی نتیجه می‌گیرد که “در واقع، آشکار است که نویسنده بخش دوم (نصیحةالملوک) به هیچ وجه نه عالم بود نه اندیشمند” و می‌نویسد: “هیچ عالم دینی که شایسته نام عالم دینی بود نمی‌توانست ناخودآگاه یکی از شاهان آل‌بویه را با عنوان کفرآمیز (کذا!) شاهنشاه بخواند” و در ادامه می‌افزاید غزالی نمی‌توانسته است، “افسانه‌های مشغول کننده و کلمات قصار سطحی منسوب به دوره ساسانی و دیگر فرزانگان” را نقل کند.

 طباطبایی می‌نویسد: «کرون بر آن بود که تردیدی نیست که نویسنده رساله یک ایرانی، بویژه “یک ایرانی ملی‌گرا (ایرانی ناسیونالیست) بوده است.» و در ادامه بررسی دیدگاه‌های پاتریشیا کرون می‌گوید: سال‌ها بعد کرون در تجدید چاپ مقاله خود، به استاد جلاالدین همایی «که گویا “از میراث ملی خود دفاع” کرده است» ایراد می‌گیرد. کرون در جایی از توضیحات خود می‌نویسد: “غم بینوایان رخ غزالی را زرد کرده بود”، در حالی که “ایرانی ملی‌گرا” مشغول تماشای چشم‌اندازی بوده است که این گرسنگان خفته در خون در دامن آن جان می‌دادند”. طباطبایی می‌گوید این سخن کرون «از سر بازیچه نیست» و آن را «نظری شگفت‌انگیز» می‌داند که «به القای چند فارسی‌خوان انگلیسی و امریکایی، با ابزارهای روش‌های تحقیقات جدید» انجام گرفته و می‌نویسد:

«اما آن چه برای ما اهمیت دارد، آگاهی نویسنده مقاله نیست، بلکه نتایج استراتژی نوعی از قرائت متن‌های تاریخی مهم است».

و اما مورد اشتباه چیست؟

 کانال تلگرامی «سرو ایرانشهر بایگانی طباطبایی»

با هدف مشارکت در بزرگداشت یاد فیلسوف ملی ایران اقدام به انتشار عکس دو صفحه حاشیه‌نویسی شده از کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» با دستخط نویسنده کرده است که تا اینجا نمی‌توان اشکالی بر آن وارد دانست؛ چرا که سندی است که سخت‌گیری و جدی بودن تلاش پژوهشی جواد طباطبایی را نشان می‌دهد. اما آن‌گاه که در زیر هر عکس “کمنتاری” عجیب گذاشته می‌شود، این پرسش مطرح می‌گردد که گردانندگان «کانال» آیا بر مضمون صفحات «اصلاح و تحشیه» و زمان ثبت آن‌ها واقف بوده‌اند یا نه؟

در این جا با اتکا به چهار نسخه از کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، چاپ سال‌های متفاوت، به توضیح آن اشتباه و «اصلاح و تحشیه» می‌پردازیم.

جواد طباطبایی “به مناسبت تجدید چاپ مجموعه نوشته‌های” خود توسط انتشارات مینوی خرد در سال ۱۳۹۴ خورشیدی در پیشگفتار کتاب “تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، ملاحظاتی در مبانی نظری” می‌نویسد: “این دفتر بازنویسی نوشته‌ای است که دو دهه پیش با عنوان درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران انتشار یافت و … به چاپ‌های متعدد رسید.” … در “ویراست نخست اشکالات و بد فهمی‌هایی وجود داشت” و “هدف ویراست دوم آن بود که آن اشکالات را بر طرف کنم”. طباطبایی می‌نویسد اگرچه ویراست دوم “بیش از ویراست نخست مورد استقبال خوانندگان قرارگرفت اما برای نگارنده این سطور خرسند کننده نبود. پیوسته، به دنبال فرصتی بودم که آن متن نخستین را بازنویسی کنم … طباطبایی در ادامه توضیحات خود در مورد ویراست دوم می‌نویسد “در فرصت کوتاهی که برای بازنویسی آن به عنوان ویراست دوم داشتم مجالی برای کاری اساسی وجود نداشت و … غلط‌های بسیاری نیز در متن آن راه یافت”. و اینک «دفتر جدیدی» در صورت بازنویسی شده از آن دو ویراست نخست به داوری خوانندگان عرضه می‌کنم .. این نسخه دوم بازنویسی کامل‌تر … اساسی‌تر … و مطالب بسیاری نیز بر آن‌ها افزوده شده، اما تمایز تنها به صورت و فصل‌های این اثر مربوط نمی‌شود، بلکه همه مطالب ویراست‌های نخست را باز اندیشیده‌ام” و “فصلی در باره اندیشه سیاسی امام فخر رازی و فصلی دیگر در باره حکمت عملی را به دو دلیل متفاوت از این نسخه جدید حذف کرده‌ام که نیازی به توضیح سبب این حذف نیست”(!!؟؟)

همان گونه که در تصویرهای زیر دیده می‌شود و طباطبایی در واپسین پیشگفتار توضیح داد، از سال ۱۳۶۷ خورشیدی که نخستین چاپ کتاب تحت عنوان «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» منتشر گردید، تا دو دهه پس از آن کتاب بدون تغییر و در ۲۴۹ صفحه به «چاپ‌های متعدد» رسید. پس از دو دهه کامل، «ویراسته جدید» کتاب این بار با عنوان «درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» در ۳۰۰ صفحه منتشر گردید، در این «ویراسته جدید» ۵۰ صفحه بر کل کتاب افزوده شده که ۱۸ صفحه آن به فصل منحنی تحول اندیشه سیاسی غزالی اختصاص دارد، و صفحات این فصل از ۳۰ به ۴۸ افزایش یافت. با «فرمت» متفاوت. در «ویراسته جدید» فصل جدیدی نیز برکتاب افزوده شد تحت عنوان «فصل نخست:ملاحظاتی در اندیشه سیاسی از اسلام تا ایران».

نخستین عکس صفحه منتشر شده توسط کانال «سرو ایرانشهر بایگانی طباطبایی» شماره صفحه ۴۳ را دارد که البته بر اساس صفحه‌بندی منابع شخصی جواد طباطبایی است و با شماره صفحه بندی کتاب در چاپخانه متفاوت است، مطلب مورد نظر در دو صفحه ۲۹ و ۳۰، کتاب منتشر شده درج گردیده است. و موضوع در ادامه بحث به «بیانیه در اصول و عقاید اهل سنت و جماعت» در زمان خلافت القادر بالله که «دستور داد بر منبرها بخوانند.»، بر می‌گردد. در پایان جمله نقل شده در بالا همان گونه که در عکس صفحه نیز دیده می‌شود، هنوز ارجاع به کتاب آدام متز تحت عنوان «تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری» نیامده است، و در «حاشیه نویسی» در انتهای جمله نقل شده، یعنی «… بر منبرها بخوانند.» شماره ۲ برای ارجاع نشانه‌گذاری می‌شود که با توجه به تفاوت «فرمت» و این که صفحه تنها یک «ارجاع» دارد، در چاپ به شماره ۱ تغییر داده می‌شود. بدون آن که قصد ورود به مضمون مطلب را داشته باشیم، غرض از این همه توضیح نه چندان معمول این است که روشن شود آنچه که حاشیه‌نویسی شده مربوط به حدود هشت سال پیش است و در واپسین ویراست در صفحه ۴۳ اعمال گردیده و مربوط “به ماه‌های پایانی زندگی» استاد نیست.

در ذیل نخستین صفحه حاشیه‌نویسی شده آمده است:

حاشیه‌ها و دست نوشته‌های طباطبایی بر کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، چاپ دوم»

اخیرا نسخه‌هایی از کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران پیدا شده است که نشان میدهد استاد طباطبایی حتی در ماههای پایانی زندگی خود نیز سرگرم بازخوانی، اصلاح و تحشیه‌هایی بر این کتابش بود. تمرکز طباطبایی بر یکی از مهمترین بخش‌های آن کتاب، نشان دهنده فهم او از دامنه تهدید علیه موجودیت ایران نیز هست.

از نظر طباطبایی دو تهدید عمده برای ایران در طول تاریخ وجود داشت، نخست «نهاد خلافت» و دوم اندیشه‌ها و نیروهای اقماری آن که در لابلای سطور این کتاب روشن است.

تمرکز بر این بخش از کتاب احتمالا از این جهت بوده است»

photo_2024-03-15_23-44-51

‌ ‌

 در دومین «کمنتار» ذیل صفحه حاشیه‌نویسی شده که مربوط به صفحه‌ای از فصل «منحنی تحول اندیشه سیاسی غزالی» است، آمده است:

«حاشیه‌ها و دست نوشته‌های طباطبایی بر کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، چاپ دوم» ۲

چنانچه گفتیم طباطبایی در ماههای پایانی زندگی، همچنان به دنبال حقیقت، و در پی آن در تعقیب امام محمد غزالی، خواجه نظام الملک و سنت سیاست‌نامه نویسی بود.

در بخشی از این حاشیه‌ها طباطبایی نوشته است که فهم اندیشه‌های غزالی در نیمه دوم زندگی نیازمند نظریه «شیوه نوشتن» است که با توجه به شناختی که از طباطبایی داریم به نظر می‌رسد منظور وی تفسیر متن به سبک لئو #اشتراوس (نوشتن تحت منطق سرکوب) است.

 

باب بحث پیرامون این تحشیه‌ها همچنان باز است. احتمالا نویسندگان اندیشه سیاسی در آینده مباحث زیادی در باب تک تک کلمات و شاید حتی خط خوردگی‌ها، داشته باشند»

photo_2024-03-15_23-45-34  در این جا باید در کمال اختصار گفت که حاشیه نویسی‌های این صفحه نیز در واپسین ویراست، «چاپ اول دفتر جدید» سال ۱۳۹۴ در حدود هشت سال پیش و با حجمی حدود ۲۰ صفحه افزوده شده تنها بر مطلب فصل «منحنی تحول اندیشه سیاسی غزالی»، در کتاب وارد شده و مربوط به «حقیقت»یابی «ماههای پایانی زندگی» نویسنده نیست.