بایگانی موضوعی: فرخنده مدرس

شاهزاده و رهبری جنبش ملی / فرخنده مدرّس

کسانی که مقام رهبری جنبش ملی را در قیاس با منزلت پادشاهی، به وهن، نازل می‌دانند، چنین کسانی یا به عزتِ مقام و جایگاه بلند جنبش ملی ناباورند و پیکار ملی را ارج نمی‌گذارند، و یا به معنای «پادشاهی، ضرورتی تاریخی برای ایران است» پی نبرده و آن را طوطی‌وار و یا به نیت‌های دیگری، تکرار می‌کنند. و یا احتمال دارد؛ نسبتِ تقدم خدمت بر تأخر مقام را به درستی درنیافته‌‌اند. و یا اساساً درس تاریخ نیاموخته‌اند که به شهادت تاریخ چند هزاره‌ای پادشاهی ایران، این مقام پادشاهی نبوده که جاه و منزلت تاریخی به شاه بخشیده است، بلکه همیشه این خدمت به کشور و ملت بوده است که نام و یاد پادشاهانی را تاریخی کرده و برعکس در بی‌لیاقتی شاهانی در خدمت به کشور و ملت، نام و یاد آنان را به ورطۀ ننگ تاریخ سپرده است! هدایت باورمندانۀ جنبش ملی خدمت بزرگ و تاریخیِ شاهزاده به ملت و کشور ایران است. خدمتی چنان بلند، که هر «خربنده‌ای» را نرسد، بر آن سوار شود!

 

پیمان «ما» با شاهزاده / فرخنده مدرّس

«بیانیۀ جنبش ملی» پیمانی‌ست میان «ما» باهم و با همۀ آنانی که از این پس، به اعتبار همان مطالبات و اصول و به اعتبار اعلام و دفاع شاهزاده از آن اصول مشترک، به جنبش و پیکار ملی می‌پیوندند. همچنین «بیانیۀ جنبش ملی» پیمانی‌ست میان «ما» و شاهزاده، آن‌هم نه تنها تا مرحلۀ پیروزی پیکار بر جمهوری اسلامی، بلکه تا مرحلۀ تحقق اصول‌مان! اهداف مشترکِ اعلام شدۀ امروز تعهد مشترک «ما» ا‌ست در قبال مردم ایران و آینده. حتا اگر «ما»، به عنوان هواداران نظام پادشاهی، فرض کنیم، و در این فرض خود ابرام و اطمینان داشته باشیم که، نظام آیندۀ ایران پادشاهی مشروطه خواهد بود و در آینده شاهزاده‌رضا پهلوی، به عنوان وارث تاج کیانی، بر تخت پادشاهی جلوس خواهند نمود، طبیعی‌ست که در آن صورت هم تعهد ما به آن اصول همچنان باقی خواهد ماند. آنچه امروز ایشان در مقام رهبر جنبش ملی، اعلام داشته و «ما» پذیرفته‌ایم، و لاجرم به مثابۀ پیمان مشترک میان «ما» و ایشان عمل می‌کند، هم ایشان و هم «ما»، با هم، را به آن پیمان متعهد می‌سازد.

 

بحثی در بارۀ مشروطه و پادشاهی / فرخنده مدرّس

و اما حال پس از این مقدمه بازگردیم به تفکیک میان مشروطیت به مثابۀ ماده یا فلسفۀ حکومتی و صورت نظام اعم از پادشاهی یا جمهوری‌! در درستی این تفکیک همین استدلال مبتنی بر واقعیتی آشکار و گسترده در جهان کفایت می‌کند، که فکر می‌کنیم بارها در ادبیات سیاسی و نوشته‌های فراوان، در این چند دهه گذشته، ارائه شده است و آن این‌که؛ حکومت‌ قانون یا نظام مشروطه، هم می‌تواند محتوا و شالودۀ شکل پادشاهی باشد که هست، مانند سوئد و دانمارک و انگلستان و هم می‌‌تواند ماده و فلسفۀ سیاسی شکل نظام‌های جمهوری باشد که هست، مانند فرانسه و آلمان و آمریکا.

 

بی‌ربطی «گفتگو» با اصلاح‌طلبان! / فرخنده مدرّس

آیا کسانی که به نام هواداری از بازگشت به نظام پادشاهی مشروطه سخن می‌گویند، این‌قدر شهامت و استواری اخلاقی دارند که کُنه حقایق را آشکار کنند و از درستی دفاع بخش بسیار بزرگ مردم ایران، از صلح و امنیت برای مردم منطقه از جمله برای مردم اسراییل حمایت کنند؟ و خواهان بقای کشور اسراییل شوند؟ اگر خود مخالف بقای اسرائیل نیستند، چطور نمی‌توانند؛ لگامی به دهان اراجیف‌گویی، چون زیدآیادی، بزنند که هواداران نظام پادشاهی را به دلیل این دفاع از صلح و امنیت منطقه از جمله امنیت اسراییل، «فاشیست» یا «طرفدار فاشیست» خطاب می‌کند!؟ آیا نمی‌توانند، همچون شاهزاده‌رضا پهلوی پیام صلح و دوستی این ملت را، به گوش همگان، جهانیان و همسایگان، برسانند و از آن موضع در برابر اصلاح‌طلبان ضد اسراییل و مدافع «آرمان فلسطین» دفاع کنند؟ البته به شرط آن‌که خود ریگی از آن «آرمان فلسطین»، یا مرده‌ریگ دشمنی کور اسلامی با اسراییل را به کفش نداشته باشند!

 

تجدید عهدی با مشروطیت در یکصدو نوزدهمین سالگرد پیروزی / فرخنده مدرّس

حقیقت آن است که نیروی تخریب ایدئولوژیکی از بیرونِ اندیشۀ تجدد و ترقی و میهن‌دوستی آمد. منطق اندیشۀ میهن‌دوستانۀ مشروطه‌خواهی، منطق «شکستِ» محتوم نبود. شکستِ محتوم، یا به عبارت دقیق‌تر «شکست تاریخی» را ما به معنای اقدامات، افکار و اراده‌هایی می‌دانیم که از بنیاد کهنه‌اند، خلاف مصالح کشور و ملت، خلاف روح زمان و خلاف جریان تاریخ‌اند، سیر و حرکت آنها در جهت اجبار انسان و اجبار اجتماع انسانی به گذشته‌های سپری شده و تکرار نشدنی‌ست. از نظر تاریخی، هم آن افکار و هم نیروهای حامل آن افکار، بی‌ربط شده‌ و محتوم به شکست هستند.

 

ماهیت یگانۀ جمهوری اسلامی و «دوگانه‌سازی‌های» بی‌رویه! / فرخنده مدرّس

هنگامی که شاهزاده، در همان آغاز، اعلام نمودند که «انتخابات مسئلۀ ما نیست!» این اعلام، همان‌طور که پیش از این نیز گفته شد؛ بدان معنا بوده است که؛ ارادۀ ادامۀ پیکار ملی علیه کلیت نظام اسلامی، بدون هیچ توهمی از تفکیک و جناح‌بندی رژیم و بدور از هرگونه «دوگانه‌سازی»، برقرار است! بنابراین، و به عنوان پیامد عملی چنین اعلامی، اگر موضعِ تحریم انتخابات هم پیش آمده است، تنها به منزلۀ پاسخی روشن و عینی، از زبان مردم ایران بوده ا‌ست به رژیم اسلامی، به منظور قابل رؤیت ساختنِ مجددِ آن عزم و ارادۀ استوار و تغییرناپذیر، برای به سقوط کشاندن و از میان برداشتن کل نظام اسلامی ضد ایران!

 

«پارادایم براندازی» تا پایان جمهوری اسلامی خواهد ماند! / فرخنده مدرّس

ما در پرسشیم که آن کسانی که با افکار پلید جمهوری اسلامی همسویی ندارند و به هر دلیل و ارزیابی شخصی قصد شرکت در این انتخابات را دارند، آیا می‌دانند که، بجای جوهر، انگشت مشارکت در خون می‌زنند؟ می‌دانند که در این مشارکت پای در قلمرو خیانت به ایران دارند و همراهِ نابودکنندگانِ کشور می‌شوند؟ از آنان می‌پرسیم این بار سنگین مشارکت در چنین جنون و جنایت و خیانتی را در لحظه‌های تنهایی در برابر داوری وجدان چگونه بر زمین خواهند نهاد؟ پرسش این است که؛ ما، مردمان ما و میهن ما در ادامۀ این خبط بزرگ تاریخی یعنی در تداوم حیات رژیم اسلامی، در جنگ با جهان و انسان، چه سودی می‌بریم؟ جز شریک جرم ماندن و جز سیه‌روی شدن، جز در «خیانت به خودِ» انسانی خویش و سرافکندگی در برابر داور نهایی، یعنی وجدان؟ این «وفاداری به خود»، «خیانت نکردن به خود» و این «داوری وجدان» را نباید دست کم گرفت! همۀ معنای وجدان را نباید در آب مذهب و دین غرق کرد. به ویژه برای آنانی که اهل دین و ایمان هستند و در شرایطی که دین‌شان به چنین گندابی بدل شده است، آنها بیش از دیگران، به وجدان انسانی و داور درونی نیازمندند.

 

مدرنیته و مشروطۀ ما / بخش دوم / فرخنده مدرّس

چرا برای ما ایرانیان، در کنار ضرورت توجه و شناخت همۀ ظرفیت‌های دگرگون‌کنندۀ مشروطیت، همچنین توجه به این ساحت جدید، یعنی یک جامعه مبتنی و متکی بر مناسبات جدید اهمیت دارد؟ و چرا باید، چنین بحثی، بیشتر از هر جریان سیاسی دیگری، مورد توجه و فهم هواداران بازگشت به پادشاهی مشروطه باشد؟ آیا ساده‌ترین پاسخ به این پرسش آن نیست؛ که این‌ ما هستیم که مشروطیت را به مثابۀ چشم‌اندازی برای آیندۀ ایران قرارداده و مردم را بدین چشم‌انداز فرامی‌خوانیم؟ و از آنها می‌خواهیم در راه آن از هستی خود مایه بگذارند؟ آیا این «ما» به عنوان هواداران بازگشت پادشاهی خاندان پهلوی، نیستیم که باید به یادها بیاوریم که بزرگترین شانس تأسیس چنین جامعه‌ای نه تنها در ظرفیت مشروطیت و تجدد ما، بلکه همچنین در اصلاحات سترگی بود که بدست پادشاهان پهلوی صورت می‌گرفت، حرکتی آغازین اما بنیادی در همان سمت و جهت زیست و تولید فرهنگ مدرنیته!

 

مدرنیته و مشروطۀ ما / فرخنده مدرّس

مشروطیت، هم آیندۀ پیکار پیروز جنبش ملی‌ست هم آن آتمسفری‌ست که پیکار ملی ما، از هم‌اکنون در آن شناور است. جنبش ملی هم بر شالوده‌ها و دستاوردهای مشروطیت استوار ایستاده و هم از بنیادهای آن ریشه و قدرت می‌گیرد. هیچ شاخه، هیچ وجه و هیچ جزیی از جنبش و پیکار ملیِ امروز ما، خواه زنان، خواه کارگران، خواه روشنفکران، خواه احزاب و سازمان‌های سیاسی، خواه دانشگاهیان، خواه ارتشیان، خواه پیکر دیوان و دولت ایران نیست که سرچشمۀ حیات اجتماعی خود را در تاریخ مشروطیت نداشته و جای پای خویش را در روند و حرکت آن نیافته باشد. مشروطیت ما، هم صورتی از آغاز دوران جدید و مدرن ـ مدرنیته ـ ما و هم منبع و سرچشمۀ پیشرفت کشور ما بوده است. از درون آن، از ظرفیت ماهوی آن، اراده و حاکمیت ملت، آزادی و حقوق برابر، مناسبات اجتماعی یک جامعۀ با فرهنگ، طرح توسعه و برنامۀ ترقی روییده و می‌تواند، پس از گذر از این فترت سیاه اسلامی، به رویش خود ادامه دهد. مشروطیت ما هم اساس حیات و هم طرح احیای دولت ملی ما را در خود دارد و هم جامعۀ مدرن ما برخاسته از آن بوده و خواهد بود.

 

ترور در سرشت سپاه است! اما…؟ / فرخنده مدرّس

همان‌گونه که تا کنون بارها، و به تأکید، از زبان فرماندهان سپاه شنیده‌ایم و در مبانی تأسیس نامبارک آن نیز دیده‌ایم، این نهاد، به عنوان بخشی از به اصطلاح «نیروهای نظامی ایران» وظیفۀ خود را نه حفظ کشور و ملت ایران، نه حفظ امنیت کشور و مردم و مرزهای ایران، بلکه حفظ نظام برخاسته از انقلاب اسلامی می‌داند! تنها همین یک دلیل، همچون منطق قاطعی، حقانیت حس بیزاری ملت ایران علیه این نهادِ نگاهدارندۀ رژیم اسلامی ضدِ ایرانی‌ را توجیه کرده و بدان مشروعیت می‌بخشد.

 

تکیه بر آگاهی ستیزه‌جویی و فخرفروشی نیست! / فرخنده مدرّس

ما در اینجا این بحث، که چرا در ایران و برای ایران پادشاهی یک ضرورت است، را به جای دیگری محول می‌کنیم. اما در مورد تحول تاریخی مشروطیت، دوران تجدد ایران، و نوآیین شدن نظام کهن پادشاهی ایران و عملکرد نظام پادشاهی مشروطه، در دورۀ دو پادشاه پهلوی، یعنی طی نزدیک بر شش دهه حرکت در مسیر تاریخ، که جزیی از آگاهی ملی ما است، سخن بسیار داریم، که چند نکته از آن را در ادامه، در پرتو همان دو مفهوم «شکست سیاسی» و «شکست تاریخی» یادآور می‌شویم.

 

جنبش ملی را رها نکنیم! در سلامت و صلابت آن بکوشیم! / فرخنده مدرّس

مردم بیزار از جمهوری اسلامی، در ایران بر گرد شاهزاده، ساحتی برای اعطای اعتماد خود را فراهم می‌بینند. این ساحت به تصنع و به ارادۀ مصنوعی کسی و به دست بیگانگان ایجاد نشده است. این رهبر را کسی «نتراشیده است»! حدیث پیوند مردم و شاهزاده، روایت ساختگی داستان‌سرایان نیست. حدیث نفس یک پیکار ملی‌ علیه یک رژیم ضد ملی‌ست و از دل تجربه و تاریخ و منش و روش چهاردهه‌ای خود ایشان و جنم ایراندوستی‌شان برآمده است. هیچ راز و سری در پس این برآمد تاریخی نیست. تاریخ آن روشن و برخاسته از ایراندوستی‌ست! به همین دلیل نیز هیچ تصادفی نیست که؛ هر ریزش واقعی و به صدق، از پیکرۀ رژیم اسلامی و در آرزوی تغییر مسیر تیره‌روزی کنونی ایران، بلافاصله چشم امید خود را به شاهزاده رضا پهلوی دوخته و راه اعطای اعتماد خویش را به همان ساحت امانت‌داری ایران به دست شاهزاده می‌جوید.

 

در ایران «دانشگاه به ضرورتی» ملی «تأسیس شد»! / بخش دوّم / فرخنده مدرّس

با الهام و اقتباس از گفتۀ «دکتر» مبنی بر این‌که قانون اساسی مشروطه و سایر قوانین این دورۀ تاریخ جدید ایران «ناقص بود اما ناقص‌الخلقه نبود» می‌توانیم همین حکم برخاسته از آن خرد دانای عصر جدید ایران را از قوانینش به دانشگاهش و به آن روان جوان و نهال تازه نشانده شده، نیز سرایت دهیم و بگوییم؛ آرزوها، آرمان‌های پدران مشروطه‌خواه و پرسش ابراهیم‌بیگ سیاحت‌نامه‌نویس، بعد از پیروزی انقلاب مشروطه پاسخی در عمل یافت. از جمله در تأسیس دانشگاه، که آن نیز، عمل مبتنی بر «نظری در عمل» بود.

 

برای جلوگیری از وقوع جنگ باید با عامل جنگ، یعنی رژیم اسلامی پیکار کرد! / فرخنده مدرّس

به جنبش ملی، علیه نظام اسلامی باید دامن زد. به موازات آن باید شاهزاده رضا پهلوی را، از درون و بیرون، در مقام پیام‌آور صلح ملت ایران و در جایگاه تنها آلترناتیو در مقابل جمهوری اسلامی شناساند. ما همه باید از شاهزاده بخواهیم؛ تمامی کاریسما و هنر دیپلماتیک خود را بکار اندازد، با همۀ کشورهای درگیر وارد صحبت و مذاکره شود، به ویژه با اسراییل و آمریکا، و با سایر کشورهای غربی، به یاری و با فشار اسراییلی‌ها! از آنان، به ویژه از اسراییلی‌ها و آمریکایی‌ها، بخواهند که بجای تدارک و تیز کردن سلاح‌های خود، به جای تحریک نیروهای تجزیه‌طلب و تروریستی، به جنبش ملی ایران یاری رسانند. شاهزاده در همین چند روز نشان داده‌اند که به این نقش مهم خود واقف هستند. اما برای آن‌که جهانیان بتوانند به چنین جنبشی امیدوار شوند و به شاهزاده، به عنوان تنها نمایندۀ این جنبش بنگرند، مردمانی باید وسط میدان باشند!

 

بازگردیم به جنبش ملی! / فرخنده مدرّس

اگر قرار است ایران بماند و ملت ایران بار دیگر به زندگی شرافتمندانۀ خود در امنیت و ثبات و به صلح با جهان و همزیستی و مسالمت با همسایگان بازگردد، باید جمیع آحاد این ملت، به پیکار ملی خود، با هدف آزادی ایران از چنگ جمهوری فاسد و تبه‌کاران، بکوشند و بر محور حضور کسی که نمادِ ارادۀ آن ملت و امید‌بخش آن جنبش و حافظ یکپارچگی عزم پیکار آنان است، گردآیند. گوش‌های جهانیان باید بشنوند و چشم‌های‌شان باید ببینند، که ملت ایران در ارادۀ برانداختن رژیم اسلامی منسجم و همسو و همدل است و نماینده و پیام‌آور و بازگوکننده خواست ملت ایران و امین مردم ایران شاهزاده رضا پهلوی‌ست.

 

در ایران «دانشگاه به ضرورتی» ملی «تأسیس شد»! / بخش نخست / فرخنده مدرّس

در گام اول به تشخیص کارگزاران دولت ملی ایران، یک «ضرورت درونی» وجود داشت، که در پاسخ به آن باید «دانشگاه تأسیس می‌شد.» و دوماً چون آن ضرورت امری درونی بود، پس این تشخیص نمی‌توانست بیرونی و تقلیدی باشد، سوماً تشخیصی که خود در عطف به یک ضرورت ملی بوده از مشخصه‌ها و ویژگی‌های دولت ملی‌ و دالی بر ملی بودن آن دولت نیز بوده است. حال در این میان کشیدن پای بحث «فشار» و «آمرانه» و «ناسیونالیسم» و «تقلید غرب» و… به وسط این میدان مهم، در اصل، به باور من، انحرافی‌ست از اصل بحث یعنی «تأسیس دانشگاهِ» ملی، که فکر می‌کنم؛ چنین انحراف از بحثی، تنها آبی‌ست ریخته به آسیاب تالی «آل‌احمدهای» ضد دانشگاه در ایران و به قول معروف «سرود یاد مستان» ناسپاس یا بیزار از دورۀ مشروطه و دشمنان دورۀ پادشاهی پهلوی می‌دهد.

 

کاوشی در معنای «ایران‌گرایی» و پرسشی از «راهکار» دفاع از ایران / فرخنده مدرّس

چنان‌که شاهدیم؛ شاهزاده رضا پهلوی در اعلام مواضع و صدور بیانیه‌های خود، هرگز چنین تصوری به مردم ایران و هواداران خویش نداده‌اند که گویا حفظ ایران وظیفه‌ای تنها برای بعد از جمهوری اسلامی‌ست. ایشان هرگز جایی، برای این خیال نادرست باز نگذاشته‌اند که گویا، تا وقتی که قدرت سیاسی در دست «ما» ـ ایران‌گرایان ـ نباشد، حفظ ایران و تعهد و پایبندی به امنیت و سلامت میهن و ملت، به ما مربوط نمی‌شود! بنا بر روش و منش ایراندوستی شاهزاده، برای ایرانیان، حفظ ایران وظیفه‌ای تنها برای بعد از جمهوری اسلامی نیست. منطق قاطع این اصل، منطقی‌ست که در همان نیم‌بیت «چو ایران نباشد تن من مباد» آمده است.

 

« نوشته‌های قدیمی‌تر