بایگانی موضوعی: فرخنده مدرس

واماندگی علم در صف‌آرایی هراس علیه جنبش ملی / فرخنده مدرّس

سقوط اهل علم، در ورطۀ توجیه ماندگاری رژیم اسلامی، که خود آیت‌ نازلی‌ در ضدیت با حکم علم و عناد با فرمان عقل است، دیری‌ست، جز آشفتگی زبان عالم و پریشانی معنای علم فرجامی نیافته است. چنین اهل علمی دیرزمانی‌ست، بدان خطر کرده‌اند که نه شوقی به آموختن‌شان و نه شراره‌ای به احترام‌شان برنیانگیزند. توسل به منطق و زبان علم، که برای توضیح الزامات زندگی در فرآیند بهتر و سالم‌تر زیستن است، در قرابت و آمیزش با پدیدۀ سراسر ناراستی چون نظام اسلامی و در بی‌اعتنایی به نظام فرهنگی همه سویۀ این فرقۀ تبه‌کار که خلاف نفس زندگی‌ست، جز به نمایشی اسف‌بار، از سقوط جایگاه علم و مقام عالم، نیانجامیده است.

 

ما یک انقلاب ملّی بیشتر نداریم! انقلابی‌ علیه انقلاب ۵۷ / فرخنده مدرّس

پس از آن‌که زمان تاریخیِ بسته شدن علقۀ جنبش ملی و عامل مزید روشن شدن آتش آن جنبش، یعنی آن «بزرگ‌ترین اشتباه» را از زبان و به بیان چشم‌های مسلح و نورهای دیدۀ خود، ارائه کرده و نشان داده‌ایم که «با چنین ملتی نمی‌شد بازی کرد»، امیدواریم به محمد قوچانی، آقای سردبیر نشریات فله‌ای جمهوری اسلامی وطن‌فروشِ بی‌ملت، توانسته باشیم بفهمانیم؛ به بیهودگی طرح پرسش غلط‌ انداز، اما توخالی و غلط نکند که «کدام انقلاب ملی؟» و این‌قدر «با استراتژی چراغ خاموش» بیهوده گردِ «ایرانشهر» نگردد و در پی توطئۀ ایجاد تشتت و پراکندن افکار مشوب و به دنبال درست کردن «انقلاب ملی» تخیلی و بی‌بنیاد نباشد!

 

سایۀ دست‌درازان آستین کوتاه بر آثار دکتر جواد طباطبایی / فرخنده مدرّس

قوچانی هم بهتر است، اگر فکر می‌کند، هنوز ظرفیتی برای ملی‌گرایی و یادگیری ایران‌گرایی در خود سراغ دارد و می‌تواند، مانند سایر ایراندوستان، سر در راه ایراندوستی بگذارد، و بر مشاوره‌ها و نظرات «استاد ایراندوستی» باریک شود و معنای آنها را بفهمد، اول از همه باید یاد بگیرد؛ در سخنان دکتر طباطبایی تحریف نکند و مغلطه نبافد و اگر فکر می‌کند که فکری و ایده‌ای، در تعبیر و تفسیر از آن سخنان به فکرش رسیده، فروتن باشد و، بدون گستاخی، از برداشت خود سخن گوید… و دوم این‌که؛ از پایین کشیدن این جایگاه و مقام والای فردوسی‌وار ایشان، یعنی تعلق به همۀ ایران، بپرهیزد و سعی در رساندن آن جایگاه به حد مدافعان بی‌مایه «خادم ایران از راه اسلام»، دست بردارد و خود را خوارتر از آن‌چه که هست نکند.

 

کلیشۀ تکراری کودتای ۲۸ مرداد / فرخنده مدرّس

تردیدی نیست که بخش‌هایی از نیروهای سیاسی و روشنفکری ایران، با نگاه از سر آگاهی و هشیاری به وضعیت‌های واقعی پرمخاطرۀ ایران، در زمان دو کودتای مهم در کشور، یعنی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، پیشگام‌تر از دیگران، در ضمیر آگاه خود، با قیاس با خطراتی که ایران را تهدید به نابودی می‌کرد، از این مفهوم تابوزدایی کرده و اقدام به کودتا و مَقدَم آن، در رفع آن خطرهای مرگبار علیه کشور را، مُقدَّم شمردند. … در اذهان عمومی دیری‌ست که کودتا اگر حفظ کشور حکم کند، مقدمش گرامی‌ست، مشروط برآن‌که ضامن حاکمیت ملت و استقلال کشور باشد و تمامیت سرزمینی را حفظ کند.

 

یادنامه دکتر جواد طباطبایی منتشر شد! / آغاز سخن / فرخنده مدرّس

‌ ‌

گنجینه و میراث گرانسنگ آثار برجای مانده ازدکترجواد طباطبایی، همچون ابزار، اسباب و سلاحی برای دفاع از ایران و برای دفاعِ ایرانیان از خود و از خویشتن سرزمینی و ملی خویش، در دست فرزندان این آب و خاک نهاده‌ شده است. به نشانۀ گرامیداشت و قدردانی از ایشان و از آن میراثِ گرانبها، این «یادنامه» به نام و یاد جاودان‌شان تقدیم می‌گردد.

 

مارکسیست‌‌های شرمنده و «ملتِ طبقاتی» آینده / فرخنده مدرّس

ارادۀ ملی جمع عددی اراده‌های افراد، گروه‌ها و دسته‌ و طبقاتِ ناظر بر منافع خاص آنها نیست. به عبارت دیگر با پدیداری ملت ساحتی فراهم می‌آید که همۀ آن منافعِ متفاوت در درون آن به وحدت و تعادلی پایدار دست می‌یابند تا اگر بردی دارند، نفع برخاسته از آن برد موجب «بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان» گردد. خُب پس از این مقدمات می‌توان نتیجه گرفت که ملت‌بودگی ساحتی‌ست یا ساحتی دارد که در آن تعارض و تضاد و تفکیک طبقاتی یا اکثریت و اقلیت راه ندارد، هر چند که همۀ این امور واقعیتی جاری بر بستر جامعه بوده باشند که هستند.

 

شوکران شکست و نیشِ زهرآگین به ملت / فرخنده مدرّس

یکی از مصداق‌های «من می‌اندیشم پس هست»، محمدرضا نیکفر است و نوشته‌‌هایش. پیش‌تر ما با سیاهۀ طویلی از برساخته‌های ذهنی وی آشنا شده بودیم، از جمله این‌‌که؛ به هوای نَفسِ سیاست‌‌زده گفته بود: «تاریخ خشونت و تبعیضی که ریشه در جامعه دارد، به تاریخ پهلوی وصل است»! اما معلوم نکرده بود؛ به روایت کدام تاریخ؟ به روایت آن تاریخ سراسر جعلی مارکسیستی سابق در بارۀ ایران؟ یا این بی‌تاریخیِ انکارگرایانۀ پست مدرنی و «غربی» امروز؟ همچنین روشن نکرده بود که؛ آن راه‌کارهای پرخشونتِ انقلابِ چریکیِ وارداتی، از آمریکای لاتین، توسط رهبران سازمانی محمدرضا نیکفر، یا آن «نظریۀ» «جنگ مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک» و یا «رد تئوری بقای» اسلافش، که سلاح، خون و خشونت و کشتن و کشته شدن پیامد انکارناپذیر آن بود، چگونه به جامعۀ ایران وارد و «به تاریخ پهلوی وصل» شد!؟

 

شالودۀ استوارِ آزادی و حقوق برابر در گفتمان ملی / فرخنده مدرس

ملت ایران، در ملت‌بودگی درازآهنگ خویش، میل و پایبندی به نظم و ثبات و امنیت، مبتنی بر مناسبات روادارانه و احترام به حق و مسئولیت انسان را، با تأسیس نظام شاهنشاهی در نخستین صفحات تاریخ جهان سیاست و همچنین تشکیل «جامعه» انسانی در صفحات تاریخ نوشت و به صورت انکارناپذیری ثبت کرد. کیش و منش این ملت از همان آغاز و دین و آیین این ملت از همان ابتدا در یک همنوایی و هماهنگی و درآمیختگی شکل گرفت و تبلور یافت و آنگاه سیاست دولت این ملت، یعنی نخستین نظام شاهنشاهی جهان بر شالودۀ رواداری، دوستی، مهرورزی و دادگری را صورتبندی کرد و روح ملی را در تداوم تاریخ‌اش به درون ساختار و سیاست‌های نخستین دولت خویش جاری نمود.

 

ما تا آخر تعهد ملی‌مان خواهیم رفت! / فرخنده مدرّس

یکی از هواداران همان احزاب تجزیه‌طلب، در خشم و ستیز علیه روشنگری‌های دلاورانۀ حجت کلاشی، با تهدید به مرگ وی، در حقیقت همان خوی ددمنشی را آشکارتر به نمایش گذاشت و در حقیقت سند زنده‌ای از جنایت‌پیشگی و خونخواری خود و سازمانش، را ارائه و در عمل به ژیار گل گفت که تو نابینایی و نمی‌خواهی ببینی! حال ما امیدواریم، در پی اقدام  در نمایش روشن جنایت‌پیشگی،  امثال ژیار گل و بی بی سی، زبان به کام‌های زهرآلود و کینه‌توزشان علیه جنبش ملی‌گرایی ایران فرودرکشند.

 

گفتمان آینده و بحث‌های امروز / فرخنده مدرّس

کسی که در فکر فرار به جلوست، از گذشتۀ خود می‌گریزد و در این گریز هر راهی را می‌جوید، جز آن راهی که به روشنگری ریشه‌ها و سهم مسئولیت‌ها در مصیبت‌زایی و فاجعۀ امروز برسد. فکر گریز از گذشته نسبتی با انسداد کژراهه‌ها در آینده نیز ندارد. زیرا گفتیم که حال ما معلول گذشته‌مان‌ است. امروزِ ما را گفتمان ۵۷ رقم زده است. نیرویی که بخواهد حال را تغییر دهد، اما نداند یا نخواهد بداند که این «حال» از چه برآمده است، نمی‌داند که چه چیز را باید تغییر دهد. کسی که نداند که عوامل و عناصر مؤثر در ساختنِ امروز چه بوده‌اند، یعنی وقتی نتایج افکار و عمل خویش را نشناسد یا نخواهد بشناسد، نمی‌تواند بگوید چگونه آینده‌ای را می‌تواند یا می‌خواهد از دل امروز وعده دهد یا رقم بزند. تکرار همین حال در آینده را؟ مسلماً امروز دیگر تکرار نخواهد شد. آیندۀ ایران در آیینۀ امروز کابوس بسیار بزرگتری‌ خواهد بود.

 

حریف ملی‌گرایی ایرانی کیست؟ بی بی سی؟! / فرخنده مدرس

علت تأخیر غیر عادی پخش مصاحبه را، بلافاصله در همان لحظه‌های نخستِ به نمایش درآمدن وضعیت ناگوار و بغایت عصبی و هیستریک مصاحبه‌کننده، می‌شد مشاهده کرد و به عینه دریافت. از همان آغاز به نظر می‌رسید که ژیار گل را، نام و شهرت میهمان برنامه و قدرت استدلال و حفظ آرامش و تسلط بر خود مشهور کلاشی، آزار داده و ناآرام و از خود بدر کرده است. و هرچه مصاحبه جلوتر می‌رفت می‌شد از این دریافت اطمینان بیشتری حاصل نمود که بی بی سی خود را در این نزاع طراحی شده و سَبُک به شدت بازنده احساس کرده است.

 

بحث بر روی «گفتمان» و نه «کسان»! / فرخنده مدرّس

تکیه بر فرآیند بی‌اثری کلام بر چشم‌فروبستگانِ پنجاه‌وهفتی، نه برای تعطیل بحث، بلکه در تلاش برای جلب نظر به سوی دیگری‌ست، بدین سو که نباید اجازه داد؛ موضوع، مضمون و تراز سخن امروز ما را «کسانی» تعیین کنند، که نه تنها شرم از حال ندارند، بلکه همۀ همّ‌شان وصل کردن آن گذشتۀ سرافکنده و شرم‌سارِ پنجاه‌وهفتی به آینده‌ای‌ست که گویا قرار است بار دیگر وعده‌گاه شعارهای پوچ و وعده‌های وارونه و بی‌ریشه گردد. طبیعی‌ست که با چنین کسانی که پاک بازنده‌اند، همه چیز را باخته‌اند، خوش‌نامی در تاریخ را که سهل است، حتا آزرم وجدان را نیز باخته‌اند، نمی‌توان و نمی‌باید، بیش از آنچه لازم بوده است، نرد کلام باخت.

 

هواداران نظام پادشاهی را نباید تنها گذاشت! / فرخنده مدرّس

لازم‌ست، با درنگی بر اتهام «بی‌مخی» نشان دهیم که این اتهام برازندۀ چه کسانی‌ست؟ چه کسانی یا چه دسته‌هایی، در حقیقت امر، «بی‌مخ» بوده‌اند؟ هواداران نظام پادشاهی یا سازمان‌ها‌، احزاب چپ و ملی ـ مصدقی و ملی ـ مذهبی و اکثریت بزرگ روشنفکران ورشکستۀ اخلاقی که در ۵۷ به دست خود نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه را در ایران حاکم نمودند، تا همۀ آزادی‌ها را از میان بردارد، نظم و نسق جامعه را از هم بدرد، منافع کشور و ملت را قربانی اهداف امت‌گرایانه و اسلامی خود نماید و چوب حراج به کشور، به نفع چین و روسیه بزند؟

 

نابسندگی حضور در لحظه‌های دشوار پیکار ملی / سخنی با هواداران پادشاهی مشروطه / فرخنده مدرّس

دست هواداران پادشاهی مشروطه، با نگاه به گستردگی آنان و با توجه به مشروعیت مبارزات و اهدافشان، و در قیاس با شرایط دشوار پیکارگران درون کشور، در رفع موانع برای سازماندهی و هماهنگی برای حضور به موقع در پشتیبانی داخل، به هیچ روی بسته نیست. جبهه‌ای که یکبار حضور هماهنگ و منسجم و درخشان خود را پیروزمندانه به نمایش گذاشته است، نمی‌تواند، سکوت و بی‌تحرکی بی‌موقع خود را، در آن لحظه‌های دشواری که مردم در میهن به حضور منسجم، یک‌پارچه، فعال و غرش اعتراضی آنان بیش از پیش نیاز داشتند، به هیچ وجه توجیه کند.

 

«جمهوری‌خواهی» در گرداب سیاست‌بازی / بخش پایانی / فرخنده مدرّس

هیچ سخنی سبکسرانه‌تر و بی‌معناتر از این پرسش نمی‌نماید که: «آیا انسان مهمتر از خاک یا خاک مهمتر از انسان است؟» انسان یک حقیقت است با همۀ تعلقاتش. او را به عنوان یک موجود، یک هستی و یک پدیدۀ واقعی نمی‌توان منتزع از واقعیت عینی‌ و منفک از تعلقاتش، به عالم هپروت انتقال داد و آنگاه به صورت یک امر موهوم، انتزاعی و غیرواقعی پرستید و یا او را، به صورت بی‌معنایی، در برابر تعلقاتش، از جمله در برابر خاک، میهن، هم‌میهن، مأوا، موطن، حتا آرامگاه و مزارش قرار داد. علاوه براین، برای تأسیس یا به رسمیت شناساندن و شناختن تعلقات جدید و برحق انسانی‌اش هم نمی‌توان و نباید تعلقات برحق دیگرش را نفی کرد یا از او بازستاند.

 

«جمهوری‌خواهی» در گرداب سیاست‌بازی / بخش نخست / فرخنده مدرّس

از نظر همۀ آن انقلابیون، بدون استثناء، هر رویکردی به مشروطیت، دفاعیه‌ای از نظام پادشاهی محسوب می‌شد. به همین دلیل، ضدیت با پادشاهی، از سوی مجموعۀ نیروهای انقلابی، منضم و ملزم به ستیز با مشروطیت ایران نیز بود. در خور توجه این‌که؛ در کانون این ستیزِ انقلابیون هیچ تفکیکی میان این دو امر، یعنی پادشاهی و مشروطه وجود نداشت، اصلاً قد و قامت فکری‌شان به این مرتبه نمی‌رسید و تا این درجه توان ارتقاء نداشت.

 

حدیث نفسِ پیوندِ مردم و شاهزاده / بخش دوّم / فرخنده مدرّس

برای دریافتی فراتر از احساس عاطفی و برای ارائۀ درکی عقلانی از منطق و ضرورت وجودی نماد وحدت ملی به مثابۀ کانون جلب اعتماد عمومی، خوب‌ست، در تجربه‌‌هایی نظر کنیم که، به سپاس از بخت بلند، خود درگیر آن‌ها نشده‌ایم. به عنوان نمونه باید از عراقی‌ها، از سوری‌ها، از لیبیایی‌ها و از افغان‌ها بپرسیم که چرا از مبارزات چندین دهۀ گذشته‌اشان، جز زمین سوخته و جز «ملت‌»‌های از هم دریده هیچ برجای نمانده است؟ در پاسخ به این پرسش، بیدارترین‌شان، بی‌تردید خواهد گفت؛ ما از آن موهبت ملت بودن، از آن انسجام درون، و از آن اقبالِ داشتنِ نماد این انسجام  و  یگانگی ملی، از رهبری که از آنِ همگان باشد و  در اندیشۀ کشور و ملت، بهره‌ای نداشتیم. فهم جان‌مایۀ این وحدت و رؤیت روح و ریشۀ این انسجام از دسترس آنان، به دلایل بسیار، بیرون بوده است.

 

« نوشته‌های قدیمی‌تر