آقای نیکفر گرامی فیلسوف گرامی، امیدوارم مرا ببخشید، پرسشهایم زیاد شد و میدانم شما وقتتان تنگ است و یک ایرانِ هشتاد میلیونی منتظر رهنمودهای گُهربار شما هستند، اما از آنجایی که، هستند کسانی از نسل پنجاهوهفت که میخواهند از «بلاهت» «کمدانی» بدر آیند و ناچارند به گذشته خود، دوباره بازگردند و دوباره گدشته خود را بشناسند و همچون شما با زمانه همروزگار شوند و مسئولیت بلاهتها و نادانیهای گذشتۀ خود را به گردن بگیرند، من شک ندارم که پاسخهای شما و راهنماییهای شما گرامی به پرسشهای فوق، حتماً راهگشا خواهد بود و کمک بزرگی خواهد بود برای بیرون آمدن نسل پنجاهوهفت از «شرّ ابتذال» و «ابتذال شرّ»!
عبارت «انقلاب پنجاهوهفت» در حقیقت کلیدِ ورود به خانۀ اشباح افکار و ایدئولوژیهاییست که انقلاب شومی از برآیند آنها برخاست و هر دسته از آن افکار در مبانی خود، همانقدر ضد تجدد، ضد نظام آزادی و ایرانبرانداز بودند که آن دیگری که شانس «پیروزی» در کسب قدرت را یافت و به قول معروف «زر» را برد و همیاران سابق خود را، بیکلاه، برجای گذاشت و بعد هم به «قربانی» بدل نمود. «قربانیانی» که امروز از موضع طلبکارانۀ یک قربانی، به ظاهر در صف مخالفین رژیم اسلامی ایستادهاند، اما «مظلمۀ» خود را نه تنها از نظام پیشین، بلکه از آغاز تاریخ ایران و از نظام پادشاهی و پادشاهان هزارههای پیشین، یعنی از کورش و داریوش نیز طلب میکنند!
اگر تا کنون چیزی از رفتار و منش شاهزاده آموخته باشیم در درجۀ نخست وفاداری اندازهنگرفتی و خدشهناپذیر ایشان به مردم و کشور ایران است، و دومین منش نیکویی را که در ایشان دیده و ستایش کردهایم؛ پوستنازک نبودن در میدان نبرد در راه اهداف است. آیا چهلواندی سال ایستادگی، آنهم بهرغم سنگیندلی و بیمهری مخالفان و روزگاری بس سخت و ناسودهتر گذشتۀ دورتر، کافی نیست!؟ تا انسان را از پای درآورد. ایشان اما نه تنها خود از پای درنیامدهاند، بلکه نفس وجودشان امیدبخش برای ادامه شده است. هیچکس به اندازۀ همین پنجاهو هفتیها نمیتوانستهاند بدانند که شاهزاده و کل خانوادۀ سلطنتی و به تبع آنان، هوادارانشان بسیار قویدلند و از نیش و زخم، چند ورشکستۀ به تقصیر در عرصۀ سیاست، که سهل است، از نیش و زخم روزگار باکی نداشته و ندارند. زیرا به حقیقتی بس بزرگتر و بس مهمتر یعنی به پیمان ناگسستنی خود با ملت و کشور ایران اشراف یافتهاند، که در راه آزادی، عزت و شرف و بزرگی این ملت هرچه هم کوشیده شود، بازهم کافی نیست!
ما با هیچ حملهای به ایران همراه نخواهیم شد. ما همیشه پشت ایران هستیم. حکومت ایران بدترین حکومت هم که باشد، ایران و ملت ایران را شایستۀ توبیخ نمیدانیم. ما دنبال تئوریهایی که ملت ایران را شایستۀ توبیخ بدانند، نخواهیم رفت. بلکه جلوی آن نوع تئوریها خواهیم ایستاد. جریان ملیگرایی ایران قوی شده و قویتر هم خواهد شد تا بتواند از ایران دفاع بکند. به همینخاطر است که من مبارزه با جمهوری اسلامی را ادامۀ دفاع مقدس میدانم. چرا؟ بخاطر اینکه در همان برهه هم میخواستند ایران را نابود بکنند. ملت ایران در آن موقع بلند شد و از سرزمینش دفاع کرد. به این دلیل آن دفاع مقدس بود!
جهان اسلامی که بزرگترین صادراتش مغزهای پیشرفته و بالاترین دستاوردش پروراندن بمباندازان خودکشی و قهرمانانش صدام حسینها (تا پیش از دستگیری) و بن لادنها هستند تا کی میباید هویت و نشانی ما باشد؟ جهان اسلامی، با فرهنگی در زنجیر سنتهای دست و پا گیر و یک فولکلور مذهبی آغشته به خرافات، در مقایسه با پیام آزاد منشانه و انسانی فرهنگی که پویائی و انعطاف پذیریاش در پنج سده گذشته مانندی در هیچ فرهنگی نداشته است، چه دارد که به ملتی مانند ایران با تجربه تاریخی هزار و پانصد ساله پیش از اسلام و گرایش همیشگیاش به اروپا و امریکا عرضه کند؟
بحث در بارۀ این عدم اتفاق در صف ایرانگرایی لازم است و نباید اجازه داد که در صف جنبش ملی همچون شکافی بر سر تعهد به اولویت حفظ ایران، در تمامیت ارضی و یکپارچگی ملیاش باقی بماند، که اسکلت و چهارچوب اصلی و بنیادین ایرانگراییست و هر تأملی بعد از آن میآید. پاسخ و ایستادگی، و البته آمادگی، در برابر خطر علیه این اولویت، از هر سو که ظاهر شود، باید یگانه و یکپارچه باشد. اما پرسش آنجاست که اگر به قول دوستی، «دشمن اصلی ایران در تهران نشسته است» و الویت ما را تهدید میکند و به خطر میاندازد، با این دشمن چه باید کرد؟ در پاسخ به این پرسش، ایراندوستان حاضر در حاشیههای رژیم با هر ملاحظۀ قابل قبول و قابل احترامی که داشته و دارند، اما نمیتوانند، در پاسخ، نگاهشان را از نگاه ایراندوستان حاضر در صف مخالفین این رژیم، که دیگر تعدادشان قابل اغماض و انکار نیست، بدزدند!
آرمان فلسطین سمبل عبور از دولت ـ ملت و ارزشهایی چون دفاع از منافع ملی است که پادشاهی مشروطه نمایندگی میکرد. ۵۷ی بدون فلسطین علیل است چون عقب نشستن از آرمان فلسطین به معنی عقبنشینی از وهم ایدئولوژیک و بازگشت به زمین واقعیت است یعنی همان جایی که ارزشها و هنجارها از مقتضیات حیات دولت ـ ملت ناشی میشوند و نیروی ضدملی چون ماهی بیرون از تُنگ وهم ایدئولوژیک به احتضار میافتد.
امروز اسرائیل بار دیگر زیر هجوم تروریستهایی با ایدئولوژی آدمکشانه قرار دارد. این نیروهای شر و حامیانشان باید متوقف شوند.
ما حمله وحشیانه امروز به مردم عادی، خشونت بیرحمانه علیه زنان و کودکان و گروگانگیری افراد بیگناه را محکوم میکنیم. همراه با همه ایرانیان آزادیخواه و صلحجو، که به جای دشمنی با همسایگان به دنبال همکاری و همزیستی هستند، همدردی صمیمانه خود را با قربانیان و خانوادههای آنان اعلام میکنیم.
اشتباه نکنید، اسرائیل امروز هدف هجوم همان نیروهای افراطی و اندیشههای زهرآگینی قرار دارد که کشور ما را که زمانی پیشرفته و پیشرو بوده، به عصر تاریکی بازگرداندهاند.
حمایت جمهوری اسلامی از حماس، جهاد اسلامی فلسطین و گروههای تروریستی دیگر غیرقابل انکار است. شادی مقامات این رژیم در تهران از اخبار تلخ امروز بار دیگر نشان داد که آنها در حمایت از ترور و خشونت علیه مردم عادی لحظهای تردید نمیکنند.
اسرائیل، مردم ایران، و کل منطقه تنها زمانی به امنیت و ثبات دست خواهند یافت که رژیم اسلامی در تهران که ثروت ایرانیان را هزینه حمایت از یک ایدئولوژی قاتلانه و تروریستهای معتقد به آن میکند به زبالهدان تاریخ فرستاده شود.
@OfficialRezaPahlavi
تردیدی نیست که خانهای آنکارا و بادکوبه دریافتهاند که اراده ایران برای ایستادن در برابر ایجاد هرگونه تغییری در ژئوپلیتیک تاریخی قفقاز جنوبی، یک لاف و تهدید بیپایه نبوده؛ بلکه جدی است و درباره عواقب هرگونه خیرهسری دراینباره آگاهاند. این نکته را نیز بیفزایم که درنگ جدی و روشن این خانها در چرخاندن فرمان ماشین جنگیشان به سمت استان سیونیک ارمنستان، تنها ناشی از ارزیابیشان از اراده حکومت ایران نیست؛ بلکه بالاتر از آن، ناشی از دریافت حساسیت کامل ملت ایران در برابر هرگونه روندی است که تمامیت ارضی و موقعیت ژئوپلیتیک ایران را نشانه رفته باشد. درواقع تحولات سیاسی پس از جنگ دوم قرهباغ نشان داد که در جاییکه پای تمامیت ارضی در میان است، دولت و مردم همراستا هستند… .
ما میتوانیم با نیروهای مدرن و مترقی، با کسانی که به دولت ـ ملت ایران وفادارند و نظام شهروندی ایران را پذیرفتهاند و برای ایران سعادت میخواهند، همراه شویم. موضوع سیاست، سعادت یک ملت است، آنهایی که نقطۀ عزیمت خود را از اینجا آغاز نمیکنند، سعادت ملت ایران، سعادت ایران را نمیفهمند. نمیفهمند که همه چیز حول نظام ملی و شهروندی ایران میچرخد. اینها هیچکدام نمیتوانند آورندۀ فردای بهتری از جمهوری اسلامی برای ایران باشند، بلکه به نظر من فردای سیاهتر و بدتری را هم میتوانند بیاورند. امیدوارم توانسته باشم به پرسش شما پاسخ بدهم.
اشتباه نشود! سخن در دفاع از دکترطباطبایی نیست، که ایشان هیچ نیازی به دفاعِ یک یکلا قبای فکریی نظیر مرا ندارند. کسی که بر تارک فکری ـ فرهنگی ملتی نشسته، کسی که در یکی از سختترین شرایط تاریخی، به یاری ایران شتافته و عمر عزیز را بر سر آن نهاده تا شالودۀ بیداری ملی را دو باره احیا و تجدید کند و زمین ایستادگی در راه ایران و طرحی از این ایستادگی بر این خاک را دوباره دراندازد، کسی که در فراهم آوردن فهم شرایط امکان بیرون آوردن به سلامت ایران، از یک نبرد دشوار تاریخی، دستی قوی داشته است، چه نیازی به دفاع دارد؟! که هر دفاعی از ایشان موجب شرمندگی مدافع، در تنگنایی و نارسایی زبان است و بیانگر ژرفای جهل کسانی که از روی گسستهخردی، حتا دستاوردهای تاریخی خود و شالودههای فکری خویش را هم نمیشناسند، هرچند که از آن تغذیه کرده و پیکرهای ورم کرده از شعار و به اصطلاح شعر خود را، به عنوان «چهرههای سیاسی» وارد در میادین تحریک توییتری و تلگرامی و فیسبوکی کرده و هوش از عقل تودهای احساساتی و تحریکپذیر، میربایند و به نام هدایت، در عمل از آنان قومی میسازند که به قول جلالالدین محمد بلخی «کشت» میکنند و «چون تمام» شود، «آتش در آن» زنند.
ایرانیان بسیار زودتر از کشورهای اروپایی که دولتهای جدید را تأسیس کردند، به ملت تبدیل شده بودند اما ملت ایران در طول تاریخ گذشته خود نتوانست دولت خود را درست کند از همینرو پدیده و مفهوم دولت ایران به معنای جدید نسبت به ملت ایران، مفهومی متأخر است. شاید با تسامح بتوانیم ادعا کنیم که دولت جدید در ایران بعد از تأسیس مجلس اول مشروطه، به ویژه در دورۀ رضاشاه شکل گرفته است. زیرا اساس یک دولت ملی و کمابیش مجرد و انتزاعی به معنای جدیدی که اشاره کردیم در دورۀ رضاشاه تحقق پیدا کرده است.