رژیم میکوشد زندانها را با اجرای نقشههای پلید به محل اختلافافکنی تبدیل کند و به گونهای مصنوعی افرادی را معتبر و افراد دیگری را بیاعتبار کند. هرگاه نیاز افتاد زندان را چون ابزار ایجاد ارعاب و وحشت به خدمت درآورد و در حالتی دیگر آن را چون «ویترین»ی برای وارونه جلوه دادن چهره سرکوبگر خود و در مواردی زندان را محل «مقاومت» افراد مورد نظر خود قرار میدهد تا که با دادن اعتباری مصنوعی به آنان برای روز مبادا در جایی «جاساز» شوند. نمونههای اکبرگنجی، مهدی خزعلی و بسیاری دیگر در سطوحی متفاوت برابر ما قرار دارند. بی جهت و تصادفی نیست که آقای تاجزاده نوشته خود تحت عنوان «تقاطع تنش زایی» را با آدرس «زندان اوین» به پایان برده است.
مصطفی تاجزاده به دنبال چیست؟
پرویز خسروی
آقای تاجزاده باز هم با انتشار مطلبی به لحاظ مضمونی همچون همیشه سخت مغشوش و از هم گسیخته، و اینبار به شدت عجولانه، به عنوان یک فرد «مخالف» از زندان «اوین» و یا به عنوان رهبر اصلاحطلب رادیکال فرا روییده به سطح «اپوزیسیون»، در شرایط حساس کنونی ایران، مجدداً اعلام حضور کرده است.
اینبار آقای تاجزاده بر خلاف مصاحبههای خود در زندان با «حسین رزاق» که به هر بندبازی متوسل میشود که نه سیخ بسوزد نه کباب، تا حدود زیادی بدون پردهپوشی و بدون هیچ حجابی، عریان و آشکار از کتابخانه و اتاقهای بحث و فکر «اوین»، در نقش ناجی جمهوری اسلامی ظاهر میشود و عجولانه مطلبی سخیف و چند منظوره سرهمبندی کرده و در همراهی با همکاران برای رسانهها ارسال کرده است. او در جملاتی به غایت سطحی و آشفته به قصد تلطیف چهره ویرانگر رژیم اسلامی مطلب خود را با توضیحی درباره سیاست خارجی جمهوری اسلامی و با عبارت “استراتژی باخت ـ باخت جمهوری اسلامی در منطقه و اعزام نیروهای نظامی به سوریه” شروع میکند. آقای تاجزاده پس از نزدیک به نیم قرن درس و تجربه، و به قیمت سنگین برای چند نسل از ایرانیان، هنوز درس اول عرصه سیاست را نمیداند و یا خود را به ندانستن میزند که اصل آنست که سیاست خارجی هر حکومتی ادامه سیاست داخلی آن است.
آقای تاجزاده بحران لاینحل حکومت اسلامی برخاسته از انقلاب ۵۷ را که هست و نیست کشور ایران را به مخاطره انداخته است و در تمام عمر منحوس خود به ایجاد سستی در ارکان وحدت ملی ایران پرداخته است، حاصل سیاست خارجی “استراتژی باخت ـ باخت جمهوری اسلامی” طی چند سال اخیر و “در اعزام نیروهای نظامی به سوریه” توضیح میدهد. و شگفت آن که به عمد نمیخواهد به «انقلاب»ی که در ذهن و روح مردم ایران پس از «انقلاب ملی» ۱۴۰۱ رخ داده است گوش فرا دهد، که مردم دیگر هیچ صورتی از حکومت منتج از انقلاب ۵۷ را نمیخواهند و دیگر نمیتوان با به عاریت گرفتن و یا مصادره به مطلوب مفهوم و سخن مخالفین حکومت، به نجات رژیم اسلامی برخاست. زمان بهرهگیری صوری یا فرمالیستی از مفاهیم جدید که هیچ سنخیتی با نظریهپردازان فتنه ۵۷ ندارد، سپری گشته است. جنگ و تنش همزاد انقلاب اسلامی بوده و خواهد بود و نمیتوان برای پیرایش و بزک کردن چهره جنگافروز «نظام» امت پرور، از واژگانی همچون «کشور»، «ملت»، «ایران»، «ایران زمین» و … برای نجات آن بهرهگیری کرد.
آقای تاجزاده مینویسد: “خطری که امروز ایران را تهدید میکند” همچون شوروی سوسیالیستی در “ساختار تک حزبی و تک صدایی آن و انحصار طلبی” آن نهفته است. اما غرض اصلی او آن گاه بر ملا میشود که میکوشد با حرفهای تکراری، خسته کننده، عامیانه و «پوپولیستی»، چون “تحمل تورم و گرانی کمر شکن” و یا “افزایش بهای طلا و دلار و بسیاری کالاها” با نوک زدن به کلماتی چون «استراتژی» و «امنیت» و «دموکراسی» و «صلح مسلح»، که ادبیاتی ترجمهای و عاریتی و بیرون از دستگاه کلمات و اصطلاحات دینی ـ ایدئولوژیک است، مقدمات جملات نهایی را فراهم کند او در ادامه مینویسد:
“چنانچه حاکمیت… با مردم از در صلح و آشتی برآید، و در یک کلام به تصحیح خطاها و جبران کاستیهای خود بپردازد، تغییر رویکرد آن را باید به فال نیک گرفت و از آن استقبال نمود.”.
آقای تاجزاده و رفقای او باید بدانند که استفاده از مفاهیم اندیشه سیاسی جدید در مورد «نظام» جمهوری اسلامی در حوزه سیاست داخلی و خارجی، تلاشی بیهوده است. این مفاهیم بار معنایی تاریخی دارند و برای بازی با کلمات و بیرون کردن حریف از میدان نیست. هر مفهوم دوران جدید را نمیتوان از «متن نظام معرفتی» آن جدا ساخت. حتی اگر بتوان با دستبرد به آن مفاهیم و توسل به زبانبازی، «خطی» و «سیاستی» را هم تحت شرایطی خاص پیش برد، باید مطمئن بود که همچون چند دهه گذشته با منافع و مصالح عمومی مردم ایران بازی میشود و به خسارات و جنایات غیرقابل جبران دیگری منتهی میگردد.
تصور آیتالله خمینی از «حکمرانی» در ایران با مضمون و معنای کدام یک از مفاهیم دوران جدید مطابقت و یا حتی نزدیکی داشت که منجر به بنیادگذاری «نظام» شد؟
آیا میتوانید این «نظام» را در مباحث خود تعریف کنید؟ منظور رد و یا تایید آن نیست، منظور تعریف معنای آنست. در این «نظام» چه تصوری از مفهوم «سیاست» و مضمون «مناسبات شهروندی» از آغاز تاسیس آن تا کنون وجود داشته است؟
«نسبت احکام شرع» با قوانین عرفی تدوین شده در«مجلس نمایندگان» و توسط «نمایندگان» را، که دو مفهوم جدید دوران کنونی است، شما و این «نظام» چگونه توضیح داده و میدهید؟
آیا میدانید که مفهوم جدید «نمایندگی» و «مجلس نمایندگان» هیچ نسبتی با «مشورت» و «وکالت» در حوزه حقوق خصوصی و فقه شیعه ندارد و اصل و اساس هر حاکمیتی، ملت است و «حاکمیت» ناشی از «ملت» است و نه از جای دیگری؟
البته بدیهی است که فهم این مفاهیم در خوشبینانهترین حالت نیازمند مقدماتی است که با مبانی اسلامی ـ ایدئولوژیک انقلابیون مسلمان ممکن نمیگردد. ورود به این مفاهیم «قبیحه» در حکومت اسلامی، امری ممنوعه و مجرمانه است. و اگر پس از چند دهه در مواردی به آنها تاسی میکنند از روی «تقیه» و به قصد “حفظ نظام به هر قیمتی” است چرا که به فرموده خمینی “حفظ نظام از اوجب واجبات” است.
چنانچه انقلابیون ۵۷ درک درستی از مفاهیم دوران جدید ایران در پیش و پس از مشروطیت و از اندک آشنایی با وجوهی از تاریخ کهنسال ایران برخوردار بودند، و فهمی از مشروطیت ایران و مجلس شورای ملی و نظامی از قانونهایی که از تصویب آن گذشته بود داشتند؛ چنانچه روشنفکران دینی و غیردینی درکی از مفهوم «دولت ملی مدرن» در ایران پیدا کرده بودند، فتنه ۵۷ را برپا نمیکردند و «نظام» امتپرور ضدملی را به جای آن نمینشانیدند و صدمرتبه فاجعه بارتر، امروز به قیمت نابودی ایران و به صلابه کشیدن زنان و جوانان، برای حفظ این رژیم «ناقص الخلقه» اصرار نمیورزیدند. امروز پس از نزدیک به نیم سده تجربه و به بهایی غیرقابل جبران، نمیتوان از کنار اصرار بر آن جهل و خطا که در تداوم خود، هستی مردم و ایران را، در لبه پرتگاه نشانه گرفته است به سادگی عبور کرد، باید در برابر این دشمنی با مردم و کشور ایران در همه صورتهای آن ایستاد.
به راستی آقای تاجزاده چه دریافتی از مفاهیمی چون “حقوق و موازین بینالمللی”، «حاکمیت»، «کشور»، «ملت ایران»، «ملی»، «امنیت ملی»، «سیاست» و «آزادی»، «دموکراسی» و «حقوق» و «ایرانزمین» دارد؟ که آنها را چون امروز خریدار پیدا کرده است همچون نقل و نبات بر سر خود و دوستانش میریزد؟
دراین میان یک چیز تا حدی روشن به نظر میآید و آن این که فهم آقای تاجزاده و رفقایش از «دموکراسی» ترجمهای، جز این نیست که «صندوق»هایی گذاشته شود و مردم همچون سیاهی لشکری در خدمت «نظام» و همچون «امت همیشه در صحنه» برای عدهای از پیش صاحب و مالک «قدرت»، برگهای به نام «رای» در آنها بریزند!
روشن است آقای تاجزاده در نوشتههای خود برای پیشبرد اغراض خاص، که حفظ «نظام» و بازگشت مجدد باندی اخراج شده به کانون قدرت است، هر از گاهی هر رطب و یابسی را بههم میبافد و از بلندگوهای بیشمار و پر ثروت آشکار و نهان حکومت در داخل و خارج از کشور منتشر میسازد. توجه داشته باشیم که طیف رنگارنگ اصلاحطلب به عنوان یک باند سیاسی همیشه در پیکره و حاشیه «قدرت» و بویژه در بسیاری از نهادهای اقتصادی و آموزشی و فرهنگی حضور چشمگیر داشته و دارند. آنان در کلیت خود برای شرایط بحرانی و اضطراری که هرگز گریبان حکومت اسلامی را رها نکرده و نخواهد کرد، مورد تحمل و همکاری قرار گرفته و میگیرند. بدیهی است این سخن به معنای نفی ریزش افراد از آن باند نهفته در قدرت نیست. مشخصه اصلی افراد شاخص ریزشی و تحولیافته آنان، از جمله این است که بهویژه تلاش نمیکنند به سرعت نظریهپرداز جدید در سوی دیگر ماجرا شوند و یا خود را به روشهای متنوع و پیچیده برای «چهره»سازی و «رهبر»سازی مهیا کنند.
در آخر چند خط به اختصار در باره «اسارتگاه» آقای تاجزاده که مطلب خود را از آن مکان مخوف به جهان مخابره کرده است؛
مصطفی تاجزاده که از حدود یک دهه و نیم پیش هر از گاهی به آسایشگاهها و کتابخانههای «زندان اوین» در رفت و آمد است و در مواردی به ضرورت سلامتی جسمی، روزهداری «سیاسی» به جا میآورد، تنها و تنها یک هدف دنبال میکند و آن چیزی نیست جز نجات «نظام» که حتی در صورت ضرور با یدک کشیدن نامی به غیر از «جمهوری اسلامی» میتوان به آن تن داد.
آقای تاجزاده در مناصب امنیتی خود طی سالهای طولانی بهتر از حتی بسیاری از عوامل رسمی و سرسخت کنونی حکومت ضدملی میداند، که در گوشه و کنار آن «زندان اوین» و بیشمار زندانهای دیگر در سراسر ایران از روستاها تا پایتخت کشور، چه جنایاتی در وسعتی کم نظیر رخ داده و میدهد و در ورای ظاهر پیرایش شده حتی امروزی آنها، برای بسیاری از زنان و مردان ایران زمین چه جهنم غیرقابل توصیفی هستند.
انقلابیون غوغایی چپ و مسلمان جریان پنجاه و هفت، شرمگینانه چشم و گوش خود را در برابر «ترقی و توسعه و گسترش» زندان اوین و سایر زندانهای کشور به عمد بستند و میبندند. زندانهای زاده انقلاب ۵۷ که دیگر نیازی به «اختراع گیوتین» نداشتند، از جمله به گرده زندانیان و «زیر اعدامی»های سپس اعدام شده پس از انقلاب ۵۷ ساخته شدند، تا که نیازی به اعدام بر پشت بامها نباشد.
ژرفا و گستره جنایات رخ داده در زندانهای جمهوری اسلامی در مرتبهای قرار دارد که بدون تردید پس از جمهوری اسلامی، به سازمانی دولتی نیاز خواهد بود تا که آمار و اسناد جنایات رخ داده در زندانها را بتواند ثبت و طبقهبندی کند.
غرض از نوشتن چند خط بالا به اصطلاح افشای جنایات جمهوری اسلامی نیست، چرا که در خصوص موضوع زندان و شکنجه در حکومت اسلامی که از بدو تولد آن همزاد آن بوده است و کمتر خانواده ایرانی هست که از آن بینصیب مانده باشد، تا حدی و از جنبههایی کم و بیش، نوشتههایی وحشتآفرین انتشار یافته است.
آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم همه زندانیان از شرایط و امکانات و به اصطلاح «حق و حقوق» برابر برخوردار نیستند. در شرایطی که زندانی شدن، امروز دیگر، به سرعت علنی میشود و به سختی قابل پنهان کردن است و در افکار عمومی و میدان مبارزه در حد فضیلتی مورد توجه قرار میگیرد، حکومت اسلامی از سالها پیش میکوشد به شیوهای سالوسانه، از زندانها نیز متناسب با شرایط جدید، تبهکارانه سواستفاده کند. رژیم میکوشد زندانها را با اجرای نقشههای پلید به محل اختلافافکنی تبدیل کند و به گونهای مصنوعی افرادی را معتبر و افراد دیگری را بیاعتبار کند. هرگاه نیاز افتاد زندان را چون ابزار ایجاد ارعاب و وحشت به خدمت درآورد و در حالتی دیگر آن را چون «ویترین»ی برای وارونه جلوه دادن چهره سرکوبگر خود و در مواردی زندان را محل «مقاومت» افراد مورد نظر خود قرار میدهد تا که با دادن اعتباری مصنوعی به آنان برای روز مبادا در جایی «جاساز» شوند. نمونههای اکبرگنجی، مهدی خزعلی و بسیاری دیگر در سطوحی متفاوت برابر ما قرار دارند. بی جهت و تصادفی نیست که آقای تاجزاده نوشته خود تحت عنوان «تقاطع تنش زایی» را با آدرس «زندان اوین» به پایان برده است.
اول اردیبهشت ۱۴۰۳