خیزش انقلابی اخیر نیز حاصل خشم و نارضایتی عمیقی است که در اثر چند دهه تحمل انواع فشارها و تبعیض و سرکوب، در زیر پوست جامعه ایران انباشته شده است. جامعه ایران مانند انبار باروت است. قتل حکومتی مهسا امینی، دختر ایران، در شهریور ۱۴۰۱ به مانند گرانی شبانه بنزین در آبان ۹۸، جرقهای بود بر این انبار باروت. اما آنچه از دی ۹۶ تا به امروز، در خیزشهای پیدرپی آشکار و غرورانگیز است، بلوغ سیاسی ملت ایران است که فرای ابراز خشم از حکومت، در شعارهایی با مضامین ملّی و میهنی بروز مییابد.
بایگانی موضوعی: گفتگوها
باید متذکر شد مهتدی و سازمان میلیشیایی متبوعش نه تنها سیاسی نبوده بلکه بدلیل نوع فعالیتهایشان در نزدیک به نیم قرن گذشته کاملا تروریستی هستند. بنابر افشاگریهای اعضای سابق کومهله نظیر شورش خراسانه، بختیار بلوری و بهرام رضایی و البته افشاگریهای اعضای کومهلهی ابراهیم علیزاده شخص عبدالله مهتدی فرمان ترور مخالفانش را صادر کرده است. مهتدی در سال ۶۳ یکی از رهبران جنگ برادرکشی یا جنگ اورامانات میان کومهله و حدکا بود که بیش از چهار سال به طول انجامید و بالغ بر هزار نفر از دو طرف را به کام مرگ کشید. جنگی که هدف از ایجاد آن برتری جویی و تلاش در جهت هژمونی و تسلط بر کردستان بود. در این جنگ بسیاری از مردم غیرنظامی نیز مورد تعرض و خشونت و کشتار قرار گرفتند.
شاهزاده رضا پهلوی برای به عهده گرفتن یک نقش ملّی آموخته شده و پرورش یافته است. در غربت و تبعید ناخواستهی ۴۴ ساله هم توانسته نقش ملّی و فراجناحی خود را حفظ کند و پاسدار منافع ملی و سرزمینی باشد؛ این شیوهی عمل همان «داد و دهش» است که میتواند از او «فریدون» بسازد و به نظرم تا امروز و این مقطع تاریخی نیز در همین مسیر بوده است.
روشنفکران بیوطن ایرانی میگویند:«هر فرد ایرانی این حق را دارد که خواستار ایجاد سیستم فدرال و حتّی جداییخواهی باشد و بهنحوی مسالمتآمیز در چارچوب دموکراسی برای هدف خود تلاش کند. تمامیّت ارضی که بالاتر از قانون اساسی نیست، قانون را میتوان تغییر داد پس تمامیّت ارضی را هم میشود.»
مطلب فوق هیچ ایرادی ندارد، چون از بیخ غلط است.
مشکل امروزی جامعه ایرانی هم همین نسل سوم است. یعنی نسل سوم و نسل انقلاب، نهتنها مسئول بهوجود آوردن انقلاب بود، نهتنها شرایط پیروزی انقلاب را فراهم کرد با طرز تفکرش، با کارکردهایش، با اشتباهاتش و با زیادهرویهایش، بلکه میراثاش را به پس از انقلاب هم کشانید. ما میبینیم که انقلاب شده است، بیشتر افراد این نسل سوم یا شکستخوردهاند یا از کشور بیرون افتادهاند و یا اگر در ایران هستند از هیچ کار برنمیآیند. نسلی است بهکلی باخته. ولی گفتمان این نسل سوم چیست؟ گفتمانش همان گفتمان پیش از انقلاب و دوران انقلاب است.
علیرضا کیانی: شاید از همان ماههای آغازین سرنگونی پادشاهی مشروطه در ایران در بهمن ۱۳۵۷، ایدهی بازگشت به مشروطه در ذهن مشروطهخواهان ریشه دوانیده باشد. اندیشهای که سالها زیر سایه گفتمان ۵۷ قرار داشت ولی اکنون با توجه به تحولات میدانی در ایران از دی ۹۶ تاکنون، چند سالی است که به مثابهی ایدهای قدرتمند، از بازیگران اصلی رقابت فکری ـ سیاسی در سپهر سیاست ایرانی است. این ایده عمری دراز دارد ولی بیشترین حامیان آن از جوانان هستند. حجت کلاشی که در قالب سیاسی هنوز یک جوان محسوب میشود از سرسختترین حامیان این ایده است. پادشاهیخواه است و در جایگاه یک پادشاهیخواه، میگوید که براندازی برای نیل به مقصود مفهومی کامل نیست و آنچه براندازی را به غایت مطلوب میرساند بازگشت به مشروطه است و این ایده را براندازانهتر از هر ایده دیگری میداند. حجت کلاشی زاده اردبیل است و به تازگی ۴۰ سالگی را پشتسر گذاشته. دعوت «فریدون» را صمیمانه پذیرفت. با او به بررسی ابعاد فکری و سیاسی مفهوم «بازگشت به مشروطه» پرداختیم
آنچه که پشیمانم از آن، این است که ضعف بنیادی و پوسیدگی درونی نظامی را که در آخرین روزها و سالهایش به آن پیوستم، یعنی به درونش راه یافتم را نفهمیدم و احساس نکردم. و فرصتهای بسیاری را از دست دادم. شاید پشیمانی دیگرم اینجاست که وقتی رفتم به درون دستگاه قدرت به مقدار زیادی شیفته قدرت و ظواهرش شدم …
وقتی نفس مخالفت ارزش پیدا کرد دیگر محتوای آن و صلاحیت مخالفخوان از قلم میافتد. ما در انقلاب شاهد تمام ضایعاتی که چنین وضعی میتواند به بار بیاورد بودیم. در آن شرایطِ بحرانی آدمهایی که در حوزههای خودشان هم قابلیت چندانی نشان نداده بودند، با قابلیتی کمتر در حوزههایی وسیعتر و بغرنجتر به ارشاد مردم پرداختند.
به رغم همۀ مسائل سی و چند سال گذشته، جامعۀ ایران ـ و نه حکومت ـ بسیار پیش رفته است و مهمترین شاخص این پیشرفت، حرکت زنان است؛ زنان نسل جوان ایران واقعاً زنان دیگریاند ـ نه یک فمنیست رادیکالاند، نه یک مذهبی فناتیک. اگر شبهای شعر گوته در این دوران اتفاق میافتاد، شاید بیش نیمی از شاعران و نویسندگان، خانمها میبودند. عقدۀ فروخوردۀ هزارسالۀ شهرزاد، عملاً سر بازکرده است؛ و باید هم این طور باشد. ادبیات کاری خلاقه است و باید دست زن باشد، چون آفرینندگی و زایندگی از آنِ اوست، و از زاییدن زنانه تا نوشتن، راه چندانی نیست.
این مقدمه را بر مقدمه «تاریخ ایرانی» مینویسیم تا بگوئیم، که با همه قدرشناسی از کار آقای قانعی فرد، و به ویژه با همه ستایش دلاوری مسئولین سایت «تاریخ ایرانی» در انتشار این گفتگو، برخی نکات و ارزیابیها در آن مقدمه را اگر نگوئیم؛ تحمیل روایتهای خدشهدار و سیاستزده بر تاریخ، اما ناشی از تجربهنیاموختگی نویسندهی آن مقدمه بشمار میآوریم.
متاسفانه بخش بزرگ جامعة ما همیشه روی چهرههای شناخته شده و ارزشهای تضمین شده حساب میکند، و در پی کشف استعدادهای نو نیست. در این میان،ای بسا چهرههای مستعد، و ارزشهای نوین که در سایه قرار میگیرند، و به موقع شناخته نمیشوند. من دوست داشتم که میدان باز باشد. هر شاعری بتواند به فراخور حرف و استعدادش جایی در میان جمع داشته باشد، و شعرخوانی فقط در تیول دو سه چهرة صاحب نام نباشد.