خیزش انقلابی اخیر نیز حاصل خشم و نارضایتی عمیقی است که در اثر چند دهه تحمل انواع فشارها و تبعیض و سرکوب، در زیر پوست جامعه ایران انباشته شده است. جامعه ایران مانند انبار باروت است. قتل حکومتی مهسا امینی، دختر ایران، در شهریور ۱۴۰۱ به مانند گرانی شبانه بنزین در آبان ۹۸، جرقهای بود بر این انبار باروت. اما آنچه از دی ۹۶ تا به امروز، در خیزشهای پیدرپی آشکار و غرورانگیز است، بلوغ سیاسی ملت ایران است که فرای ابراز خشم از حکومت، در شعارهایی با مضامین ملّی و میهنی بروز مییابد.
اندیشۀ ملی، بستر فراگیر حقوق زنان
گفتگوی بنیاد داریوش همایون با شیدا تهرانی
بنیاد ــ سرکار خانم شیدا تهرانی با سپاس از پذیرش دعوت ما برای انجام این گفتگو. موضوع محوری مورد نظر این گفتگو ،با اجازۀ شما، مسئلۀ جلب حمایت افکار عمومی جهانیان در حمایت از مبارزات مردم ایران است. شاید غلوی در کار نباشد، اگر بگوییم، ایرانیان، در همان آغاز روند جنبش ملی جاری شاهد یکی از گستردهترین حمایت از جانب مردم کشورهای دیگر به ویژه از سوی کشورهای آزاد جهان بودند. از نظر شما دلیل یا دلایل مهم این توجه و حمایت تقریباً بیسابقۀ اینبار از پیکارگران ایران چه بوده است؟
شیدا تهرانی ــ با درود و سپاس از دعوت شما به این گفتگو.
به عقیده من آن چیزی که باعث شده جهانیان حتی اگر تمایلی به دیدن و شنیدن صدای ملت ایران نداشتند، این بار نتوانند چشم بر خیزش ملّی ایرانیان ببندند، حضور گسترده، مداوم و یکپارچه ایرانیان در داخل و خارج از کشور علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی در طی پنج ماه گذشته است. جناح چپ حکومت موسوم به جناح اصلاحطلب که با انتصاب خامنهای به مقام رهبری نظام، رفته رفته از راس هرم قدرت کنار زده شد، در طی دستکم دو دهه کوشید تا در تقابل با جناح راست و ایجاد دو قطبی کاذبِ اصلاحطلب-اصولگرا، هر چهارسال مردم را با انواع وعده و نیرنگ به نفع خود به پای صندوقهای رای بکشاند تا به پشتوانه آن، سهم خود از قدرت و سفره انقلاب را طلب کند. اما هیچکدام از وعدههای اصلاحطلبان تحقق نیافت. نه مسئله حجاب اجباری و نبود آزادیهای فردی و اجتماعی را حل کردند، نه قادر به حل بحران بیکاری و اقتصاد بودند. به خاطر دارم در سال ۹۶، اصلاحطلبان با ایجاد وحشت در بینمردم از احتمال وقوع حمله نظامی آمریکا به ایران در صورت روی کار آمدن جناح اصولگرا و وابسته به سپاه، تنور انتخابات را گرم میکردند. در عین حال، لابیها و بازوهای رسانهای آنان در غرب، به ویژه در آمریکا، در تمام این سالها سعی داشتند تا سیاستمداران و افکار عمومی غربی را متقاعد کنند که در صورت روی کار آمدن جناح اصلاحطلب، دنیا روی دیگری از جمهوری اسلامی را خواهد دید و تنشها با آمریکا پایان خواهد یافت. همچنین با پشتگرمی به شرکت مردم در انتخابات بود که سخنگویان رژیم مانند جواد ظریف میتوانستند در محافل بینالمللی از مشروعیت خود و نظام جمهوری اسلامی دفاع کنند. با امضای ننگنامهی برجام و تن دادن به خواستههای غربیها، و برداشته شدن بخشی از تحریمهایی که خود نظام از سال ۵۷ و در پی گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران موجب آن شده بود، مقادیر زیادی از پولهای بلوکه شده ایران آزاد شد. اما نه تنها گشایشی در اقتصاد کشور حاصل نشد، که اختلاسها و فساد سیستماتیک در نظام جمهوری اسلامی باعث غارت این داراییها و تسریع روند فروپاشی اقتصادی ایران گردید. در همان سال (دی ۹۶) بود که اولین بار در تظاهرات شعار ‘اصلاحطلب-اصولگرا دیگه تمومه ماجرا’ به گوش رسید، که نشان از رخداد یک انقلاب ذهنی در جامعه ایران داشت. اگرچه در دیماه ۹۶، عمدتا قشر کمدرآمد جامعه آغازگر خیزش سراسری بودند، اما شعارهای ملّی از جمله ‘رضاشاه ، روحت شاد’ و ‘چه اشتباه کردیم که انقلاب کردیم’ که در مذهبیترین شهرها مانند مشهد و یزد و اصفهان نیز سر داده شد، گویای آن بود که نارضایتی عمیق و گسترده ای از حکومت مشروعه در جامعه وجود دارد که تنها محدود به مطالبات اقتصادی نیست. از آن پس رفته رفته فواصل زمانی خیزشها کمتر شد و ابراز مخالفت با کلیت نظام به شعار محوری تظاهرات بدل گشته است. در آبان ۹۸ خیزش سراسری گستردهتر شد، و اقشار بیشتری از مردم به تظاهرات پیوستند. کشتار و سرکوب وحشیانه معترضان در آبان ۹۸ توسط دولت منتخب اصلاحطلبان (دولت حسن روحانی)، شکی برای مردم باقی نگذاشت که پروژه اصلاحات فریبی بیش نیست و باید راه حل معضلات خود را در خارج از چهارچوب نظام جمهوری اسلامی جستجو کنند. پدیدار شدن این آگاهی ملّی در اذهان ایرانیان، در درصد بسیار پایین مشارکت در انتخابات ۱۴۰۰ و شکست جناح اصلاحطلب از آرای باطله، بیش از پیش نمود یافت. پس از کشتار آبان ۹۸، شلیک به هواپیمای اوکراینی و شکست انتخابات ۱۴۰۰، دیگر نمایش ‘میانهرو-تندرو’ در خارج از کشور نیز تماشاگر مشتاق ندارد. تظاهرات گسترده و مداوم هممیهنانمان در درون کشور و هزینه سنگینی که برای مبارزه با جمهوری اسلامی با جان و مال خود پرداخت میکنند، به ایرانیان میهندوست خارج از کشور نیز غرور و انگیزهای وصفناشدنی برای روشن نگه داشتن شعله این انقلاب ملّی در خارج از کشور را میدهد. ما ملّت ایران به صورت طبیعی و تاریخی یکپارچه و متحدیم و میهن خود را دوست میداریم. در همین پنج ماه گذشته، شعارهای ملّی و مبتنی بر همبستگی آنقدر سر داده شده، که حتی رسانههایی که رقبتی به شنیدن آن شعارها نداشتند، مجبور به بازتاب آن شعارها شدند. همین پیوستگی و عشق به ایران، باعث شده امروز فاصله ذهنی و عاطفی بین ایرانیانِ پراکنده در جهان و ایرانیان درونمرز نیز به صفر برسد.
برگزاری صدها گردهمایی و تظاهرات توسط ایرانیان برونمرز در کشورهای اروپایی، آمریکا، کانادا، استرالیا و حتی ترکیه و ژاپن برای اعلام حمایت از خیزش ایرانیان درون کشور و جلب توجه و حمایت جهانیان، چشم بستن بر روی این موج عظیم را ناممکن کرده است.
بنیاد ــ نظر شما در بارۀ جلب گستردۀ افکار عمومی جهان و حمایت آن، به دلیل حضور برجستۀ زنان در صف اول پیکار و چالش بزرگ و آشکار نظام ارزشی اسلامی توسط آنان چیست؟ این چالش البته به سرعت از سوی مردانمان مورد حمایت قرار گرفت و به یک پیکار سراسری، که بنابر ایدئولوژی ضدایرانی رژیم، جز مضمونی ملی نمیتوانست نیابد، پیوست. به رغم این آیا فکر نمیکنید که؛ وجود همین جنبۀ برجسته، یعنی به چالش کشیدن و ردِّ نظام ارزشی اسلامی همراه با اعلام خواست جایگزینی نظام ارزشی آزادیخواهی و مبتنی بر برابری حقوقی، یعنی پیشرفتهترین ارزشهای انسانی جهان، بجای آن نظام پسمانده، زمینۀ استقبال افکار عمومی جهان را از جنبش ایرانیان فراهم نمود؟
شیدا تهرانی ــ بله، البته حضور فعال زنان و دختران ایرانی در روزها و هفتههای اول از آغاز خیزش سراسری اخیر، میدانداری تظاهرات و به آتش کشیدن روسریها و همراهی مردان با آنان، در درجه نخست تصویری از شجاعت بینظیر زنان ایرانی، و در درجه دوم پیام روشنی مبتنی بر عبور ملت ایران از ارزشهای کهنه نظام اسلامی به دنیا مخابره کرد که موجب برانگیختن حس تحسین غربیها و اعلام پشتیبانی، هرچند نمادین، سیاستمداران، سلبریتیها و فعالین حقوق زنان شد. اما این اولین بار نیست که زنان ایرانی برای مبارزه و ابراز مخالفت با ارزشهای دیکته شده از سوی نظام اسلامی پا به میدان گذاشتهاند. به روایت شاهدان تاریخ، اولین خیزش زنان بر علیه ارزشهای نظام اسلامی، به فاصله کمی پس از روی کار آمدن حکومت در بهمن ۱۳۵۷، به وقوع پیوست. به علاوه زنان ایرانی در تمامی این چهار دهه که از عمر نظام جمهوری اسلامی میگذرد، ارزشهای دیکته شده از سوی نظام اسلامی را به روشهای گوناگون به چالش کشیدهاند. استفاده از روسریهای رنگی، مانتوهای کوتاه و جلوباز، بیرون گذاشتن موها و آرایشهای غلیظ، همگی نوعی به چالش کشیدن قوانین و محدودیتهای اعمال شده بر زنان در این سالها بوده اند. اصرار بر حضور در جامعه، اشتیاق فزاینده به تحصیل در مراکز آموزشی و دانشگاهی، فعالیت در عرصه مشاغل تخصصی و حضور در عرصههای هنری و اجتماعی و ورزشی با وجود تمام محدودیتها، همه مصادیق سالها پیکار زنان ایرانی با نظام مرتجعی هستند که زن را فقط شایسته مقام خانهداری و وسیلهای برای تولید مثل میانگارد. اینکه چرا سالها مبارزه و تلاش بی وقفه زنان ایرانی برای تداوم حضور فعال در جامعه و به چالش کشیدن ارزشهای نظام اسلامی، تا پیش از این توجه و تحسین و حمایت گسترده غربیها را جلب نکرده بود، برای من شخصا کمی پرسش برانگیز است و در خوشبینانهترین حال، آن را با عدم آشنایی و ناآگاهی غربیها از اوضاع داخلی ایران برای خود توجیه میکنم. گویی آنان به تازگی از خواب غفلت در مورد ایران برخواستهاند. در ارتباط با همین موضوع، نکتهای ذهنم را میآزارد که در اینجا مایلم آن را به طور صریح بگویم؛ من مخالف بیش از حد برجسته نشان دادن نقش زنان در این خیزش و مخالف زنانه نامیدن این انقلابم. شاید نام ‘انقلاب زنانه’ بر این خیزش نهادن، موردپسند فمنیستهای غربی و باعث جلب حمایتهای مالی و معنوی نهادهای حقوق بشری غربی باشد، اما نوعی کژفهمی و کژتابی از اوضاع واقعی ایران، اجحاف در حق مردان ایرانی پیکارگر، و نادیده گرفتن تکثر جامعه ایران و دیگر مطالبات ملی است. به عقیده من نهادن نام ‘انقلاب زنانه’ بر این خیزش ملی، بیشتر مصرف خارجی دارد. موضوع برابری زن و مرد در غرب، چند دهه پس از پیروزی امواج جنبشهای فمنیستی و موفقیت زنان غربی در به دست آوردن حقوق برابر با مردان در قرن بیستم میلادی، کماکان جزو مباحث داغ اجتماعی و سیاسی این جوامع است. به طور نمونه، کمپین اینترنتی من هم (به انگلیسی Me_too#) که در سالهای اخیر در اعتراض به شیوع گسترده تجاوز و آزار جنسی، به ویژه در محیط کار در غرب به راه افتاد، از جمله جنبشهای موج چهارم فمنیسم است که بر مسائلی مانند عدالت در برابر تجاوز و آزار جنسی، دستمزد برابر برای کار برابر، توانمندسازی زنان و استفاده از رسانهها، شبکههای اجتماعی و دیگر ابزار اینترنتی برای مبارزه با سو استفاده کنندگان قدرت تمرکز دارد. بنابراین طبیعی است که غربیها به موضوع مبارزه زنان حساسیت و توجه ویژهای نشان میدهند. اما وقتی برخی در مورد خیزش اخیر ملت ایران میگویند که این انقلاب زنانه است، گویی مردان ما در نظام جمهوری اسلامی از همه جور حقوقی برخوردارند و حال زنان ایران برای ستاندن حقشان از مردان در چهارچوب این نظام برخواستهاند! در حالیکه میدانیم در نظام جمهوری اسلامی حتی مردان شیعه اثنا عشری هم اگر با حکومت و سیاستهای وضع شده، موافق نباشند و به ویژه این مخالفت خود را علنا اعلام و ابراز نمایند، از آسایش و امنیت و حقوق انسانی برخودار نخواهند بود! چه بسیار مردانی که در همین ماههای گذشته، زندانی و شکنجه و اعدام شدهاند. آیا تمام خواستههای آنان را میتوان در آزادی حجاب و مطالبه حقوق زنان خلاصه کرد؟! البته من منکر تبعیض مضاعف بر علیه زنان در قوانین نظام اسلامی نیستم و خود به عنوان زنی متولد دهه شصت که تا ۲۳ سالگی در ایران زندگی کرده و تحصیل و ازدواج کردم، طعم این تبعیض را به خوبی چشیدهام. اما فکر میکنم در وضعیتی که حتی مردان ایرانی از حقوق شهروندی و انسانی برخودار نیستند، اولویت دادن به مطالبات جنسیتی و برجسته کردن این وجه از معضلات کنونی جامعه ایران، به نوعی پاک کردن صورت مسئله اصلی و انحراف از پیگیری راهحل درست و اساسی است. اگر صورت مسئله را به درستی طرح نکنیم، راه حلی که خواهیم یافت پاسخگوی همه نیازهایمان نخواهد بود. ما باید سعی کنیم مسائلمان را از دریچه خودمان ببینیم و تحلیل کنیم، نه آنکه از پس عینک مورد پسند غربیها به خودمان بنگریم. جامعه ایران، جامعه متکثری است. ارزشها، نیازها و اولویتهای هموطنان ساکن خطه سیستان و بلوچستان با خواستههای دختران و پسران ساکن تهران، کشاورزان اصفهان، فرهنگیان و بازنشستگان و کولبران کردستان و…لزوما یکی و همسان نیست. مثلا در حالیکه زنان و مردان جوان در تهران به دور آتش روسری سوزان با هم رقص و پایکوبی میکنند، هممیهنان اهل سنت ما در زاهدان، هر جمعه برای برپایی آیین نماز جماعت به مسجد میروند و پس از برگزاری نماز، زنان و مردان در صفهای جداگانه به تظاهرات علیه نظام میپردازند و این به نظر من جنبشی ارزشمند و الهامبخش است. رقص و پایکوبی زن و مرد برای غربیها پدیدهای آشنا و عادی است، ولی جدا کردن صف زنان و مردان معترض، با ارزشهای غربی و فمنیستی همخوانی ندارد. چگونه میتوان مبارزه این هموطنان بلوچمان و جنبش موسوم به جمعههای خونین زاهدان را با تئوری انقلاب زنانه توضیح داد؟ به هیچگونه!
پس هنر ما باید آن باشد که در عین محترم شمردن این کثرت، وحدت تاریخی خود به عنوان یک ملت را قوت ببخشیم و صورت مسئله و راه حل را بهگونهای طرح کنیم که دربرگیرنده کثرت جامعهمان باشد.
بنیاد ــ از قضا، بنابر توضیح به تفصیل شما از تاریخچۀ مبارزات زنان ایران، از همان آغاز علیه نظام ارزشی رژیم اسلامی، میتوان به این نتیجه رسید که خواست زنان در رفع تبعض از حقوقشان، یک خواست پایدار و اساسیست. غربیها نیز از مبارزات امروز مردم ایران، به واسطۀ حضور قدرتمند و چالشگر زنان، و دفاع مردان از زنان، به این نتیجه رسیدهاند که میان نظام ارزشی رژیم و آنچه مردم ایران میخواهند تعارضی آشتیناپذیر وجود دارد. هممیهنامان در زاهدان نیز، که هر جمعه جان برکف در مراسم دینی خود از اهداف این خیزش ملی دفاع میکنند، و نظام تبعیضآمیز رژیم اسلامی، از جمله علیه زنان و علیه ادیان و مذاهب دیگر، را به چالش میکشند، همین برداشت را، همسو و منسجم با سایر نقاط کشورمان ارائه میدهند. البته روشنست که افکار عمومی جهان آزاد، به عادت خود، نشانههای قدرتمندی از مطالبات آزادیخواهانه و خواستهای مبتنی بر حقوق برابر انسانها را در مطالبات و در پیکار ایرانیان دیده و از آن نیز در حد درک و به روشهای خود دفاع میکنند. اینکه ما با این دفاع چه میکنیم، امر دیگریست. اما اصل برای مردم ایران، برقراری پیوند منطقی و ایجاد تعادلی اصولی میان مطالبات گوناگون و دفاع از آنهاست. اتفاقاً بتازگی در نوشتهای از یکی از هموندان شما در «سازمان مشروطه ایران» ـ آقای حسین تاجیک ـ خواندیم که بر ضرورت «پل زدن بین خواستههای همه بخشهای جامعۀ ایران» البته «در چارچوب خطوط قرمز ملی» تکیه کرده و آن را ضرورتی دانسته، تا ما بتوانیم به «صفی با خواستههای مختلف ولی قدرتمند و متحد برای پیروزی در مقابل جمهوری اسلامی سامان» دهیم.
به این ترتیب آیا فکر نمیکنید، حضور چشمگیر زنان به عنوان «پاشنۀ آشیل» رژیم اسلامی، در این جنبش اهمیتی غیرقابل چشمپوشی دارد؟ آیا دفاع از خواست زنان ایران در برخورداری از حقوق برابر انسانی، و یا در کل ارائۀ چشمانداز «حکومت قانونی» مبتنی بر حقوق برابر انسانی، اعم از فردی و شهروندی، از نقاط قوت پیکار ملی ما نیست؟ خارج از آنکه «غربیها» چه تصوری از ما و پیکارمان داشته باشند؟
شیدا تهرانی ــ فکر میکنم پاسخ این پرسش را تا حد زیادی در پاسخ پرسش دوم داده باشم. اما در اینجا تلاش میکنم دیدگاهم را از زاویه دیگری توضیح دهم: من منکر نقش فعال و درخشان زنان در این خیزش ملّی نیستم. شاید حتی بتوان گفت که این صدای رسای برابریخواهیِ زنان ایرانی و شوریدن بر ضد ارزشهای اسلامی مانند حجاب، که با حمایت اکثریت مردان ایرانی همراه شده، در میان کشورهای مسلمان بیسابقه و بینظیر باشد، و از این حیث است که تحسین جهانیان را بر انگیخته. اما وقتی میگویید زنان پاشنه آشیل رژیماند، من چنین میفهمم که گویی قوانین ضد زن تنها نقطه ضعف رژیم جمهوری اسلامی است. در حالیکه همه میدانیم چنین نیست. جمهوری اسلامی مانند درختی از درون پوسیده است. بزرگترین اشکالش آن است که ریشه در خاک ایران و در تاریخ و فرهنگ ما ندارد. اساسا منکر چیزی به نام ملت ایران است. زاییده انقلابی است که با هزاران سال تاریخ ایران و نمادهای ملّی و آثار تمدن باستانی ما سر ستیز داشته و دارد. بنابراین ملت و فرهنگ و تاریخ ایران را نمایندگی نمیکند. چون ملت ایران را قبول ندارد، پس دولت نیست. یک فرقه مافیایی و تبهکار و اشغالگر کرسیهای دولتی ایران است که حقوق شهروندی ایرانیان را به رسمیت نمیشناسد، و رسالت دیگری به غیر از پیگیری منافع ملّی ایرانیان برای خود تعریف کرده است. تمامی امکانات و داراییهای ما ایرانیان، از آب و خاک و زمین و جنگل و دریا، تا نفت و دیگر منابع و داراییهای خزانه و ابزار نظامی و دفاعی ایران را خرج ماجراجویی و پیگیری ایدئولوژی مخرب خود کرده و میکند. جای تعجب نیست که در سایه چنین حکومتی، محیط زیست و منابع طبیعی ایران از بین رفتهاند، چرخ صنعت و تولید از کار افتاده است، هزینه گزاف تحمل چند دهه تحریمهای بین المللی و فساد گسترده و عمیق در لایههای مختلف حکومت، اقتصاد را به شدت بیمار کرده، و به طور کلی شیرازه کشور از هم گسیخته است. از دی ۹۶ تا به امروز، روزی نبوده و نیست که گروهی از مردم جایی برای اعتراض به وضعیت معیشتی و یا برآورده نشدن خواستهها و حقوقشان، جمع نشوند. و حکومت چون راه حل منطقی و اصولی برای رفع بحرانهای کشور و برآوردن خواستههای مختلف اقشار مردم ندارد، هرگونه اعتراضی را با سرکوب و تهدید و بازداشت و اعدام پاسخ میدهد. خلاصه منظور آنکه جمهوری اسلامی نه فقط با چالشی که زنان ایرانی برای او ایجاد کردهاند، که با ابرچالشهای فراوانی روبروست. خیزش انقلابی اخیر نیز حاصل خشم و نارضایتی عمیقی است که در اثر چند دهه تحمل انواع فشارها و تبعیض و سرکوب، در زیر پوست جامعه ایران انباشته شده است. جامعه ایران مانند انبار باروت است. قتل حکومتی مهسا امینی، دختر ایران، در شهریور ۱۴۰۱ به مانند گرانی شبانه بنزین در آبان ۹۸، جرقهای بود بر این انبار باروت. اما آنچه از دی ۹۶ تا به امروز، در خیزشهای پیدرپی آشکار و غرورانگیز است، بلوغ سیاسی ملت ایران است که فرای ابراز خشم از حکومت، در شعارهایی با مضامین ملّی و میهنی بروز مییابد. شعار “نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران” که از چهارگوشه کشور شنیده میشود و یا شعارهایی مانند ” از کردستان تا تهران جانم فدای ایران”، یا شعار حیرتانگیزتر کشاورزان اصفهانی که با پشت کردن به امام جمعه گفتند: “پشت به دشمن رو به میهن”، و فریاد ” میجنگیم، میمیریم، ایران را پس میگیریم”، اینها همه گویای آن هستند که ملت ایران راه حل دستیابی به خواستهها و انتظارات گوناگون خود را در یک جنبش فراگیر ملّی برای بازپسگیری حاکمیت ملّی و برقراری دوبارهی نظام شهروندی خود میبیند. همچنین شعارهای ملّی دانشجویان در خیزش اخیر در سالی که رو به پایان است (۱۴۰۱) را به یاد بیاورید؛ از خواندن سرود ‘ای ایران’ تا افزودن ‘مرد، میهن، آبادی’ به شعار ‘زن، زندگی، آزادی’ به طوریکه پسران ‘زن، زندگی، آزادی’ میگفتند و دختران دانشجو در ادامه با ‘مرد، میهن، آبادی’ شعار را تکمیل میکردند؛ یعنی آزادی و لذت از زندگی پر شور و شادی و پیروزمندی را هم برای زن و هم برای مرد ایرانی در میهنی آباد میخواهیم. این اگر شعار برابری نیست پس چیست؟! این شعارها ماهیت اصلی این رستاخیز را با پیامی محکم و روشن مخابره کرد؛ این رستاخیز ملّی است، ماهیت جنسی و قومی ندارد، به هیچ گروه و حزب خاصی تعلق ندارد و در عین حال به همگی ایرانیان تعلق دارد. به عقیده من این شعارهای ملّی که از دانشگاه و دانشجویان شنیده شد، از این جهت بسیار با اهمیت است که دانشگاه از دهه ۳۰ خورشیدی پایگاه اندیشههای چپ ضدملّی و مخرب بوده است؛ اندیشههایی که ایران را به کژراهه انقلاب ۵۷ و بنبست اصلاحات هدایت کردند. به جرأت میتوان گفت که این اولین بار است که دانشگاه از بند اندیشههای فریبنده اما مخرب و ضدایرانی رهایی یافته است و به ایران و ایرانی میاندیشد.
بنیاد: خانم شیدا تهرانی با سپاس از شما!