این پندار که میتوان در کنار فولکلور مذهبی زیست و آن را دست آموز کرد، میتوان هم آن را نگه داشت هم پیش رفت، به انقلاب اسلامی انجامید. ظاهر و باطن را نمیتوان از هم جدا کرد. نگه داشتن ظواهر و کوشش نیمه کاره در دگرگون کردن باطن امور، همچنانکه نگه داشتن باطن و دلخوش بودن به تغییرات ظاهری، اینهمه، فریب دادن خود و به عقب انداختن زمان روبرویی با حقیقت است. باید از درون و بیرون اصلاح شد وگرنه از درون و بیرون شکست خواهد بود.
بایگانی موضوعی: بنیاد
نسل امروز ایران، با مشاهده چهل و اندی سال از دشمنیهای آشکار و پنهان حکومت اسلامی با بقای ایران و همچنین با آگاهی از روانپارگی ۱۴۰۰ ساله ایرانیان در برابر اسلام و زندگی در وضعیت «دوپارگی»، عزم خود را جزم کرده و میخواهد از رژیم اسلامی امتگرا، عبور کرده و ایران را از این وضعیت روانپارگی تاریخی بیرون آورده و ایرانی را بنا کند که دیگر با این شعر بهار که میگوید: «گرچه عرب زد چو حرامی به ما / داد یکی دین گرامی به ما.» آینده ایران را ادامه ندهد. نسل امروز ایران میخواهد در جهان امروز و با سطح جهان امروز زندگی کند و نمیخواهد با اسلام بیندیشد و آیندهاش را با اسلام تعریف کند.
تشبث فریبکارانه به فرهنگ و تاریخ ملی ایرانیان و مفاهیمی هم چون «وطن» یا میهن و «ملت» و «ملی» که هیچ نسبتی با ایدئولوژی امتگرایانه حکومت اسلامی ندارد، در چند دهه گذشته متناسب با قدرت و ضعف حکومت به درجات متفاوت مورد سواستفاده حکومت فاسد و تا مغز استخوان ضدملی قرار گرفته است. اما آنچه از جانب آنان واقعی و اصالت داشته بر باد دادن هستی «ملت ایران» بوده است. حکام اسلامی دهههاست که در اوهام خود و درسراب ساختن «امت» اسلامی یمنی ـ سوری ـ لبنانی ـ عراقی، تمامیت و یکپارچگی ارضی ایران را به گونهای جدی به خطر انداخته و اکنون که بساط قدرت ضدملی خود را درخطر فروپاشی میبینند، رذیلانه نگران «تجزیه ایران» شدهاند.
اعضاء و فعالان تراست مذکور، ــ (تراست ایرانستیزی) ــ ، زیادی دروغ بزرگ «نبود حافظه تاریخی در میان ملت ایران» را باور کردهاند، جماعتی که هیچگاه در طول حیات سیاسی خود دغدغه ایران نداشتند، و تمام عمر و سرمایه خود را برای یکی از ایرانسوزترین وقابع تاریخ یعنی انقلاب پنجاهوهفت و تداوم اهداف و ایدئولوژیهای آن خرج کردند، انقلابی که بیشترین ویرانی و بدبختی را برای ایران و ایرانی به ارمغان آورده است، حالا در کمال بیشرمی، به جنبشی حمله میکنند که کوچکترین نمود قومیتی ندارد و زیباترین نشانههای اتحاد و همبستگی و درهمتنیدگی ایرانیان در آن مشاهده میشود.
آنچه این اعتراضات را متمایز میکند، پیشگامی زنان شجاع و حقطلب، با پشتیبانی و همآهنگی مردان آزادیخواه است که از دانشگاه و بازار تا خیابانهای سراسر ایران، فریاد بلند «زن، زندگی، آزادی» سر میدهند، با هم میایستند، و تلاش جمهوری اسلامی برای ایجاد تفرقه و شکاف بین هممیهنان کُردمان و بقیه ملت ایران را نقش بر آب میکنند.
نقش سرداران زیباییشناسی انقلابی را در پیروزی و تداوم انقلاب به هیچ عنوان نباید دستکم گرفت. فاصلهٔ میان شورش ۴۲ تا انقلاب اسلامی همین سایهها و براهنیها و لطفیها هستند. اینها بودند که اعتبار از پهلوی گرفتند و به انقلابیون دادند. چشمِ بخشِ غیرمذهبیِ جامعهٔ ایران که فعالانه در انقلاب شرکت کرد، دنبال آنها بود. سایه و دوستاناش نبرد زیباییشناسانهٔ انقلابیون را رهبری میکردند. شعر میگفتند، ترانه میساختند، نقاشی میکشیدند، فیلم میساختند برای مشروعیتزدایی از پهلوی و مشروعیتبخشی به انقلاب. انقلاب ۵۷ فقط انقلاب اسلامگرایان و «آخوندها» نبود. شورش خالص اسلامگرایان همان خرداد ۴۲ بود که توانی محدود داشت. آنچه در سال ۵۷ تغییر کرده بود، اتحاد جبههٔ چپ و ملی با جبههٔ مذهبی بود.
بیتردید قبل از آمدن رضاشاه بخش عمدهای از رهبری فکری ایران به این نتیجه رسیده بود که شرایط در حال معرفی پارادیم جدیدی است، میرفت که این پارادیم را برای خود تعیین نماید. این گروه متوجه شده بود که به آرمانها و آرزوهای صدر مشروطیت یعنی دمکراسی، آزادی، مساوات و عدالت باید با دید دیگری نگریست. بهعبارت دیگر این مطالبات توضیح دیگری هم لازم دارند. برای تحقق آنها شرایط دیگری ضروری است. آنها پیش از آمدن رضاشاه به این نتیجه رسیده بودند، که بر پایه ناامنی و بیثباتی سیاسی با این شرایط مجلس و آمد و رفت دائم کابینهها دستیابی به آن اهداف ناممکن است. لازمة آن بستر محکمی است که وقتی پایمان را روی آن میگذاریم زمین فرو نرود و یا نلرزد.