نقش سرداران زیباییشناسی انقلابی را در پیروزی و تداوم انقلاب به هیچ عنوان نباید دستکم گرفت. فاصلهٔ میان شورش ۴۲ تا انقلاب اسلامی همین سایهها و براهنیها و لطفیها هستند. اینها بودند که اعتبار از پهلوی گرفتند و به انقلابیون دادند. چشمِ بخشِ غیرمذهبیِ جامعهٔ ایران که فعالانه در انقلاب شرکت کرد، دنبال آنها بود. سایه و دوستاناش نبرد زیباییشناسانهٔ انقلابیون را رهبری میکردند. شعر میگفتند، ترانه میساختند، نقاشی میکشیدند، فیلم میساختند برای مشروعیتزدایی از پهلوی و مشروعیتبخشی به انقلاب. انقلاب ۵۷ فقط انقلاب اسلامگرایان و «آخوندها» نبود. شورش خالص اسلامگرایان همان خرداد ۴۲ بود که توانی محدود داشت. آنچه در سال ۵۷ تغییر کرده بود، اتحاد جبههٔ چپ و ملی با جبههٔ مذهبی بود.
سرداران نبرد زیباییشناسانه
بابک مینا
کلمهٔ زیباییشناسی معمولاً در برابر esthétique به کار میرود. این کلمه دو معنی دارد: یکی به معنای علمی که دربارهٔ زیبایی میکند و دوم که معنی قدیمیتر آن است یعنی علمِ محسوسات. هر زیباییشناسیای به طور ضمنی معنی دوم را نیز درون خود دارد. هر هنری به شکلی سازمانِ دوباره دادن به قوهٔ حس ما نیز هست. هر اثر هنری ما را دعوت میکند به اینکه مجدداً جهان را حس کنیم. هنر محسوسات ما را دوباره نظم و جهت میدهد. درست به این دلیل در نبرد سیاسی، نبرد زیباییشناسانه اهمیتی مرکزی دارد. عامهٔ مردم عمدتاً دریافتی حسی از جهان سیاست دارند که تعقل محض در آن نقش کمتری دارد. بنابراین هر نیروی سیاسی برای پیروزی در سیاست باید نبرد حسی را ببرد. هنر و رسانه از مناطق اصلی نبرد حسی هستند. هر نیروی سیاسیْ زیباییشناسیِ خاص خود را خلق میکند. یعنی هم هنر خاص خود را میآفریند و هم انتظام جدیدی به حسها میدهد. بسیاری از خطیبانِ انقلابِ اسلامی بیش از آنکه تودهٔ انقلابی را به تعقل دعوت کنند، میکوشیدند نظم جدیدی به احساسات آنها بدهند و قوهٔ حس آنها را به مسیر جدیدی بیاندازند. هنر یکی از مؤثرترین ابزارها برای تربیت دوباره احساسات تودههاست.
آنچه در کار امثال هوشنگ ابتهاج، رضا براهنی، محمدرضا لطفی، و غیره شایستهٔ سرزنش است این است که این افراد همگی در نبرد زیباییشناسانهای مشارکت داشتند که در سقوط پهلوی و برآمدن جمهوری اسلامی نقشی انکارناپذیر داشت. بعضی از این افراد حمایت مستقیم یا پنهانی از نظام را پس از انقلاب ادامه دادند، بعضی سکوت کردند و به گوشهای خزیدند، بعضی دیگر کوشیدند جبران کنند. قصد من در اینجا بررسی نقش یک یک آنها نیست. بعضی بیشتر نقش داشتند بعضی کمتر. اما یک چیز روشن است: اینها همگی در نبرد زیباییشناسانهٔ وسیعی علیه پهلوی مشارکت داشتند، و پس از انقلاب نیز خیلی از آنان این نبرد را به نفع رژیم جدید ادامه دادند و در لحظاتی حساس شعر و تصویر و صدا برای حکومت اسلامی و اسطورههایش آفریدند. نقش سرداران زیباییشناسی انقلابی را در پیروزی و تداوم انقلاب به هیچ عنوان نباید دستکم گرفت. فاصلهٔ میان شورش ۴۲ تا انقلاب اسلامی همین سایهها و براهنیها و لطفیها هستند. اینها بودند که اعتبار از پهلوی گرفتند و به انقلابیون دادند. چشمِ بخشِ غیرمذهبیِ جامعهٔ ایران که فعالانه در انقلاب شرکت کرد، دنبال آنها بود. سایه و دوستاناش نبرد زیباییشناسانهٔ انقلابیون را رهبری میکردند. شعر میگفتند، ترانه میساختند، نقاشی میکشیدند، فیلم میساختند برای مشروعیتزدایی از پهلوی و مشروعیتبخشی به انقلاب. انقلاب ۵۷ فقط انقلاب اسلامگرایان و «آخوندها» نبود. شورش خالص اسلامگرایان همان خرداد ۴۲ بود که توانی محدود داشت. آنچه در سال ۵۷ تغییر کرده بود، اتحاد جبههٔ چپ و ملی با جبههٔ مذهبی بود.
سایه، لطفی و شجریان سالهای سال با ترانهٔ «سپیده» احساسات ما را به گروگانِ جمهوری اسلامی تبدبل کرده بودند. شجریان در اواخر عمر تا توانست جبران کرد و حتی مستقیم به این ترانه اشاره کرد تا آن را از بند انقلاب و جمهوری اسلامی برهاند و «ملی» کند. تلاشی ستودنی. ولی آن دو هیچ وقت از نقش خود در نبرد زیباییشناسانه به نفع انقلاب اظهار تأسف نکردند. انقلابی که ممکن است به قیمت نابودی ایران تمام شود. گناهشان متأسفانه سَبُک نیست.
نقل از: