بیرون آمدن از «رستگاری در روانپارگی»

نسل امروز ایران، با مشاهده چهل و اندی سال از دشمنی‌های آشکار و پنهان حکومت اسلامی با بقای ایران و همچنین با آگاهی از روانپارگی 1400 ساله ایرانیان در برابر اسلام و زندگی در وضعیت «دوپارگی»، عزم خود را جزم کرده و می‌خواهد از رژیم اسلامی امت‌گرا، عبور کرده و ایران را از این وضعیت روانپارگی تاریخی بیرون آورده و ایرانی را بنا کند که دیگر با این شعر بهار که می‌گوید: «گرچه عرب زد چو حرامی به ما /  داد یکی دین گرامی به ما.» آینده ایران را ادامه ندهد. نسل امروز ایران می‌خواهد در جهان امروز و با سطح جهان امروز زندگی کند و نمی‌خواهد با اسلام بیندیشد و آینده‌اش را با اسلام تعریف کند.

RT

بیرون آمدن از «رستگاری در روانپارگی»

داریوش همایون در کتاب صدسال کشاکش با تجدد می‌نویسد: «مسئله حل نشدنی ملی ما در چهارده سده گذشته، ایران در برابر اسلام و عرب بوده است.  روانپارگی (شیزوفرنی) تاریخی ایران که به روانشناسی ایرانی سرایت کرده و مردم ما را استادان و قربانیان تناقض ساخته است از همین بلاتکلیفی برخاست. بهار در شعر خود یک گوشه مسئله را چنین طرح می‌کند: «گرچه عرب زد چو حرامی به ما /  داد یکی دین گرامی به ما.» عرب دشمنی بود و دشمن منفوری بود. ایرانی، بویژه ایرانی امروزی که بیست و پنج سال است پرده دوم آن درام خونبار را می‌بیند اگر دمی به آن دویست ساله سرشکستگی و بیداد بیندیشد از خشم و افسوس بر خود خواهد پیچید. خاقانی پنج سده بعد از قادسیه در سفر مکه و اوج شور اسلامی، که او را به سرودن قصیده «تا جمال کعبه نقش دیده جان دیده‌اند / دیده را از شوق کعبه زمزم افشان دیده‌اند» می‌کشانید، باز در گذار از مدائن و آن «طاق ایوان جهانگیر» چنین مویه می‌کرد: «پادشاهان رفته و دندانه‌های قصر شاه / بر سر دندانه‌های تاج گریان دیده‌اند.» این زخمی است که با حضور هر روزه عنصر عربی ـ اسلامی در زندگی، پیوسته یادآوری شده است.»

و در کتاب بیرون از سه جهان، در بارۀ این دوپارگی روانی ایرانیان می‌نویسد: «آموختن از گذشته‌های ایران که با خودستائی و احساس برتری تفاوت دارد تنها یک نیاز روانشناسی برای ملتی شکست خورده نیست که نمی‌داند شرمساری داشتن چنین نظام حکومتی را به کجا ببرد. ما خود را به دست خویش چنان کوچک کرده‌ایم که دیگر نمی‌توان به ما نسبت شوونیسم داد. ولی در این زمین‌خوردگی ملی اگر پیشینه بزرگ ایران به یاری بیاید و دمی احساس والائی را در ضمیر ملت بیدار کند از آن نمی‌باید به طعنه این و آن روی برتافت. تفاوت بزرگ ما با این جغرافیای شوربخت سرنوشت ما، در همین است، در روانپارگی تاریخی ماست. رویکرد ما به خود، به آنچه هویت ملی می‌نامند، یکدست نیست و از همین دوپارگی فرهنگی و تاریخی است که می‌توانیم برای بازسازی خود بهره بگیریم. سده‌ها تکیه را بر یک پاره، بر هویت مذهبی، گذاشتیم و هنوز داریم بهای آن را می‌پردازیم. اکنون تکیه بر پاره دیگر، بر پاره ایرانی، گذاشته می‌شود. انسان نمی‌تواند کار‌های نسل جوان‌تر روشنفکران ایرانی را دنبال کند و از امید به آینده این ملت، ملتی که پیش از هر چیز ایرانی و پیچیده در افسون “ایده ایران“ خواهد بود، سرشار نشود.»

آری نسل امروز ایران، با مشاهده چهل و اندی سال از دشمنی‌های آشکار و پنهان حکومت اسلامی با بقای ایران و همچنین با آگاهی از روانپارگی 1400 ساله ایرانیان در برابر اسلام و زندگی در وضعیت «دوپارگی»، عزم خود را جزم کرده و می‌خواهد از رژیم اسلامی امت‌گرا، عبور کرده و ایران را از این وضعیت روانپارگی تاریخی بیرون آورده و ایرانی را بنا کند که دیگر با این شعر بهار که می‌گوید: «گرچه عرب زد چو حرامی به ما /  داد یکی دین گرامی به ما.» آینده ایران را ادامه ندهد. نسل امروز ایران می‌خواهد در جهان امروز و با سطح جهان امروز زندگی کند و نمی‌خواهد با اسلام بیندیشد و آینده‌اش را با اسلام تعریف کند.