اعضاء و فعالان تراست مذکور، ــ (تراست ایرانستیزی) ــ ، زیادی دروغ بزرگ «نبود حافظه تاریخی در میان ملت ایران» را باور کردهاند، جماعتی که هیچگاه در طول حیات سیاسی خود دغدغه ایران نداشتند، و تمام عمر و سرمایه خود را برای یکی از ایرانسوزترین وقابع تاریخ یعنی انقلاب پنجاهوهفت و تداوم اهداف و ایدئولوژیهای آن خرج کردند، انقلابی که بیشترین ویرانی و بدبختی را برای ایران و ایرانی به ارمغان آورده است، حالا در کمال بیشرمی، به جنبشی حمله میکنند که کوچکترین نمود قومیتی ندارد و زیباترین نشانههای اتحاد و همبستگی و درهمتنیدگی ایرانیان در آن مشاهده میشود.
شما از کی نگران تمامیت ارضی ایران شدید؟!
محمد محبی
همزمان با تداوم و اوجگیری خیزش ملی در ایران، برخی افراد و جریانهای سیاسی وابسته به جمهوری اسلامی و شرکای پنجاهوهفتی آن (تراست ایرانستیزی)، از خطر قومگرایی و تجزیهطلبی در ایران، و خدشه به تمامیت ارضی ایران ابراز نگرانی میکنند! یکی از بیمایهترین اعضای این تراست، با استناد تدلیسآمیز به برخی جملات مرحوم داریوش همایون در مصاحبهای در اواخر دهه هشتاد، سعی کرده تا کل جنبش اعتراضی ملت ایران را مخدوش کند. زهی خیال باطل!
اعضاء و فعالان تراست مذکور، زیادی دروغ بزرگ «نبود حافظه تاریخی در میان ملت ایران» را باور کردهاند، جماعتی که هیچگاه در طول حیات سیاسی خود دغدغه ایران نداشتند، و تمام عمر و سرمایه خود را برای یکی از ایرانسوزترین وقابع تاریخ یعنی انقلاب پنجاهوهفت و تداوم اهداف و ایدئولوژیهای آن خرج کردند، انقلابی که بیشترین ویرانی و بدبختی را برای ایران و ایرانی به ارمغان آورده است، حالا در کمال بیشرمی، به جنبشی حمله میکنند که کوچکترین نمود قومیتی ندارد و زیباترین نشانههای اتحاد و همبستگی و درهمتنیدگی ایرانیان در آن مشاهده میشود.
بیشرمتر از همه، برخی باشندگان سیاسی جریان موسوم به اصلاحات هستند که در این قبیل مواقع، خطر قومگرایی و تجزیهطلبی را در بوق و کرنا میکنند! یادمان نرفته، زمانی که این جناح در قدرت بود، چقدر قومگرایی تقویت شد. اگر دقت کرده باشیم، قومگرایی در ایران از سال ۱۳۹۶ به این سو به شدت تضعیف شده است. یعنی دقیقاً همزمان با تضعیف جریان موسوم به «اصلاحات در جمهوری اسلامی»! این همزمانی هرگز اتفاقی نیست.
گفتمان قومگرایی و تجزیهطلبی در ایران بعد از انقلاب، از دل خطمشیها و سیاستهای چهار کابینه اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی (دو رهبر اصلی جریان موسوم به اصلاحات) بیرون آمد. یادم است که در یکی از سالهای پایانی کابینه دوم خاتمی، به همراه تنی چند از دوستان دیداری با دکتر احمد نقیبزاده داشتیم، نکته جالبی مطرح کرد، او گفت، درست است که اصلاحطلبان بسیاری از عیوب جمهوری اسلامی را آشکار کرده و از این راه خواسته و ناخواسته نظام را تضعیف کردند، اما چیز بهتری را جایگزین نکردند، آنها قومگرایی را تقویت کردند. (نقل به مضمون)
بسیاری از تجزیهطلبان دو دهه اخیر از جریان موسوم به اصلاحات برآمدند، اغلب رهبران گروههای تجزیهطلب عرب خوزستان، تا اوایل دهه هشتاد، عضو حزب الوفاق (شاخه خوزستان حزب مشارکت)، از احزاب ائتلاف اصلاحات بودند، برخی فعالان کنونی پانترک از شرکتکنندگان ثابت جلسات هماندیشی شاخه تبریز حزب مشارکت در ساختمان حافظ بودند.
در چند مورد در تبریز و تهران شاهد بودم که فعالان این جریان به نامزدهای انتخابات مجلس و شوراها توصیه میکردند که برای کسب رأی از واژه «آذری» استفاده نکنند و هر چه بیشتر بر هویت ترکی تأکید نمایند. اگر هم به این کارهایشان اعتراض میکردیم، انگ فاشیسم به ما میزدند.
به عنوان کسی که از اوایل دهه هفتاد و از دوران دانشآموزی در حال مقابله و مبارزه با جریان پانترکیسم و قومگرایی هستم میگویم، هیچکدام از حرکات ایرانستیزان در آذربایجان بدون کمک و حتی هماهنگی نهادها و جریانهای وابسته به جمهوری اسلامی شروع نشده و نمیشود. اغلب اعضای ستاد انتخاباتی محمودعلی چهرگانی در انتخابات مجلس پنجم در سال ۱۳۷۴، همان فعالان ستاد انتخاباتی اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۷۲ بودند.
تجمع مضحک قورولتای کلیبر یا کنگره بابک هم با هماهنگی سپاه تبریز و برخی عوامل کابینه دوم هاشمی رفسنجانی ابداع شد و در اوایل دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی تبدیل به نماد قدرتنمایی پانترکیسم گردید. فکر اصلی این تجمع متعلق به یکی از پانترکهای بیمایه و روانپریشی به نام محمدتقی زهتابی است. زهتابی از بازماندگان فرقه متجاسر پیشهوری بود، قبل از انقلاب با حمایت مالی حزب بعث عراق یک تشکیلات پانترکیستی را تأسیس کرد و بعد از انقلاب ایرانسوز پنجاهوهفت و با کمک برخی انقلابیون به ایران بازگشت. هرچند که یکبار در دهه شصت زندانی شد، اما در دهه هفتاد در سالهایی که متفکران وطنپرستی چون احمد تفضلی و علیاکبر سعیدی سیرجانی توسط محافل امنیتی ج.ا به فجیعترین شکل ممکن کشته میشدند، به راحتی و در کمال آزادی، افکار و نوشتههای ایرانستیزانه خود را نشر میداد. نکته چندشآور و در عین حال غمانگیز ماجرا اینجاست که وقتی این عنصر بیمایه و وطنفروش در دی ماه ۱۳۷۷ بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت، امثال اکبر گنجی و عمادالدین باقی و ناصر زرافشان، نام او را در لیست قتلهای زنجیرهای قرار دادند!
آزادی عمل دادن به پانترکها برای قدرتنمایی در قلعه بابک در زمان رفسنجانی و خاتمی و احمدینژاد، داستانیست پر از آب چشم، عدهای از روی خیانت و عدهای از روی بلاهت، این فرصت را در اختیار تجزیهطلبان قرار دادند. جماعت پانترکیست که به قول جواد طباطبایی، حقیقتاً «ملغمهای از بیسوادی و بیشعوری» بوده و هستند، با خوانشی شاذ و مسخره در مورد بابک خرمدین و قیام او، سعی کردند هویتی غیرایرانی به آن بدهند، تا هر سال در دومین پنجشنبه و جمعه ماه تیر (به مناسبت تولد بابک)، در قلعه بابک در کلیبر جمع شوند و زوزه سفاهت بکشند. حتی برای این دورهمی خود نامی از مغولستان انتخاب کردند، آنها تجمع خود را «قورولتای» (عنوان مجمع شیوخ طوایف مغول) نام نهادند.
در اوایل دهه هفتاد در دوره دبیرستان، از طریق یکی از همکلاسیها که از خویشاوندان مرحوم دکتر بهمن سرکاراتی بود به منزل این استاد فرزانه در تبریز رفتوآمد داشتم و بسیاری از جعلیات پانترکها و راههای مقابله با آن افکار را در دورهمیهای آنجا آموختم، از همان زمان یک حلقه فکری کوچک به وجود آوردیم که هنوز هم تداوم دارد. اواسط دهه هفتاد که زمزمههای ابداع تجمع قلعه بابک مطرح بود، حتی برخی میهندوستان مثل مرحوم پرویز ورجاوند به دلیل آگاهی اندک نسبت به نیات پشت پرده بانیان آن با دیده خوشبینی نسبت به این مسأله نگاه میکردند. دوستی نقل میکرد که مرحوم ورجاوند میگفت، خیلی هم خوب است که مردم آذربایجان به قهرمانان ملی ایرانی همچون بابک خرمدین توجه میکنند، اما وقتی شنید که بانیان این تجمع، هویتی غیرایرانی و مجعول از بابک ساختهاند و چه نیاتی دارند، به شدت تعجب کرد و بعد از آگاه شدن از آن، مقالهای بسیار روشنگر و خواندنی در شماره مهرماه ۱۳۷۶ مجله ایران فردا منتشر کرد. و سه سال بعد که آن نامه معروف را به محمد خاتمی نوشت و نسبت به حرکات ایرانستیزان هشدار داد.
…
خیلی جالب است، افرادی که در زمان حضور در قدرت و دوران یکهتازی در رسانههای داخلی کوچکترین دغدغهای درباره خیر و مصلحت ایران و ایرانی نداشتند و بیشترین فضا را برای آزادی عمل تجزیهطلبان (به ویژه در دهههای هفتاد و هشتاد) فراهم میکردند، حالا که پایههای نظام و انقلابشان در حال فرو ریختن است، نگران ایران شدهاند! در حالی که الآن مثل روز روشن است که بزرگترین خطر برای ایران، تداوم همین نظام و انقلاب خودشان است.
نقل از : https://www.facebook.com/mohebbi3