در تاریخ همروزگار (معاصر) ایران سنتی نیرومندتر و زایندهتر از مشروطه نمیتوان یافت.
آنچه به جنبش مشروطه چنین جای بزرگی در تاریخ ایران داده همانا یکی بودنش با اندیشه نوگری یا تجدد است. نوسازی همه سویه نظام ارزشها و روابط اجتماعی و زیرساخت اداری و اقتصادی با جنبش مشروطه آغاز شد و تا هنگامی که مسئله ایران مسئله نوگری است اندیشهها و آرمانهای مشروطه نیروی زندگی و تازگی خود را نگه خواهد داشت.
اگر امروز ما باز به پیام جنبش مشروطه و سرچشمههای اندیشگی آن بازگردیم از سر واپسگرائی نیست. نسل انقلاب اسلامی پس از دسته گلی که سه دهه پیش به آب داد اگر به همان جا هم برسد پیشرفتی خواهد بود؛ و نسل تازهای که با انقلاب اسلامی آمده است در پویش آزادی و ترقی بر همان راه میرود که نیاکانش صد سالی پیش گشودند.
انقلاب مشروطه را مهمترین رویداد تاریخ همروزگار ایران و آغازگاه هر اندیشه و گرایش سیاسی و اجتماعی ایرانی امروز شمردن از اینروست که آن انقلاب زنده و به ما مربوط است. نیاز به امامزاده سازی و پس و پیش کردن تاریخ ندارد تا در خودآگاهی نسلهای جوانتر جای گیرد؛ به صورتی شگفتاور امروزی و “مدرن“ است.
دلمشغولی پدران جنبش مشروطه بیش از هر چیز بوجود آوردن یک قدرت دفاعی در برابر قدرتهای بیگانه و نیروهای گریز از مرکز در خدمت آنان بود.
در دو دهه انقلاب مشروطه، از پایان سده نوزدهم تا آغاز سده بیستم، اولویت روشنفکران و اصلاحطلبان ایرانی محدود کردن قدرت مطلقه سلطنت برای جلوگیری از دادن امتیازات به بیگانگان؛ و دفاع از یکپارچگی و استقلال کشور؛ و کوتاه کردن دست آخوندها و اشراف و خانها از منابع ملی بود. پدیدههای دوگانه وابستگی و واپسماندگی که برای روشنفکران آن روز در پادشاهی استبدادی قاجار یگانه میشد در مرکز گفتمان سیاسی و فلسفی ایران قرار گرفت.
منظور از مشروطه حکومت قانونی و غیرشخصی است، و البته قانون همه چیز را مشروط به خود میکند. برای پدران جنبش مشروطه درد ایران بیقانونی و حکومت دلخواسته بود و در همه سده بیستم، حتا در آن دورهها که به مبالغه “دمکراسی“ نام گرفته است، این درد بیشتر بیدرمان ماند.
حکومت قانون که هدف اصلی پدران مشروطه بود کمتر، از بحثهای مربوط به حقوق طبیعی و مسئولیت فردی در برابر مشیت الهی و ضرورت جدائی دین از حکومت برآمد (این ضعف تئوریک، نقش خود را در از قدرت انداختن جنبش مشروطه داشته است.)
فرازهایی از کتاب صدسال کشاکش با تجدد