سخنرانی دکتر جواد طباطبایی در انجمن علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد
بایگانی موضوعی: نوشتهها و گفتهها
فارسی، در هر سه مرحلۀ دگرگونی تاریخی آن، زبان «ملّی» ایرانیان بوه است، اما این زبان هرگز به زیان زبانهای محلّی دیگر به زبان ملّی تبدیل نشده است، چنانکه به عنوان مثال هم شاهنامۀ کردی داریم و هم حیدربابایه سلام شهریار. در ایران، در همۀ ادوار تاریخی آن، تنها یک زبان توانسته است به زبان علمی و فرهنگی معیار تبدیل شود، اما همۀ زبانهای دیگر با توجه به تواناییهایی که داشتهاند نوعی از ادب ویژۀ خود را پدید آوردهاند. همۀ این زبانها و ادب آنها صورتهایی از زبانها و فرهنگ ایران بزرگ هستند و بدیهی است که باید در حفظ آنها کوشید، اما نباید دربارۀ آنها افسافه بافت و خیالپردازی کرد. زبان ملّی باید زبان دانش و فرهنگ این کشور باقی بماند. در ایران، دیگر زبانهای محلّی و ادب آنها جز در درون زبان و ادب ملّی قابل فهم نیست و نباید برای آنها جعل تاریخ و خاستگاه کرد.
ایرانیان، در محدودهٔ مرزهای سیاسی کنونی، اعمِّ از اینکه به یکی از زبانهای ایرانی یا غیرایرانی سخن بگویند، درونمایههای ادب و فرهنگ ایرانی را بیان میکنند. از این حیث، ادب کردی به همان اندازه ناحیهای از ادب ایرانی است که ادب ترکی آذری. این زبانهای محلی، اعمّ از ایرانی و غیرایرانی، نهتنها زبانهایی که در درون مرزهای کنونی ایران به آنها سخن گفته میشود، بلکه حتی زبانهایی مانند اردو و ترکی عثمانی، که زبانهای ایرانی نیستند، از طریق زبان فارسی و بر اثر جاذبهٔ ادب و فرهنگ ایرانی به زبانهای فرهنگی تبدیل شدهاند.
به لحاظ نظری، وزارت علوم باید متولی حفظ و ترویج زبان و فرهنگ کشوری باشد که آن وزارتخانه بخشی از حکومت آن است. در این دهۀ اخیر که شعار «بومی سازی» علم در این سرزمین، خواب از چشم دانشمندانی که بسیاری از آنان حتیٰ زبان ملّی را درست نمیتوانند بنویسند ربوده است، من، به عنوان یکی از علاقهمندان به این بحث، پیوسته، چشم به این قطار، «که سیاست میبُرد و چه خالی میرفت»، دوخته بودم که راهی کدام ترکستانی است و اینک با شگفتی بسیار میشنوم که برابر اطلاعرسانی وزارت علوم گویا قطار به ایستگاه «دده قورقود» در قزاقستان رسیده است!
پستمدرنیسم که در مخالفت با ایدهآلیسم آلمانی مطرح و وارد ایران نیز شده است، مانند تیشهای به ریشه وحدت ایران -که تاکنون توانستهایم آن را حفظ کنیم- وارد میآید. ما آگاهی تاریخی خود را تا حد زیادی در اثر ورود ایدئولوژیهایی که نمیدانیم از کجا آمدهاند، چه میگویند، و چه تالیهای فاسدی دارند، از دست دادهایم. روشنفکران ما این ایدئولوژیها را از راه علوماجتماعیجدید وارد کردهاند.
دکتر سید جواد طباطبایى در ایران بویژه به خاطر پرداخت نظریه اى خاص درباره تاریخ معاصر ایران (که به نظریه انحطاط معروف است) شهرت دارد. ویژگى بارز کار او تلاش براى بیانى هگلى از تاریخ معاصر ایران است. او که تألیفاتى از قبیل «جدال قدیم وجدید»، «زوال اندیشه سیاسى در ایران»، «مکتب تبریز» ترجمه «فلسفه ایرانى و فلسفه تطبیقى» و «تاریخ فلسفه اسلامى» اثر هانرى کربن و… را در کارنامه خود دارد، به زودى کتاب جدیدى را به بازار نشر عرضه خواهد کرد و کتاب «نظریه حکومت قانون در ایران» همین روزها در دسترس عموم قرار خواهد گرفت. آنچه در پى مى آید قسمتى از فصل پایانى کتاب مذکور است که اندکى نیز تلخیص شده است. قسمت هاى حذف شده با «…» در متن مشخص شده اند. از دکتر طباطبایى که این متن را در اختیار روزنامه قرار داده اند ممنونیم
در مورد کلیات بحث و جهت گیری اساسی آن پاسخ من همان است که مارتین لوتر در نشستی با حضور کارلوس پنجم امپراتور اسپانیا که برای محاکمه او تشکیل شده بود، در پایان جلسه، به عنوان فصلالمقال موضع خود، گفت. او که در واقع هر نوع مصالحهای را با کلسیای رسمی رد میکرد، خطاب به امپراتور و حاضران در جلسه، گفت من اینجا ایستادهام و جز این کاری از من ساخته نیست. اگرچه همان طور که اشاره کردم، بسیاری از ایرادها و ملاحظاتِ شما را میپذیرم، اما به هر حال من هم میخواهم بگویم اینجا ایستادهام. معنای این حرف آن نیست که به هر قیمتی از همه مطالبی که نوشتهام دفاع میکنم، بلکه میخواهم بگویم که باید در جایی ایستاد و بر آنام که تنها کسی میتواند از یک موضع نظری دفاع کند و بیشتر از آن ایرادی را بپذیرد که در جایی ایستاده باشد و گرنه دفاع از موضع نظری جزمیت و پذیرفتن ایراد وا دادنی بیش نخواهد بود.
طبیعی است که بعد از انقلاب اسلامی واحد فهم ما از مسائل استراتژیک در منطقه، واحد امت بوده است و تصور ما این بود که ورای کثرتهای در منطقه، واحدی وجود دارد که به آن امت میگوییم. بنابراین باید در همه ارزیابیهای سیاسی خودمان در منطقه، آن وحدت امت را به حساب بیاوریم و عامل تعیینکننده این مساله باشد. در یکی دو دهه گذشته و بعد از جنگ صدام علیه ایران – اگر هم متوجه نشده بودیم – بهتدریج متوجه شدیم در منطقه اتفاقات دیگری میافتد و ایران به لحاظ جغرافیایی درجایی قرار گرفته که گویی جای آن اینجا نبوده است. ظهور نیروهای جدید کمابیش به ما نشان داد ایران نمیتواند منافع و محاسبات استراتژیک خود را برمبنای تعاریف پیشین قرار دهد.
اگرچه از دهههای پیش روشنفکری ایرانی پیوسته اقبالی به فلسفهی هگل نشان داده است، اما بهرغم ترجمههایی که از برخی نوشتههای فیلسوف آلمانی به زبان فارسی صورت گرفته و انتشار کتابهایی دربارهی فلسفه او -اعم از نوشته و ترجمه از زبان اروپایی- کمابیش میتوان گفت که هنوز در زبان فارسی هیچ اثر معتبری در این باره وجود ندارد.
دانشگاه سنخیتی با حوزه ندارد، یعنی نباید داشته باشد، و در نظام دانشگاهی باید ضابطههای مهی را به کار گرفت تا در بنیان انتقال و تولید علم اخلالی ایجاد نشود. به عبارت دیگر، برای اینکه حوزه و دانشگاه بتوانند به هدفهای عالی خود برسند، حوزه باید بتواند بر تعهد عالمان خود استوار باشد و دانشگاه پیوسته تخصص را به عنوان ضابطهای به کار گیرد، زیرا – تکرار میکنم – در حوزه اصل بر تعهد نسبت به نظامی فکری است، در حالیکه دانشگاهیان متعهد به تخصص خود هستند. اعتقادات مدرسان حوزه اساس تعهد و تخصص آنان است، زیرا علم آنان اساس اعتقادات آنان را تشکیل میدهد و آنان کوشش میکنند صورت برهانی آن اعتقادات را به طلاب خود انتقال دهند، در حالیکه دانشگاهیان، در دانشگاه، به تخصص خود تعهد دارند، اما میتوانند اعتقادات شخصی متفاوتی نیز داشته باشند.
چرا هگل میگوید که ایران رایش بود؟ علت آن این است که در تاریخ فلسفه و تفکر آنچیزی که مهم است وحدت در کثرت است. میگوید که ایران آغاز تاریخ است. ایران نخستین امپراتوری که امروز از آن میفهمیم نیست. ایران اصولا وحدتی است از کثرات که نه این وحدت کثرات را از بین میبرد و نه کثرات اختلالی در وحدت ایجاد میکند. این تلقیای است که هگل از طریق نویسندگان یونانی از ایران پیدا کرده است. این سخن مهمی است به خاطر اینکه کارهای مهمی که پیش از این درمورد تاریخ پیش از اسلام صورت گرفته همین مساله را تاکید میکنند
کارنامه نزدیک به سه دهه انقلاب فرهنگی، یعنی سیاست در کار علم کردن، بیش از آن منفی است که کسی بتواند درباره آن ماجرایی کند. باید طرحی نو درانداخت. در رأس این طرح نو رفع مزاحمت اهل سیاست از مدیریت نظام علمی دانشگاه است. البته، این قاعده آغاز کار است و آنگاه باید به آسیبشناسی جدی نظام دانشگاهی پرداخت، با اهل علم و استادان برجستهای که اهل علم آنان را برجسته میدانند و نه نظام دیوانی دانشگاه. تنها در این صورت راه برای اصلاحی اساسی هموار خواهد شد و الا فلا!