با قائم مقام فراهانی تحولی در فهم منافع ملی و دفاع از آن پیدا شد اما عجیب است که پشتوانه فکری آن هیچ وقت به وجود نیامد. میرزا متوجه شده بود که حفظ منافع ملی مهم است و همه امور دیگر منوط به آن است.
قائممقامفراهانی تحولی در فهم منافع ملی و دفاع از آن ایجاد کرد
سیدجواد طباطبایی در همایش هویت ایرانی:
با قائم مقام فراهانی در ایران تحولی در فهم منافع ملی و دفاع از آن پیدا شد اما عجیب است که پشتوانه فکری آن هیچ وقت به وجود نیامد. میتوان گفت میرزا متوجه شده بود که حفظ منافع ملی مهم است و همه امور دیگر منوط به آن است.
دکتر سیدجواد طباطبایی محقق و پژوهشگر تاریخ در همایش بزرگ هویت ایرانی با عنوان «ایران: ملیت، تاریخ و فرهنگ» که به همت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی شب گذشته ۱۷ اسفند برگزار شد، با بیان اینکه تاریخ ایران تاریخ قبض و بسط مرزهای ایران است و در دوره صفوی و بعد از آن پیروزی مشروطیت میدانیم که ایران بیشترین بخشهای مهم خود را در این دوره از دست داد، گفت: در واقع ایران کنونی تنها بخشی از ایران بزرگ به حساب میآید. این پرسش و مسئله پیش میآید که ما با مرزهای خودمان چه کار کردهایم؟ بهتر بگویم به چه نحوی از مرزهای خودمان دفاع کردیم؟ همان طور که میدانید این یک بحث امروزی هم هست. من به یک دوره مهم که تغییر مرزهای ماست اشاره میکنم و آنرا مقدمهای قرار میدهم برای اینکه بتوانیم برای شرایط کنونی و آینده که من فکر میکنم ایران در خطر است، با توجه به گذشته تاریخی فکری کنیم.
وی در ادامه گفت: اجازه میخواهم سخن خودم را از صفویان شروع کنم. دلیل مستند و محکم روی کار آمدن صفویها روی کار آمدن شاه اسماعیل بوده و صفویان مصادف با آغاز دوره جدید در غرب است و برای ایران هم آغاز یک دوره جدید است، اما چرا من این را انتخاب کردهام؟ در حالیکه در دوران جدید رویکرد جدیدی نسبت به مرزها پیدا میشود در اینکه ما یک قدرت مرکزی مهمی را با صفویها توانستیم ایجادکنیم و مرزهای ایران تا حدی به مرزهای دوره ساسانی میرسد. اما آن فکری که بتواند پشتوانه تحولات آن شود به وجود نیامد یعنی منظورم این است که چگونه شد که ایران و غرب در بعد از این دوره دو راه متفاوت را طی کردند.
وی افزود: میدانید که اولین جنگ شاه اسماعیل جنگ چالدران است و درآن زمان تحول زیادی در جنگ افزارها ایجاد شده بود. ایرانیها هم به اهمیت این موضوع واقف بودند و توپخانه مهم بود و آنرا از ونیزیها خریداری میکنند اما به دلایلی هیچ وقت به دستشان نمیرسد. در این زمان عثمانی که وضعیت ما را نداشت یعنی انتقال حکومت در آنجا صورت نگرفته بود و به اهمیت جنگ افزارها جدیدی هم واقف بودند. بنابراین وقتی که جنگ شروع شد به شاه اسماعیل میگویند که عثمانیها وارد میشوند و آرایش توپخانهشان را هم آرایش میدهند و به او میگویند که ما بهتر است که قبل از اینکه آنها حمله کنند ما آنها را از بین ببریم. شاه اسماعیل در جواب میگوید مگر من حرامی هستم که حمله بکنم و شبیخون بزنم؟
وی در ادامه تصریح کرد: اجازه دادند که عثمانی آرایش جنگی نظامی خودش را پیدا کند و در نهایت شاه اسماعیل شکست سنگینی خورد. اینجا نکته تاریخی است که در توضیح آن میگویند الحرب خدعه و آنرا در مورد شاه اسماعیل به این نحو تفسیر میکنند که بله جنگ خدعه است اما ما مردانه رفتیم جلو و مردانه هم شکست خوردیم. اندکی بعد از شاه اسماعیل تاریخ نویسان هم نوشتند که شکست شاه به تقدیر الهی بود به این علت که اگر بیشتر از این موفق میشد که شده بود مردم گمان بد میبردند و فکر میکردند که او در حد اولیاء و انبیاء است. بنابراین شکت او موجب شد که مردم شاه اسماعیل را شاه ببینند و نه اینکه مقامش را تا این حد بالا ببرند، این توجیه تاریخ نویسان بود. بعد از شاه اسماعیل، شاه طهماسب بر سر کار آمد و از او یک رساله به نام تذکره شاه طهماسب به جا مانده و درآن زمان هم این «جنگ خدعه است» یک بار دیگر ظاهر میشود اما ظاهراً متوجه شده بود که این معنایی که زمان شاه اسماعیل میفهمیدند غلط است و معنی دیگری دارد. معنی آن این است که یا بر دشمن با حیله پیروز شو یا از میدان فرار کن.
طباطبایی تأکید کرد: در این دوره به دوره حمله و یورش افغانها به مرکز ایران بزرگ میرسیم چرا که هنوز هرات جزء ایران بود. آنچه مهم بود این بود که در این فاصله ۲۰۰ساله هیچ اتفاقی نیافتاده بود حتی در اینکه جنگ خدعه است مانده بودند. همان طور که میدانیم هیچ کدام از برنامههای آنها در این زمان به وقوع نپیوست و ایران به طرز اسفناکی شکست خورد. در این زمان به جای اینکه به مفهوم جنگ خدعه است بپردازند با روشهایی دیگر به این مسائل میپرداختند. برای نمونه پختن آبگوشت معتبر که باید به سپاه دهند که سپاه نامرئی شود که داستان مفصلی دارد.
طباطبایی تصریح کرد: نکته دیگری که در اینجا مهم است و باید به آن برگردیم این است که که چرا ایران شکست خورد؟ آذر بیگدلی میگوید بعضی از آدمهای ابله فکر میکردند چون شاه بیتدبیر بود شکست خوردند. آنها بلد نبودند در مقابل یک مشت اوباش مقاومت کنند به هر حال که نمیدانند تقدیر به ریش تدبیر میخندد. این تقدیر بود که موجب شد ایرانیها شکت بخورند و الا ما از تدبیر کم نداشتیم. آنها نمیدانستند که تقدیر بر تدبیر غلبه میکند.
وی با اشاره به مواردی دال براین موضوع گفت: حال برگردم به آغاز دوره قاجار که بخشی از ایران دگرگون شده را آقامحمدخان برمیگرداند و در آن زمان تحولاتی رخ داده بود. اروپا و روسیه قدرت گرفته بودند. از اینجا به بعد است که به نظرم کار مهمی رخ داده و کسی روی آن کار نکرده است. ملک الشعرای بهار وقتی از مهاجرت ایرانیها صحبت میکند میگوید دربار هند به دربار دوم ایران تبدیل شده است.
وی افزود: من از این استفاه کردهام و همچنین از یادداشتهای کسی که از جنگهای ایران و روسیه استفاده کرده است. در آن زمان برای اولین بار دو دربار در ایران تشکیل میشود. یکی دربار تهران و دیگری دربار تبریز که توسط عباس میرزا در تبریز در واقع دربار جدید شکل میگیرد. دربار دوم ایران کاملاً با دربار اول متفاوت است. این دربار بعد از عباس میرزا به قائم مقام و بعد از وی به فرزند اول وی سپرده میشود.
طباطبایی تأکید کرد: اما آنچه که مهم است و اهل ادبیات به آن نپرداختهاند آن نثری است که بسیار مهم است اما به آن نپرداختهاند که چه نوشته است. قائم مقام بزرگ بود اما فهم او ازمنافع و منابع ملی بینظیر است. همچنین آن چیزی که به قائم مقام اهمیت میدهد فهم او از جنگ است که تا قبل از او به این صورت نبود.
وی با اشاره به دو، سه نامه از نامههای قائم مقام اشاره کرد و گفت: در این نامهها آنچه مهم است؛ یکی فرق بین مصالح عام و منافع خصوصی است که قائم مقام میگذارد. تفسیری که میرزا ابوالقاسم در جنگ با روس میدهد میگوید مراد از این غیر که در شعر سعدی آمده است با غیری که الان داریم متفاوت است. مراد از این غیر برهها و گوسفند هاست نه سگ و گرگها. یعنی ما در جنگ هستیم و دشمنان ما سگ و گرگها هستند. پس منطق کاملاً مشخص است که آن غیر به معنی همسایه نیست. بلکه نسبت به دشمنان آن غیر از نوع سگ و گرگ است.
طباطبایی افزود: وی میگوید پس از کشور باید دفاع کرد همانطور که ماکیاولی میگوید؛ به نام یا به ننگ باید از کشور دفاع کرد. از مجرای این تمایزی که میرزا ابوالقاسم به کار میبرد. راه را برای مفاهیم متفاوت دیگری باز میکند. در نامههای متعدد که مینویسد و وقتی که کسانی را برای مذاکره به روسیه میفرستد در آنجا رهنمودهای بسیار مهمی را عرضه میکند. اولاً کسانی را که انتخاب میکند به آنها میگوید که تو الان نماینده مصلحت این کشوری و باید این را بدانی که باید از منافع ملی به هر نحوی دفاع کنی.
این پژوهشگر تاریخ در ادامه تأکید کرد: در ماجرای نوشته شدن دو عهدنامه که به ایران تحمیل شد که فروغی میگوید وهن بزرگ که به ایران تحمیل شد. مینویسد شما نماینده ما هستید که از منافع ما دفاع کنید. اما اگر دیدید که نمیتوانید بگویید که ما اختیار نداریم و به نوعی از زیر بار نوشتن عهدنامه فرار کنید. در جریان نوشتن عهد نامه محمد صادق وقایع نگار میگوید اگر دیدید که کار پیش نمیرود و منافع ما را تأمین نمیکند و ناچارید که آن عهدنامه را بنویسید میگوید؛ به زور میرزایی جملات دوپهلو بنویسید تا بتوان از آنها به نفع خودمان استفاده کنیم و میگوید تا میتوانید سرشان را کلا بگذارید. چرا که عهدنامهها به زبان فارسی نوشته میشده است.
وی در ادامه با بیان نکتهای دیگر گفت: نکته دیگر که هم از نامهها و هم از گزارش وزیر مختار انگلیس برمی آید. این است که انگلیسها میخواستند در شمال ایران منافعی داشته باشند و وقتی وزیرمختار انگلستان با قائم مقام صحبت میکند. قائم مقام به او میگوید من به هیچ وجه اجازه نمیدهم که انگلیسیها جای پایی در شمال برای خودشان باز کنند که این را به لندن گزارش میکند و میگوید من بعید میدانم از پس میرزا بتوان برآمد. میرزا به من گفت مجبور بودم با روسها عهدنامه بنویسم اما به شما امتیاز نمیدهم. اگر هم به روسها امتیاز دادهام اما آنرا اجرا نمیکنم به مردی یا به نامردی.
طباطبایی افزود: این دو مفهومی است که میرزا به ادبیات سیاسی ما افزود. میرزا در تبریز بود و طرف اصلی او فتحعلی شاه در تهران بود. در آن زمان پول ندارند و جنگ به پول نیاز دارد و باید از تهران میآمد که نیامد. میرزا میگوید دربار تهران دربار رشوه است اگر پول ندهید کار پیش نمیرود. به فرستاده خودش میگوید از همان جلوی درب به همه پول بده تا به آخر برسی.
وی با اشاره به اینکه تهران آنها را یاری نمیکند و میگویند که مسبب چیزی دیگر است، گفت: از تبریز نامه مینویسند که ما هم به مسبب اعتقاد داریم اما اسباب هم مهم است. در این زمان یعنی در فاصله جنگ اول و دوم فتحعلی شاه مایل به جنگ است و به تبریز میرود. از همه سوال میکند که جنگ بکنیم یا نکنیم؟ اطرافیان دربار همه میگویند جنگ کنیم. از میرزا میپرسد. میرزا میگوید: قبله عالم به سلامت باشد مالیات روسیه چقدر است؟ شاه در جواب میگوید ششصد کرور. میگوید مالیات ما چقدر است. شاه میگوید شش کرور. میرزا میگوید کسی که شش کرور دارد با کسی که ششصد کرور دارد نمیجنگد.
وی افزود: مستندات این را من از یکی از نوادگان قائم مقام که در سال ۱۳۱۷ در دارالفنون تحصیل میکرده است پیدا کردهام. در جنگ دوم همان طور که میدانید شاه میخواست جنگ کند و کرد و شکستی که باید میخورد، خورد.
وی افزود: نکته آخر این است که با کسانی مانند میرزا ابوالقاسم قائم مقام در ایران یک تحول در فهم منافع ملی و دفاع از آن پیدا شده بوده اما عجیب است که پشتوانه فکری آن هیچ وقت به وجود نیامد. میتوان گفت میرزا با ارجاع به بخشی از سیاست نامه نویسی که در ایران شاید در عصر خواجه نصیر و. . . هم رایج بود متوجه شده بود که حفظ منافع ملی مهم است، حفظ منافع کشور مهم است و همه امور دیگر منوط به حفظ این بخش از منافع ملی کشور است.
طباطبایی افزود: ما با خیلی از همسایگان اشتراک دینی داریم و این اشتراک تا زمانی مطرح است که به منافع ملی ما متعرض نشوند. وقتی که جنگ تمام شد و بخشی از سرزمینهای ایران از دست رفت استدلال میرزا با روسها قابل توجه است. میگوید آنچه در دست ماست، در دست ماست. آن قسمتهایی که از آنجا در رفتیم آنها هم مال ماست. ازتسلط ما خارج شده است، اما از مالکیت ما خارج نشده است. یعنی با روسها از طریقی هم از فقه و هم از اصول خودشان وارد میشود. موضوع سیاست حفظ منافع و موجودیت یک کشور است و لاغیر. علمای دینی بخشهایی که به دست روسها افتاده بود میرزا به آنها میگوید که شما از آنجا تکان نخورید و بگویید مال ماست. بعضی از علمای شهرهای کوچک میگویند به خاطر اینکه به ما اجازه نماز جمعه و جماعت نمیدهند، باید به جاهای دیگر برویم و مهاجرت کنیم. میرزا به آنها میگوید شما با خروجتان، کشور را به دست دیگری میدهید و این خیانت است.
طباطبایی در پایان با اشاره به سرنوشت اسفناک میرزا و مرگ وی گفت: به نظرم یکی از بزرگترین شخصیتهای سیاسی ایران بوده است و باید بگویم که او قبل از امیرکبیر یکی از افرادی است که کوشش کرد تا ایران انتظام بگیرد و ایران نظم بپذیرد و برسر این نظم پذیری جان خود را از دست داد.
خبرگزاری مهر
نقل از: http://www.cgie.org.ir/fa/news/28242