بهعنوان جمله آخر؛ لازم به تاکید نیست که سلطنت ـ که دیرگاهی است در ایران مرده است ـ اگرچه فصل مهمی از تاریخ «اندیشه ایرانشهری» است اما موضوع «نظریه ایرانشهری» نیست. موضوع نظریه ایرانشهری عبارت از دولتملت ایرانی با همه الزامات نظری و عملی آن در سیر تحول و تطوّر تاریخی خود است که هیچگاه نمرده و نخواهد مرد. در این راستا جالب است یادآوری کنیم که در پایان قرن اول هجری که سلطنت در ایران کاملا برافتاده بود و ایرانزمین بهصورت کامل در ید سلطه خلافت اموی مبتنی بر نژادپرستی بود، اسماعیل بنیسار نسائی به عربان گوشزد کرد که؛ نه سلاح ما در دفاع از سرزمینمان کند است و نه خانه ما (ایران) ویران شدنی است. چندی پس از اسماعیل آذربایجانی، فردوسی توسی با اغتنام مضمون او مصراعی را جاودانه کرد؛ دریغ است ایران که ویران شود.
بایگانی موضوعی: مقالهها
وظیفه هر ایرانی است که آنچه میتواند برای حفظ و ادامه ایران انجام دهد. نیاکان ما در درازای سه هزاره، زندگانی خود را سپر دفاع از ایران و ارزانی نگهبانی از «ایده» ایران کردهاند. این میهن ایرانی تنها، مرده ریگ آنان نیست؛ هدیه ما به آیندگان نیز هست. گفتهاند که تاریخ یک وام شرافتی به گذشته است. ما وامدار آن گذشتهایم که این سرزمین زخم دار و آسیبدیده را با ظرفیت استثنائی که برای باززائی و والائی دارد به ما سپرده است. کار ما دشوار است ولی نه دشوارتر از بدترین دورانهایی که از سر گذراندیم.
حکایت، حکایتِ «جمهوری شمال ارس» است؛ کشوری که صد سال پیش نام ایرانی «آذربایجان» را از ایران سرقت کرد و آن را بر روی کشورک تازهتاسیس خود گذاشت و در تمام این سالها از هیچ تلاشی برای جعل تاریخ ـ آن هم به احمقانهترین شکل ممکن ـ فروگذار نبوده است. حالا در تازهترین سیرکی که این کشورک در جعل «فکاهی» طورِ تاریخ به راه انداخته، کتابخانه مرکزی باکو، از مناسبتی با عنوان «۱۴۳ سالگی مطبوعات جمهوری (به اصطلاح) آذربایجان» سخن گفته است. نکته جالب و طنز ماجرا اینجاست که این کشورک همین چند ماه پیش، جشن یکصد سالگی خود را با چه «زلمزیمبو»یی برگزار کرده بود! انصافاً لطیفه از این خندهدارتر شنیدهاید؟! کشوری که قدمت تاسیسش صد ساله است؛ در یک پدیده، تاریخ ۱۴۳ ساله دارد!
«به تو توصیه میکنم به طور منظم به درسآموزی از تاریخ و ادبیات در هر دو زبان [یونانی و لاتین] بپردازی. در یونانی اول از همه با” کوروشنامه” شروع کن.»
این جملات بخشی از نامهای است که توماس جفرسون؛ نویسندهی پیشنویس اعلامیه استقلال، از پدران بنیانگذار آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور، به نوهاش فرانسیس اپس در قریب به دویست سال پیش نوشته است.
پیامدهای این بحث منطق ملی برای ما امروز این است که ما دارای یک وحدت ملی بودیم و هستیم. فهم این منطق، مسئلۀ اساسی کنونی ماست یا به عبارت دیگر موضوع اصلی دانشگاهی باید باشد که الان نیست و باید درست کرد. از اینجا به بعد است که دانشگاه ملی با علمی ایجاد خواهد شد که علم ماست. علم بومی ما نیست، علم جهانی ماست. چون سهم ما هم، که قبل از ما هگل این را گفته است، سهم ما در تاریخ ملتها و در تاریخ دولتها اگر بتوانیم چنین علمی را اینجا درست کنیم، سهم ما به علم جهانی این خواهد بود.
برای همایون کانونیترین مسائل اصولی که در آن هیچ امتیازی نمیتوان داد، «نگهداری این سرزمینی است که از رنجها و فداکاریهای یکصد نسل ایرانیان به ما رسیده است»، پس جا دارد که در اینجا بیشتر از دیگر بنمایههای کتاب به آن بپردازیم. پروژه آرمانی «بیرون از سه جهان» بر پایه گفتمان دموکراسی لیبرال پیوند جداییناپذیری دارد با «تعهد به نیاخاک کهن» که هرچند به درستی زیر نامش مقالههای بخش نخست گردآمدهاند اما روح اصلی تمامی مقالههای کتاب را میسازد، و فراتر از آن، معنای زندگی همایون را. اما تعهد به نیاخاک هیچگاه نزد همایون از تعهد به مردمی که در آن میزیند جدا نیست.
اما ظلمت مطلق اهریمن خود چیز دیگر است. لکۀ نوری در آن نمیجوشد تا چشم دل بدان دوخت. تاریکی گستردهای است که هرچه آن را بپیمائی باز به پایانش نمیرسی و هرچه آن را بنگری باز چیزی ندیدهای. «صحبت حکام ظلمت شب یلداست» انگار سحری در پی ندارد، انگار تمامی ندارد، هرچه صبر کنی و به انتظار بنشینی همچنان عمر در تاریکی گذراندهای مگر آنکه از همدمی و همدلی با اینان طمع ببری و رهایشان کنی. «زاهد بدخو» نیز از قماش همین «نودولتان» و فخر فروشان است که هر صبحی بدمد او چون شام سیاهی فرود میآید، با احکامی که در دست دارد و طوماری از یجوز و لایجوز و محتسبی که «شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد»
اینها تاریکاند و در «ظلمات حیرت» اسیرند. حتی اسکندر نیستند که در طلب آب حیات سرگردان بمانند زیرا در طلب چیزی جز خود نیستند، پس خود ظلماتاند و حیرت زده در جان و دل تاریک خود ماندگارند.
خدیجه مرادی، رئیس دانشکده علوم اجتماعی ابن سینای کابل از جمله دختران از ایران آمده است که برای اولین بار از دانشجویان خود خواست که بر روی ورق های امتحانی در کنار نام پدر، نام مادر خود را نیز بنویسند تا به این ترتیب تابوی آوردن نام نوامیس مردان را در روابط اجتماعی از بین ببرد. این حرکت او البته با واکنشهایی هم مواجه شد.
شرایط پر خطر است و به نظر میآید، به تدریج پس از توقف کوتاهی، بار دیگر پیکانها به سوی ایران نشانه میروند. صف دشمنان علیه ایران طویل و تجزیهطلبان در خط مقدم این صف ایستادهاند. در چنین شرایط پرمخاطرۀ سرنوشت سازی از بخشهای مختلف جامعه سیاسی و فکری ایرانی میتوان و باید انتظار داشت که به سهولت و سهلانگاری از آن عبور نکنند. کمترین انتظار از آنان اخذ مواضعی روشن و هشیارانه نسبت به خطریست که تمامیت ایران و ملت ایران را بار دیگر تهدید می کند.
دریافت ما از جنبش مشروطهخواهی و اندیشۀ مشروطیت زمانی دقت لازم را پیدا خواهد کرد که آن را به عنوان فصلی در تحول مفاهیم اندیشۀ سیاسی، لحظهای در «انقلابهای دموکراتیکی» و به مثابه آغاز پایان نظامهای خودکامه ــ و نه تنها سلطنت ــ بفهمیم. از این حیث، مشروطهخواهی حادثهای در تاریخ جهانی آزادی و حکومت قانون است. چنانکه مفهوم مشروطهخواهی به نظامهای کشورهایی نیز اطلاق می شود که نظامهای جمهوری دارند.