بایگانی موضوعی: بنیاد
در شماره پنجم از «فریدون» تلاش شد به تامل در انقلاب ملی ایران پرداخته شود. انقلابی که از دی ۱۳۹۶ آغاز شده است و در شهریور ۱۴۰۱ بلندترین خیز خود را برداشته است. انقلابی ملی در انقلاب اسلامی که «فتنه ۵۷» را «عامل هر فلاکت» معرفی میکند و بسیاری از پیشبران آن، خواستار بازگشت «ولیعهد» به خاک ایران هستند. انقلاب ملی، ایران را وارد مرحلهای بازگشتناپذیر کرده است و بر این اساس، لازم است پیرامون انقلاب ملی ایران، بیشتر سخن رود.
هیچ “ملتی” به زور به ایران نپیوسته است؛ کشوری است با اقوامی با زبانهای گوناگون و پا پیروان مذهبهای گوناگون که از پگاه تاریخ با یکدیگر در آن زیستهاند و پشت به پشت هم این اندازه از نیاخاک را تا اینجا نگهداشتهاند و ما با هر وسیله و به هر بها دیگر اجازه نخواهیم داد از این کوچکتر شود. ایران در مرزهای کنونیاش هسته اصلی هر دولتی بوده که بر ایران فرمانروائی کرده است ـ از مادها تا امروز. نامش هم از دوهزار سال پیش همین بوده است. چنین کشوری را چند ملیتی نمیتوان نامید و در حالیکه بیشتر اقوام ایران هرکدام به نوبه خود گاه تا سدهها حکومت را در دست داشتهاند از ستم ملی یا قومی نیز نمیتوان سخن گفت.
بهبیان ساده، آثار این رژیم فاسد را اگرچه تنها میتوان با اقدامات رادیکال از میان برد، امّا این انقلاب ملّی، برخلاف تصوّر عدّهای از بازماندگان انقلاب پنجاهوهفت، بهمعنای تداوم وضعیّت شورش علیه میراث مشروطیّت نمیتواند باشد، بلکه گسستی از کلیهٔ پندارهای پنجاهوهفتی است، و احیای آنچه در آن انقلاب از دست رفت. نتیجه اینکه انقلاب ملّی ما، در ادامهٔ اقدامات رادیکال رضاشاه علیه شجرهٔ خبیثهٔ قجری است که به تٲسیس دولت ملّی و حکومت قانون انجامید. امّا این انقلاب علیه وضعیّت اضطراری انقلابی چند دههٔ اخیر است و مقصودی جز احیای نهادهای سابق ندارد.
گذشته این ایران در سه هزاره است و آیندهاش در غرب، در جهانی که مرزهایش منظومه شمسی است. این ایرانی است که دارد از قالب فکری عرب ـ اسلامی بیرون میآید و جهانی میشود. مسئله آن دیگر سازگار کردن پیشرفت و آزادی با جزمیت و تامگرائی و ذهن توتالیتر نیست (که معادل فلسفی و جامعه شناسی مسئله ریاضی غیرممکن «تربیع دایره» است)؛ بدور افکندن «پوست» شعر مولوی است، حتا در شعر خود او؛ دریدن هر پوستی و شکستن هر قالبی است؛ درآمدن از اندیشه باطل اصلاح مذهبی بجای اصلاح سیاسی و اقتصادی است.
سازمانهای تجزیه طلب و افرادی چون خانم حکاکیان باید بدانند؛ همانگونه که برای تمامی ملتهای جهان حفظ و بقای سرزمینشان اصل اساسی و تعیین کننده منافع ملی آنهاست، برای ملت ایران نیز حفظ و بقای سرزمین ایران مبنای انتخاب راهکارها و تاکتیک ها می باشد. ملت ایران و نیروهای آزادیخواه و دمکرات ایران هر چند سرسختانه در مبارزه با جمهوری اسلامی واپسگرا و ارتجاعی هستند اما حاضر نخواهند شد هستی خود، تاریخ خود، هویت خود، سرزمین خود و بود و نبود خود را برای نابودی جمهوری اسلامی آنهم با تجزیه ایران هزینه کنند.
آمادگی بیشتر ایران برای یک نظام دمکراتیک، ساخته بر اعلامیه جهانی حقوق بشر، برجستهترین ویژگی آن و بهترین نشانه نقش سازندهای است که ایران در جهان پس از جمهوری اسلامی خواهد داشت. در سرتا سر جهان اسلامی تنها ایران است که نه تنها از بیماری واگیردار بنیادگرائی آزاد است، خود را از پیروی رهبران مذهبی نیز آزاد کرده است؛ و برای رویاروئی با خطر بنیادگرائی به مسلمانان میانهرو نیز نیازی ندارد. جدال میان اسلام توتالیتر و اسلام “مکراتیک” به سود عرفیگرایی پایان یافته است. دیگر میانجیگری مسجد لازم نیست زیرا کمتر کسی به مسجد میرود.
زنان ایران پدیدهای یگانهاند. در زیر یک حکومت متعهد به اجرای شریعت، در نبردی فرسایشی، با مبارزهای نفسگیر ــ نفس حکومت ــ جز پوسته ضعیفی از شریعت نگذاشتهاند. از هر دری گشوده بوده وارد شدهاند و بسیار درها را گشودهاند. در جهان اسلامی، سنتهای غیرانسانی به کمک احکام تبعیضآمیز شریعت میآیند، و تودههای رویهمرفته تن در داده، زنان را قربانی رفتارهای وحشیانهای چون ناقص کردن دختران و جنایات ناموسی و ازدواجهای اجباری میکنند. در ایران پارهای از این تبهکاریها هنوز زیر حمایت حکومت اسلامیروی میدهد. ولی اینها پدیدههائی رو به کاهشاند. زن ایرانی بر رویهم از آن مقررات و سنتها روی برگردانده است و طبقه متوسط بزرگ ایران، و پیشاپیش آن نسل جوانتر زنانی که بیش از شصت درصد گروه انبوه دانشجویان را تشکیل میدهد، در شرایط مساعدتر سیاسی و اقتصادی به آسانی جامعه را از آثار قرون وسطائی پاک خواهد کرد.
جهان اسلامی هیچگاه جهان ما نبوده است، آنگونه که برای عربهاست. ما همواره ایرانی ماندهایم و نه آن دویست سال تاراج و کشتار و ویرانی سیستماتیک را برای نابود کردن عنصر ایرانی فراموش کردهایم و نه هزار و پانصد سال بزرگی پیش از آن را. اسلام دین بسیاری از ما هست ولی موجودیت ما نیست. ما با عربها بیش از اینها تفاوت داریم. موضوع برتری و فروتری نیست. موضوع، تفاوتی است که ۱۴۰۰ سال اسلام نتوانسته است آن را بزداید.
نسل امروز ایران نه پیرو شریعت است و نه دنبالهرو شریعتمدار
آقای حسن شریعتمداری، نسل امروز ایران، با مشاهده چهل و اندی سال از دشمنیهای آشکار و پنهان حکومت اسلامی با بقای ایران، عزم خود را جزم کرده و میخواهد از رژیم اسلامی امتگرا، عبور کرده و ایران را از این وضعیت روانپارگی تاریخی ـ اسلامی، ایرانی ـ بیرون آورد.
آقای حسن شریعتمداری، ملت یکپارچه ایران؛ در سراسر ایران نشان دادند که همه پشت و پناه یکدیگرند، و با تمام تنوعات تباری، زبانی، جنسیتی، عقیدتی و آیینی، ملتی یکپارچهاند. مردم ایران در این جنبش ملی خود بعنوان ملت یکپارچه در پی بازپس گرفتن حقوق ملی خود میباشد، نه حقوق سیاسی اتنیکهای ایران.
آقای حسن شریعتمداری مردم ایران امروز، نه دنبالهرو خلق مسلمان هستند و نه خلقهای دیگر. مردم ایران؛ با سر دادن شعار «سنندج، زاهدان، چشم و چراغ ایران»، در یک کلام، به شعار «جانم فدای ایران» معنا بخشیدید.
آقای حسن شریعتمداری، همۀ ایرانیان در ایران و در بیرون ایران به روشنی با سوابق شما آشنایند و بدرستی میدانند که، وقتی شما از شکافِ گروههای اتنیکی سخن میگوئید در اصل در پی اهداف گفتمان تجزیهطلبی خود بوده و بدان جان میبخشید و از تمامیت سرزمینی و یکپارچگی ملت ایران جان میستانید.
ـــــــــــــــــــــ
ارزیابی حسن شریعتمداری، از صحبتهای شاهزاده رضاپهلوی
آشتی دادن میان نقش پادشاه به عنوان یک شخصیت سیاسی و رهبر پیکار، و نقش او به عنوان نماد یگانگی ملت ایران، با وفادار ماندن به روح و آرمانهای مشروطیت و وارد کردن آنها در کارکردهای روزانه میسر تواند شد. پادشاه باید فعالتر شود و به مرکز دایره تلاشها بیاید. باید هواداران پادشاهی مشروطه را به سازمان دادن خود یاری دهد. باید ایرانیان را از گرایشهای سیاسی گوناگون به پیکار مشترک برای رهائی و بازسازی یک ایران دموکراتیک و پیشرو بخواند، و اینهمه را میتوان با اعتقاد به چندگانگی (پلورالیسم) در سیاست و جامعه، با باز نگهداشتن درهای گفت و شنود، با احترام گذاشتن به نظرها و گرایشهای گوناگون انجام داد.
این پندار که میتوان در کنار فولکلور مذهبی زیست و آن را دست آموز کرد، میتوان هم آن را نگه داشت هم پیش رفت، به انقلاب اسلامی انجامید. ظاهر و باطن را نمیتوان از هم جدا کرد. نگه داشتن ظواهر و کوشش نیمه کاره در دگرگون کردن باطن امور، همچنانکه نگه داشتن باطن و دلخوش بودن به تغییرات ظاهری، اینهمه، فریب دادن خود و به عقب انداختن زمان روبرویی با حقیقت است. باید از درون و بیرون اصلاح شد وگرنه از درون و بیرون شکست خواهد بود.