Author's posts
آقای صحافی! «درست گوی و به هنگام گوی و نیکو گوی که سخت مشکل کاریست کار گفت و شنود» / فرخنده مدرّس
کسی که در بازگویی «سنت اندیشیدن ایرانی» تکیۀ یک جانبهای بر قرآن دارد، و سخن خود را نیز به اعتبار سخن دکتر طباطبایی میآویزد، یا از اساس سخن دکتر جواد طباطبایی را در بارۀ «نصها» و یا به بیان مرجح ما «متنهای پایهای» و سنت اندیشیدن متفاوت ایرانی را نفهمیده و یا به عمد ـ و البته به خوشامد جریانهای سرسپردۀ اسلام سیاسی و اسلامگرایان حاکم ـ خود را به نفهمی میزند.
غفلت روشنفکران انقلاب اسلامی از نظام حقوقی مشروطه / گفتگوی بنیاد داریوش همایون با محمد محبی
انقلاب مشروطیت در درجه اول، یک انقلاب در حقوق بود. و ایران را وارد نخستین فاز تأسیس نظام حقوقی مدرن (State) و نهادهای وابسته به آن کرد. با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ روند تأسیس (که از ۱۲۸۵ شروع و با فراز و فرود ادامه مییافت) متوقف گردید. اشخاص و گروههای شرکتکننده در انقلاب که در این توقف نقش داشتند، نه در طول دهها سال مبارزه و نه در سالهای بعد از انقلاب، نه تنها روند جایگزینی را طراحی نکردند، که از لحاظ حقوقی، کشور را به دوران ماقبل مشروطیت بردند. انقلابیون در عرصه حقوق، هیچ محتوایی تولید نکردند، هر چه تولید کردند غربستیزی و تجددستیزی، همراه با اظهارفضلهای ادیبانه بود
سوژۀ سیاسیِ اصلیِ تاریخِ مدرنِ ما، ملت ایران، است / گفتگوی بنیاد داریوش همایون با بابک مینا
تاریخ قرن بیستم نشان داد دولت ملّی بسیار سختجانتر و واقعیتر از آنی است که کمونیستها فکر میکردند. در واقع سوژهٔ سیاسیِ اصلیِ تاریخِ مدرن ملّتها هستند نه طبقاتِ اجتماعی. چنانکه گفتم دولت – ملّت جانشین پولیس، امپراتوری، امّت، و سایر فرمهای قدیمی واحد سیاسی شده است.
آغاز دورهای تازه در تاریخ روشنفکری ایران / فرخنده مدرّس
ما پیش از اینها و بارها، با نگاه از بلندای دیدگاهِ همواره امیدوار داریوش همایون به بهترینهای ملت ایران، و با تکیه بر آموزههای ژرف وی، از «نسل چهارم» سخن گفتهایم، و همواره بر اهمیت توجه به روند شکلگیری و تازگی حضور این نسل از روشنفکری ایرانی تکیه داشتهایم، نسل تازۀ روشنفکری که، متوسط عمر بیشترِ نمایندگان و سخنگویان آن، از طول عمر نظام اسلامی کمتر، اما به فراخور دانش تاریخی ـ سیاسی، به ویژه در بارۀ ایران و با تکیه بر شالودههای استوار افکار نوینِ برآمده از ریشههای فرهنگی یک ملت کهن و ماندگار، و تجهیز شده به قدرت برهان که منطق آن بر واقعیتهای تاریخی ایران استوار است؛ منطق مبرهن و مستدل و منسجمی که نشأتگرفته از تجدید پیمان با ملت ایران است، میرود تا به تدریج، اما با سرعتی بالاگیرنده، خاطرۀ تلخ سلطۀ گفتمانی ایدئولوژیهای رنگارنگِ ضد ایرانی و در خدمت انقلاب اسلامی، را مدفون سازد.
کلیشه تقویت اسلامگرایان در زمان پهلوی! / محمد محبی
انقلابیون متضرر حتی میتوانند در مغالطه و فرافکنی به جایی برسند که، در سال ۱۴۰۰ و با این وضعیتی که حکومت جمهوری اسلامی پیش آورده، بنشینند و قضاوت یکطرفه کنند و حتی از اینکه رضاشاه و محمدرضاشاه روحانیون را به شدت سرکوب نکرده و حوزههای علمیه را روی سرشان خراب نکردند شاکی باشند و بهخاطر این ترکفعل آنها را به باجدادن به روحانیت متهم کرده و در نتیجه آنها را جزو پایهگذاران جمهوری اسلامی تلقی کنند! اما این فرافکنیها وجدان ناآرام آنها را درمان نخواهد کرد، و از گناه آنها نخواهد کاست. آنها باید به یک خودانتقادی اساسی روی بیاورند.
اصلاحات هویت نبود، استراتژی بود و شکست خورد / گفتگوی علیرضا کیانی با بابک مینا
من دقیقا بر اساس همان دغدغهای که میگویی در پنج شش سال اخیر داشتم، یعنی حفظ ایران، متوجه شدم که با هیچ نوعی از اصلاحطلبی شما نمیتوانید ایران را حفظ کنید و اتفاقا به این دلیل است که روی آوردهام به استراتژی براندازی. براندازی برای محافظت است، براندازی برای ساختن است، براندازی صرفا برای پایینآوردن و بههمریختن جامعه نیست. این تبلیغاتی است که رقبا و دشمنان براندازی میکنند و گاهی وقتها خود براندازها هم متاسفانه، بدون اینکه بخواهند، به این توهم دامن میزنند. اصلا برای اینکه شما ایران را حفظ کنید باید یک نیرویی جمع کنید که روزی که جمهوری اسلامی سقوط کرد یا متزلزل شد، بیش از حد متزلزل شد، بتوانی کشور را جمع کنی.
بیرون از سه جهان ـ گفتمان نسل چهارم / ص 275
جمهوری اسلامی در بنیاد از نظام پادشاهی سستتر است. مشکل پادشاهی، سیاسی بود. شاه هرگز نتوانست نه خود چارهای برای آن بیندیشد و نه به دیگران اجازه دهد. مشکل جمهوری اسلامی وجودی است. هر لحظه زندگی اکثریتی از مردم ایران با آن در تضاد است. مردم با آن رژیم مخالف شده بودند؛ از این رژیم حالشان بههم میخورد. اکثریتی از مردم ایران، مگر در آن چند ماهه زیر و رو شدن همه چیز، با توسعه اقتصادی، رفاه اجتماعی و نوسازندگی کشور، با فلسفه عمومی تجددخواه رژیم مشکلی نداشتند و اگر مسئله سیاسی حل میشد دگرگونی اساسی لازم نمیآمد. در جمهوری اسلامی بیدگرگونی اساسی، مشکلات اداری را نیز نمیتوان برطرف کرد. اصلاً چگونه میتوان نظامی را که به گفته خودشان هم جمهوری است هم اسلامی؛ یک سویش رأی مردم است سوی دیگرش امام زمان، ادامه داد؟ در کجای جهان فلسفه سیاسی را از ته چاه هزار و صد ساله سامره یا چاههای تازهتر جمکران در میآورند؟
انقلاب مشروطه سرمشق زندهای که باید از آن پیشتر رفت
در تاریخ، ما دوگونه شکست داریم، شکست سیاسی و شکست تاریخی. شکست سیاسی، مغلوب شدن در برابر اوضاع و احوال است؛ و میتواند در اوضاع و احوالی دیگر جبران شود. شکست تاریخی مغلوب شدن در برابر زمان است؛ سپری شدن و بیموضوع شدن است.
یک بررسی تطبیقی کوتاه درباره آفرینش جهان از دیدگاه قرآن و فردوسی/ داریوش بینیاز
فردوسی تنها یک شاعر حماسی نیست، او متفکری است که در ردیف روشنگران اروپایی عصر رنسانس و عصر روشنگری قرار دارد. شاید برای برخی از خوانندگان ایرانی این مقایسه گزافهگویی باشد که چگونه میتوان یک «شاعر» سدۀ دهم-یازدهم (940-1020 میلادی) را که هنوز علوم طبیعی مرحله جوانهزدن خود را طی نکرده بودند با روشنگران رنسانس و عصر روشنگری مقایسه کرد.
«مدارای» ایرانی در تنگنای «تحمل» … / فرخنده مدرّس
درهمآمیزی قومی ایرانیان، در عین «خودآگاهی» کامل به «نسبت غیر» و عبور از مرزهای جدایی و بیگانگی «قومی» و رسیدن به درهمآمیختگی «قوم و خویشی» ـ به قول احسان هوشمند ـ و به دوستی و یاری و یاوری از نتایج مهم و درخشان آن «مجال بروز امور فردی و شخصی» نیز بوده است. تنها در چنین ترکیب داوطلبانه و از سر مهریست که «همۀ ایران سرای من» میشود، ایران هم نام آن سرزمین و هم نام یگانۀ آن «وحدت در کثرتی» میشود که ملت ایران است و آحاد آن ملت، صرفنظر از آنکه در کجای این «سرای» مشترکِ مشاع، پا به جهان گذاشته باشد، ایرانی، به نام همان ملت و منتسب به همان «خاک مهربانان» میشود. در چنین صورتیست که، به باور ما، آن «مدارای» گسترده و درهمپیچیده، معنای ژرف «رواداری»، با مضمون «جایز دانستن» و «حق دادن» متقابل در میان آحاد این ملت را یافته و دیگر تنها در قالب تنگ رفتار با «دشمن»، هر قدر انسانی، هرقدر با شکیبایی خوددارانه و هر قدر خردمندانه، نمیگنجد و از آن بس فراتر میرود. حتا از مرز «مروت با دوستانِ» خواجه نیز درمیگذرد و به «فدای دوست» میرسد.
دستیابی دشوار به ستیغ اندیشۀ طباطبایی… / فرخنده مدرّس
حقیقتا پرسش ما این است که؛ آیا منورالفکران عصر مشروطه ـ از نظر مبانی نظری ـ با روشنفکران تاریکاندیش عهد انقلاب اسلامی یکسان بودند؟ آیا محمدعلی فروغی را با داوری اردکانی میتوان یکی کرد؟ آیا حسن پیرنیا و علیاکبر داور در خدمتشان به نظام حقوقی مشروطه و به تأسیس دادگستری ـ سرپناه و مأوای حق ـ از مهمترین نهادهای حکومت قانون، یا به عبارت دکتر طباطبایی «کهنترین نهاد» ایرانیان را میتوان با انواع دیدگاههای کاتوزیان و «حقوقدانان» اسلام زده و نویسندۀ «قانون اساسی» ولایتفقیه و قاضیالقضات آن، همسر و همسنگ کرد؟ آیا میتوان فکر بدیعالزمان فروزانفر، علیاصغر حکمت یا علیاکبر سیاسی را در بارۀ دانشگاه و تأسیس آن با ایدئولوژی اسلامی عبدالکریم سروش در بارۀ همان دانشگاه و برهم زدن بساط آن، به یکسان بیبنیاد تلقی کرد؟ آیا انصاف حکم نمیکند، در مقام بیان و توضیح، تمیزتر و تفکیک شدهتر سخن گوییم؟
محور مشروطهخواهی ایرانخواهیست / بخش سوم / فرخنده مدرّس
ما «ایران اسلامی» و «مشروطۀ شیعی» نداریم، زیرا ایران یکیست. همۀ وجوه سازندۀ فرهنگی ایران، اعم از فرهنگ اقوام، آیینها، ادیان مختلف، ذیل این فرهنگ و ذیل این نام قرار میگیرند، بیآنکه یکی بر دیگری امتیازی داشته باشد. بنابراین مسئله در اینجا تنها جابجایی اسمها و صفتها یا تقدم و تأخر آنها نیست. بلکه بیان ماهیتهای متفاوت از ایران و ملت ایران است. افزودن هر زائدهای بر نام ایران، نظیر «اسلامی»، «شیعی»، یا هر زائدۀ دیگری، نه تنها دستکاری، یا به قصد دستکاری، در ماهیت ایران به عنوان یک کشور و یک ملت است، بلکه وارد کردن «قید و تخصیص» علیه «ما ایرانیان» است، که به معنای «پراکندن» این «ما» و «پریشان کردن» ملتیست که وحدت و انسجامِ برآمده از کثرت درونیاش، شرط بقای اوست.
محور مشروطهخواهی ایرانخواهیست / بخش دوّم / فرخنده مدرّس
باور به «شکست مشروطه» و اشاعۀ چنین تصور نابجایی در عمل به معنای بستن درب کنجکاوی و کسب آگاهی از مبانی و تاریخ مشروطهخواهی، قطع رویکرد به مشروطیت و دستاوردهای آنست و میتواند میدان نبرد تاریخی علیه نیروی ضد تجدد را از «آگاهی ملی» خالی و میدان خالی را، از سر جهل دوباره، در برابر نیرویی بگشاید، که در سرسپردگی به اسلام حکومتی، همواره مترصد فرصت برای تخلیۀ مضمون تاریخ این سرزمین و انکار سابقۀ هستی و فرهنگ مستقل ملت ایران بوده است. گشایش میدان به روی نیروییست که همواره مترصد رنگ اسلامی زدن به مضمون همۀ آنچه بوده، که به این تاریخ و فرهنگ مستقل نَسَب میبرده است. تاریخ مشروطه، که تاریخ تجدد ایرانیست، همچون خودِ ایران، مستثنا و بیرون از هدفگیری اسلامگرایی نبوده و نیست، بهویژه در وضعیت امروز آن، که انبان «مشروعیت» اسلام سیاسی و «حکومت دینی» در ایران خالی و توشۀ حمایت «مردمی» آن به ته رسیده است. در چنین شرایطی بیاعتنایی به مشروطیت و رها کردن و بیدفاع گذاشتن مبانی و دستاوردهای آن، تحت تلقی و القای «شکست مشروطه»، مائدهای آسمانی خواهد بود، برای دستدرازی، برای تجاوز اسلامی.
…
استاد عزیز و ارجمند!
سرافراز و خوشحالیم که دراین فرصت میتوانیم نوروز باستانی را حضور جنابعالی تبریک گوییم.
در شرایطی که “ایران”، در غبار سنگین طوفانهای “بینیازی” دهههای میانی و پسین سده رو به پایان، میرفت که در وجوهی قالب تهی کند، در آن دهههای سرشار از دشواری، که “سامان سخن گفتن” در هیاهوی جهل و نادانی فرو پاشیده بود، جواد طباطبایی به بزرگی “فردوسی”، ایستاده در ایران، به نیروی سخن سامان داد و به نگاهبانی از “ایران” زمین، زادگاه “نوروز” بار دیگر “تخم سخن” پراکند.
در ستایش و بزرگی آموزگار نا بهنگام “ایران” زمین، که در دفاع از ماندگاری “ایران” چند دهه درس آموخت، بدون تردید بیش از امروز آیندگان سخن شایسته خواهند گفت.
در این “زمانه عسرت”، که ایران و ایرانی با جان و روحی در هم پیچیده و با پیکری خسته و خیره به آیندهای ناروشن درمانده است، و تاریکی راه، مشعلی سخت پرتو افشان میطلبد، ما برای شما در وسعتی به بزرگی و سزاوار ایران، آرزوی تندرستی و توانایی روز افزون جسمی و ذهنی داریم.
با احترامات فائقه
دوستداران و شاگردان شما از برلین و هامبورگ ۳۰ اسفند ۱۳۹۹ خورشیدی
بیاد گرامی محمود خوشنام
از دو روز پیش که خبر درگذشت آقای محمود خوشنام را شنیدم، بسیار منقلب شده ام. در این سالهای اخیر انسانهایی را در عرصه ی فرهنگ و هنر ایران از دست داده ایم که جایگزین ناپذیرند. آقای خوشنام یکی از آنها بود. هر چند که مرگ در انتظار همه هست و بالا رفتن سن و بیماری، بتدریج افراد متعلق به نسلهای گذشته را یکی یکی از ما می گیرند، اما مرگ هر اهل فرهنگ و هنر برجسته ی تبعیدی در این روزگار، نشانه ی روزها و سالهای مورد بی مهری و بی اعتنایی قرار گرفتن، در جای خود نبودن، فراموش شدن تلاشهای بیدریغ و تاثیرگذاریهای سالیان بر عرصه های گوناگون فرهنگی و هنری است.
محورِ مشروطهخواهی، ایرانخواهیست / بخش نخست / فرخنده مدرّس
مسئله محوری مشروطهخواهی در ایران، ایران و باور به ایرانیان بوده است. بنابراین، ضابطۀ «مشروطهخواهیِ» قدیم و تازه یکیست که در همان سپیدهدم پدیدار شده است. هیچ آرزوی شریف و هیچ مطالبۀ برحقی بیرون از این ضابطه و بیاعتنا بدان، بکار این ملت نمیآید. با حذف اعتبار ایران و قطع اعتقاد به ایرانیان، هیچ زمین و زمینهای برای تحقق هیچ آرمان شریفی در این گوشۀ جهان باقی و فراهم نخواهد ماند. و همۀ بحثها و حرفها جز «بازی با سخن» نخواهد بود. بدین ترتیب، و براین پایه، در حرف نمیتوان خود را مشروطهخواه دانست و ادعای مشروطهخواهی کرد، اما از پایه بدان ضابطه آغازین، و به این میهن و ملت بیاعتقاد و بیاعتنا ماند.
ما باید گوهر خود را به دنیا نشان دهیم. / داریوش همایون
یک ایرانی که تابعیت آمریکا را میپذیرد در پاسخ سرزنش احتمالی هممیهن خود نمونههای اقوام دیگر را در جامعۀ آمریکائی دارد که اشاره کند. او به درست، خود را از وفاداری به حکومت کنونی ایران آزاد میداند و ایرانی بودنش را نیز هیچ کس نمیتواند از او بگیرد ــ رنگ گذرنامهای که در جیب دارد هر چه خواهد باشد.