هر چیزی را که بشر بسازد نقص دارد. هرکس فکر بکند که بشر میتواند نظامی بسازد که کامل خواهد بود، میتواند با ماشین زمان برگردد برود به سیبری شوروی و آنجاست که میتواند بفهمد که نمیشود! چون تا آن سرمای سیبری به او اثر نمیکرد، نمیفهمید. جالب است؛ ذهنهای یخزده در سرمای سیبری میفهمیدند که واقعیتهای جهان بیرون چه هست. از این جهت است که وقتی ایرانیهای شیفته در آن جهان کامل و بدون عیب و به آن بهشت روی زمین و بهشت موعود میرفتند، وقتی میرسیدند به سیبری، میفهمیدند که چه کلاه گشادی سرشان رفته و تازه بیدار میشدند و میگفتند که شوروی چه جای بدیست و باید از آنجا فرار کرد.
بایگانی موضوعی: سخنرانیهای کلاشی
تاریخ ملت ایران با پادشاهی آغاز میشود. یعنی ما وقتی به بخش اسطورههای خودمان رجوع میکنیم، چه در یشتهای اوستا، چه در شاهنامه و خداینامکها و کتابهای تاریخی بعد از دورۀ اسلامی میبینیم که ملت ایران بر بنیاد و بر حیطۀ پادشاهی در تاریخ بوجود آمده، با کیومرث آغاز میشود و با ایرج شکل میگیرد. خُب ملت ایران پدیداریش در تاریخ، ظهورش در تاریخ، برای اینکه روی پای خودش بایستد و زندگی بکند، با شکل پادشاهی رخ داده. پس آغاز زندگی ما پادشاهی بوده است. در طول چند هزار سال ما با شکل پادشاهی زندگی کردیم. چند ملت در جهان بوده که توانسته باشد، طی چند هزارسال بقای خودش را حفظ بکند و پایدار بماند؟ ملت ایران در قالب پادشاهی در تاریخ توانسته هم استقلال خودش را حفظ بکند، هم پایداری داشته باشد و هم بقا.
ما وارد معادلۀ جدیدی از نوع دولت ـ ملتها با دولت ـ ملتها خواهیم شد. همانطور که در دورۀ پهلوی بر مبنای دولتها با هم روابط داشتیم و مصالح ملی را تعقیب میکردیم. معلوم است که مثلاً شاه هم با شوروی در ده حوزه اختلاف داشت، در چند حوزه با اسراییل اختلاف داشت، در حوزههای متعددی با ترکیه و سوریه اختلاف داشت، اما ما این مسائل یا ختلافها را در درون مناسبات دولتها مطرح میکردیم، نه ایدئولوژیهای فرادولت و فرا ملت. نگاهی که جمهوری اسلامی به معادلات و مسائل دارد، مسائل را در درون یک ایدئولوژی فراملی یا غیرملی یا ضدملی نگاه میکند.
تمام چهارچوب ذهنی حاکم بر دانشگاههای ایران و محیط دانشگاهی، اعم از علوم انسانی و علوم فنی، همین دو گانۀ انقلاب یا اصلاح بود که بیرون از آن گفتمانها اندیشیدن کار بسیار محالی بود و اصلا امکان پذیر نبود… اما ما بیرون از همۀ این گفتمانها بودیم. و آرام آرام در محیط بیرون، مسئلۀ کشف دوبارۀ ایران، به عنوان کشور بیرون از این گفتمانها، ملتی بیرون این گفتمانها، پدیدار میشد. به همین خاطر، به تدریج که به اواخر دهه ۱۳۸۰ نزدیک میشدیم، مخصوصاً بعد از جنبش سبز، کم کم میدیدیم که کوروش دارد مهم میشود. مسائلی از رضاشاه به گوشمان میرسید.