تاریخ ملت ایران با پادشاهی آغاز میشود. یعنی ما وقتی به بخش اسطورههای خودمان رجوع میکنیم، چه در یشتهای اوستا، چه در شاهنامه و خداینامکها و کتابهای تاریخی بعد از دورۀ اسلامی میبینیم که ملت ایران بر بنیاد و بر حیطۀ پادشاهی در تاریخ بوجود آمده، با کیومرث آغاز میشود و با ایرج شکل میگیرد. خُب ملت ایران پدیداریش در تاریخ، ظهورش در تاریخ، برای اینکه روی پای خودش بایستد و زندگی بکند، با شکل پادشاهی رخ داده. پس آغاز زندگی ما پادشاهی بوده است. در طول چند هزار سال ما با شکل پادشاهی زندگی کردیم. چند ملت در جهان بوده که توانسته باشد، طی چند هزارسال بقای خودش را حفظ بکند و پایدار بماند؟ ملت ایران در قالب پادشاهی در تاریخ توانسته هم استقلال خودش را حفظ بکند، هم پایداری داشته باشد و هم بقا.
سخنرانی حجت کلاشی در نشست «نهادپادشاهی در اروپا» ـ هانوفر
ضرورت بازگشت به پادشاهی مشروطه
پاینده ایران! درود به همۀ دوستان عزیز و بزرگوار! اول پوزش میخواهم در بارۀ تأخیر ناخواستهای که رخ داد و من با تأخیر خدمت دوستان عزیز و بزرگوار رسیدم و خیلی خوشحال هستم که الان در خدمت شما هستم. از شما دوستان عزیز خانم عبدی و آقای شهناز و دوستان دیگری که دعوتم کردند، سپاسگزارم و امیدوارم نشست خوبی داشته باشیم کنار همدیگر! خیلی سخت است که در کنار جمع دوستانی صحبت بکنم که خودشان باورمند به این اندیشه هستند و برخی از آنان علیرغم انقلاب ۵۷، چهل و اندی سال است که به این فکر پایبندند و آن را زندگی کردهاند. در جمع چنین دوستانی صحبت کردن کار سختیست. چون چیزی را که آنها زندگی کردهاند، من باید آن را دوباره به صورت تئوریک بیان بکنم. قدیمیها میگفتند؛ زیره را به کرمان بردن است. و من، تقریباً، چنین حسی در جمع شما عزیزان دارم؛ که گویی میخواهم زیره به کرمان ببرم. اما خوب این مباحثی هست که هرجا بودهام مطرح کردهام و در محفل شما دوستان عزیزم هم این سعادتیست که دست داده و آنها را تکرار خواهم کرد. و اما برگردم به موضوع.
آن اتفاقاتی که در ماههای گذشته رخ داد، با کشته شدن مهسای عزیز که خانوادهاش به درستی «دختر ایران» نامیدندش و این نامیده شدن به نام «دختر ایران» بسیار مهم و با اهمیت بود. بخاطر اینکه بسیاری تلاش میکردند، و بعدها تلاش کردند، که این موضوع ملی را به حوادث فرعی تعبیر بکنند. یعنی به موضوعاتی تعبیر شده بود که محور اتحاد ملی را تبدیل بکنند به تضادهای ملی، به اختلافات محلی و منطقهای. اما هشیاری و بیداری ایران مانع از آن شد که این اتفاق بیافتد.
آن حادثهای که با کشته شدن مهسا آغاز شد، بعضی به عنوان «انقلاب زن، زندگی، آزادی» نامیدند. البته این رستاخیز برای زن، زندگی و آزادی بود، ولی همۀ این جنبش و خیزش هدفش «زند، زندگی، آزادی» نیست. یعنی هم هست و هم نیست. هست بخاطر اینکه ملت ایران به دنبال زندگیست، به دنبال حقوق زنان است، به دنبال آزادیهایی که بود و به فراخور زمان باید پیش هم میآمد، آزادی که با انقلاب مشروطه آغاز شده بود، یعنی انقلابی برای آزادی و دنبال آن هم کماکان هستند. اما این همۀ چیزی نیست که ملت ایران به دنبال آن باشد. یعنی ملت ایران در این چهاردهه، که البته اتوپیهایی هم داشت، اما در بزنگاههای تاریخی که نقطۀ اوج این حرکتهاست، نشان داد که این مبارزه و مقاومتی که هست، به دنبال چیزی بیشتر از این مباحث هستند. یعنی در ایران این جنبشها و این خیزشها و حرکتها، جدا از اینکه دنبال آزادی و زندگی، که البته زنده بودن به معنای زندگی کردن نیست، و چیز بیشتری میخواهد، و زن، یعنی آزادی و حقوق زنان، دنبال چیزهای بیشتری از اینهاست. دنبال بازسازی و بهسازیست. یعنی جنبش ایران یک جنبش ملیست. به این معنا جنبش ساختن، آبادی و بهسازی ایران است. سیر توسعۀ کشور که از سال ۵۷ دچار مشکل شد، دچار انحراف شد. هر جنبشی باید از اینکه اینگونه هست یا نیست، در ماهیت باید هدف اصلی خودش را بازسازی و بهسازی ایران بداند.
مسئلۀ آزادی، مسئلۀ زندگی و مسئلۀ حقوق زمانی معنا پیدا میکند که وطنی وجود داشته باشد، وطن آباد. در همۀ کشورهایی که این مباحث، بدون وصل شدن، بدون پیوسته شدن، بدون مفهوم وطن دنبال شد، در آنجاها نه تنها هیچکدام از این مفاهیم، به مقصود نرسیدند، بلکه تبدیل به رؤیایی شدند، مثل افغانستان، مثل عراق. در افغانستان و عراق هم بهترین قانون اساسی نوشته شد. در درون آن قانون اساسی همۀ این مفاهیم دیده و بحث شد. هدف این بود که در این کشورها هم آزادی و هم حقوق زنان و هم زندگی آورده شود. اما آنچه در افغانستان داریم میبینیم، پیکرۀ دوبارۀ طالبان است. این سه مقوله نه تنها در آنجا شکل نگرفته است، بلکه امر دولت در آنجا کاملاً مختل شده است. یک حکومت طایفهای و مذهبی حاکم شده است. از طرف دیگری هم کشور در مسیر توسعه و آبادانی حرکت نمیکند و نخواهد توانست بکند. عراق هم به همین صورت است و به همین مسئله دچار شد.
به همین خاطر ما، برای اینکه دچار این آشفتگیها نشویم، برای اینکه این مقولات و مفاهیم بتوانند در ایران تبدیل به وضعیتی بشوند که اینها را بتوانیم دنبال کنیم. یعنی این رستاخیز ملی باید به سرانجامی برسد و در درون آن ما بتوانیم این مقولات را داشته باشیم. باید همۀ این مفاهیم در انضمام، در پیوستگی و در چسبندگی با وطن یعنی با ایران مطرح بشود و در استمرار دولت تاریخی ایران.
یکی از آفتهایی که در این سالها روی داده، این است که اکثر این مفاهیم در انقطاع از تاریخ دولت در ایران مطرح شده است. در حالی که ما واجد یک دولت تاریخی هستیم. واجد این دولت تاریخی بودن، یعنی اینکه این ملت تداوم داشته، و ما هر وضعیتی که در امروز بخواهیم ایجاد بکنیم، این باید در امتداد این تاریخ باشد. هر چیزی در گسست از این امتداد تاریخی، جز خیالپردازی، جز آشفتگی، جز آنارشیسم و جز نزاع داخلی به همراه نخواهد داشت. به همین خاطر در برابر این حرکت و رستاخیز بزرگ ملی را به «انقلاب زن، زندگی، آزادی» و یا «انقلاب مهسا» تقسیم میکردند، و در تمام این مدت سعی میکردیم مقاومت بکنیم و با آن مخالفت بکنیم. نه بخاطر اینکه با این مفاهیم و با این مقولات مخالفیم، نه!
ما اتفاقاً به عنوان مشروطهخواه، به عنوان کسانی که پادشاهی مشروطه را برای ایران بهترین شکل حکمرانی و حکومتی میدانیم، اتفاقاً در همۀ این سالها مدافع این مقولات، یعنی زندگی، آزادی و حقوق زنان بودیم. ما مهسا را دختر ایران دانستیم و معتقد بودیم؛ این رستاخیز بزرگی که برای خونخواهی مهسا بپا خاسته، شأن و وجه ارجمند و ارزشمند ملی دارد. پس مسئلۀ ما چه بود؟ مسئلۀ ما این بود که این نامگذاریها باعث میشد که قیچی بشود، گفتار و سوابق این رویداد تاریخی چند ماه اخیر. بریده از گذشتۀ خودش دیده بشود. سلسلۀ حوادث رویدادها قطع بشود. در حالیکه، آنچه که در ماههای قبل اتفاق افتاد، استمرار و ادامۀ تاریخ بیداری ملی بود. یعنی اگر در سال ۵۷ دو شعبۀ ارتجاع توانستند در ایران انقلابی را برپا کنند،علیه حکومت مستقر، حاکمیت و قدرت ملی ایران، یعنی پادشاهی مشروطه، مقاومتها از همان ۵۷ آغاز شد.
یعنی نه اینکه فکر بکنیم که؛ از زمانی که ما مخالف این نظام شدیم، تاریخ مقاومت علیه این انقلاب ارتجاعی آغاز شد. بلکه مقامت در برابر این فتنه از همان آغاز، از همان ۲۲ بهمن آغاز شده و عدهای بخاطر همین مقاومت و ایستادگی جان و مال و داراییهای خودشان را ایثار کردند. این تاریخ بیداری ملیست. به عنوان این که ما یک ملت تاریخی هستیم. و در این درازای چهاردههواندی تداوم داشتهایم. اوج آن را میتوانیم، یا از بزنگاهها یا نقاط عطف آن را میتوانیم، داشته باشیم، به عنوان نمونه در ۱۳۹۶٫ البته، از سال ۱۳۸۷، من بخاطر دارم که چطور جریان و جوِّ اجتماعی به سمت ملی بودن و ملی شدن پیش رفت. ملی بودن و ملی شدن، یعنی اینکه ایران را، به عنوان یک دولت ـ ملت تاریخی بودن، دیدن سیاست را به معنای تصمیم برای این دولت ـ ملت تاریخی فهمیدن است، به این تعبیر و به این معنا.
سال ۱۳۸۷، سال ۱۳۸۸، یعنی قبل از آغاز آن اختلافات انتخاباتی، جامعۀ ایران وارد فاز ملی شده بود. در این گوشه و آن گوشۀ کشور، کسانی تلاش میکردند که، رویدادهای تاریخی، جشنهای فرهنگی ایران را گرامی بدارند. تاریخ شاهنشاهی ایران گرامی داشته بشود. مثل روز کورش. این خیزش و این آگاهی برخورد کرد به حوادث انتخابات ۸۸ و جنگ به تعویق افتاد، تا اینکه ذات و ماهیت خود را به تمامی و به درستی، فارغ از جناحها و جریانهای داخل حاکمیت، نشان بدهد. در سال ۱۳۹۶ بالاخره این جنبش توانست ظهور و بروزی داشته باشد. این جنبش ظهور و بروز پیدا کرد. سال ۹۶، و البته قبل از آن مسئلۀ آرامگاه کوروش، و بعد از آن در سال ۱۳۹۶ نشان داد که این جنبش به بلوغی دست پیدا کرده است. یعنی آگاهی ملی در ایران واجد یک جنبش شده که این جنبش در مسیر بلوغ سیاسی حرکت میکند. میدانیم فکر و آگاهی سیاسی در ایران مجهز شده بود به یک نیرو و جنبش اجتماعی.
عدهای بودند در جامعه که نیروهای فکر بودند. در سال بعد یعنی ۱۳۹۸، خیزش یک گام بزرگتری را به جلو برداشت و در آنجا معلوم شد که این جنبش تنومندتر شده، کلیت جمهوری اسلامی را هدف قرار داده و قصد دارد با جمهوری اسلامی و انقلاب ۵۷ پنجه دراندازد. ۱۴۰۱ این اتفاقات به دنبال کشته شدن مهسا، بریده از این بیداری نیست. به این خاطر است که این جنبش، این رستاخیز به شتاب و به سرعت و به درستی فهمید که توطئههایی درکار است و در کنار شعارهایی در راستای آگاهی ملی، شعارهای دمکراسی و حقوق و از این مقولات داده میشد. به سرعت در تهران و در شهرهای دیگر «کردستان چشم و چراغ ایران» و «جانم فدای ایران» داده شد. بهطور شگفتآوری بعد از چهلواندی سال، در شهر به شهر ایران، شعارهای ملی با صدای رسا داده شد. هم «جانم فدای ایران» در شهر به شهر داده شد و هم در بسیاری از شهرها «رضاشاه روحت شاد» گفته شد و هم اینکه در برخی شهرهای ایران پرچم شیروخورشید برافراشته شد.
خُب، حالا جا دارد به همۀ آنهایی که در این جنبش جانبازی کردند، شجاعت به خرج دادند، ایستادند، درود بفرستیم و در اینجا برای آنان تشویق داشته باشیم.
حالا با توجه به این مقدمهای که عرض کردم به موضوع این گفتگو بپردازم که چرا باید به پادشاهی مشروطه بازگشت. چرا پادشاهی مشروطه؟ و چرا شاهنشاهی را ما برای ایران بهترین نوع حکومت میدانیم؟ خیلی کوتاه به عرض میرسانم و بعد در قسمت پرسش و پاسخ خدمتتان خواهم بود.
چند دلیل دارد برای اینکه چرا ما پادشاهی مشروطه را برای ایران مناسب میدانیم. یعنی جدا از این که یک عاطفۀ قلبی داریم، اما به هرحال یک ملتی هستیم که با فرهنگ پادشاهی و شاهنشاهی زندگی کردیم. تمام وجوه فرهنگی ما رنگ و بو و رنگ و رویی از پادشاهی دارد. این آقایان حاکم بر ایران میگفتند که خُب در عروسیها دائم میگویند؛ «شاهداماد»! بعد گفتند این «شاه» را بردارید و و بگویید «ماهداماد»! بعد از آن من هم به شوخی میگفتم که خُب این شاهرگ را هم بردارند و بگویند؛ «ماهرگ» و این نمیشود. چون همۀ قسمتهای فرهنگ ایران این رنگ و این فرهنگ پادشاهی را دارد. عرض خواهم کرد؛ یک ملتی که پدیداریش با پادشاهی گره خورده، شما نمیتوانید خودش را از خودش بگیرید. به همین خاطر است که ما اوج هرچه را که بخواهیم نشان بدهیم و بگوییم که دیگر آخرش است، میگوییم؛ «شاهکار» است. یعنی چیز دیگری نمیشود، در موردش بکار برد. چرا؟ برای اینکه این عاطفۀ تاریخی به این مسئله داریم. در ژنتیک چندهزار سالۀ ما جاگذاری و جانمایی شده. برای این عاطفهمان ما دوران باشکوه تاریخیمان پادشاهان بزرگی داشتیم. ما وقتی تاریخ را میخوانیم، خودمان را در آن پادشاه در آن دوره دوباره زندگی میکنیم. من خیلیها را دیدهام، با شکست پادشاهان ایران غمگین میشوند و با پیروزیهایشان خوشحال. احساس میکنند که خودشان پیروز شدهاند. در برهههایی از تاریخ ایران، آدم احساس میکند که ایکاش بود و میتوانست یک کارهایی را انجام بدهد. یا یک فرآمدی، یا یک بدشانسی و شوربختی روی داده و میگوییم؛ ایکاش این اتفاق برای شاه نمیافتاد، تا اینطور نمیشد و طور دیگری پیش میرفت.
جدای این جلوهها و وجوه عاطفی، که ما داریم، مقولۀ پادشاهی یک توضیح نظری و فلسفی هم دارد، که چرا پادشاهی مشروطه برای ایران خوب است و نه جمهوری. آیا این بخاطر تضاد ماست؟ آیا این بخاطر این است که ما با جمهوری مشکل خانوادگی داریم؟ مثلاً من که متولد بعد از انقلاب هستم، منی که پدرم در دستگاه حکومت قبلی نبوده، در دربار نبوده و جزو کسانی نبوده که از امکانات نظام سابق بهرهمند شده باشد، آیا علقه شخصی و خانوادگی دارم که میگویم؛ پادشاهی خوب است؟ یا نه یک دلایل فلسفی دارم، یک توضیح فلسفی دارم که میگویم با جمهوری مخالفم؟ والا بسیاری از دوستانی که در این جمع هستند و هزاران نفری که پادشاهیخواه هستند و در خارج از این جمع، اگر یک انتخاباتی برگزار بشود، برای جمهوری، اینها بهترین شخصیتها هستند که اصلاً میتوانند، به عنوان رییسجمهور انتخاب بشوند. مسئلۀ ما اما اصلاً شخصی نیست، که اگر شخصی بود، ما خودمان بیشتر تقلا میکردیم که موضوع در قالب جمهوری دنبال شود. آن چیزی که برای ما مهم است، آن خیر ملی ما است، سعادت ملت ما است که در قالب کدام شکل حکومت، در کدام نظام، بهتر تحقق پیدا میکند. آیا جمهوری میتواند این کار را بهتر انجام دهد یا پادشاهی؟
از دیدگاه ما این پادشاهیست که میتواند این کار را انجام بدهد. و برای این مسئله ما توضیح خود را داریم. یک: تاریخ ملت ایران با پادشاهی آغاز میشود. یعنی ما وقتی به بخش اسطورههای خودمان رجوع میکنیم، چه در یشتهای اوستا، چه در شاهنامه و خداینامکها و کتابهای تاریخی بعد از دورۀ اسلامی میبینیم که ملت ایران بر بنیاد و بر حیطۀ پادشاهی در تاریخ بوجود آمده، با کیومرث آغاز میشود و با ایرج شکل میگیرد. خُب ملت ایران پدیداریش در تاریخ، ظهورش در تاریخ، برای اینکه روی پای خودش بایستد و زندگی بکند، با شکل پادشاهی رخ داده. پس آغاز زندگی ما پادشاهی بوده است. در طول چند هزار سال ما با شکل پادشاهی زندگی کردیم. چند ملت در جهان بوده که توانسته باشد، طی چند هزارسال بقای خودش را حفظ بکند و پایدار بماند؟ ملت ایران در قالب پادشاهی در تاریخ توانسته هم استقلال خودش را حفظ بکند، هم پایداری داشته باشد و هم بقا.
بسیاری از ملتها بودند، مثل دولت امپراتوری رم یا یونان، چند سدهای خوش درخشیدند ولی قدرتشان دولت مستعجل بود. بعد از برههای در تاریخ گم شدند و ناپدید. اما ملت ایران دچار فروریزی شد، فتح شد، تسلیم شد، اما ملت و ملیت ایرانی از بین نرفته و در اولین فرصت دوباره خود را در قالب پادشاهی و در شکل پادشاهی بازنمایی و احیا کرده است. (تشویق حضار) حقیقتاً این تاریخ دور و دراز و پرافتخار ارزش دست زدن و تشویق را هم دارد. ملت ایران ملت بزرگی است. و همانطور که عرض کردم این ملت در برهههای گوناگون کشورش فتح شده، تقسیم شده، شکست خورده، اما شکسته نشده است. ما شکست خوردهایم، اما شکسته نشدهایم. مدام روی پای خودمان ایستادیم و در کمترین زمان دوباره تبدیل شدیم به یک قدرت تعیینکننده در جهان.
این دولت تاریخی ایران که مغول نتوانست نابودش بکند، حملۀ تازیان نتوانست نابودش بکند، با دوران مدرن توانسته بقای ملی ما را احیا کند. پس این پدیده یک عنصر مهم در تاریخ ایران است. و این عنصر و پدیده، یک عنصر و پدیدۀ تزئینی و حاشیهای نیست که بتوانیم از تاریخ ایران حذفش کنیم. بلکه یک عنصر مهم در بقا و پایداری ملت ایران است.
این عنصر مهم این شکل حکمرانی تاریخ ایران تا به دوران مدرن رسید، در آنجا توانست به روز بشود. یعنی توانست به نیازهای روز ملت ایران پاسخ دهد. این حکمرانی در ایران مبتنی بر آیین مشروطه توانست نو شود و شکل جدیدی از خودش را پدیدار بکند و پذیرندۀ پارلمان، مجلس ملی بشود. همان چیزی که خمینی با آن مخالف بود و اعلام کرد که ملت حق قانونگذاری ندارد. خُب این دولت شاهنشاهی و پادشاهی تاریخی ایران، رژیم پیشین ما، از این عناصر که در پدیداری و پایداری ملی ما تداوم پیدا کرده، مراقبت میکند. از بقای ملی ما مراقبت میکند. وقتی دولت ملی وجود دارد، وقتی دولت تاریخی هست، چون دولت است، تاریخی هست، خود را در تداوم دولتها میفهمد. به همین خاطر وحدت در کثرت ما تاریخ دوهزارواندی ساله است. دولت پادشاهی ایران بالاجبار باید خود را در تداوم تاریخی بفهمد. به همین خاطر هم تاریخ دولت را، در ایران، به رسمیت میشناسد، بنابراین نمیتوانسته علیه دوهزاروپانصد سال تاریخ دولت ایران انقلاب ۵۷ بکند. و هم در پی زوال دولت و ملت ایران قادر به بازسازی آن است. این دولت مثل جمهوری اسلامی نیست که نیت زوال ملی ما را دارد. به همین خاطر در بازگشت به مشروطه ما به پادشاهی مشروطه بازمیگردیم. به همۀ آن عناصری که تاریخ برای ما آورده و عناصر با ارزش پایداری هستند که بقای ملت ایران با تکیه بر آن عناصر روی داده است.
اما در شکل جمهوری آن چیزی که اتفاق میافتد، یک چیز کاملاً نوییست و از ابتدا باید ابداع بشود. و آن چیزی که از ابتدا باید ابداع بشود، نمیتواند نسبتی با این دورۀ طولانی تاریخی داشته باشد. به همین خاطر با فعال کردن نیروهایی که بیشتر اهل شورش، اهل بهمریختن، اهل آنارشیسم هستند. نمیشود یک ساختار و یک سامانۀ پایدار درست بکند. آنچه خواهد آمد یک جمهوری آشفتگی، یک جمهوری پر از تضاد و تنش است که نمیتواند هیچیک از آن مفاهیمی را که الان دنبال کردیم، پیگیری کند و مسئلۀ امنیت هم از کشور رخت برمیبندد و از ایران میرود.
خُب بقیه را میگذاریم برای پرسش و پاسخ. از این که دیر آمدم، دوباره عذرخواهی میکنم و امیدوارم که بزودی جنبش ملت ایران بتواند، نه تنها بر جمهوری اسلامی، بلکه بر انقلاب ۵۷ با همۀ شعباتش چیره شود و ما بتوانیم در ایران نظام پیشین، یعنی نظام متعلق به ملت، که همان پادشاهی مشروطه است، را احیا بکنیم و بتوانیم در کنار همدیگر شکوهمندی و سعادت ملت ایران را دنبال بکنیم. به امید بهروزی و پیروزی.
دهم ژوئن ۲۰۲۳