Author's posts

بمناسبت ۲۱ آذر روز نجات آذربایجان

‌ ‌

‌ ‌

A8

21 آذر یک واقعه تاریخی و ملی

علی کشگر

تنها حکومت‌ها نیستند که می‌توانند مرزهای زشتی و بی‌اخلاقی را در جامعه، کوتاه و بلند کنند. قلم‌زنان سیاستبار در اشاعۀ فرهنگ ناراستی می‌توانند سهم بیشتری داشته و بعضاً نقش مهمتری در بالا بردن دیوار دروغ یا کتمان بر عهده داشته باشند. یکی از مهمترین نمونه‌ها در ناراستی «اهلِ قلم» سیاست‌زدۀ ما، دستبرد در تاریخ و آشفتگی در نقش و جایگاه شخصیت‌ها و کوبیدن یا مسکوت گذاشتن یکی و بالا بردن دیگری در وقایع تاریخی می‌باشد. در این زمینه کافی است به بعضی از نوشته‌ها و سخنرانی‌های این سیاستبازان بنگریم تا شاهد این رفتار زشت و وقیحانه در بهم ریختن راست و ناراست و آشوب در حوادث تاریخی و غیر قابل شناخت کردن نتایج وقایع و تجربه‌های تاریخی باشیم

تاریخ معاصر ایران و بویژه از مشروطه به‌این‌سو یکی از مهمترین دوره‌های تاریخی ایران است که بازیچهِ‌ دست این سیاستبازان بوده است. از جمله نمونه‌های دستکاری شده در این دورۀ تاریخی این است که؛ رضاشاه همواره سمبل ديكتاتوری و استبداد شناسانده شده است و محمدرضاشاه شاهی برآمده از کودتای 28 مرداد بدست آمریکا. و اما مصدق، برخلاف آن دو، به عنوان قهرمان آزادی و سمبل استقلال ایران به‌خورد مردم داده شده است. سعی این دسته از قلم بدستان این است که نشان دهند؛ تمام زیرساخت‌ها و تلاش‌های اقتصادی و اجتماعی ايران در دوران رضاشاه ضد آزادی و استقلال بوده؛ آنهم به گونه‌ای که گويا پيش از رضاشاه، آزادی و استقلال در ایران برقرار بوده و این رضاشاه بود که با برقراری استبداد و دیکتاتوری نهادهای بناشده و استوارِ جنبش مشروطه در ایران را به‌زیر کشید.

اما ناپسندترین وجه دستکاری که با پلیدی هم‌مرز می‌شود این است که؛ عده‌ای از این گروه سیاستبازان تمام همِ خود را صرف می‌کنند تا نشان دهند، همۀ دگرگونی‌های دوران‌ساز رضاشاه و محمدرضاشاه نه خدمت به ایران بلکه خيانتی بیش نبوده است. یکی از مهمترین زیانهای این ناراستی و دستبرد در تاریخ، مخدوش کردن آگاهی تاریخی در ذهنیت ملت و دستکاری در درک ایرانیان از وضعیت و موقعیت ملی خویش و به ثمر نرسیدن تجربه‌ها و سرمشق‌های درست و بدین ترتیب خلع سلاح ملت در برابر حوادث و پیشامدهای در راه و ناتوانی در رو در رویی با شرایط دشوار تازه است.

متأسفانه در این زمینه نمونه‌ها کم نیستند، از جمله، بسیاری از نسل یخ‌زده در گفتمان 57 بعنوان نمونه در پی آنند که تنها محمد مصدق را بعنوان شخصیت برجسته در دفع غائله آذربایجان وانمود کنند. یکی از نمونه‌های چنین سیاستبازان اکبر گنجی است. که در یکی از یادداشت‌های تلگرامی‌اش در دستکاری و دستبرد در وقایع تاریخی آذربایجان در یادداشتی تحت عنوان: «نقش تاریخی دکتر محمد مصدق در ممانعت از غارت و تصاحب نفت شمال ایران توسط استالین و روسیه» می‌نویسد:

«پس از جنگ جهانی دوم نیروهای اشغالگر استالین در ایران حضور داشتند و حاضر به ترک ایران نبودند. هدف اصلی استالین تبدیل ایران به کشوری همچون بلوک شرق سابق بود. جدایی آذربایجان و کردستان با دو حکومت دست نشانده، برگ برنده او بود. با حمایت حزب توده، خواستار امتیاز نفت شمال شد. مصدق در این مورد با زرنگی و پنهان کاری، در ۱۱ آذر ۱۳۲۳ طرحی با قید دو فوریت را از تصویب مجلس گذراند که براساس آن نخست وزیر، وزیران و مقامات رسمی دیگر کشور از “هرگونه مذاکره رسمی و غیررسمی با دول مجاور و غیرمجاور و یا نمایندگان شرکت‌های نفتی” تا زمانی که ایران از قوای خارجی تخلیه نشده باشد، به‌طور کلی ممنوع کرد. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و توده‌ای‌ها دست نشانده استالین به شدت عصبانی شدند. ولی در نهایت نه تنها به نفت نرسیدند، بلکه مجبور شدند نظامیان اشغالگرشان را از ایران خارج سازند و دو حکومت دست نشانده شان هم دود شد و به هوا رفت. درود بر شخصیت ملی، دکترمحمد مصدق.»1

در حالیکه محمد مصدق در رابطه با غائلۀ آذربایجان، بیش از دو سخنرانی در مجلس چهاردهم، سهمی دیگری در ماجرای یکسالۀ آذربایجان (٢۵ـ۱۳٢۴) نداشت.

سهمِ نخستِ مصدق در غائله آذربایجان مربوط است به، پیشنهاد طرحی با قید دوفوریت به مجلس. محمد مصدق در هفت آذر 1323 در جلسۀ مجلس طرح چهار ماده‌ای زیر را به مجلس پیشنهاد و درخواست تصویب آنرا با دو فوریت از مجلس درخواست می‌کند و در مجلس نیز طرح پیشنهادی زیر تصویب می‌شود.

«ماده اول ـ هیچ نخست وزیر و وزیر و از اشخاصی که کفالت از مقام آن‌ها و یا معاونت می‌کنند نمی‌توانند راجع به امتیاز نفت با هیچیک از نمایندگان رسمی و غیر رسمی دُوَل مجاور و غیر مجاور و یا نمایندگان شرکت‌های نفت و هر کس غیر از این‌ها مذاکراتی که اثر قانونی دارد بکند و یا اینکه قراردادی امضاء نماید.

ماده دوم ـ نخست وزیر و وزیران می‌توانند برای فروش نفت و طرزی که دولت ایران معادن نفت خود را استخراج و اداره می‌کند مذاکره نمایند و از جریان مذاکرات باید مجلس شورای ملی را مستحضر نمایند.

ماده سوم ـ متخلفین از مواد فوق به حبس مجرد از سه تا هشت سال و انفصال دائمی از خدمات دولتی محکوم خواهند شد.

ماده چهارم ـ تعقیب متخلفین از طرف دادستان و دیوان کشور محتاج به این نیست که مجلس شورای ملی آن‌ها را تعقیب نموده باشد و اجازه دهد دادستان مزبور وظیفه دار است که متخلفین از این قوانین را بر طبق قانون محاکمه وزراء مصوب ۱۶ و ۲۰ تیر ماه ۱۳۰۷ تعقیب نماید.»

محمد مصدق بعد از پیشنهاد طرح فوق به سخنان خود ادامه داده و می‌گوید: «این بود طرح من و این فکر را دو روز بعد از نطقی که راجع به امتیاز نمودم یکی از آقایان نمایندگان محترم که اجازه ندارم نامش را بگویم به من داد و آن روز صلاح نبود که پیشنهاد شود. زیرا دولتین آمریکا و انگلیس نمی‌خواستند با دولت اتحاد جماهیر شوروی راجع به کار نفت توحید مساعی کنند و پیشنهاد چنین طرحی گذشته از اینکه بیطرفانه تلقی نمی‌شد مورد هم نداشت زیرا عدم موافقت متفقین سبب بود که دولت ایران داخل مذاکره نشود، ولی امروز که قضیه دارد فرق می‌کند و امروز که روزنامه تایمز دولت شوروی را به اتفاق نصیحت می‌کند تصویب این طرح ضروری است….»2

مصدق در این سخنرانی به صراحت اشاره می‌کند که این ایده از او نبوده و طرحی از سوی یکی از نمایندگان بوده و به او پیشنهاد شده تا وی در جلسه مجلس مطرح کند اما متاسفانه سیاسیکاران بی‌اخلاق و قلم‌بدستان ریاکار پنجاه و هفتی با خیال باطل تصور می‌کنند می‌توانند واقعیتها را با دستکاری به جامعه بقبولانند و از مصدق یک نقش تاریخی ملی و قهرمان‌ در دفع غائله آذربایجان ارائه دهند.

***

سهم دوم مصدق در وقایع آذربایجان بازمی‌گردد به رد صلاحیت پیشه‌وری در مجلس چهاردهم. وقتی پیشه‌وری در روز سوم شهریور ۱۳۲۴ بعد از لغو اعتبارنامه‌اش در مجلس چهاردم وارد تبریز شد و تشکیل فرقه‌ دمکرات آذربایجان را به اطلاع عموم اهالی تبریز و تهران و آذربایجان و ایران رساند. و کنگره ملی آذربایجان در تاریخ 29 ــ 30 آبان 1324 در شهر تبریز تشکیل و بر اساس ماده پنج کنگره اعلام نمود: «ملت آذربایجان رسماً و علناً اعلام می‌دارد که مانند سایر ملل زندۀ عالم حق دارد برای ادارۀ امور ملی و داخلی خود با مراعات تمامیت ایران حکومت ملی محلی تشکیل بدهد و این حکومت می‌تواند با مراعات استقلال و تمامیت کشور ایران آذربایجان را طبق اصول دمکراسی و حاکمیت ملی اداره نماید.»3 محمد مصدق طی یک سخنرانی در ۲۸ آذر ۱۳۲۴ در نشست مجلس شورای ملی از رد صلاحیت نمایندگی پیشه‌وری که از تبریز انتخاب شده بودند انتقاد کرد.

مصدق در سخنرانی خود اشاره کرد: «تا شهریور۱۳۲۰ که دوره دیکتاتوری خاتمه یافت در این مملکت یک سیاست بیشتر مؤثر نبود و من گمان نمی‌کنم کسی انکار کند. از آن ببعد که دولت شوروی پا به صحنه سیاست این مملکت گذاشت به جای سیاست موازنه منفی که متجاوز از یک قرن این مملکت از آن پیروی می‌کرد همان سیاست یک طرفی مجرا و معمول بود. من از خیانتی که بعضی از وزراء بعد از شهریور به این مملکت کرده‌اند چیزی عرض نمی‌کنم فقط عرض می‌کنم در این دوره هم که من به افتخار نمایندگی مجلس مفتخر شدم چون انتخابات آزاد نبود مجلس هم از همان سیاست پیروی کرد و برای مثال انتخابات تبریز و جریان آن را در مجلس عرض می‌کنم: در تبریز نه نفر وکیل به یک صورت انتخاب شدند که هفت نفر از آن‌ها را قبول کردیم دو نفر رد شدند دو نفر را در این مجلس رد کردید و هیچ دلیلی هم نداشته اگر اعتراض به صلاحیت شخصی بود اشکالی نداشت ممکن بود بگوئیم صلاحیت نداشتند ولی بهیچوجه اعتراضی به صلاحیت شخصی نشد. روی جریان انتخابات رد شد و در صورتی که جریان انتخاب هر نه نفر یکی بود و همانوقت هم بنده در همین مجلس این نکته را عرض کردم.»4

و در ادامه سخنرانی خود اشاره می‌کند:

«من عرض نمی‌کنم که دولت خود مختار در بعضی از ممالک مثل دُوَل متحده آمریکای شمالی و سوئیس نیست ولی عرض می‌کنم که دولت خودمختار باید با رفراندوم عمومی تشکیل شود (صحیح است) قانون اساسی ما امروز اجازۀ تشکیل چنین دولتی نمی‌دهد (صحیح است) ممکن است که ما رفراندوم کنیم، اگر ملت رأی داد مملکت ایران مثل دُوَل متحدۀ آمریکای شمالی و سوئیس دولت فدرالی شود (صحیح است) هیچ نمی‌توان گفت که در یک مملکت یک قسمتش فدرال Federal باشد و یک قسمت دیگرش دولت مرکزی باشد. قانون اساسی یک قرارداد اجتماعی است (کُنترات کُلِکتیف Contrat Collectif) این کُنترات کُلِکتیف تا از طرف جامعه اصلاح یا نقض نشود قابل اجراء است. بنده هیچ مخالف نیستم که مملکت ایران دولت فدرالی شود شاید دولت فدرالی بهتر باشد که یک اختیارات داخلی داشته باشد بعد هم با دولت مرکزی موافقت کنند و دولت مرکزی هم جریان بین‌المللی را اداره بکند ولی هر تغییری هر قسم تغییری که در قانون اساسی باید داده شود باید با رفراندوم عمومی باشد»5

حفظ آذربایجان و کردستان، در21 آذرماه 1325 یک واقعه ملی و یک تجربۀ گرانقدر در حفظ استقلال و تمامیت ارضی و یکپارچگی ملت ایران بود که در به ثمر رساندن آن همۀ قوای ایران، یکپارچه و متحد، از شاه تا مجلس از مجلس تا قوه اجرایی، ارتش و مردم در آن واقعه نقش داشته‌اند؛ هر یک به سهم خود و درخور مقام و مسئولیت خویش و درجۀ ذکاوت سیاسی و استواری خویش در دفاع از ایران، نقش خود را بکار بستند. و نقش محمد مصدق هم بیش از این دو سخنرانی نبوده و حتی بعضاً با طرح فدرال و اعتراض به رد نمایندگی پیشه‌وری در مجلس، نشان می‌دهد نوعی همسویی با فرقه دمکرات آذربایجان هم داشته است.

***

صرف‌نظر از این که دهه‌ها تصویر مخدوشی از این واقعه ملی توسط نیروهای سیاسی مخالفِ نظام گذشته تبلیغ شد، اما آنچه که نگاهِ ریاکارانه و جانبدارانۀ گنجی و امثالهم را در اینجا برملا می‌کند این است که او، حال که نگاه «مرحمتش» به این حادثه افتاده و در تثبیت اهمیت آن نمی‌تواند تردید و انکاری وارد کند، سعی می‌کند از آن به عنوان منبعی در بالا بردن نقش مصدق و یگانه قراردادن جایگاه او سود جوید. او برای پیشبرد مقصود خویش در این واقعه ملی، در بارۀ بسیاری از حوادث مهم سکوت می‌کند. به عنوان نمونه نه کلمه‌ای از نقش حیاتی محمدرضاشاه در دفاع از حاکمیت ملی ایران و یکپارچگی ارتش و یکپارچگی سرزمینی به میان می‌آورد و نه حتا کوچکترین اشاره‌ای به پاسخِ شفاف و تاریخی شاه ایران به درخواست گروه پیشه‌وری می‌نماید، که گفت: «من تصمیم به مقابله با حوادث؛ و اقدام قاطع برای نجات آذربایجان گرفتم… من هرگز چنین قدرت و اختیاراتی ندارم که برخلاف قانون اساسی مشروطه ‌ایـران به افسرانی که از خدمت فرار کرده و بر ضد ارتش و میهن خود شوریده‌اند درجه بدهم و یا درجاتی که از جای دیگر و از راه دیگر بدست آورده‌اند، به رسمیت بشناسم... اگر دستم بریده شود؛ سند تجزیه آذربایجان را امضا نخواهم کرد من در صورت اجبار حاضرم از سلطنت کناره‌گیری نمایم، اما عملی بر خلاف مصالح مملکت در جهت از هم پاشیدن ارتش ایران مرتکب نمی‌شوم6

علاوه بر این، در سکوت ریاکارانۀ گنجی، نه از وجود سرلشگر ارفع فرمانده ارتش و نه از افسران و درجه‌داران و سربازان ارتش و نه از مردم میهن‌پرستی که از شهرهای دور و نزدیک مسلح شده و دوش به دوش سربازان ارتش برای نگهداری تمامیت و استقلال کشور می‌جنگیدند خبری است و نه نشانه‌ای از دیپلماسی استادانه و بی‌نظیرِ قوام‌السلطنه و ماندگار در تاریخ ایران که به آزاد شدن تمام‌عیار کشور از دست بیگانگان در جنگ جهانی دوم ختم شد، یادی به میان آمده است.

آری، برای اکبر گنجی و سیاستبازانِ امثال او، آن حادثه تاریخی و وحدت قوای ملی در حفظ استقلال میهن مهم نیست، برای او آنچه مهم است زدودن شدن نام همه کسانی از تاریخ ایستادگی برای حفظ آذربایجان می‌باشد که او آنان را قبول ندارد. برای او کافی است، فقط نام مصدق که تنها یکی دو سخنرانی کلی در رابطه با این واقعه ملی کرده و هیچ نقش ویژه و تعیین کننده‌ای در واقعه آذربایجان نداشته، اما از سوی گنجی باید قهرمان شناخته شود، همۀ توجه‌ها را بخود جلب و قهرمان ملی آزادی و استقلال و شخصیت تاریخی آن واقعۀ بسیار مهم به شمار آید.

به نظر می‌رسد اکبرگنجی و امثال وی نمی‌خواهند و یا شاید هم پیوندها و وابستگی‌های ایدئولوژیک‌شان که دشمنی با نظام پادشاهی پهلوی و سرسپردگی به انقلاب اسلامی از الزاماتش بوده و هست، به آنان اجازه نمی‌دهند از کینه خود نسبت به تاریخ معاصر ایران دست کشند. اگر چنین کسانی همچنان می‌خواهند در پیله تنگ و عقب‌مانده دوران انقلاب اسلامی باقی بمانند. خوب؛ غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای!

اما صورت کامل آن واقعۀ تاریخی و تصویر سراسری و کامل آن را، که آذربایجان و استقلال را برای ایران نگه داشت، امروز دیگر همه می‌دانند؛ مصدق ایده یکی از نمایندگان مجلس را که به او داده بود تا وی آن ایده را در طرح دو فوریتی به مجلس تقدیم کند و مجلس با تأیید آن طرح زمينه را برای پیروزی احمد قوام در بازگرداندن استان‌های آذربايجان و كردستان به مام میهن فراهم کند. بدیهی‌ست که نه نقش مصدق را در همین اندازه ــ که پیامبر بوده ــ می‌توان به فراموشی سپرد، نه هوشیاری مجلس شورای ملی در دفاع به موقع از منافع ملت را، اما ذکاوت و موفقیت دیپلماتیک قوام و خدمت وی را ،در بدر آوردن اشغال آذربایجان و کردستان از دست بیگانگان، از تاریخ ایران و حافظۀ تاریخی ایرانی نمی‌توان زدود و نقش پادشاه در انجام وظائف و صدور فرامین درست و استوار، نقش ارتش در اجرای فرمان و حمایت عملی مردم از این امر ملی را مکتوم گذاشت و مخفی نگه داشت.

زشتی این کتمان و ناراستی و کراهت این نُسیان عامدانه، هزاران برابر افزایش می‌یابد و نابخشودنی می‌شود، هنگامی که بدانیم؛ این گونه تفسیرها و تعبیرهای محدود و مغرضانه مانع شناسایی اصول درست و مهم در سیاست و شناختن شرایط و الزامات پیشبرد موفقیت‌آمیز آن اصول می‌شود؛ اصل برون آمده از دل آن حادثۀ تاریخی مهم، یعنی نجات آذربایجان، تعهد به حفظ تمامیت ارضی، حفظ استقلال ایران و استواری و استقامت هوشیارانه بر آن بود و الزامات و شرایط موفقیت تضمین شدۀ آن، اصل وحدت سران و سیاستمداران وقت کشور، که هنگامی که پای تعهد به کشور و منافع ملت که به میان آمد، چشم‌های خود را بر اختلافات و منافع قدرت گروهی یا فردی بسته و به وظائف ملی خود، هر کس به نسبت مسئولیت و اختیارات و جایگاه خود، عمل کردند. و هیچ یک حتا پایین‌ترین مقامات در صدد کارشکنی و کینه‌جویی، برنیامدند. علاوه بر این، آن واقعه و وقایع بسیار دیگری، نشان دادند که مردم ایران وقتی پای حفظ ایران در میان باشد و اگر با جنم تیزهوش خویش وجود سیاست ملی سران و رهبران و جهت‌گیری آن به نفع کشور را ببینند و با حس ذاتی خود، توافق به نفع ملت و کشور را در میان سران و رهبران، بو بکشند و دریابند، از انجام هیچ فداکاری کوتاهی نخواهند نمود.

ـــــــــ

1: https://telegram.me/ganji_akbar

2:https://mashruteh.org/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87%3AMoz_14_79.pdf&page=37

3 ــ از کتاب: «غائله آذربایجان ـ نوشته خانبابا بیاتی ـ ص 180»

4: https://mashruteh.org/wiki/images/c/cf/Moz_14_173a.pdf

5: https://mashruteh.org/wiki/images/c/cf/Moz_14_173a.pdf

6: بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۲۵ – مشروطه (mashruteh.org)

بمناسبت ۲۱ آذر روز نجات آذربایجان

‌ ‌

‌ ‌

برای گفتگوی فرخنده مدرّس با بابک آذری

روز نجات آذربایجان؛ روز نجات ایران!

گفتگوی فرخنده مدرّس با بابک آذری

فرخنده مدرّس: ما این روزها در آستانۀ هفتادوهفتمین سالگرد 21 آذر 1325 ایستاده‌ایم که در حافظۀ تاریخی ایراندوستان «روز نجات آذربایجان» ثبت شده است. آیا از نظر شما این ثبت با این مضمون در این حافظۀ تاریخی درست است؟

بابک آذری: مناسبت‌های ملی و سرنوست‌ساز در داستان زندگی ملتِ ایران عمری به درازنای تاریخ ملت کهنسال ما دارند. جشن‌های نوروز و سده و مهرگان و چهارشنبه‌سوری و سیزده‌بدر، هرکدام بخشی از رخدادهای تاریخی ملت کهن ما را روایت می‌کنند. در تاریخ معاصر ما نیز رخدادهایی پیش آمده که بخاطر اهمیت و جایگاه آنها در حافظه تاریخی ملت ما جاودانه شده. این جاودانگی با نامگذاری‌‌های هوشمندانه‌ای همراه بوده که مناسبت بسیار مهم ۲۱ آذر در صدر آنها جای دارد. چراکه این مسأله بهترین اتفاق در مورد تمامیت ارضی ایران بعد از عهدنامه ننگین ترکمنچای بوده است. مساله‌ای بسیار مهم، حیاتی و سرنوشت‌ساز برای ایران و نیز آذربایجان. اگر حکومت مرکزی پیروز نمی‌شد و شوروی را در رسیدن به اهداف خود ناکام نمی‌گذاشت، نه تنها بخش بسیار بزرگی از میهن‌مان به شوروی ملحق می‌گردید، بلکه مرزهای تاریخی و جغرافیایی ایران نیز دستخوش تحولی بزرگ می‌شد. بنابراین ثبت این رخداد بزرگ در حافظه تاریخی ملت ایران امری بسیار خطیر و ملی و مهم است. آذربایجان در این مقطع تاریخی نقشی همچون دژ مستحکم برای ایران ایفا کرده است. روز نجات آذربایجان را از همین‌ جهت، می‌بایست روز نجات ایران هم نیز دانست. چه بسا اگر اتفاق شوم مورد نظر استالین بدانگونه رخ می‌داد و شوروی به اهدافش می‌رسید، مقدمه‌ای می‌شد برای تجزیه بخش‌های دیگری از میهن‌مان. از خاطر نبریم که کردستان در آن مقطع به علت فعالیت فرقه دموکرات کردستان در شرایط مشابهی قرار داشت. در آن صورت معلوم نبود چه بر سر ایران می‌آمد و کشور ما چه تراژدی‌های دیگری را شاهد نمی‌شد.

فرخنده مدرّس: بارها در طول دهه‌های گذشته ما به تکرار و با تکیه با این اصل روبرو شده‌ایم که؛ «سیاست خارجی تابعی از سیاست داخلی‌ست.» اما با وضع آشفتۀ کشور در سال‌های 1320 تا 1324 تا حدودی آشنا هستیم که؛ سال‌های اشغال ایران توسط متفقین بود، سال‌هایی که هنوز امنیت و ثبات و قرار و آرامی در میهن‌مان، در کنار نیازمندی‌های حیاتی دیگر، کالای نایابی بود. اقتدار شاه جوان هنوز استقرار نیافته و در افق‌های ظاهراً دور دستی قرار داشت. درگیری‌های اقلیت و اکثریت درون مجلس شورای ملی از یک سو و درگیری‌های مجلس شورای ملی با «دولت‌های مستعجل» جای خالی فراخ امید به طبقۀ سیاسی کشور را می‌نمایاند. آشوب‌هایی که بدست هواداران حزب توده به ویژه از 1322 در مناطق شمال و شمال غربی و غرب کشور که نیروهای ارتش سرخ مستقر بودند، به ناامنی‌ها دامن می‌زد. به نظر می‌آید، در معادلات جهانی دستمان از همه جا کوتاه و سیاست داخلی هم میدان نبرد همه علیه همه بود!

اکنون آیا می‌توانیم از ورای امروز سیاست داخلی تاریخی و روشنی را در آن لحظات خطیر تشخیص بدهیم؟ چون در هر صورت آذربایجان‌مان در 21 آذر 1325 نجات پیدا کرد و دشمنان خارجی ایران را ترک و دشمنان داخلی از کشور تارانده شدند. از نظر شما در آن سال‌ها کدام نیروهای داخلی بهترین سیاست را مبنای مقابلۀ پیروزمند در مقابله با اشغال و جدایی آذربایجان ـ جان ایران ـ از مام میهن، قرار دادند؟

بابک آذری: سیاست خارجی هر کشور در واقع دنباله‌ی سیاست داخلی آنهاست و اوضاع و شرایط داخلی، کیفیت و نوع سیاست خارجی هر کشوری را تعیین می‌کند. بی‌ثباتی حکومت و شکاف و تفرقه و تشتت در مجلس و دیگر نهادهای حاکمیت از یک سو و وضعیت و شرایط بعد از اشغال ایران توسط متفقین که نیروهای نظامی آنها بخصوص شوروی در کشور حضور گسترده و دست باز و فراخی داشتند و نا امنی حاصل از این شرایط و آشفتگی در نظام سیاسی حاکم از دیگرسو، در تشدید وضعیت بوجود آمده نقش شایانی ایفا می‌کرد.

شکل‌گیری حزب توده و فرقه دموکرات ریشه داخلی نداشت. بلکه دولت متجاسر و متجاوز شوروی با سوءاستفاده از شرایط آشفته‌ی کشور ما دست‌نشاندگانی جهت پیگیری مطامع خود در ساختار و بافتار حزب دموکرات ایجاد کرد. به محض اینکه نفوذ شوروی کم شد، گروه‌های طرفدار شوروی نیز قدرت و نفوذشان را از دست دادند و به محض اینکه دولت مرکزی چیرگی بیشتری یافت و همزمان، مبارزان میهنی نیز در برابر فرقه دموکرات مقاومت کردند، استالین نتوانست به اهداف شوم خود برسد.

 بی‌شک از نظر میدانی، مقاومت‌هایی که از جانب گروه‌های ایرانخواه و بزرگان آذربایجان در برابر فرقه تبهکار و دست نشانده‌ی شوروی صورت گرفته بود، به ویژه در آن مقطع حساس تاریخی و در این بخش از میهن عزیزمان، مهمترین اقدام در جهت دفع این فتنه بود. چه بسا اگر این مبارزات و مقاومت‌های مسلحانه صورت نمی‌گرفت، دولت مرکزی هم در کنترل اوضاع ناتوان می‌شد. در این مقطع باید از مردان بزرگ و میهن‌دوست و از خود گذشته و ایرانخواه و میهن‌پرست بویژه از گروه‌هایی که برای اعاده‌ی حاکمیت ملی در سرزمین‌های منتهی به مرزهای ایران و شوروی در مناطق گسترده‌ای از آذربایجان تا پای جان مبارزه می‌کردند، باید یاد کرد و خاطر آنها را بسیار گرامی داشت. بی‌تردید اگر اقدامات میهن‌پرستانه و ازجان‌گذشتگی‌های آنها نبود، اعاده حاکمیت ملی به آذربایجان به آسانی رخ نمی‌داد.

فرخنده مدرّس: با علم به این‌که باید دفاع از وجب به وجب خاک میهن و دفاع از مرزهای ایران به حیثیت و سرشت سیاست ما بدل شود و از این نظر، برای ایرانیان، بی‌تردید هیچ گوشه‌ای از ایران ارجحیتی کمتر از گوشه‌های دیگر ندارد، به رغم این معرفت، اما ما عبارت «آذربایجان جان ایران» را به غلو بکار نبرده‌ایم. زیرا احساس می‌کنیم هر ضربۀ مبادایی به این ناحیه از ایران، طنین و لرزه‌ای هولناک‌تر به سراسر کشور خواهد انداخت.

آیا ما در این احساس خود حق داریم؟ خطرات ویژه‌ای که این خطه از ایران را، در حال حاضر، تهدید می‌کنند، کدامند و چه ماهیتی دارند؟ نیروهای بیگانه تهدیدکننده کدامند؟ فعالیت‌های نیروهای جدایی‌طلب در این بخش از میهنمان تا چه اندازه جدی‌ست؟ ما اخبار ناخوشایندی در بارۀ اقدامات سرسپردۀ آنان به بیگانگان اخبار شومی می‌شنویم!

طبیعی‌ست که جمهوری اسلامی، دولت ملی ایران نیست و شایستۀ این ملت هم نیست. سیاست داخلی‌اش تماماً علیه منافع مردم و در جهت آسیب به ارکان وحدت ملی بوده است. بنابراین از چنین رژیمی انتظار حفظ منافع و مصالح ملی در سطح منطقه و جهان بیهوده است. نظر شما در بارۀ این گفته: «تهدید آذربایجان از تهران است» چیست؟ توضیح آن چیست؟ دفاع از ایران در برابر این‌همه خطر، وقتی رژیم نشسته بر تخت سیاست ایران دست در دست دشمنان دارد یا با آنان همسوست یا به آنها، برای ماندن در قدرت، امتیاز می‌دهد، چگونه می‌تواند رخ دهد؟ چگونه می‌توان به دفاع از ایران امید بست؟

بابک آذری: عبارت آذربایجان جان ایران غلو نیست، قطعاً هر اتفاقی که بر علیه تمامیت ارضی در این منطقه رخ می‌دهد، کلیت ایران را تحت تأثیر آنی قرار خواهد داد و مبنایی خواهد بود برای سایر بخش‌های میهن‌مان. سرنوشت ایران و سرنوشت آذربایجان جدایی‌ناپذیر است.

امروز خطر پان‌ترکیسم جایگزین فرقه تبهکار دموکرات شده و این امر دو دلیل عمده دارد. دلیل نخست به نفوذ گسترده‌ی اشخاص پان‌ترکیست‌ و همچنین نفوذ مهندسی‌شده‌ی جریان الحاق‌گرای پان‌ترکیسم در درون حاکمیت جمهوری اسلامی برمی‌گردد. به گونه‌ای که بخشی از نیروهای حاکمیت را آن دسته از نیروهای غیرملی و ایرانستیز برمی‌سازند که در راستای تقویت قوم‌گرایی و جریانات گریز از مرکز تلاش می‌کنند. در صورتی که نیروهای ملی نفوذ چندانی در درون دستگاه حاکمیت ندارند و اگر هم هستند، به خاطر شرایط و مرام ایدئولوژیک و سیاست‌های ضدملی جمهوری اسلامی امکان نقش‌آفرینی و تأثیرگذاری ندارند. بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی یک حکومت ضدملی است و 45 سال تجربه این رژیم نیز همین حقیقت را بر همگان آشکار کرده است. دشمن شماره یک ایران خود حکومت حاکم بر ایران است. دلیل دیگر، عامل خارجی است. براستی بیرون از مرزهای کشور دشمن شماره یک ایران، دولت متجاسر ترکیه است. این کشور از دیرباز مطامع شومی در درون ایران دارد و در شرایط فعلی نیز این کشور با نگرش به سیاست نئوعثمانیسم در پی گسترش و تقویت قوم‌گرایی و ایجاد تفرقه در ایران با قصد جدایی و تجزیه و فروپاشی سرزمینی آن است. ابن اقدامات دولت متجاسر ترکیه لابه‌های و رویه‌های گوناگونی دارد. از تبلیغ الگوی زندگی پوشالی و بظاهر لوکس ترکی برای شهروندان ایران تا تبلیغ مرام پانترکی و از یارگیری از هم‌میهنان آذری که به ترکیه سفر می‌کنند، بعنوان پیاده‌نظام برای جریان الحاق‌گرای پانترکی تا جلب و جذب روشنفکران ترک‌زبان ایران از آذری و قشقایی و ترکمن و غیره با ارائه امکانات و تسهیلات به آنها و همچنین با فعالیت در شبکه‌های اجتماعی و پخش و نشر اطلاعات نادرست و جعلی. همه‌ی این‌ها با هدف تقویت روح قوم‌گرایی و تجزیه‌طلبی در درون ایران صورت می‌گیرد. این درحالی است که دست‌هایی در درون جمهوری اسلامی هستند که نه تنها مانعی در برابر این اقدامات دولت ترکیه ایجاد نمی‌کنند، در عمل دست دولت ترکیه را برای انجام هرگونه فعالیت‌های تجزیه‌طلبانه در ایرات باز گذاشته‌اند. بی شک کشورهای همسایه ایران هرگز وجود یک ایران نیرومند را به نفع سیاست خود نمی‌دانند و چون نگران از قدرت‌گیری مجدد ایران در خاورمیانه هستند، جهت تعقیب آن از تفرقه‌افکنان و تجزیه‌طلبان حمایت می‌کنند. با اینحال در شرایط کنونی باید مهمترین خطر برای تمامیت ارضی ایران را همانا جریان پان‌ترکیسم الحاق‌گرا و فعالیت‌های طرفداران سیاست شوم دولت متجاسر ترکیه در درون ایران دانست. از این منظر در برهه‌ی سرنوشت‌آفرینی قرار داریم. در برهه حساس تاریخی فعلی باید خطر جریان پانترکیسم الحاق‌گرا را جدی‌ترین و خطرناک‌ترین مسأله ایران بشمار آورد. جریان پان‌ترکیسم در شرایط کنونی بدلیل پشتیبانی‌های هدفدار و مهندسی‌شده و دقیق و حساب‌شده و گسترده‌ی چند دولت خارجی، و در راس آن‌ها دولت متجاسر ترکیه، بزرگترین خطر برای حیات و زندگانی ایران و ایرانی است و بسیار نگران کننده است.

 این درحالی است که رژیم ضد ملی ایران به دو صورت تهدید مورد نظر را تقویت می‌کند. اول از سوی کسانی که در داخل سیستم هستند و در راستای منافع ترکیه و مطامع آن کشور حرکت می‌کنند و چه دانسته و چه نادانسته آب به آسیاب آن‌ها می‌ریزند. فراموش نمی‌کنیم که در کشاکش جنگ اخیر دولت باکو با ارمنستان رهبر جمهوری اسلامی ایران و دیگر مقامات و امامان جمعه استان‌های مرزی چگونه موضع گرفتند که در واقع در خلافِ جهت منافع ملی و خلاف جهت تمامیت ارضی ما بود. با این وجود و با وجود خطرات و تهدیدهایی که وجود دارد، شرایط آنچنان اسفناک نیست که از آن وحشت داشته باشیم. نیاز به برنامه کار هست تا از این پیچ خطرناک و تند تاریخ عبور کنیم.

 دوم آنکه که جمهوری اسلامی تلاش می‌کند تا سرنوشت خود را به سرنوشت ایران گره بزند تا خطر از میان رفتن تمامیت ارضی ایران و بقای ایران در بقای جمهوری اسلامی دانسته شود. درحالیکه این چنین نیست و ایران و ایرانی مدت‌هاست که سرنوشت خود را از جمهوری اسلامی جدا کرده است.

فرخنده مدرّس: اخیراً ویدئویی از دختر جوانی دیدیم که؛ دفاع از تز دکترای خود را در یکی از دانشگاه‌های میهن‌مان «به نام نامی غلام یحیی پیشه‌وری» آغاز کرده بود! ارزیابی شما از وضع آرایش نیروهای جدایی‌طلب در برابر صف‌آرایی نیروهای ملی ما در آذربایجان چگونه است؟ آیا ایرانخواهان آذری و سراسری ایران از نظر آمادگی ذهنی و آمادگی سازماندهی برای روزهای مبادا آماده‌اند؟ یا این‌که؛ باید در برابر چشمان پرآب دوباره در انتظار 1324 دیگری باشیم؟ یا از آن بدتر؛ منتظر یک عهدنامۀ ترکمنچای دیگر؟ یا این که نه! اینها همه وحشت از راه دور است؟

بابک آذری: البته باید اندیشناک بود. همانگونه که در پاسخ به پرسش پیشین نیز گفتم، خطر دشمنان ایران برای فروپاشی سرزمینی ما خطری جدی و پایدار و بسیار مهم هست. اما نخست آنکه نباید هراسید. ایران از این خطرات بسیار دیده و از همه سر بلند بیرون آمده. دو دیگر آنکه باید از نظر گونه‌شناسی، همه‌ی آن خطرات را دسته‌بندی کرد. به باور من در هرگونه گفتار از جریانات جدایی‌خواهی در ایران نخست باید از پانترکیسم الحاق‌گرا سخن گفت. جریان پان‌ترکیسم الحاق‌گرا که از صد و اندی سال پیش توسط انجمن‌های ترکی‌گرا در آناتولی ایجاد شده و در همه‌ی مدت در سطح منطقه‌های آسياي میانه و قفقاز و خاورميانه توسط دولت متجاسر ترکیه مدیریت و تبلیغ گردیده و پیامدهای آن اکنون در سایه‌ی نبود دولت ملی در ایران به میهن ما کشیده شده است، در صدر همه‌ی مخاطرات مربوط به یکپارچگی سرزمینی ما قرار دارد. جریان پانترکیسم در ایران یک حلقه کوچکی از افراد فعال است که در شبکه های اجتماعی که اکثریت جمعیت از آن استفاده می‌کنند، فعال هستند و با سوءاستفاده از ناآگاهی و کم سوادی مردم در شرایطی که حکومت مشروعیت خود را از دست داده و بحران های مختلفی که جامعه به آن گرفتار شده است، با پخش و نشر اطلاعات نادرست و غیر واقعی در صدد جوسازی و تأثیرگذاری بر افراد ناآگاه هستند. تاکتیک ترکیه جذب پیاده نظام از میان توده مردم است. برخی با جیره و مواجب و برخی بدون مواجب و تحت تأثیر تبلیغات مسموم. هردوی این‌ها در زمین دشمن باز می‌کنند.

برای مبارزه با این جریان شوم و ضد ملی می‌توان چند کار انجام داد. باید فعالیت‌های ایران‌دوستان در شبکه‌های مجازی در راستای آگاهی سازی و خنثی ساختن اهداف دشمن بصورت سازمان‌یافته آغاز گردد. پانترکیست‌ها چون میدان را خالی می‌بینند، دست به هر کاری می‌زنند. از جمله درست کردن فیلم های طنز، ترانه، تولید محتوی و … با هدف ایجاد تفرقه، تولید محتوا و نشر اطلاعات درست و ملی.

از دیگرسو شناسایی افراد و حریان‌های فعال پانترک و تجزیه‌طلب و بدست آوردن اطلاعات از آنها در این مقطع بسیار مهم هست.

همچنین باید به تبلیغ و ترویج و جاانداختن الگوی نظام سیاسی مشروطه سلطنتی بعنوان تنها بدیل و جایگزین برای حکومت ضد ملی فعلی و تنها راه گریز از هرگونه خطرات ضد سرزمینی، کمر همت گمارد تا نه تنها مردم از خطرات جمهوری اسلامی برای تمامیت ارضی ایران در صورت تداوم حاکمیت آن آگاه شوند بلکه با چند و چون نظام سیاسی پادشاهی‌ مشروطه به عنوان تنها نظام جایگزین جمهوری اسلامی، بیشتر آشنا گردند. وقتی آنچه مطلوب و مناسب است مشخص باشد، نگاه‌ها به سمت آن جلب خواهند شد و تجربه نشان داده است متأسفانه در برخی موارد حتی تحصیل کردگان آکادمیک هم فهم درستی از نظام سیاسی پادشاهی مشروطه ندارند. اگر چیستی نظام پادشاهی مشروطه در سطوح تحتانی و فوقانی جامعه ایرانی برای همگان توضیح داده شود، بخش بزرگی از تهدیدات سرزمینی از میان خواهد رفت. ملت ما نوستالوژی عمیقی نسبت به حکومت پیشین دارند. این نوستالوژی باید با ارایه الگوی فکری، برای لایه‌های مختلف جامعه‌ی ایران ساماندهی گردد. در آن صورت خطر جریان الحاق‌گرای پانترکی به یک شوخی شبیه خواهد بود. آنچه که در ایران رخ می‌دهد، نه از توانایی‌های پانترکیسم بلکه از ناتوانی داخلی ما سرچشمه می‌گیرد.

‌ ‌

فرخنده مدرّس: با سپاس از شما

بمناسبت ۲۱ آذر روز نجات آذربایجان

‌ ‌‌ ‌

‌ ‌

hojat-kalashi

سیمای نجات آذربایجان در صحنۀ تاریخ ملی

حجت کلاشی

در بارۀ «نجات آذربایجان»، به باور من، جای استفاده از این رخداد در تاریخ‌نگاری ملی ما هنوز خالی است. با وجود این‌که کارهای ارزشمندی هم صورت گرفته، از جمله توسط آقای کاوه بیات یا آقای حمید احمدی، که بحث‌های درخشانی را در این زمینه ارائه داده‌اند، اما این نوع کارها در این باره هنوز کم است. ما هنوز به ترسیمی از کلیت صحنه نرسیده‌ایم. و این امر مهمی‌ست که توضیح خواهم داد.

از سوی دیگر، ما هنوز برای مردم مستندهای قدرتمندی درست نکرده‌ایم. البته تلویزیون «من و تو» یک مستند خوب درست کرده بود. ولی اینها تک هستند. برای نشان دادن کلیت آن صحنه‌ها ناقص و بسیار بسیار اندک است. با این‌که آن مستند خوب بود و جای تقدیر و سپاسگزاری دارد و امیدوارم کارشان ادامه پیدا کند، اما ما به ده‌ها مستند دیگر در این زمینه نیاز داریم. مستندهایی که بسیاری از این نوع بحث‌هایی که الان مطرح می‌کنم را بشود در آنها وارد کرد.

ببینید این ماجرا از دو سو روایت شده است. از سوی ما و از سوی آنها. از سوی ما بیشتر از هر چیزی نقش دولتی و رسمی و دیوانسالاری همراه ارتش بیان شده است. از سوی آنها بر توده‌ای بودن جنبش تأکید شده است. در حالی‌که، از طرف فرقه، همانطور که عرض کردم، به هیچ‌وجه این مسئله توده‌ای نبود. در کنار کوهی از اسناد و مدارک، مهمترین استدلال من، مهمترین دلیل من هم این است که؛ این امر باید خودش را در همان سال 1320 نشان می‌داد، نه در سال 1324. این چهارسال زمانی هست که شوروی و حزب کمونیست مشغول ساخت و ساز است. در حال فراهم‌کردن عروسک‌های دست‌ساز خودش است. یعنی مشغول پیدا کردن شخصیت‌هایی‌ست که بتوانند این خیانت را اجرا بکنند، به عنوان کارگردان. بخش انتظامی ـ نظامی غیررسمی خودش را دارد فراهم می‌کند. مثلاً غلام یحیی را که از سال‌ها قبل جایگزین و جاگیر کرده و حالا او را طرح و دنبال می‌کند.

پس مهمترین موضوع اتفاقاً این است که در سمت فرقه موضوع توده‌ای نیست. موضوع برنامۀ رسمی حزب کمونیست و شوروی است. دفتر مرکزی حزب کمونیست و استالین این دستور را داده است. و این دولت دست‌ساز، یک دولت کامل، زیر عکس استالین دارد کارهایش را انجام می‌دهد. زیر عکس استالین دارد از آزادی و دمکراسی صحبت می‌کند. پیشه‌وری، در باشگاه شیروخورشید، زیر عکس استالین از دمکراسی صحبت می‌کند. برای همین است که می‌گویم؛ اینها نیاز به تصویرپردازی‌های قوی و دقیقی دارند. یکی از کمیک‌ترین و در عین‌حال یکی از تلخ‌ترین طنز‌های روزگار ما می‌تواند باشد، که کسی زیر عکس استالین بایستد و در بارۀ دمکراسی صحبت بکند. ما اینها را ترسیم نکرده‌ایم. هزاران هزار سند و کتاب به اندازۀ این تصویر نمی‌تواند حقیقت این ماجرا را روشن کند، که کسی مانند پیشه‌وری با مشت گره کرده و با سخنان آتشین زیر عکس استالین بایستد و دمکراسی دمکراسی بکند. یا زیر عکس استالین بایستد و بگوید؛ مجلس ملی! خُب کدام مجلس ملی؟ آنها که مخالف ناسیونالیسم بوده‌اند! حتا سعی می‌کردند، جنگ جهانی دوم را هم جنگ میهنی مطرح بکنند. برای گریز از آن پارادوکس‌های تئوریک خودشان که از ناسیونالیسم ملی فرار می‌کردند، به «میهن» پناه می‌بردند. در مورد مفهوم میهن هم می‌گفتند که بعداً آن راتفسیر می‌کنیم و می‌گوییم؛ «میهن بلشویک‌ها» یا «میهن کمونیست‌ها»! یعنی هم می‌توانیم از احساسات توده استفاده بکنیم و هم این‌که بعداً هم می‌توانیم بگوییم که منظورمان از میهن «میهن کمونیست‌ها» است.

خُب در آن طرف موضوع کاملاً مضحک است، یک برنامۀ کاملاً رسمی به تصویب حزب کمونیست و به دستور استالین است. حتا ماشین‌های چاپی که باید آورده شوند، تعداد صفحات روزنامه‌هایی که باید چاپ شوند، همه را همانجا تصمیم می‌گیرند. حتا بسیاری از تصمیمات هم از سطح خود باقراف هم بالاتر است. یعنی می‌رود به سطح خود استالین می‌رسد.

اما در این سمت؛ خُب معلوم است که ارتش نقش داشته است، نیروهای نظامی نقش داشته‌اند، دیوانسالاری نقش داشته، دیپلماسی نقش داشته است. اما نباید در دام تقسیم غنیمت یا تقسیم افتخار پیروزی بیافتیم. این‌که افراد تلاش بکنند، در رقابت‌های روزمره، بیشترین سهم از افتخار پیروزی را نصیب خود بکنند، برمی‌گردد به احساسات فردی، برمی‌گردد به غرایض شخصی، برمی‌گردد به خود انسان‌ها، به رقابت‌های فردی و جناحی و یا حوادث بعدی که، در مناسبات قدرت، روی می‌دهند. اما آن‌گونه که ما باید به صحنه نگاه بکنیم، باید صحنه را ملی ببینیم. رخدادی‌ست که آن را باید در نسبت و ارتباط با تاریخ ملت ایران ببینیم.

حتا برعکس 28 امرداد، مصدق، با مادۀ واحده‌اش، اینجا نقش مثبیتی بازی کرد. مثلاً حزب ایران با پیشه‌وری جام زد. ولی ما نمی‌توانیم مسائل را فقط از دریچۀ رقابت‌ها ببینیم. بلکه باید در سیمای ملی، باید جایی در بلندای ملی بایستیم و به پهنۀ آن صحنه نگاه بکنیم و کارکرد نیروهای متعدد ملی را در این پیروزی بازنماییم. هنر تاریخ‌نگاری و آگاهی ملی در همین است که نشان بدهد که نیروهایی که، حتا شاید در کلام علیه هم صحبت می‌کنند، چطور در یک کلیت با هم هماهنگ کار می‌کنند. چطور، به صورت اعلام نشده‌ای، اجزاء مختلف یک ماشین، به نام ماشین پیروزی، می‌شوند. یک سیستم درست می‌کنند، یک کلیت درست می‌کنند و مانند اجزاء آن کلیت در هماهنگی اعلام نشده، با هم کار می‌کنند. این تاریخ‌نگاری ملی و این فهم ملی باید این‌طور باشد. و ما درگیر آن اختلافات یا تلاش‌ها و کوشش‌ها برای تصاحب پیروزی نباید بیافتیم.

آن چیزی که ما امروز می‌بینیم این است که همۀ آنها مکمل و تکمیل‌کنندۀ همدیگر بودند. و حتا نقش مهم قانون اساسی مشروطه را در این وسط باید ببینیم. اهمیت نظام پادشاهی مشروطه را باید ببینیم که؛ رضاشاه را برداشتند، ولی فرزند او شاه می‌شود. اگر ایران شاه نمی‌داشت، طبیعتاً نمی‌توانست به این سرعت خودش را جمع و جور بکند. از آن فقر و فلاکتی که شما اشاره کردید، مخصوصاً گندم و غلات دیگر را فرقوی‌ها جمع می‌کردند و می‌فرستادند به سمت شوروی، چون در آنجا قحطی بود. این طرف را غارت می‌کردند و می‌فرستادند به آن طرف و به قحطی این طرف دامن می‌زدند.

اما در کنار این مسئله‌ای که ما از دیوانسالاری خودمان ترسیم کردیم، مثل نقش قوام، نقش وزارت خارجه‌امان، نقش پارلمان، نقش مهم شاه، و در کنار ایشان، نقش مهم ارتش… اما در کنار همۀ اینها، نقش توده، نقش مردم را نتوانستیم، نقش تودۀ عادی را نتوانستیم نشان بدهیم. این قهرمانی در سطح فولکلور عامه هم هست. این پیروزی همچنین قهرمانان عامۀ توده‌ای و مردمی دارد. یعنی موضوع در دو سطح، اما در پیوند با هم پیش می‌رود. چون ملی‌ست. اما در یک واکاوی، در یک کار پژوهشی، سعی می‌شود مسئلۀ به‌هم پیوسته را به صورت انتزاعی از هم جدا بکنند، تا بتوانند آن را توضیح بدهند. در این مسئلۀ به‌هم پیوستۀ ملی در دو سطح درهم آمیخته حرکت می‌کند. یکی دولت به‌طور رسمی و یکی هم عامۀ مردم. ما قهرمانی‌های مردم را نتوانسته‌ایم هنوز، نه در کتاب‌هایمان بازتاب بدهیم و نه در اسناد رسمی‌مان و نه در تلویزیون و مستند و نه در داستان و رمان.

در حالی‌که، کار مهمی که احمد کسروی کرد، این بود که سطح ژرفتر عمومی ـ مردمی را به جنبش مشروطه داد. یعنی نشان داد که مشروطیت یک سطح عمیق، تا اعماق جامعۀ ایرانی دارد و آن اعماق در حال مبارزه است. یعنی آن پیروزی مشروطه از آن عمق جامعۀ ایران می‌جوشد و بیرون می‌آید. آن مقاومت در جایی در دل ملت ایران شکل گرفته است.

اما ما در مورد مسئلۀ پیروزی مهم‌مان بر شوروی و فرقه نتوانستیم نشان بدهیم که این مقاومت‌های بزرگ مردمی کجاها روی داده و چه سطحی از حماسۀ مردمی دارد. مثلاً الان در جامعۀ ایران اگر بروید و بپرسید، حتا اگر در سطح گسترده‌ای هم بپرسید، امیر اصلان بیگ را نمی‌شناسند. آن مردی که به معنای واقعی در بین عشایر نقش بزرگ‌فرماندهی را بازی کرد و در پیروزی‌ها نقش بسیار مهمی داشت. یا شخصیت‌های بسیار زیادی که اگر بخواهم به آنها بپردازم، صحبت طولانی خواهد شد. مردم بسیاری در کوچه پس‌کوچه‌ها، در خیابان‌ها، در اینجا و آنجا علیه فرقه مبارزه کردند و این پیروزی نتیجۀ این مقاومت مردمی، مبارزۀ مردمی و دیوانی و دولتی ما است. به این خاطر یک پیروزی ملی است.

اگر فقط ارتش پیروز بشود، یا فقط دولت پیروز بشود، که دیگر ملی نمی‌تواند باشد. یا اگر فقط مردم می‌آمدند و قیام می‌کردند و دولت آن را نمی‌خواست، که خُب سرکوب می‌شدند و از بین می‌رفت و پیروزی حاصل نمی‌شد. این پیروزی به این معنا ملی است. البته به معنای دیگر هم ملی‌ست. یعنی در راستای ملت ایران است. اما به این معنا هم ملی است. چون حکومت و مردم و دیوانسالاری ما، دولت ما و مردم در کنار هم این حماسۀ بزرگ را رقم زدند.

‌ ‌

بمناسبت 21 آذر روز نجات آذربایجان

‌ ‌

‌ ‌

Farkhodeh1

21 آذر روز نجات آذربایجان

پیروزیی بزرگ و آموزه‌ای بزرگتر!

سخن سردبیر

فرخنده مدرّس

 ‌ ‌

هر امری از امور، از جمله یک امر ملی، از زمانی که در افق دیدِ پیشروترین انسان‌هایی قرار می‌گیرد، که به جامعۀ خود و  به سعادت و بهروزی مردمان و قوام ملت خویش می‌اندیشند، تا وقتی ‌که همان جامعه، همان مردمان و ملت به همان افق بنگرند و آن امر را به عنوان امر عمومی خویش  پذیرفته، در راه آن بکوشند و ازخودگذشتگی نشان دهند، گاه زمان‌های طولانی سپری می‌شوند.

از زمانی که صدراعظم برجستۀ دورۀ گذار، به دوران جدیدِ ایران، میرزابوالقاسم‌خان قائم‌مقام فراهانی در دربارِ ولیعهد عباس‌میرزا و سپس در دربار محمدشاه قاجار به این اندیشید، که ایران محور است و عالم گردونه‌ای که بدور آن محور می‌گردد و به این دریافت رسید که؛ در این گردش روزگار و گردونۀ عالم باید «به مردی»، اگر لازم آید، «به نامردی» نیز از مصالح «دولت ایران» دفاع کرد، و از هنگامی که آن وزیر بزرگ در راه فراهم‌آوردن شرایط امکان و ابزار مادی و معنوی این دفاع، جان در راه گذشت، تا زمانی که امر استقلال ملی، امر نگه‌داری تمامیت کشور و دفاع از یکپارچگی ملت، به مثابۀ امور و اصول دائمی یک ملت، به امر عمومی ایرانیان بدل گردد و همه آماده باشند در راه این اصول و امور ملی جانفشانی کنند، سده‌ای، بلکه نزدیک به یک سده‌ونیمی از آن آغاز گذشته و انقلاب مشروطه نیز به تحقق رسیده بود. اما ایران همچنان طوفان‌های مهیبی را داشت که باید پشت سر می‌گذاشت و می‌بایست با کمترین امکان و ابزار مادی، که در اختیار داشت، از خود دفاع کند. چنان‌که طوفان مهیب و گردابِ خانمان‌برانداز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران در 1320/ 1941، یعنی از میان رفتن اصل حاکمیت ملت و استقلال کشور، یعنی مهمترین امر ملی یک کشور، در عمل، پس از ابقایی کوتاه بدست رضاشاه بزرگ، بار دیگر زیر پای ارتش‌های بیگانه، در عمل، از میان رفته بود.

پیش از این اشغال، یعنی تا زمانی که بخت دوبارۀ ایران با آمدن رضاشاه سربلند کند، در عمل ایران ازهم پاشیده بود، نفع ملت، زیر بارِ سنگین طمع بیگانگان استعمارگر، له شده بود، از هرگوشۀ کشور نای و نوای شوم تجزیه‌طلبی و جداسری، به تحریک بیگانگان، به گوش می‌رسید و به خراش جان و جراحت روان ایران‌گرایی نوآیین در این مرز و بوم، می‌انجامید، فلاکت همه‌گیر بود. در یک کلام همۀ ایران‌گرایان می‌سرودند: «امیدی جز به سردار سپه نیست» سردار آمد! ایران را قرار آرام بخشید و بار دیگر بدست اقتدار شاهانۀ خود به آن میهن صورت یک کشور بخشید. اما فرصت کافی نبود.

به‌رغم آن ابقاء، اما اشغال رسمی ایران توسط متفقین، در جنگ جهانی دوم، از بسیاری از بداقبالی‌های این ملت و کشور کهن درمی‌گذشت. با وجود آن شوربختی بزرگ و در هنگامۀ گردابِ هایل و خطر از دست رفتنِ قطعی و رسمی و همیشگیِ حاکمیت ملت و استقلال کشور، بود که به درایت پادشاه ایران، که به ضرب بیگانگان اشغال‌گر میهن، باید خاک کشور را ترک می‌کرد، تا ایران بماند، و به یاری تدبیر و از خودگذشتنِ بیادماندنیِ یکی از هم‌تبارانِ همان وزیران بزرگ ایران، یعنی محمدعلی فروغی و به یمن وجود ولیعهد کشور، برای بی‌اثر کردن خیالِ خلأ قدرت، خطر آن از دست‌رفتگی رسمی قطعیت نیافت. بلکه برعکس به تدبیر وزیر مدبر و وطنخواه ایران، پیمان سه‌جانبه‌ای بسته شد که شالودۀ حقوقی برای تلاش‌های دستگاه دیوانی کشور گردید، برای بیرون بردن لشگر بیگانگان از خاکِ میهن. آن پیمان خشتِ محکم و بغایت استادانه‌ای بود که بدست و همت نخست‌وزیر دولت و به تأیید وکلای مردمان پیشین گذاشته شده بود، تا  نخست‌وزیر بعدی دولت و وکلای بعدی مردمان، با تکیه بر ضابطۀ میهن‌دوستیِ سترگ شاه جوان، بتوانند بر آن بایستند  و از ایران دفاع کنند و بلای تجزیۀ ایران، در غائلۀ آذربایجان و کردستان، در خدمت مطامع کشور اتحاد جماهیر شوروی را از میان برداند. «کشور شوراها»، خلاف آن پیمان سه‌جانبۀ مؤید خود، اما نمی‌خواست ایران را بدون باج‌ستانی نفتی یا تجزیه سرزمینی ترک کند. با نگاه به وضعیت ایران که باردیگر در یکی از ضعیف‌ترین لحظه‌های ناتوانی و درماندگی خود بسر می‌برد، استالین رهبر حزب کمونیست و رئیس دولت پرولتاریایی روسی، خیال می‌کرد که زورش را هم دارد. اما ایران، به‌رغم زورمندی شوروی، نه نفت بخشید و نه خاک داد و در نهایت بلای تجزیه را از کردستان دور و آذربایجان را نیز به دامن میهن بازگرداند.

پادشاه جوان ایران، محمدرضاشاه، با تمام امکانات و اعتقادات شاهاهانۀ خویش، از جمله، وفاداری ارتش زیر فرماندهی خویش، استوار و بی‌تزلزل مدافع و حامی احیای اصل حاکمیت ملی، حفظ تمامیت سرزمینی و بقای یکپارچگی ملی بود. شاه جوان حاضر بود دست خود را بدهد و زیر بار خیانت به ایران نرود. وزیر مقتدر و مدبر دولت ایران احمد قوام به منافع ایران وفادار بود و به دفاع از آن می‌اندیشید و در همان راستای ارادۀ شاه جوان تدبیر می‌کرد، وکلای مردم ـ به استثنای بازی‌های سبکِ اندک‌شماری از آن وکلا ـ پیرو روح انتخاب‌کنندگان خود و تابع وجدان نمایندگی ملت ایران، مدافع حفظ استقلال و تمامیت ارضی و حامی وحدت و یکپارچگی ملی بودند و سر در راه دور نگه‌داشتن منافع ایران از مطامع بیگانگان داشتند و بر عهد مودت خود با مصوبۀ مجلس شورای ملی، مبنی بر جلوگیری از دادن امتیازات بی‌رویه به دول و نیروهای خارجی، باقی. و مردم ایران ـ منهای مشتی کوچک به عنوان بازوهای اجنبی و میهن‌فروش ـ چشم امید به دولت و دیوان و پادشاه خود، دوخته و در راه میهن آمادۀ از خودگذشتگی بودند. دولت با درایت ایران، به ریاست احمد قوام، به یاری توان دیپلماتیک بی‌مانند خود، در آن شرایط بس بحرانی جهان و در گیرودار رقابت‌ دولت‌های پیروزمند جنگ جهانی، توانست بخشی از این جبهۀ جهانی را پشت خود، یعنی پشت استقلال ایران، آورد و بخش دیگر آن را به دلیل همان توانمندی دیپلماتیک، معطل نگه دارد. و این آن برآیند قدرت و توانمندیی بود که از آن همسویی و وحدت نیروها سربرآورد و توانست یک «پارادایم برنده»، یک الگوی ملی پیروزمندِ تاریخی، به نام «نجات آذربایجان» را برجای گذارد.

در هفتادوهفتمین سالگرد روز نجات آذربایجان، و به نشانۀ بزرگداشت آن رخداد مهم تاریخی، که آن را، بی‌تردید، باید ذیل «پارادایم برنده» در تاریخ معاصر ایران ثبت نمود، سایت «سازمان مشروطه ایران» با اتکا به توان تحقیقی و داوریِ اعضا، کادر نویسندگان و یارانِ خود، دست به بازخوانی آن واقعۀ پراهمیت زده و مجموعه‌ای فراهم آورده و تقدیم کرده است. محتوای این مجموعه، علاوه بر تکیه بر آن پیروزی بزرگ، معنای «پارادایم برنده» را نیز به مثابۀ آموزه‌ای ‌بس بزرگتر برجسته نموده و نشان می‌دهد؛ «نجات آذربایجان» بسیار پراهمیت و بزرگ بوده است، اما آموزۀ برجای مانده از آن رخداد بزرگ، بس بزرگ‌تر و فراگیرتر است، زیرا می‌آموزد؛ «وقتی ملتی، با هر ابزار و امکانی که در اختیار و در دسترس دارد، کشورش را حفظ کند، تقویت نماید و یا پیش ببرد، بنابراین بُرده است و برنده است.» هموطنان ما در آن روزگار دشوار دستشان خیلی از ابزار و امکانات مادی پُر نبود، اما همۀ آن‌چه که موجود بود، که اساس آن یک روحیۀ ملی قدرتمند بود، را در یک سمت و سو و هم‌جهت و هم‌هدف و متکی بر عقلانیت و تدبیر و ارادۀ یگانه ملی، در تبعیت از منافع ملت و مصالح کشور، بکار انداختند و از کشور خود، از خاک خود، از ملت خود، دفاع کردند و پیروز شدند.

محمدرضا نیکفر کانت زمانه / علی کشگر

آقای نیکفر گرامی فیلسوف گرامی، امیدوارم مرا ببخشید، پرسش‌هایم زیاد شد و می‌دانم شما وقتتان تنگ است و یک ایرانِ هشتاد میلیونی منتظر رهنمودهای گُهربار شما هستند، اما از آنجایی که، هستند کسانی از نسل پنجاه‌وهفت که می‌خواهند از «بلاهت» «کم‌دانی» بدر آیند و ناچارند به گذشته خود، دوباره بازگردند و دوباره گدشته خود را بشناسند و همچون شما با زمانه هم‌روزگار شوند و مسئولیت بلاهت‌ها و نادانی‌های گذشتۀ خود را به گردن بگیرند، من شک ندارم که پاسخ‌های شما و راهنمایی‌های شما گرامی به پرسش‌های فوق، حتماً راهگشا خواهد بود و کمک بزرگی خواهد بود برای بیرون آمدن نسل پنجاه‌وهفت از «شرّ ابتذال» و «ابتذال شرّ»!

ادامه‌ی مطلب

پس از جمهوری اسلامی، جنگل هابزیِ محمدرضا نیکفر! / فرخنده مدرّس

عبارت «انقلاب پنجاه‌وهفت» در حقیقت کلیدِ ورود به خانۀ اشباح افکار و ایدئولوژی‌هایی‌ست که انقلاب شومی از برآیند آنها برخاست و هر دسته از آن افکار در مبانی خود، همانقدر ضد تجدد، ضد نظام آزادی و ایران‌برانداز بودند که آن دیگری که شانس «پیروزی» در کسب قدرت را یافت و به قول معروف «زر» را برد و هم‌یاران سابق خود را، بی‌کلاه، برجای گذاشت و بعد هم به «قربانی» بدل نمود. «قربانیانی» که امروز از موضع طلبکارانۀ یک قربانی، به ظاهر در صف مخالفین رژیم اسلامی ایستاده‌اند، اما «مظلمۀ» خود را نه تنها از نظام پیشین، بلکه از آغاز تاریخ ایران و از نظام پادشاهی و پادشاهان هزاره‌های پیشین، یعنی از کورش و داریوش نیز طلب می‌کنند!

ادامه‌ی مطلب

شاهزادۀ ما و حقد و حسد مخالفان / فرخنده مدرّس

اگر تا کنون چیزی از رفتار و منش شاهزاده‌ آموخته باشیم در درجۀ نخست وفاداری اندازه‌نگرفتی و خدشه‌ناپذیر ایشان به مردم و کشور ایران است، و دومین منش نیکویی را که در ایشان دیده و ستایش کرده‌ایم؛ پوست‌نازک نبودن در میدان نبرد در راه اهداف است. آیا چهل‌واندی سال ایستادگی، آن‌هم به‌رغم سنگین‌دلی و بی‌مهری مخالفان و روزگار‌ی بس سخت و ناسوده‌تر گذشتۀ دورتر، کافی نیست!؟ تا انسان را از پای درآورد. ایشان اما نه تنها خود از پای درنیامده‌اند، بلکه نفس وجودشان امیدبخش برای ادامه شده است. هیچ‌کس به اندازۀ همین پنجاه‌و هفتی‌ها نمی‌توانسته‌اند بدانند که شاهزاده و کل خانوادۀ سلطنتی و به تبع آنان، هواداران‌شان بسیار قوی‌دلند و از نیش و زخم، چند ورشکستۀ به تقصیر در عرصۀ سیاست، که سهل است، از نیش و زخم روزگار باکی نداشته و ندارند. زیرا به حقیقتی بس بزرگتر و بس مهمتر یعنی به پیمان ناگسستنی خود با ملت و کشور ایران اشراف یافته‌اند، که در راه آزادی، عزت و شرف و بزرگی این ملت هرچه هم کوشیده شود، بازهم کافی نیست!

ادامه‌ی مطلب

رژیم اسلامی اصلاح‌پذیر نیست! / علی کشگر

‌ ‌

تفاوت اصلاحگران و اصلاح‌طلبان در انقلابِ مشروطه با «اصلاح‌طلبان» پس از انقلاب اسلامی، حدیث «میان ماه من تا ماه گردون» و مصداق شعر مولانا است: یکی نیم جهان خندان، یکی نیم جهان گریان /  ازیرا شهد پیوندی، ازیرا زهر هجرانی

ادامه‌ی مطلب

نگاهی در آینه تاریخ / گفتگوی خودمانیِ شروین محبی با فرخنده مدرّس / بخش دوّم

mqdefault 1

نگاهی در آینه تاریخ / گفتگوی خودمانیِ شروین محبی با فرخنده مدرّس / بخش دوّم

ادامه‌ی مطلب

نگاهی در آینه تاریخ / گفتگوی خودمانیِ شروین محبی با فرخنده مدرّس

SHFA

نگاهی در آینه تاریخ / گفتگوی خودمانیِ شروین محبی با فرخنده مدرّس

ادامه‌ی مطلب

یک بازبینی در ژرفای روان ایرانی / به یاری فرازهایی از سخنان داریوش همایون / گردآورنده: آریا زرنگار

جهان اسلامی‌ که بزرگ‌ترین صادراتش مغزهای پیشرفته و بالا‌ترین دستاوردش پروراندن بمب‌اندازان خودکشی و قهرمانانش صدام حسین‌ها (تا پیش از دستگیری) و بن لادن‌ها هستند تا کی می‌باید هویت و نشانی ما باشد؟ جهان اسلامی، با فرهنگی در زنجیر سنت‌های دست و پا گیر و یک فولکلور مذهبی آغشته به خرافات، در مقایسه با پیام آزاد منشانه و انسانی فرهنگی که پویائی و انعطاف پذیری‌اش در پنج سده گذشته مانندی در هیچ فرهنگی نداشته است، چه دارد که به ملتی مانند‌ ایران با تجربه تاریخی هزار و پانصد ساله پیش از اسلام و گرایش همیشگی‌اش به اروپا و امریکا عرضه کند؟

ادامه‌ی مطلب

پیکار ملی علیه رژیم اسلامی برای حفظ ایران! / فرخنده مدرّس

بحث در بارۀ این عدم اتفاق در صف ایران‌گرایی لازم است و نباید اجازه داد که در صف جنبش ملی همچون شکافی بر سر تعهد به اولویت حفظ ایران، در تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی‌اش باقی بماند، که اسکلت و چهارچوب اصلی و بنیادین ایرانگرایی‌ست و هر تأملی بعد از آن می‌آید. پاسخ و ایستادگی، و البته آمادگی، در برابر خطر علیه این اولویت، از هر سو که ظاهر شود، باید یگانه و یکپارچه باشد. اما پرسش آنجاست که اگر به قول دوستی، «دشمن اصلی ایران در تهران نشسته است» و الویت ما را تهدید می‌کند و به خطر می‌اندازد، با این دشمن چه باید کرد؟ در پاسخ به این پرسش، ایراندوستان حاضر در حاشیه‌های رژیم با هر ملاحظۀ قابل قبول و قابل احترامی که داشته و دارند، اما نمی‌توانند، در پاسخ، نگاه‌شان را از نگاه ایراندوستان حاضر در صف مخالفین این رژیم، که دیگر تعدادشان قابل اغماض و انکار نیست، بدزدند!

ادامه‌ی مطلب

..

امروز اسرائیل بار دیگر زیر هجوم تروریست‌هایی با ایدئولوژی آدم‌کشانه  قرار دارد. این نیروهای شر و حامیان‌شان باید متوقف شوند.

ما حمله وحشیانه امروز به مردم عادی، خشونت بی‌رحمانه علیه زنان و کودکان و گروگان‌گیری افراد بی‌گناه را محکوم می‌کنیم. همراه با همه ایرانیان آزادی‌خواه و صلح‌جو، که به جای دشمنی با همسایگان به دنبال همکاری و همزیستی هستند، هم‌دردی صمیمانه خود را با قربانیان و خانواده‌های آنان اعلام می‌کنیم.

اشتباه نکنید، اسرائیل  امروز هدف هجوم همان نیروهای افراطی و اندیشه‌های زهرآگینی‌ قرار دارد که کشور‌ ما را که زمانی پیشرفته و پیشرو بوده، به عصر تاریکی بازگردانده‌اند.

حمایت جمهوری اسلامی از حماس، جهاد اسلامی فلسطین و گروه‌های تروریستی دیگر غیرقابل انکار است. شادی مقامات این رژیم در تهران از اخبار تلخ امروز بار دیگر نشان داد که آنها در حمایت از ترور و خشونت علیه مردم عادی لحظه‌ای تردید نمی‌کنند.

اسرائیل، مردم ایران، و کل منطقه تنها زمانی به امنیت و ثبات دست خواهند یافت که رژیم اسلامی در تهران که ثروت ایرانیان را هزینه حمایت از یک ایدئولوژی قاتلانه و تروریست‌های معتقد به آن می‌کند به زباله‌دان تاریخ فرستاده شود.

@OfficialRezaPahlavi

ادامه‌ی مطلب

امنیت ملی / جواد طباطبایی

ایرانیان بسیار زودتر از کشورهای اروپایی که دولتهای جدید را تأسیس کردند، به ملت تبدیل شده بودند اما ملت ایران در طول تاریخ گذشته خود نتوانست دولت خود را درست کند از همین‌رو پدیده و مفهوم دولت ایران به معنای جدید نسبت به ملت ایران، مفهومی متأخر است. شاید با تسامح بتوانیم ادعا کنیم که دولت جدید در ایران بعد از تأسیس مجلس اول مشروطه، به ویژه در دورۀ رضاشاه شکل گرفته است. زیرا اساس یک دولت ملی و کمابیش مجرد و انتزاعی به معنای جدیدی که اشاره کردیم در دورۀ رضاشاه تحقق پیدا کرده است.

ادامه‌ی مطلب

گفتگویی با یک دوست، در پی انتشار نوشتۀ «حکایت ما با احزاب تجزیه‌طلب» / فرخنده مدرّس

به نظر من اولین پرسش مهمی که در برابر ضرورت ایستادگی و پیکار علیه رژیم اسلامی خود را به ما تحمیل می‌کند، این است که؛ ما برای چه امری، برای چه غایتی علیه رژیم مبارزه می‌کنیم؟ فرض من بر این است که شما به این پرسش پاسخ می‌دهید؛ برای ایران، برای رهایی کشور برای آزادی و سعادت ملت! و تردید ندارم در هنگام چنین پاسخی در ذهنتان این آرزوها را برای وجب به وجب خاک ایران و برای تک تک ایرانیان، صرف نظر از وابستگی قومی، جنسیتی، دینی، فرهنگی، آیینی، زبانی یا اعتقادی‌شان، دارید. یعنی در حقیقت غایت شما سعادت همۀ مردمانی‌ست که در چهارچوب مرزهای کنونی ایران بسر می‌برند و برای شما نیز در حق بهره‌مندی از سعادت و آزادی و همۀ چیزهای خوب دیگر هیچ تمایزی باهم ندارند. و از نظر شما نیز، به صورت عادلانه‌ و پسندیده‌ای، از حق انسانیِ برابریِ حقوقی برخوردارند.

ادامه‌ی مطلب

بحران هویّت در عالم کنونی

آنچه می‌خوانید حاصل بحثی است در باب “بحران هویّت در عالم کنونی” که با حضور آقایان شهید سید مرتضی آوینی، مسعود ترقی‌جاه، محمد علی شعاعی، دکتر جواد طباطبایی، محمد کاردان و دکتر کریم مجتهدی صورت گرفته است.

ادامه‌ی مطلب

هرج‌ومرج یا توسعه؟ / احسان هوشمند ـ احمد بستانی

آقای علی دینی‌ترکمانی در یادداشتی در 16 فروردین‌ماه 1402 با عنوان «تجزیه‌طلبی، تالی منطقی وطن‌گرایی شووینیستی» به زعم خود تلاش کرده تا برنامه پژوهشی سیدجواد طباطبایی را به بحث و انتقاد گذارد. در 19 فروردین‌ماه احسان هوشمند پاسخی به یادداشت دینی‌ترکمانی منتشر کرد و سپس در 24 تیرماه دینی‌ترکمانی در یادداشت تفصیلی دیگری برنامه پژوهشی طباطبایی را بی‌توجه به نقدهای وارده توسط هوشمند، دوباره مورد نقد و ارزیابی قرار داد.

ادامه‌ی مطلب