«

»

Print this نوشته

تجدید خاطره‌ای با «ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد» / فرخنده مدرس

در‌‌ همان نخستین لحظه‌های پخش خبرِ درگذشتِ داریوش همایون دادهای بلندی از نهادهای بسیاری از دلبستگان آن ملک و ملت، از درون و بیرون کشور برآمد. در آن روز‌ها بیان‌ِ تشبیه‌ها، استعاره‌ها و تمثیل‌ها، در رثای داریوش همایون، برخاسته از عمق و انبوه بهت‌زدگی و حسرت درگذشت یکی از یگانه‌های جهان سیاستِ همروزگارِ ما ایرانیان بود که در وانفسای امروز وجود زنده‌اش می‌توانست روزنه‌های امید به فردا را بگشاید و سرزندگی و چابکی بیشتر و پویایی و معنای ژرف‌تری به مبارزه در راه حفظ ایران و ملت آن و در راه آزادی و رفع تبعیض در کشورمان بدهد.

banner11

 تجدید خاطره‌ای با «ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد»(۱)

فرخنده مدرس

۲۸ ژانویه ۲۰۱۵

تقویم تاریخ در ذیل خود سالروز حوادث، زادروز‌ها و سالگرد درگذشت چهره‌هایی را گرد می‌آورد که به یاد مانده و اهمیت دارد، به یاد بمانند. بی‌تردید هر جامعه انسانی، حتا افراد و گروه‌های منفرد آن تقویم تاریخ خود را دارند. صرف نظر از دامنه تأثیر حوادث و چهره‌های گردآمده در تقویم‌های تاریخ در زمانه خود، اما در سالگرد آن روزهای خاص‌، یادآوری‌‌ها، بسته به زاویه، درجه عمق و دامنه معنایی که بر آن رخداد‌ها و زندگانی‌های به یادماندنی می‌گشایند، از درجۀ عمق و گستردگی نگاهِ آن هر سه یعنی جامعه، دسته‌ها و افراد نیز حکایت می‌کنند.

«بنیاد داریوش همایون برای مطالعات مشروطه‌خواهی» با تأسیس، و طبعاً با گزینش این عنوان، تقویم تاریخی را نیز گشوده است که در گذر روز‌ها و سال‌های آن، حوادث و چهره‌هایی ویژه دارای جایگاهی بلند مرتبه‌اند؛ تا جایی بلند که فرارسیدن سالگرد‌هایشان ذهن و روان دست‌درکاران این «بنیاد» را، برغم تلاش‌های روزانه و کارهای مداوم در کشف، توضیح و برجسته ساختن اهمیت معنا‌ها و اثرگذاری‌های آن رخداد‌ها و زندگانی‌ها، جز به تجدید خاطره‌ای، یادآوری تجربه‌ای و یا ارایه دریافتی تازه، در پیوند با آن نام‌ها، آسوده نمی‌گذارند.

۲۷ سپتامبر ۲۰۱۴، هشتادوششمین زادروز داریوش همایون، آمد و ماندانا زندیان که همواره از وی با عنوان «استاد» یاد می‌کند، شعر زیبایی سرود و به یاد زندۀ او تقدیم کرد، و همه ما را نیز با سرودۀ خویش «صدا کرد» و تکان دوباره‌ای داد.

یک بار به مناسبتی در بارۀ مجاز دانستن خویش از الهام و تعبیر آزاد از شعر شاعر هم‌میهن دیگرم ـ رضا مقصدی ـ گفته بودم که ما نمی‌دانیم، و نمی‌پرسیم، که شاعر در چه وضع روان و احساس، در اوج کدام اندوه و یا در سرشاری کدام سرور، در کدام پروازهای خیال و یا خیره در کدام واقعه، چنین ابیاتی سروده است. این امتیاز و حسن هنر است که خالقش در آفرینش آن دستی باز و آزاد داشته باشد،‌گاه به قیمت جان!، و آن کس که هنر را به جان می‌خرد، نیز در الهام و تعبیر خود از آفریده هنری آزاد است. برای ما آن چند بیت ماندانا زندیان، در نگاهِ نخست، روایتی‌ست از یک همراهی و همدلی با استاد؛ هر چند از نظر طول زمانی نه چندان دراز، اما به معنا بس پر محتوا.

به هر روی ماندانا در آن سروده از جمله یادآور شده است که یاد داریوش همایون در این زمانۀ سختِ بی‌تابی‌ها و بی‌قراری‌ها یادآورِ چرایی و چگونگی تاب‌آوریست.

«برای تاب‌آوردن

باید به‌یادآورد.»(۲)

حال ۲۸ ژانویه باردیگر فرارسیده است؛ روزی یادآور اندوه و بیش از آن حسرتی در دل از درگذشت «نابهنگام» کهن‌سالی دانا و فرزانه در میدان سیاست ایران که هنوز سخن‌ها داشت تا امید‌ها بی‌افشاند و امید را به راه بدل سازد. به رغم همه اندوه و حسرت بجامانده در این چهار سال سپری شده از درگذشت داریوش همایون، اما برای کسانی که اهل مرثیه‌سرایی نیستند، و زانوی غم در آغوش نمی‌گیرند، برای آنان به ویژه، یادبود داریوش همایون، چه به مناسبت آغاز زندگی و چه به مناسبت پایان آن، میدان چالشی است برای «یادآوری»! یادآوری آنچه در میانه این دو سالگشت روییده و بالیده بود و روزهای یادآوری آنچه نقطه کانونی دلمشغولی‌ها و محور افکار وی بود. زبان داریوش همایون در نوشته‌های پرشمارش، خاصه در بارۀ اهمیت این نقطه کانونی، چنان روشن و صریح بود که نمی‌توانسته از نظر هیچ یک از خوانندگان وی پوشیده مانده باشد. پیوند عاطفی و دلبستگی وی، از روی آگاهی، به ایران و سیاست آن و احساس تعهد به ملت و مردمان این سرزمین موجب ایستادگی وی بر این مرکز ثقل بود. همین دلبستگی و ایستادگی از روان و روح بلند و ظرفیت انتلکتوئلی وی، بازوی دیگر پرگاری را ساخته بود که هر بار با زاویه‌ای باز‌تر دایره‌ای تازه‌تر و گشاده‌تر، همچون هاله‌ای محافظ، برگرد این نقطه کانونی و در خدمت ارتقاء فکر، عمل و فرهنگ سیاسی ایرانی ترسیم می‌کرد. برای دیدن آن دایره‌ها و برای هم‌پرواز شدن با کمانه‌های بلند افکار داریوش همایون، در مقام بیدار کنندۀ روح و آفریننده فکرِ تعلق به کشور ایران و و مقوم تعهد به حفظ ملت، شرط نخست یافتن آن نقطه کانونی و ایستادن بر آن بوده و هست.

بیهوده نبود که در‌‌ همان نخستین لحظه‌های پخش خبرِ درگذشتِ داریوش همایون دادهای بلندی از نهادهای بسیاری از دلبستگان آن ملک و ملت، از درون و بیرون کشور برآمد. در آن روز‌ها بیان‌ِ تشبیه‌ها، استعاره‌ها و تمثیل‌ها، در رثای داریوش همایون، برخاسته از عمق و انبوه بهت‌زدگی و حسرت درگذشت یکی از یگانه‌های جهان سیاستِ همروزگارِ ما ایرانیان بود که در وانفسای امروز وجود زنده‌اش می‌توانست روزنه‌های امید به فردا را بگشاید و سرزندگی و چابکی بیشتر و پویایی و معنای ژرف‌تری به مبارزه در راه حفظ ایران و ملت آن و در راه آزادی و رفع تبعیض در کشورمان بدهد. اما نبودش در لحظه‌های پرخطر کنونی چالش‌ها و نبرد‌ها را سخت‌تر می‌نمایاند.

در آن هنگامه و در آهنگ آن دادهای اندوه، هیچ تکلف و اغراقی درکار نبود؛ اگر به گرانیگاه سخنان در باره داریوش همایون و پیوند آن سخنان با مرکز ثقل اندیشه و دلمشغولی‌های خود وی توجه می‌شد. با وجود این برخی استعاره‌ها و تمثیل‌ها، در‌‌ همان زمان، بر اندک گوش‌هایی سنگینی کرد و بر دل‌های کسانی ننشست. تا جایی که تاب آن نیاوردند تا در لحظه‌های حیرت و حسرت، تردید و مناقشه‌ای بر تشبیه‌های برخی گویندگان وارد نکنند، بی‌آنکه خود سودا و یا یارای بازکردن مناقشه و تردید خویش را نیز داشته باشند، از جمله اعتراض بی‌استدلالی بر این سخن محمد قائد که در گفت‌وگویی با بی‌بی سی در وصف همایون گفته بود:

«داریوش همایون به عنوان آدمی که نظریه‌پرداز بود و نظریه می‌ساخت، به پیامد‌ها و تبعات نظریات دیگران توجه داشت. داریوش همایون به معنی ساده کلمه، سیاست‌باز و سیاستچی نبود بلکه بیشتر خودش را یک خواجه نظام‌الملکی می‌دید که می‌تواند به حکمران کشور و به خود کشور و ملت اعتبار بدهد.»(۳)

البته تردیدی نیست که این نگاه تحسین‌آمیز آقای قائد، روزنامه‌نگاری از همکاران آیندگان، روزنامه صبحی به بنیانگزاری همایون، است که داریوش همایون را در قامت و ردای وزیر بزرگ ایرانی‌تبار دربار ترکان سلجوقی دیده است؛ دربار حاکمانی که در زمان وزارتِ این خواجه بزرگ به اوج نیرومندی رسید. خواجه‌ای بزرگ و سرآمد وزیران نامی ایران که دکتر جواد طباطبایی در اهمیت نقش تاریخی‌اش در تداوم تاریخی و فرهنگی ایران‌زمین و در حوزه اندیشه سیاسی، در بخش درآمد کتاب خود «خواجه نظام‌الملک» می‌گوید:

«خواجه نظام‌الملک طوسی در دوره‌ای حساس از تاریخ ایران با وزارت خود که نزدیک به سه دهه طول کشید، نقشی تعیین‌کننده بازی کرد. در این دوره مقدمات وحدت سرزمینی ایران‌زمین که با فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان دستخوش تجزیه شده بود، ممکن شد و ققنس ایران بار دیگر از خاکستر خود سر برآورد. سیاستنامه خواجه بیانیه سیاسی پراهمیت این وحدت و برنامه نظری و عملی آن بود و هدف آن تجدید ساختارهای کهن فرمانروایی ایرانشهری در دوره اسلامی و چیرگی غلامان ترک بود. به این اعتبار عمل خواجه و نوشته او یکی از عمده‌ترین ارکان تداوم نظری و عملی تاریخ و تاریخ اندیشه ایران‌زمین به‌شمار می‌رود.»

با توجه به اهمیت و اعتبار نظرات دکتر جواد طباطبایی، و بنا بر وسعت و ژرفای دیدگاه‌های وی در باره تاریخ ایران به طور عام و در باره اهمیت نقش تاریخی نظام‌الملک به طور خاص، برای ما آوردن قطعۀ فوق از ایشان و استناد به آن، تنها به مقصودمان در بیان درست و بجای جایگاه نظام‌الملک بازمی‌گردد، و به این قصد که بگوییم؛ به مرتبه و منزلت تاریخی خواجه واقفیم. اما در عین حال این گفته، به ما یاری می‌دهد، تا برهستۀ اصلی سخن کسانی بی‌اندیشیم، که درگذشت داریوش همایون را پایان زندگانی «خواجه‌ای» دیگر از اهل نظر و سیاست ایران تعبیر کردند. هر چند پوشیده نیست و نیازی به بازگویی ندارد که آهنگ استعاره و قیاس محمد قائد برای ما در زمان خود و در نفس خویش بسیار دلنشین و تسکین‌دهنده بود. با وجود این اما ما، بنا بر عادت و روحیه خود، نمی‌توانستیم تنها در این خشنودی و رضایت خاطر تسکین‌یافته درجا زنیم. کنه سخن و مایه اصلی این تشبیه ما را بیشتر به خود مشغول می‌داشت؛ اینکه اسباب بزرگی سیاسی در چشم ایرانیان چیست و آن‌ها با کدام معیار‌ها نظر و عمل اهل سیاست خود را می‌سنجند.

حال شاید بی‌ربط نباشد که از زبان خود داریوش همایون، که محمد قائد بلندی همت وی را از عمل خواجه ‌نظام‌الملک قیاس می‌گیرد، بشنویم که نظرش در بارۀ این وزیر بزرگ ایرانی چه بوده است. داریوش همایون در مصاحبه‌ای در برابر این پرسش که «از مردان بزرگ تاریخ ایران، همان‎‌هایی که نامشان در تاریخ است، شما کدام را بیشتر می‌پسندید؟ و شاید… تأثیر پذیرفته‌اید؟» و در پاسخ خود، بر تعداد اندکی از چهره‌های به یادماندنی در تقویم تاریخ ایرانیان انگشت می‌گذارد که برپایه مبانی اخلاقی، فرهنگی و ترجیحات سیاسی و انتلکتوئلی داریوش همایون قابل پیش‌بینی بوده و نیاز به توضیح بیشتری، جز آنچه در نوشته‌های خود وی آمده‌اند، ندارد. در میان این چند تن اما خواجه نظام‌الملک هم حضور دارد. او در باره خواجه بزرگ ایران، به رغم پس‌زنش احساسی که در خود نسبت به وی حس می‌کند و احتمالاً از بیگانگی داریوش همایون غیرمذهبی، نسبت به تعصب مذهبی به عنوان پشتوانه عمل نظام‌الملک، برخاسته بود، می‌گوید:

 «…. از نظام‌الملک هیچ خوشم نمی‌آید ولی بسیار احترام دارم به او. از نظر ظرفیت‌های اداری و انتلکتوئلی‌ش. گرچه بسیار ویرانگر بود، ولی مردی فوق‌العاده بزرگ بود، به عنوان یک مرد سیاسی»(۴)

ما در فارسی ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحاتی داریم، در معنا و به ظاهر، نقیض یکدیگر. از آن جمله که می‌گوییم: «در مثل مناقشه نیست!» که این ضرب‌المثل دست هرکس را، بسته به هنر و توانش، در تمثیل و تشبیه بازمی‌گذارد. و اما درمقابل آن عبارت، «مع‌الفارق بودن قیاس» میان دو امر را داریم، که ‌گاه نازکی و دقت مقیاس‌ها هرقیاسی را منتفی و دست بردن بدان را ممتنع می‌سازد.

 صرف نظر از ماهیت و طبیعتِ از اساس متفاوتِ دو دوران، یعنی دوران خواجه، وزیر بزرگ ایران و روزگار داریوش همایون، بزرگی از اهل سیاست امروز ما، که سرشت اندیشه‌ها و عملشان بر آن ماهیت‌های متفاوتِ زمانه‌های گوناگون سوار و لاجرم با هم تفاوت داشت، و همچنین جایگاه و مرتبه و نفوذ متفاوت و غیرقابل قیاس آن دو در دستگاه حاکم و تفاوت در برداشت‌هایشان از مناسبات نیرو‌ها و تقسیم قدرت و معنای سیاست در «جهان قدیم و جدید»، تفاوت‌های فراوان دیگری نیز وجود دارند که قیاس این دو با هم را مع‌الفارق می‌نمایند. اما اصل بزرگی هیچ یک را نفی نمی‌کنند.

Unbenannt- 3

و اما اینکه چرا داریوش همایون خواجه نظام‌الملک را «به عنوان یک مرد سیاسی فوق‌العاده بزرگ» می‌شمارد، طبعاً با شناختِ نظرات همایون، در باره اهمیت و اولویت سیاستِ یک کشور در حفظ، ارتقاء و تقویت بنیادهای بقا، دوام و پیشرفت آن کشور، روشن می‌شود. اولویتی که خود وی رفتن تا انتهای پایبندی بدان را در زمانۀ ما تبیین نمود و گفت:

«… ایران در یکی از بزنگاه‌های تاریخی‌اش است که سرنوشتش معلوم خواهد شد. طوری هم معلوم خواهد شد که برگشت‌ناپذیر خواهد بود. بسیار باید مراقب باشیم و اولویت ما بیش از همیشه باید حفظ این کشور باشد. به هر قیمت و از هر راه. (بیرون از سه جهان ـ گفتمان نسل چهارم ـ بخش نهم ـ ص ۴۹۱) «تعهد ما به هیچ‌کس نیست. ما به ملتی تعهد داریم، به رشته‌ای که صد نسل ایرانیان را به هم پیوسته است، به این نیاخاک کهن پوشیده از زخم‌های فرزندان و دشمنان خود اما همچنان سرافراز و بر سر پا….» (همان اثر ـ بخش اول ـ ص ۵۸) «… برای دفاع از استقلال و یکپارچگی و یگانگی ملی ایران از جمله با بد‌ترین دشمنان خود نیز موقتاً همکاری خواهیم کرد. در زندگی هر فرد و اجتماعی لحظاتی پیش می‌آید که چنانکه سعدی می‌گفت «دست بگیرد سر شمشیر تیز.» ما سرکشیدن کاسه زهر را بر تماشاگر از هم‌پاشی ایران بودن ترجیح خواهیم داد… من می‌دانم که این پیام سخت و تلخ چه تکانی به بسیاری داده است و خواهد داد ولی به نظر من لازم است به همه گوش‌ها برسد. ما نقشی در سیاستگزاری‌ها نداریم ولی می‌توانیم با برطرف کردن پاره‌ای اشتباه حساب‌ها، در جلوگیری از جنگ، که درهای دوزخ تازه‌ای را بر ایران باز خواهد کرد، نقشی داشته باشیم. پیام سخت ما به رفع پاره‌ای اشتباه حساب‌ها کمک خواهد کرد….» (از مقاله «ما تا پایان تعهد ملی خود می‌رویم» ـ کتاب مشروطه نوین، نوآوری‌ها و پیکار‌ها، بخش سه ـ ص ۱۴۴)

چنین فردی با چنین دیدگاه و رویکردی به کشور، ملت و سیاست آن طبعاً نمی‌تواند خواجه نظام‌الملک، سرآمدی برجسته و درخشان در میانهٔ آن «رشته پیوند صد نسل ایرانیان»، را که اعتبار تاریخی‌اش در گفته‌ نقل شده از دکتر طباطبایی فشرده اما گویا بیان شده است، «فوق‌العاده بزرگ» نداند و در عین حال محک بزرگی در سیاست، از جمله برای سنجش نظر و عمل خود، را نیز آشکار نکند و بدست ندهد.

به عبارت دیگر چه در قیاس محمد قائد، چه در تفسیر و دیدگاه‌های نظری ـ تاریخی دکتر طباطبایی و چه در بیان و افکار داریوش همایون هسته‌ای هست که می‌توان از درون آن مبنا و ملاک «بزرگی» در میدان سیاست ایران و در چشم ایرانیان را بدست آورد. مردم ایران و سرآمدان فکری، فرهنگی و سیاسی آن ملت، عمل اهل سیاست را با میزان خدمتی که به تداوم سرزمینی و ملی ایران می‌کنند، می‌سنجند. معیار سنجش آنان کوششی‌ست که از سوی اهل سیاست در راه قوام آن ملت رخ می‌نماید، با راه‌هایی که می‌گشایند تا ملت ایران، از دل روزگارهای سخت و پرمخاطره، تاب و دوام آوَرَد، و به ویژه در لحظه‌های خطر و غفلت عمومی، با پایداری و استواری که از خود نشان می‌دهند و «به کشور و ملت اعتبار» می‌بخشند. اعتبار هر کشور و هر ملتی، در گام نخست، مشروط و ملتزم به دوام آن است.

داریوش همایون دیری، پیش از مرگ، از این سنجش و آزمون با گردنی افراشته برون آمده بود. به این اعتبار می‌توان گفت؛ بر قیاس گرفتن او از بزرگی خواجه نظام‌الملک، در هنگام درگذشت نابهنگامش، مناقشه‌ای وارد نبود و آن قیاس محمد قائد هم به اعتبار اصل بزرگی در سیاست و رفتن به راه بزرگان، اصلاً مع‌الفارق نبود. داریوش همایون نیز در آن رشته پیوندِ صد نسل ایرانیان، عنصری آگاه و بیدارکننده در خدمت تداوم کشور و ملت و دانۀ درشتی بود و درخشید.

**********

۱ ـ این مصرع عنوان نوشته‌ایست از یکی از کوشندگان جنبش سبز در رثای داریوش همایون ـ درج شده در «یادنامه داریوش همایون»، منتشر شده توسط نشر «بنیاد داریوش همایون برای مطالعات مشروطه‌خواهی»

     http://bonyadhomayoun.com/?p=12848

2 – http://bonyadhomayoun.com/?p=13440

3 – http://bonyadhomayoun.com/?p=12744

4 – http://bonyadhomayoun.com/?p=13027