اکنون درست یا نادرست، نیروهای امریکائی در عرقاند و خیال ندارند به این زودی بروند. عراقیان اگر تن به تقسیم قدرت میان سه عنصر مهم جمعیت عراق بدهند و سنیان از ادامه انحصار سنتی قدرت، و شیعیان از تحمیل حکومت مذهبی دست بردارند ــ و اگر به صدها قدرت طلبی که آرزوی ربودن تکه ای از غنیمت را دارند فرصتی ندهند ــ با امریکائیان مشکلی نخواهند داشت. حکومتهای محلی نیرومند در یک ساختار فدرال و یک نظام عرفیگرا تنها گزینه منطقی برای گروههای مذهبی و اقوامی است که به زور و به میل دیگران باهم کشوری ساختهاند.
خاور میانه در جنگ و صلح
داریوش همایون
نخستین جنگ الکترونیک تاریخ نظامی در گردبادی از حرکتهای برق آسایی هماهنگ و بیامان، رژیم صدام حسین را درهم شکست. ماشینی که بر سه دهه ترور و کنترل توتالیتر بر منابع و مردم عراق ساخته شده بود عملاً در سه هفته فرو ریخت و برای درهم نوردیدن آن سه لشگر امریکائی و انگلیسی بس بود. (هنگامی که از این لشگرها سخن میگوئیم باید به یاد داشته باَشیم که یک لشگر “پیاده” بیست هزار، و یک لشگر زرهی بیست و پنج هزار خودرو جنگی دارد و امریکائیان تنها روزی یک میلیون لیتر سوخت در یک خط تدارکاتی چهار صد کیلومتری زیر آتش دشمن به سپاهیان خود میرساندند).
از میان پیشگویان شکست، آنها که هشدار میدادند عراق افغانستان نیست حق داشتند. افغانستان پنج هفته لازم داشت. عراق ویتنام نشد و بغداد بجای استالینگراد ١٩۴۲ به پاریس ١٩۴۴ شباهت یافت. صدام حسین نتوانست شهرهای عراق را گورستان سربازان امریکائی کند و لشگرهای گارد جمهوری عزیز کرده خود را در سنگرها و پناهگاههاشان دید که زیر بمبهای هدفیاب هواپیماهائی که آسمان رزمگاه هیچگاه از آنها تهی نبود نابود میشوند. آن هواپیماها از ناوهای هواپیمابر در خلیج فارس و دریای عربستان یا پایگاههاشان در امریکا و انگلستان یا از میانه اقیانوس هند بر میخاستند. مردم عراق، بدگمان از مقاصد نیروهای امریکائی و در تردید از درجه تعهد بوش پسر و بیمناک از تکرار تجربه بوش پدر تا آخرین ساعتها از خانههاشان بیرون نیامدند ولی در لحظه مسلم شدن سرنگونی صدام حسین، شادمانی آنان را اندازه نمیشد گرفت.
آن شادمانی در بسیاری از عراقیان دیری نپائیده است و در بیشتری با احساسات ناموافق درآمیخته است. عراقیان پس از چهل و پنج سال کودتاهای نظامی و دیکتاتوری بعثی، خود را آزاد شده یافتند ولی آزادی در هر جا بی فاصله با هرج و مرج و چپاول در ابعاد باورنکردنی همراه شد. تودههای همشهریان به خالی کردن کاخهای بیشمار رئیس جمهوری و فرزندانش و سران حکومت و ادارات دولتی از هر چه میشد برد پرداختند که میشد بر کینه جوئی از یک رژیم ستمگر و گانگستر برشمرد (به زبان فردوسی.) ولی هنگامی که دامنه چپاول در شهرهای مرکزی و جنوبی به موزه ملی و از آن باورنکردنیتر، بیمارستانها، رسید منظره آنچه که چهار دهه بسر بردن در زیر حکومتی سراپا جنائی شده میتواند با مردمی در سطحهای پائین تمدن بکند نمودار گردید. اگر کینه میبود کردان عراقی دلائل بسیار بیشتری از بغدادیان میداشتند که سنگی را بر سنگی نگذارند.
بر امریکائیان خرده گرفتهاند که همه قدرت انتلکتوئل خود را در سازمان دادن و اجرای یک نقشه جنگی بهتآور که به گفته یک ناظر نظامی انگلیسی سالها موضوع پژوهش در دانشکدههای نظامی خواهد بود گذاشتند و اندیشه کافی درباره پس از صدام نکردند. این درست است، و هفتههای پس از سقوط بغداد شاهد اشتباهات و سردرگمیهای ارتشی بوده است که درست نمیداند با پیروزی نظامیاش چه بکند و در خطر باختن صلح است. به خوبی میشد پیشبینی کرد که سرنگونی یک رژیم توتالیتر با خودش بی نظمی و هرج و مرج خواهد آورد؛ خدمات شهری زیر ضربات جنگ بازخواهد ایستاد و مردم به تندی ناراضی خواهند شد. بخشی از آنچه پیش آمده است قابل جلوگیری میبود، هرچند هیچ درجه برنامهریزی و آمادگی نمیتواند آثار ویرانگر یک جنگ را به تمامی و بیدرنگ برطرف سازد.
آنچه هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند این بود که عراقیان از بغداد تا بصره دست به نابودی میراث ملی خود بزنند و به بیمارستانها بریزند و تجهیزات پزشگی را که به کارشان نیز نمیآید از زیر دست و پای بیماران بکشند و آنها را به مرگ رها کنند. عراق تنها کشوری نیست که با سرنگونی ناگهانی و خشونت آمیز حکومت خود روبرو شده باشد. دنیا انقلاب ایران و فروریزی رژیمها را در اروپای خاوری و مرکزی و افغانستان دیده است. خشم و کین در همه جا بود ولی مردم یک خانه را هم چپاول نکردند چه رسد که موزه و بیمارستان را وحشیانه به تاراج به سپرند. هیچ نیروی اشغالی تا کنون پاسداری مسلح از بیمارستانها را در طرح جنگی خود نیاورده بوده است.
واکنش عراقیان و افکار عمومی عرب بهمان اندازه نشان از سطح فرهنگی داشته است که بیش از یک تعریف مبهم و کشدار جغرافیائی، خاور میانه را مرزبندی میکند. این خاور میانه یک جهان فرهنگی است که در آن مسئولیت و درست کرداری و راستگوئی و پذیرفتن واقعیت آشکار و چاره کردن کمبودها جای چندان ندارد. جهانی است که در واقعیت درماندگی، و ادعای برتریاش میباید همان به عربها واگذاشته شود و دیگرانی چون ما از آن راهی به بیرون و سلامت اخلاقی و فکری بجویند. روبرو با منظره باورنکردنی جامعه ای که میتواند تا این درجهها فرو برود هنوز یک صدای هشدار و عبرت، یک نشانه شرمساری، از عراقیان که سهل است، از عربانی که تنها در این موارد معنای همبستگی عربی را میفهمند شنیده و دیده نشده است. همه یک صدا گناه چپاول بیمارستان و موزه را نه به دست خود عراقیان که به گردن امریکائیان میبندند. غفلت نابخشودنی تفنگداران دریائی امریکا که چند روز ایستادند و تماشاگر چپاولها شدند مسئولیت کسانی را، همه از مردم عادی، که به هم میهنان بیمار خود نیز رحم نکردند پاک شسته است. با لحن پیروزمند و حق بهجانب می گویند پس چرا سربازان امریکائی وزارت نفت را نگهداری کردند و دنبالش را نمیگیرند که اگر نفت عراق هر چه زودتر به بازارها سرازیر نشود چه آینده ای در انتظار مردم خواهد بود؟ خاور میانه ای را با دور اندیشی چه کار؟ (در سوریه که بیش از همه سنگ رژیم عراق را به سینه زد، فروریزی تند آن رژیم بجای هر تحلیل منطقی نظریه همیشگی توطئه را آورد: همهاش توطئه بوده است وگر نه چگونه عراقیها به این زودی تسلیم شدند؟)
* * *
- این خاور میانه یک جهان فرهنگی است که در آن مسئولیت و درست کرداری و راستگوئی و پذیرفتن واقعیت آشکار و چاره کردن کمبودها جای چندان ندارد. جهانی است که در واقعیت درماندگی، و ادعای برتریاش میباید همان به عربها واگذاشته شود و دیگرانی چون ما از آن راهی به بیرون و سلامت اخلاقی و فکری بجویند.
جنگ دوم خلیج فارس را بیشتر جهانیان محکوم کردند. امریکا و انگلستان چگونه به خود اجازه می دهند که برای تغییر رژیم یک کشور به آن هجوم برند و سازمان ملل متحد را نادیده بگیرند؟ اما ویت نامیها در گذشته دورتری به خود اجازه داده به وند برای برانداختن رژیم پل پت به خاک کامبودیا هجوم برند و با آنکه سازمان ملل متحد همچنان نماینده آن رژیم را به رسمیت میشناخت از کشتار بقیه مردم خمر جلوگیری کنند. تانزانیا چندی بعد با رژیم ایدی امین در غنا همین گونه کرد، و همسایگان کنگو چند سال پیش رژیم موبوتو را با جنگ سرنگون کردند و صدائی هم از جائی بلند نشد. در آن کشورها نیز مانند عراق انتظار اینکه خود مردم از کاری برآیند بیهوده بود. آن میلیونها مخالفان جنگ که بهمان اندازه با رژیم صدام مخالف میبودند نمیتوانستند بپذیرند که در واقع از ادامه وضع موجود دفاع میکنند: صدام بد است، جنگ هم بد است، راه دیگری هم نیست، با وجدان آسوده به زندگی خودمان برسیم.
ولی عراق صدام حسین و همه خاور میانه عربی بیش از اندازه به حال خود رها شده بودهاند. این منطقهای نیست که بتوان به تحول “طبیعی” گذاشت. تحول طبیعی جامعههای عرب به فرورفتن هرچه بیشتر در روحیهها و اوضاع و احوالی است که خاور میانه عربی را خطرناکترین، و پس از افریقا واپسماندهترین منطقه جهان نگهداشته است. این تنها منطقهای در جهان است که مذهب و دستگاه آموزش رسمی و رسانههایش، همه زیر درجهای از نظارت دولتی، پروراننده و بلند گوی یک “ایدئولوژی” نفرت و خون آشامی هستند و خشونت، خشونتی که بیش از همه متوجه مردم و کشورهای خود منطقه است، خمیرمایه اجتماعی است. به آسانی از یاد برده میشود که پس از جنگ استعماری ایتالیای موسولینی در حبشه سالهای سی، گازهای سمی تنها سه بار در جهان بکار رفته است: در یمن به دست مصر عبدالناصر، در چاد (مسلمان) به دست لیبی قذافی و در ایران و خود عراق به دست عراق صدام حسین. عربها از کشتار مردم فلسطین بسیار سخن می گویند ولی منظورشان کشتار واقعی فلسطینیان در سال ۱۹۷۰ به دست نیروهای ملک حسین نیست. همبستگی عربی نمیگذارد که اشارهای هم به سوریها و عراقیان و الجزایریها و یمنیهائی بکنند که دهها هزار به دست خودیها قصابی شدهاند.
این همبستگی عربی هم در ریاکاری و یکسویگی و بی اثری خود از پدیدههای ویژه فرهنگی است که به درد از چیزی برنیامدن میخورد. بیست و دو کشور عربی در اتحادیه عرب گرد آمدهاند، با دبیرخانه مفصل در قاهره و صدها میلیون دلار بودجه سالانه که اشتغال دائم برای مقامات از رده خارج شده مصری و دیگران فراهم میدارد. سازمانی است برای همکاری یک بلوک مهم جهانی، با ۲۸۰ میلیون جمعیت، دو سوم منابع نفت جهان. در چهار چوب آن کنفرانسهای سران، وزیران خارجه، کنفرانسهای فوقالعاده در واکنش به رویداهای مهم و بحرانها پیاپی برگزار میشود. نتیجه همه اینها چه بوده است؟ چیزی نزدیک به هیچ. در همین بحران عراق باز یکی از آن کنفرانسها در غوغای رسانهها برگزار شد و یکی از آن قطعنامهها که دیگر به حفظ آبرو هم نمیآید در سودمندی گفتگو و بدیهای جنگ صادر کردند. در همان حال نیروهای ائتلافی از قلمرو نیم دو جین کشور عربی، یک عضو دیگر اتحادیه را میکوبیدند. همبستگی اعراب تنها بر ضد ایران یا اسرائیل از واقعیتی، اگر نه تاثیری، برخوردار میشود. تنها در اینجاهاست که غیرت عربی، به جوش میآید ولی باز بی آنکه در واقعیت ناتوانی اعراب تغییری بدهد.
خاورمیانه مردابی است که در آن هیچ چیز مگر به بدی دگرگون نمیشود. رشد عنان گسسته جمعیت (مردمان خاور میانه این بزرگترین دستاورد را از خود دریغ نداشتهاند،) فشار بر منابع کاهنده آب و خاک؛ نظام آموزشی میان تهی که بیکارگان و نیروی کار میانمایه میپروراند؛ فرهنگی که موتورش تبلیغات سیاسی و مذهبی است و آفرینندگی را پس می زند؛ و سیاستی که به بهای واپس نگه داشتن جامعه، به پایندگی یک گروه کوچک و موروثی صاحبان امتیازات کمک میکند و جایگزینش از خودش خونریز تر و واپسمانده تر است. جامعههای عربی تقریباً از دم، نا خویشکارند dysfunctional؛ درست کار نمیکنند و تسلط خارجی یا دیکتاتوری را جایگزین آشفتگی یا استبداد مذهبی ساختهاند. مقایسه این توده عظیم انسانی با یک کشور متوسط اروپائی جز مایه سرشکستگی کسانی که سنگ اتحاد خاور میانه را به سینه میزنند نیست. تولید ناخالص ملی این ۲۸۰ میلیون تن هنوز مانده است که به اسپانیا برسد و اسپانیائیان در روز بیش از یک سال همه کشورهای عربی کتابی که ارزش خواندن داشته باشد چاپ میکنند. (بسیاری از کتابهای عربی بیش از “تراکت”های تبلیغاتی و تکرار دروغپردازی ها نیستند).
درد اصلی این جامعهها مذهب زدگی است. مذهب با تسلطی که بر نظام ارزشها دارد از گسترش یافتن فرهنگ مدنی جلو گیری میکند. نوسازندگی modernization در کشورهای عرب بیشتر کارکرد حکومتهاست که به ضرورت بدان گردن مینهند. ولی این نوسازندگی دربرابر محافظه کاری و کهنه پرستی تودههای مردم مذهبی، سطحی و نیمه کاره میماند. دوپارگی تا ژرفای جامعهها رفته است و زیستن در دروغ و فساد را مزمن کرده است. رویهمرفته در آین جامعهها کاری نمیتوان کرد و میباید به حرکت حلزون (لیسک) آسایی عرفیگرائی دولتی خرسند بود. تا وقتی در خاور میانه رستگاری خود را در مذهب بازهم بیشتر جستجو میکنند همین خواهد بود. در این جهانی که با شتاب دگرگون میشود یا میباید به سنت چسبید یا به نوآوری؛ یا سنت را با نوآوری سازگار کرد یا نوآوری را در پای سنت به قربانگاه فرستاد. عربها به الحمدالله و ماشاءالله و انشاءالله چسبیدهاند و خود را به تقدیر الهی سپردهاند و تقدیر الهی بیش از این برایشان ندارد.
* * *
- خاورمیانه مردابی است که در آن هیچ چیز مگر به بدی دگرگون نمیشود. رشد عنان گسسته جمعیت (مردمان خاور میانه این بزرگترین دستاورد را از خود دریغ نداشتهاند،) فشار بر منابع کاهنده آب و خاک؛ نظام آموزشی میان تهی که بیکارگان و نیروی کار میانمایه میپروراند؛ فرهنگی که موتورش تبلیغات سیاسی و مذهبی است و آفرینندگی را پس می زند؛ و سیاستی که به بهای واپس نگه داشتن جامعه، به پایندگی یک گروه کوچک و موروثی صاحبان امتیازات کمک میکند و جایگزینش از خودش خونریز تر و واپسمانده تر است.
عراق اکنون فرصتی یافته است که یا بدتر در گرداب ترور و استبداد و تجزیه حتمی بغلتد و یا کوره راهی را که دیگران برایش به بیرون از چنبر سرکوبگری و جنایت و تاراج منابع ملی گشودهاند شاهراهی برای برقراری نظام سیاسی دمکراتیک و سرمشقی برای بسیاری جامعههای دور و نزدیک دیگر گرداند. چنانکه پیداست، امریکائیان با همه نا آمادگی برای دست و پنجه نرم کردن با کشور غیر ممکنی مانند عراق، تصمیم دارند بر خلاف افغانستان تا پایه گذاری یک نظام سیاسی با ثبات بروند. عراق در استراتژی جهانی امریکا بسیار از افغانستان مهمتر است و بر خلاف افغانستان زیرساخت قابل ملاحظه ای دارد و از همه بالاتر با دومین ذخیره نفتی پس از عربستان سعودی میتواند روی پای خودش بایستد. با همه تکیه ای که پوزشگران و مدافعان صدام حسین بر مقاصد نفتی امریکا در عراق میکنند، عامل نفت در رفتار فرانسه و روسیه سهمی بسیار بیش از امریکا داشته است که اگر میخواست از خود صدام حسین همه نفت عراق را یکجا میگرفت و نیازی هم به بیست میلِارد دلار هزینه جنگ و به کشتن دادن صد تنی از سربازانش نمیداشت. با اینهمه نفت طبعاً عامل قطعی در تلاشهای امریکائیان برای بازسازی عراق است. فرانسه و روسیه تا آنجا در پیشبرد منافع اقتصادی خود رفتهاند که اکنون به بهانههای گوناگون با برداشتن تحریم اقتصادی عراق از سوی سازمان ملل متحد مخالفت میورزند ــ همان تحریم که تا پیش از جنگ برای برداشتنش فشار میآوردند!
منظره سیاسی کنونی عراق جای هر اندازه بدبینی را باز میگذارد که در چنان کشور ساختگی با تاریخ خونبارش قابل فهم است. در شمال کردان هستند، خود به دو گروه رقیب تقسیم شده و زیر نگاه تهدیدآمیز ترکیهای که در فرستادن تانکهایش تردید نخواهد کرد. از میان آنها گروه به رهبری طالبانی تا کنون خردمندانهترین مواضع را داشته است و از مایههای امیدواری به آینده است. در مرکز، سنیان بی رهبری مشخص، خود را با از دست دادن موقعیت برجسته گذشتهشان روبرو مییابند و نمیدانند با خطر بنیادگرائی شیعیان چگونه روبرو شوند. شیعیان سه گروهاند که اکنون برسر قدرت در مبارزه ای با یکدیگر، با سنیان و کردان و با امریکائیان در گیرند و مانند همه بنیادگرایان، بیش از منطق برنده به کارد برنده عقیده دارند. دست جمهوری اسلامی در جنایاتی که تا همیِن جا کردهاند احتمالاً درکار بوده است و میتواند به بیش از اینها بکشد.
عراقیان به حق میخواهند صاحب اختیار خود باشند و شیعیان به حق بر اکثریت شصت در صدی خود تکیه میکنند. ولی ما در جهان سوم با متنهای درسی حقوقی سر و کار نداریم. اگر فردا نیروهای خارجی از عراق بیرون بروند یکی از حمامهای خونی که عراق بارها در آنها شسته شده است در انتظار آن کشور خواهد بود و به احتمال زیاد یکی از بسیاری. و اگر در عراق، اکثریت عددی صرف حکومت کند، شیعیان نخست یکدیگر را در پیکار قدرت خواهند کشت و آنگاه یک جمهوری اسلامی نمونه ایران برپا خواهند داشت که برای بقیه عراقیان جز نبرد مسلحانه راهی نخواهد گذاشت. آزادیخواهانی که تا صدام برسر کار بود پروای مردم عراق را نداشتند و امروز هم آماده نیستند ریزه کاریهای دمکراسی باختری را یک روز هم به تعویق بیندازند میباید به پیامدهای دمکراسی فوری خود بیندیشند. امریکا خود را در عراق به هچل انداخته است ولی مردم عراق پس از سی سال از یکی از بدترین حکومتها در هر جا آزاد شدهاند و تا از خود مسئولیت نشان ندهند به سرپرستی دیگران نیاز خواهند داشت.
اکنون درست یا نادرست، نیروهای امریکائی در عرقاند و خیال ندارند به این زودی بروند. عراقیان اگر تن به تقسیم قدرت میان سه عنصر مهم جمعیت عراق بدهند و سنیان از ادامه انحصار سنتی قدرت، و شیعیان از تحمیل حکومت مذهبی دست بردارند ــ و اگر به صدها قدرت طلبی که آرزوی ربودن تکه ای از غنیمت را دارند فرصتی ندهند ــ با امریکائیان مشکلی نخواهند داشت. حکومتهای محلی نیرومند در یک ساختار فدرال و یک نظام عرفیگرا تنها گزینه منطقی برای گروههای مذهبی و اقوامی است که به زور و به میل دیگران باهم کشوری ساختهاند. چنان راه حلی برای طرحهای دراز مدت امریکا هیچ زیانی ندارد و میتوان انتظار داشت که به تحقق آن کمک کند. برای کسانی که رفتار عراقیان را در این چند هفته دیدهاند چنان دورنمائی همان دورنماست و چندان جای خوشبینی نیست. مقامات امریکائی به درجه بالای آگاهی و چیره دستی نیاز دارند که در موقعیتهای مشابه کمتر از آنان دیده نشده است.
سازمان ملل متحد چتر مناسبی برای هر مداخله سیاسی از بیرون است ولی با آزمایشی که شورای امنیت در قطعنامه ۱۴۴۱ و بحران پس از آن داد و اکنون با گروکشی فرانسویان و روسها برسر پایان دادن تحریم اقتصادی عراق، نمیتوان انتظار داشت که امریکائیان به آسانی زیر چنین باری بروند. شاید کارشناسی انگلیسها بتواند کم تجربگی امریکائیان را جبران کند. شاید هم شورای امنیت بتواند با دبیرخانه سازمان ترتیبات عملی برای نظارت بر دوره گذار به نظام سیاسی آینده بدهد.
* * *
- منظره سیاسی کنونی عراق جای هر اندازه بدبینی را باز میگذارد که در چنان کشور ساختگی با تاریخ خونبارش قابل فهم است. در شمال کردان هستند، خود به دو گروه رقیب تقسیم شده و زیر نگاه تهدیدآمیز ترکیهای که در فرستادن تانکهایش تردید نخواهد کرد. از میان آنها گروه به رهبری طالبانی تا کنون خردمندانهترین مواضع را داشته است و از مایههای امیدواری به آینده است. در مرکز، سنیان بی رهبری مشخص، خود را با از دست دادن موقعیت برجسته گذشتهشان روبرو مییابند و نمیدانند با خطر بنیادگرائی شیعیان چگونه روبرو شوند. شیعیان سه گروهاند که اکنون برسر قدرت در مبارزه ای با یکدیگر، با سنیان و کردان و با امریکائیان در گیرند و مانند همه بنیادگرایان، بیش از منطق برنده به کارد برنده عقیده دارند.
هر چه بر سر عراق بیاید سران رژیم اسلامی مجالی برای آسودگی خاطر ندارند. موازنه نیروها در خاور میانه و آسیای جنوب باختری بهطور قاطع دگرگون و یک سویه شده است. امریکا دست گشاده تری برای تغییر منظره سیاسی یافته است. جمهوری اسلامی هم اکنون پرونده کاملی نزد امریکائیان دارد و اگر هم بخواهد نمیتواند از درگیری در اوضاع درونی عراق دست بکشد و پروندهاش سنگین تر خواهد شد. به خوبی میتوان انتظار داشت که از سوئی فشار بر رژیم اسلامی افزایش یابد و از سوی دیگر هر نشانه آمادگی جامعه ایرانی برای پذیرفتن مسئولیت دمکراتیک، توجه نزدیک محافلی را که در پی تغییر نظامهای دیکتاتوری در این منطقه هستند جلب کند. برای مردم ایران فرصتی پیش آمده است که مبارزه با رژیمی را که هر چه بکند به زیان اوست شدت بخشند. حکومت اسلامی اگر به امریکائیان امتیازاتی را که میخواهند بدهد شکست خورده خواهد بود و اگر ندهد به خطر خواهد افتاد. در هردو صورت بحران درونی رژیم سخت تر خواهد شد و اینها همه به سود مبارزه مردم است.
عراق از سوی دیگری نیز بر ایران تأثیر میگذارد: خاور میانهای که جمهوریخواهان اسلامی و اصلاحگران مذهبی، تازه به اندیشه متحد کردنش افتادهاند این است. اگر ایرانیان از تنگنای اسلام در سیاست میخواهند بدر آیند و نگاه خود را بالاتر بگیرند همان بهتر که از خاور میانه درگذرند.
چشمانی که یک ماهی به تلویزیونها دوخته بود منظره عراقیان را در تصویرهای جاندار گروههای بزرگ چپاولگران، فورانهای عواطف لگام گسیخته، انبوه سینه زنان و قمه زنان، نوسانهای ناگهانی حالتهای جمعیت، ترکیب خشم آتشین و درماندگی محض میدید و خسته و به هم برآمده، به یک اشاره انگشت میتوانست از فرستنده پهلوئی، ارکستر جوانان گوستاو ماهلر را (یک ارکستر بین المللی اروپائی) ببیند که به رهبری استادانه “پیر به ولز” فرانسوی در تالاری در جهان آلمانی زبان، یکی از صدها تالاری که هر روز در این قاره صحنه چنان اجراهائی است، اثری را نه از کارهای نه چندان خوشایند خود او اجرا میکرد. آن مناظر، دنیای ماست. این یکی میتواند دنیای ما بشود. خرده گیران میتوانند نسبت اسنوبیسم (مشکل پسندی که گاه با رگه ای از افاده همراه میشود) بدهند. اما کدام عیب بهتر است، ابتذالی که پائین تر میرود یا اسنوبیسمی که اراده والائی در آن است؟
آوریل ۲٠٠٣