ورود به‌«لنگير»

‌‌ ورود به‌«لنگير»  ‌    عصر وارد «لنگير» شديم‌. اين‌ نقطه‌ هم‌ جزء ناحيه‌ زيدون‌ است‌ و با منزل‌ شب‌ گذشته‌، شش‌ فرسخ‌ فاصله‌ دارد. نظاميها طاق ‌نصرتي‌ بسته‌ بودند. به‌محض‌ ورود از عدّة‌ متمركز در «لنگير» ساني‌ ديدم‌ و ابلاغيه‌ ذيل‌ را صادر نمودم‌:  ‌ ابلاغيه‌  ‌ اركان‌ حرب‌ كل‌ قشون‌      «1- 8 …

ادامه‌ی مطلب

مواقع‌ اشرار

‌‌ مواقع‌ اشرار  ‌    از اول‌ خاك‌ «زيدون‌» تا اين‌ نقطه‌ كه‌ قرارگاه‌ اردو است‌، تمام‌ در قلمرو قواي‌ هواداران‌ خزعل‌ و خزعل‌ بود. برادر ميرعبدالله‌ پدرزن‌ خزعل‌ بر اين‌ عدّه‌ رياست‌ داشت‌. حسين‌خان‌ بهمه‌اي‌ نيز در «قلعه ‌اعلي‌» و سالار ارفع‌ بختياري‌ در ميان‌ بهبهان‌ و رامهرمز بودند. امير مجاهد رياست‌ کل قشون …

ادامه‌ی مطلب

ده‌ ملا

‌‌ ده‌ ملا  ‌ پنجشنبه‌ 12 قوس‌    قبل‌ از ظهر وارد «ده‌ملا» شديم‌. راه‌ از «سويره‌» تا اين‌ قصبه‌ دوفرسخ‌ يا قدري‌ بيشتر است‌. همه‌ جا جاده‌ به‌طرف‌ جنوب‌ سير مي‌كند و به‌امتداد رودخانه‌.    «هنديجان‌» كه‌ مهمترين‌ قصبة‌ اين‌ ناحيه‌ است‌ هم‌ رودخانة‌ «زهره‌» را كه‌ از كنارش‌ عبور مي‌كند، هم‌ ناحيه‌ جنوب‌ …

ادامه‌ی مطلب

از ده‌ملا به‌اهواز

‌‌ از ده‌ملا به‌اهواز  ‌ جمعه‌ 13 قوس‌    صبح‌ در اتومبيل‌هاي‌ خود كه‌ بنابر دستور سابق‌ از راه‌ «هنديجان‌» به‌«ده‌ملا» آورده‌ بودند، نشسته‌ به‌طرف‌ اهواز حركت‌ كرديم‌. پسر شيخ‌خزعل‌ با چهره‌ سيه‌فام‌ در اتومبيلي‌ نشسته‌ و براي‌ هدايت‌ ما جلو افتاد. به‌خاطرم‌ گذشت‌ كه‌ هميشه‌ راهنمايي‌ غراب‌ را مشؤوم‌ مي‌دانسته‌اند و من‌ امروز به‌مباركي‌ …

ادامه‌ی مطلب

خوزيان‌

‌‌ خوزيان‌  ‌    گاهي‌ دهات‌ و چادرهاي‌ ايراني‌ ديده‌ مي‌شد كه‌ ساكنان‌ آنها ملبس‌ به‌لباس‌ عرب‌ و متكلم‌ به‌زبان‌ عرب‌ بودند، و دولت‌ به‌آنها اعتنايي‌ نكرده‌ و در چنگال‌ خزعل‌ رها كرده‌ تا به‌تدريج‌ نه‌ تنها دارايي‌ و حيثيّت‌ خود را از دست‌ بدهند، بلكه‌ به‌اصطلاح‌ نسبت‌ به‌ايران‌ به‌كلي‌ بيگانه‌ شوند. زبان‌ خود، مليّت‌ …

ادامه‌ی مطلب

جنايات‌

‌‌ جنايات‌  ‌    در اول‌ محرم‌ 1314، هنگام‌ مغرب‌، همين خزعل‌ جمعي‌ تروريست‌ را وادار كرد كه‌ به‌خانه‌ برادر رفته‌ و او را بكشند. خود نير رفت‌ و در گوشه‌اي‌ پنهان‌ شد. جانيان‌ وارد گشتند و او را و 14 نفر از اقوام‌ را در خون‌ كشيدند. بعد براي‌ اينكه‌ هيچ‌ يك‌ از دودمان‌ …

ادامه‌ی مطلب

ترجمه‌ مكتوب‌ شيخ‌خزعل‌

‌‌ ترجمه‌ مكتوب‌ شيخ‌خزعل‌  ‌ اهواز 10 صفر 1343 حضرت‌ ثقهٌ‌الاسلام‌ آقاي‌ ميرزاعبدالحسين‌ نجل‌ آيهٌ‌الله‌ شيرازي‌ دامت‌ بركاته‌  ‌    «پس‌ از تقديم‌ سلام‌ و واجبات‌ احترام‌، مخفي‌ نماند به‌حضرت‌ عالي‌، پس‌ از آنكه‌ ملت‌ ايران‌ از بذل‌ نمودن‌ نفوس‌ نفيس‌ و قرباني‌ نمودن‌ نفوس‌ زكيه‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌مشروطيت‌ مقدسه‌، كه‌ همان‌ شورايي‌ است‌ …

ادامه‌ی مطلب

تهديد دلسوزانه‌

‌ تهديد دلسوزانه‌  ‌    پنج‌ فرسخ‌ به‌اهواز مانده‌ اتومبيلي‌ در ميان گردوغبار پيدا شد. از اتومبيل‌ من‌ گذشته‌ به‌اميرلشكر جنوب‌ و امير اقتدار رسيد. بعد از چند دقيقه‌ مشارُاليهم‌ به‌نقطه‌اي‌ كه‌ براي‌ اصلاح‌ اتومبيل‌ ايستاده‌ بودم‌، رسيدند و با نهايت‌ اضطراب‌، لرزان‌ و در حال‌ رقّت‌ گفتند:    «اين‌ قونسول‌ روس‌ بود كه‌ محض‌ …

ادامه‌ی مطلب

ورود به‌اهواز

‌‌ ورود به‌اهواز ‌ ‌ جمعه‌ 13 قوس‌    ساعت‌ پنج‌ بعدازظهر به‌اهواز رسيدم‌. عدّهٌ‌ كثيري‌ با اتومبيل‌ و اسب‌ تا نيم‌فرسخي‌ به‌استقبال‌ آمده‌ بودند و هرقدر به‌شهر نزديك‌ مي‌شديم‌، جمعيت‌ مستقبلين‌ افزوده‌ مي‌شد. از جمله‌ سردار اجل‌ پسر خزعل‌ و هشت‌ نفر از روساي‌ عشاير. خزعل‌ بواسطهٌ‌ كسالت‌ يا ترس‌ هنوز به‌اهواز نيامده‌ بود. …

ادامه‌ی مطلب

روز اول‌ توقف‌ در اهواز

‌‌ روز اول‌ توقف‌ در اهواز  ‌ شنبه‌ 14 قوس‌    صبح‌ بر حسب‌ عادت‌ زود برخاستم‌. امر دادم‌ به‌بوشهر تلگراف‌ كنند كه‌ كشتي‌ پهلوي‌ را به‌محض‌ ورود به‌طرف‌ بندر محمّره‌ بفرستند، و مدتي‌ به‌مطالعة تلگرافات‌ واصله‌ گذرانيدم‌. اين‌ تلگرافات‌ پردة عجيبي‌ در برابرم‌ جلوه‌ داد كه‌ هر چند انتظار آن‌ را داشتم‌ ولي‌ تا …

ادامه‌ی مطلب

خزعل‌

‌‌ خزعل‌  ‌    خزعل‌ بالاخره‌ از كشتي‌ بيرون‌ آمد و در منزلي‌ كه‌ براي‌ او تهيه‌ ديده‌ بودند وارد شد. مراسله‌اي‌ نوشته‌ بود كه‌ چون‌ در خود لياقت‌ شرفيابي‌ نمي‌بيند، يك‌ نفر از همراهان‌ محترم‌ خود را نزد او بفرستم‌.    من‌ هم‌ فرج‌الله‌خان‌ بهرامي‌ (دبير اعظم‌) را،  كه‌ از بدو زمامداري‌ با من‌ …

ادامه‌ی مطلب

مواجهه‌ با خزعل‌

‌ مواجهه‌ با خزعل‌ ‌    بالاخره‌ به‌خزعل‌ وقت‌ دادم، كه‌ فردا ساعت‌ ده‌ بيايد.    موقعي‌ كه‌ در ايوان‌ جنوبي‌ عمارت‌ قدم‌ مي‌زدم‌، وارد شد. فوراً به‌پاي‌ من‌ افتاد و بوسيدن ‌گرفت‌. او را بلند كردم‌ و استمالت‌ نمودم‌.    سن‌ اين‌ شخص‌ در حدود شصت‌وپنج‌، قيافه‌اش‌ تاريك‌ و چهره‌اش‌ پژمرده‌ و لبهايش‌ بارگرفته‌ …

ادامه‌ی مطلب

نمايندگان‌ خارجه‌

‌‌ نمايندگان‌ خارجه‌  ‌    اعضاي‌ دواير و روساي‌ قبايل‌ و شيوخ‌ و تجار و كسبه‌ و علما و نمايندگان‌ خارجه‌ و غيره‌ به‌ديدن‌ آمدند.    قونسول‌ انگليس‌ هم‌ وقت‌ ملاقات‌ خواست‌. پذيرفتم‌. آمد و در ضمن‌ تذكر داد كه‌ سرپرسی لرن وزيرمختار نيز با طياره‌ به‌اهواز رسيده‌اند، و به‌ديدن‌ خواهند آمد.    بعد از …

ادامه‌ی مطلب

سر پرسي‌ لرن‌

‌‌ سر پرسي‌ لرن‌  ‌    چون‌ لازم‌ بود از نمايندگان‌ خارجه‌ بازديد بشود، مراسم‌ را انجام‌ دادم‌. از جمله‌ در منزل‌ قونسول‌ انگليس‌، سرپرسي‌ لرن‌ هم‌ ملاقات‌ شد. انتظار داشتم‌ كه‌ وزير مختار با شدت‌ و سختي‌ مذاكره‌ كند و چهرة‌ ناراضي‌ نشان‌ بدهد، يا لااقل‌ از سرگذشت‌ جريانهاي‌ خوزستان‌ مبسوطاً مذاكره‌ نمايد. اما …

ادامه‌ی مطلب

اقبال‌ و اراده‌

‌‌ اقبال‌ و اراده‌  ‌    امروز صبح‌ در ايوان‌ جلو اطاق‌ قدم‌ مي‌زدم‌. همراهان‌ ايستاده‌ بودند. صحبت‌ از ختم‌ غائله‌ و فتح‌ كامل‌ و انجام‌ كار به‌ميان‌ آمد. عموماً اصرار داشتند كه‌ اين‌ كاميابي‌ را فرع‌ بخت‌ و اقبال‌ من‌ قرار بدهند. تنها رئيس‌ كابينه‌ منكر عقايد آنها بود و خودداري‌ نكرد از اينكه‌ …

ادامه‌ی مطلب

جنگ‌ رامهرمز

‌‌ جنگ‌ رامهرمز  ‌    دو شنبه‌ 16 قوس‌    شب‌ تلگرافي‌ از سرتيپ‌ محمدحسين‌ ميرزا فرماندة‌ اردوي‌ اعزامي‌ اصفهان‌ واصل‌ گرديد. معلوم‌ شد در «تنگ‌ كله‌»، نزديك‌ «سلطان‌ آباد»، امير مجاهد را پس‌ از شش‌ ساعت‌ جنگ‌ شكست‌ داده‌ به‌طرف‌ رامهرمز رانده‌اند، و روز 15 قوس‌، اردو به‌رامهرمز وارد گرديده‌ است‌.    «سلطان‌آباد» واقع‌ …

ادامه‌ی مطلب

حركت‌ به‌شوشتر

‌‌ حركت‌ به‌شوشتر  ‌    چون‌ در اهواز كاري‌ باقي‌ نبود، لازم‌ دانستم‌ كه‌ شهرهاي‌ مهم‌ خوزستان‌ را نيز ببينم‌ و اهالي‌ را حساً آگاه‌ سازم‌ كه‌ مركزي‌ جاذب‌ و قشوني‌ منتقم‌ و عدلي‌ شامل‌ و سرپرستي‌ مراقب‌ دارند. فريب‌ اشرار نخورند و به‌دسايس‌ آنان‌ طوفان‌ خرابي‌ را به‌مولد و منشاء خود جلب‌ نكنند. هميشه‌ …

ادامه‌ی مطلب