مسئولیت شخصی و شرایط سیاسی و اجتماعی در انقلاب اسلامی / گفتگوی فرخنده مدرس با داریوش همایون

‌  ‌
در اینجا به اهمیت بلوغ عاطفی که باز هیوم و دوست همفکرش آدام اسمیت بر آن تاکید داشتند و فضیلت‌های مدنی از آن می‌زاید می‌رسیم. سرامدان جامعه بیش از دیگران نیاز به چنان بلوغ و چنان فضیلت‌هائی دارند. تسلیم شدن به توده‌های به هیجان آمده، توده‌هائی که خود سرآمدان به هیجان آورده بودند، همواره در شکست و بدبختی فرو می‌رود. آن چوپان که با نی سحرآمیزش پیشاپیش گله به پرتگاه افتاد بهترین تمثیل در این جستار ماست. آیا گناه ما به گردن دیگران بود؟ آری، گناه دیگران نیز به گردن ما بود.
‌  ‌

راه حل سیاسی مسئله مذهب / داریوش همایون

آخوند‌ها خود متوجه شده‌اند که یکی بودن شریعت با سیاست شمشیری دو دم است؛ سیاست آنها شریعت را سراسر با پیامد‌های ترسناک برای آینده مذهب در ایران گرفته است. 

نقش انقلاب مشروطه در تحول تعلیم و تربیت ایران / دکتر جلال متینی

به‌مناسبت درگذشت دکتر جلال متینی مراتب تسلیت قلبی و سرشار از احترامات فائقه خود را خدمت اعضای خانواده ایشان اعلام داشته و نوشته زیر را که برگرفته از فصلنامۀ تلاش شماره ۲۶ سال ۱۳۸۵ ـ ویژه‌نامۀ صدمین سالگرد مشروطه است، به‌یاد گرانقدرشان به خوانندگان علاقمند به‌تلاش‌های علمی و سرشار از ایراندوستی ایشان تقدیم می‌کنیم. یادشان ارجمند و نامشان جاودان باد!

اندیشۀ ایرانشهری به محک شواهد تاریخ ایران باستان / امید غیاثی

در نهایت نیز می‌توان گفت ورای همه بحث‌های تفسیری در تاریخ ایران باستان، اندیشه ایرانشهری در نظام فکری طباطبایی، هر دو مفهوم باستانی «ایران» و «شهر» و نسبتی که در سده‌های بعد تا به امروز با آن‌ها داشتیم را کلیدی نشان می‌دهد. به تعبیری که می‌توان از متفکر آلمانی، راینهارت کوزلک وام گرفت، این دو مفهوم به یک معنا، مفاهیم پایه‌ای و بنیادین برای تمدن ایرانی هستند و این دستاورد بزرگی است. در نهایت می‌توان گفت اهمیت طباطبایی برای ما در افقی ست که به ما نشان داد و همواره باید نظام فکری او مورد بررسی علمی مخالفان و موافقان قرار گرفته تا زوایا و خبایای آن بیشتر مشخص گردد.

به مناسبت زاد روز گرانقدر فیلسوف تاریخ و فرهنگ ایران جواد طباطبایی / منصور هدایتی

جواد طباطبایی فیلسوف تاریخ و فرهنگ ایران، به پشتوانه توان علمی خود، «ایستاده در ایران»، موفق گردید «میراث معنوی» خود درباره «ایران» را که حاصل بیش از نیم سده تلاش و «جنگ» جانکاه بود؛ طی راهی سخت و طولانی «که از ناجوانمردی هیچ کم نداشت» و «در محدوده خط امانی از دیوان قضا»ی حکومت اسلامی، هم چون گنجینه و «منبع» گرانبهای علمی و ماندگار بر زمین سخت و پهناور و کهنسال ایران برای همیشه به‌یادگار بگذارد. تکرار این نکات آنگاه اهمیت بیشتر پیدا می‌کند که بدانیم، جواد طباطبایی پس از «انقلاب اسلامی» سال پنجاه‌وهفت «ایستاده» در ایران، «راه» سخن گفتن و نوشتن گشود و به همین مناسبت می‌گوید: «شیوه نوشتن من از نوع خاصی است که لئو اشتراوس منطق آن را توضیح داده است». و آن «نوشتن تحت منطق سرکوب» بوده است.

فایل پی دی اف کتاب بالیدن بر بستر اندیشۀ دکتر جواد طباطبایی

کیانوش، کیانوش‌ها، چه جوانی، چه جوانانی به سوی مرگ رانده شدند، چه جوانانی.
آنها که در ایران در قدرتند، هیچ نیستند، هیچ نیستند و حتی نام آنچه میکنند، حکمرانی نیست. قتل عمد است. مشتی قاتلند. آنها عصاره‌ی روان‌پریشی، تعصب، تجاوزگری به ذهن و جسم و روان، پدرسالاری، عقب ماندگی و جهل هستند. این وطن برای آزادیخواهان و آنها که روحشان در جسمشان نمی‌گنجد، برای آنها که آرزویشان آبادی و آزادی‌اش است، وطن نشد، چون خود در هزارتوی جهل و خشونت محبوس است. قاتلین عمد به نام حفاظت از وطنی که از ما گرفته‌اند، به جان ساکنینش افتاده‌اند. آنها این وطن را غصب و معنای وجودی‌اش را تهی‌ کرده‌اند.
کیانوش جان، اگر تو نباشی، اگر هزاران دیگر مثال تو نباشند، سقوط این وطن قطعی خواهدبود. کیانوش جان، برای جوانی نکرده، برای زندگی در حسرت، برای تمام رنحهایی که به جرم آزادیخواهی بر تو تحمیل شد، اشک می‌ریزیم اما سر خم نمی‌کنیم.
بله، این زندگی یک وطن به کیانوش و کیانوش‌ها و به همه‌ی ما بدهکار شد.
قرارمان این است که این وطن را بازپس بگیریم. یاد تو و هزاران عزیز دیگر و بهای سنگینی که پرداختید ما را متعهد کرده است که تا زنده‌ایم، بر سر این قرار بمانیم.
مرگ ناخواسته‌ خودخواسته‌شده‌ی کیانوش سنجری را به خانواده و عزیزانش، به دوستان و همرزمانش و به همه‌ی آزادیخواهان تسلیت می‌گویم.

نیلوفر بیضایی
۱۵ نوامبر ۲۰۲۴

بهای وحدت سیاسی و تمامیت ارضی / جلال متینی

باید در نظر داشت که شاه اسماعیل و پدر و نیایش شیخ حیدر و شیخ جنید هیچ یک مطلقاً به ایران نمی‌اندیشیدند. کوشش آنان تنها منحصر به این بود که با کمک بی دریغ ترکان متعصب شیعۀ آسیای صغیر و دیار بکر و شام، سرزمین مستقلی برای شیعیان به وجود بیاورند، و این کاری بود که سرانجام به دست شاه اسماعیل در ایران انجام پذیرفت. حقیقت آن است که وقتی اسماعیل در ۱۴ سالگی قیام و در ۱۵ سالگی تاجگذاری کرد، نه به ایران می‌اندیشید و نه به وحدت سیاسی ایران. البته حاصل فتوحات او، هم به وحدت سیاسی ایران انجامید و هم به رسمیت یافتن مذهب شیعه در سراسر ایران.

درسی برای خودمان

نمی دانم و اگر هم بدانم هیچ اهمیتی ندارد که آن زن انقلابی بود یا ضد انقلاب، پرستو بود یا پروژه بگیر، روانی بود یا سالم، هنجار بود یا هنجار شکن،حق داشت یا نداشت، رفتارش درست بود یا نبود، مادر بود یا فرزند، هر چه که بود من زنی تنها دیدم که میان تن‌‌های ترسو، تنهایی و ترسویی همه ما را فریاد‌ می‌زد!

«که ناچار فریاد خیزد ز درد» / علی کشگر

طبیعی است در جامعه‌ای که؛ وظایف انتلکتوئل (اندیشه‌مند عمل‌گرا) با اینتلیجنتسیا (درس‌خواندگان) جابجا شود، تباهی آغاز خواهد شد. در سال‌های انقلاب اگر روشنفکران اهل فکر و اهل سیاست در کنار گزارشگران بولتن‌نویس حضور می‌داشتند و بر بستر اندیشه‌های عرفی و قوانین عرفی و با تکیه بر دستاوردهای هشتاد سالۀ تجددمان و انقلاب مشروطه در برابر نیروهای به غایت ارتجاعی آخوندها و نیروهای چپ ضد ایران و آلت‌دست بیگانگان در یک جدال فکری می‌ایستادند و به این پرسش پاسخ می‌دادند که چه شد، که طبقۀ متوسط جامعۀ تحصیل کرده، استادان و دانشجویان و محصلین زیر تاثیر افکار ارتجاعی آخوندها و چپ‌های بیگانه‌پرست قرار گرفتند؟ نیروهایی که در اصل، می‌بایستی ستون و پایه‌های اجتماعی نظام پادشاهی مشروطه می‌بودند و از بقدرت رسیدن رژیم اسلامی جلوگیری می‌کردند و مانع چنین سرنوشتی شومی که امروز در ایران شاهد آن هستیم می‌شدند.

کتاب بالیدن بر بستر اندیشۀ دکترجواد طباطبایی منتشر شد
«وطن‌پرستی و ایران‌دوستی لوازمی دارد»! / فرخنده مدرّس

طباطبایی که در آن هنگامۀ شکست پُروهن، سی‌سالی بیشتر نداشت، و تا پیش از سی‌سالگی تاریخ، فلسفه و ادبیات هزاره‌ای ایران را آموخته بود و در بهترین دانشگاه‌های رسمی و غیررسمی جهان غرب درس‌آموختۀ تاریخ، فلسفه و سیاست و حقوق غرب شده بود، چه شد که آمد تا «فکر» و «تاریخ فکر» در ایران را زیر ـ و ـ رو کند و الزامات و «لوازم وطن‌پرستی و ملت دوستی» مدرن ایران را بشناساند. و نامش چنان نام‌آور شود که مدعیانی را که در پست و مقام و به موقع، از عهدۀ حفط ایران برنیامدند، بجای عبرت‌گیری، دچار غبن و غرض کند. آن «امر ملی» یعنی ایستادن و درافتادن با افکار پلید انقلاب اسلامی، را که در اصل اگر «مدیران»، «کارگزاران»، «وزیران» و «وکیلان» ایران، پس از نسل فروغی و حکمت و سیاسی و قوام و…، از عهدۀ آن برمی‌آمدند، ما امروز اینجا نبودیم که هستیم! طباطبایی آمد تا کمبود و کاستی بزرگی که در دهه‌های آخر پیش از انقلاب نحس پنجاه‌وهفت وجود داشت، یعنی خلآ اندیشه و آگاهی ملی، را جبران کند و به «ما» و نسل‌های آیندۀ ایران بیآموزد که راه «ایستادن بر ایران» و لوازم علمی و فلسفی و فرهنگی دوست داشتن ایران چیست و چگونه است! اکنون هجمه و توهین، بر مقام و مجد طباطبایی، از جمله نسبت کذب «عمامه‌دار بودن» وی، بی‌تردید کارساز نیست.

ویدئوی کامل و با زیرنویس فارسی سخنرانی پذیرش جایزه سالانهٔ بنیاد ریچارد نیکسون با عنوان «معمار صلح»
حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس قابل مذاکره نیست

& bsp;

در دفاع از «مشروطۀ نوین» دلاور باشیم! /بخش دوّم / فرخنده مدرّس

کیان و حیثیت ملت بودن، نزدیک به دوسده‌ونیم است که در جهان، از انقلاب فرانسه و یک‌سده‌واندی‌ست که در ایران، از انقلاب مشروطه، تثبیت شده است؛ اصلِ «حاکمیت ناشی از ملت است»، اصلِ «همۀ قوای مملکت ناشی از مردم است» و اصلِ «اقتدار اگر از ارادۀ ملت ناشی نشود قابل اعمال نیست»! حال اگر ملت‌ها، در گزینش حکومت‌هایی که بر مبنای ارادۀ آنان حکومت نمی‌کنند، غفلت کردند، باید تلاش کنند تا غفلت خود را جبران کنند. و اگر جبران نکنند، حکومت‌های فاسد می‌مانند و روند تضعیف و فروپاشی نیز ادامه خواهد یافت. بنابراین برای جلوگیری از نابودی فرّ ملت‌بودگی، مردمان باید خود راه «بازگشت به حاکمیت ملی» خویش را، به اتکای نیروی خود هموار کنند. هیج رژیم سرکوبگری یارای مقاومت در برابر عزم و ارادۀ ملتی منسجم و یکپارچه‌ را، نخواهد آورد.

پیکار بی‌امان مردم، علیه جمهوری اسلامی می‌تواند به بزرکترین عامل بازدارندگی حمله نظامی به ایران بشود. اما اگر کار به جایی بکشد، که از میان برداشتن این رژیم به دست دیگرانی از بیرون از مرزهای ایران بی‌افتد، حتا به دستِ «قسم‌خورده‌ترین» دوستان تاریخی ایران، نتایج پرآسیب آن برای کشور و ملت ما بسیار ناگوار خواهد بود. به همان میزان که سیر اضمحلال و تضعیف کشور که مدتهاست، با وجود جمهوری اسلامی، درگیر روند آن هستیم، سخت ناگوار خواهد بود. اما، نه آن مرگِ در جنگ و نه این مردن تدریجی، سرنوشت محتوم ما نیست. اصلاً شایستۀ ملت ایران نیست!
‌ ‌
مردم ایران، اگر نخواهند آن دو سرنوشت را، همچون تقدیر محتوم خود، پذیرا شوند، راه دیگرشان پیکار و ایستادگی در برابر جمهوری اسلامی است، با آمادگی و سازماندهی هر چه گسترده‌تر، بر گرد رهبری شاهزاده رضا پهلوی و حمایت‌های سازمان‌یافته‌تر و گسترده‌تری از اقدامات ایشان در جلب حمایت دولت و افکار عمومی کشورهای دیگر به ویژه کشورهای غربی در دفاع از مبارزات مردم ایران و اعلام وسیع و ایستادگی بر این‌که مردم ایران خواهان هیچ جنگی با هیچ کشوری نیستند. در این زمینه باید از جهانیان خواست که حساب مردم ایران را از رفتار تنش‌آفرین و آشوبگرانۀ جمهوری اسلامی جدا کنند. زمینۀ این تفکیک را تنها مبارزات مردم ایران علیه جمهوری اسلامی ایجاد می‌کند و بی‌تردید مانعی در برابر حمله به ایران خواهد بود. در رساندن پیام صلح‌جویی ملت ایران و در عین حال اعلام بیزاری از کنش جنگ‌افروزانۀ رژیم اسلامی، در مجامع بین‌المللی، از تبلیغات سخیف حامیان جمهوری اسلامی نباید هراسید و در برابر لفاظی‌های دروغین و شعاری آنان نباید کوتاه آمد. با جلب حمایت افکار عمومی و دولت‌های دیگر باید هر روز حلقۀ محاصره از بیرون و درون را بر گرد رژیم اسلامی و اعوان و انصار آن تنگ‌تر و آن را به فرصتی برای تضعیف هرچه بیشتر و شکست نهایی و برچیدن بساط جمهوری اسلامی بدل نمود.

در دفاع از «مشروطۀ نوین» دلاور باشیم! / فرخنده مدرّس

پادشاهان پهلوی در اصلاحات خود در عمل پای‌بند به ذات مدرن مشروطیت، به مثابۀ دوران جدید ایران، بودند و از این منظرگاه، در قیاس با دوره‌های پیش و پس از خود، جایگاه تاریخی و استثنایی یافتند. مضافاً این‌که شناختِ حقیقتِ تاریخیِ مشروطیت، به معنای توانایی در روشن کردن مختصات جایی‌ست که «ما» آنجا را خاستگاه‌ اهداف و افکارمان دانسته و به مردم وعدۀ بازگشت به آن و آغازی دوباره از آنجا، برای پیش‌تر رفتن، را می‌دهیم. اگر مشروطیت روند تجدد ما است و در مدرنیته تکرار و توقف معنا ندارد، پس ایستایی بر ۱۲۸۵ و یا در جازدن در ماقبل ۱۳۵۷، با همۀ دستاوردهایشان، آغازِ ماندن و درجازدنِ تازه‌‌ای‌ در گذشته است. خاستگاه این توقف و درجازدنِ تازه، نفهمیدن نقش دستاورد، به منزلۀ شالودۀ حرکت بالاتر و پیشرفته‌ترِ بعدی، خواهد بود.

پیامی به دوستان ملت ایران در سراسر خاورمیانه

« نوشته‌های قدیمی‌تر