مقدمه
ایران از لحاظ تاریخ، مملکتی است که حوادث آن با سایر ممالک عالم تقریباً قابل مشابهت نیست. انقلابات بزرگ و حوادث عظیمه که در این سرزمین بهوقوع پیوسته نظیرش را در کمتر از ممالک میتوان استقصا کرد. با ذکر این مقدمة مختصر فراموش نباید کرد که از حیث مدارج اخلاق و روحیات، اوضاعی که در دوران یکصدوپنجاه سالة سلطة آل قاجار برای مملکت تمهید گشته، فساد اخلاقی و تبدلات روحی آن هیچ کم از نائرههای اسکندر و مغول نبوده و اگر اخلاقیات کنونی ایران را با احوال دورة استیلای اسکندر و مغول مطابقه نماییم، شاید قابلتطبیق و مقایسه باشد.
چنانکه تمام ایرانیان عقیده دارند فقط باید متذکر شد که مزاج ایرانی یکصدوپنجاه سال است که با تمام معنی و مفهوم مسموم گشته و باید فکر کرد که چه تزریقات سریعالاثری باید پیدا کرد که این مریض مسموم یکصدوپنجاه ساله را بهبودی بدهد.
یکی از آن سموم مهلک، رخصتی است که لاابالیانه، از دربار قاجار در مداخل مستقیم اجانب بهامور داخلی این مملکت داده شده و تقریباً ظهور این خانواده مصادف میشود با مداخلات اجانب در کار این مملکت که شرح این قضیه مبسوط و تفسیر آن بهعهده مورخین آتیه موکول خواهد بود. من فقط بهذکر این جمله مبادرت میکنم که در تمام ایام زمامداری خود بههر موضوعی که خواستهام وارد شوم و بهاصلاحی دست بزنم، فوراً مداخله اجنبیان و اعتراضات آنان موجب تعویق امر و وقفه کار شده است.
بهاین لحاظ، فقط من میدانم که از موفقیتهای خود در ضمن اصلاحات قشونی و سرکوبی متمردین و خاتمه دادن بهملوکالطوایفی و راه انداختن چرخهای مقدماتی این مملکت چه خون دلی خورده و چه مصائب و متاعب فوق انتظاری را تحمل کردهام.
سالیان دراز قوای مرکزی دولت قادر بر عبور از خط لرستان و ورود در آن سامان نبود. جنگهایی که بین نظامیان من و رؤسای عشایر متمرد لر در آن صفحه بهوقوع پیوست، تاریخیجداگانه دارد که حقیقتاً قابل تدوین است.
من سرکوبی اشرار لرستان و تخته قاپو کردن آنها را از آن جهت وجهة همت خویش قرار دادم که بتوانم خط فاصل بین خوزستان و عراق را مفتوح نمایم، و خوزستان را که در تمام ادوارسلطنت قاجار لانة ناامنی و قتل و غارت و یاغیگری و عدم اطاعت بوده است، امن و آرام سازم و بهخودسریهای یک خائن وطنفروش که خود را امیر مستقل این خطه خوانده است خاتمه دهم. بهمجرد اینکه حقیقت این نیت بر دشمنان سعادت ایران روشن شد فوراً افق سیاست خارجی رنگهای تیرهتری بهخود گرفت.
همة منافقان گرد هم آمدند و شالودة اجتماع مشؤوم و منحوسی را بهنام کمیته «قیام سعادت» در خوزستان طرح کردند.
اعضای کمیته مزبور که در رأس آنها شیخ خزعل واقع است قسم نامهای تهیه و با مأمور مخصوص پیش شاه بهپاریس فرستادند و او نیز بدون آنکه متفرس بهدنبالة اعمال آنها شود، حکم انعقاد کمیته مزبور را تجویز کرد.
قبل از عزیمت شاه بهفرنگ با وجود اصراری که من در توقف او داشتم و ضمانت بقای سلطنت او را میکردم، او بهایادی خارجی توسل میجست و بالاخره برای اعمال نظر شخصی و آزاد بودن در توسلات خارجی عزیمت پاریس کرد.
هنگام عزیمت بهکرمانشاه در حوالی خرابههای سیاهدهن قزوین بعضی از ملتزمین رکاب او را از مسافرتهای متواتر بهفرنگ تقبیح کرده بودند. امّا شاه بهرئیس کابینه من و چند نفر دیگرصریحاً گفته بود که او برای تماشای خرابههای سیاهدهن و غیره خلق نشده، هر روزی که در ایران باشد، یک روز از تماشای مناظر دلگشای نیس و پاریس عقب خواهد ماند!
با این حال من قبول نمیکردم که کسی بهسلطنت یک مملکتی تا این درجه مجنونانه نگاه کند و چنانکه گفتم تصوّر من آن بود که چون در نتیجه ملاحظات دقیقه در شهرهای فرنگ تهران را نظیر پاریس نمیبیند و وسایل پاریس کردن تهران هم برای او فراهم نیست عصبانی شده و مبادرت بهذکر این جملات کرده است.
نظیر این فکرها برای من که چهارسال تمام عملاً سلطنت ایران را حراست کردهام حقیقتاً امیدبخش بود و بهخود تسلّی میدادم که در پرتو این احساسات رقیقه شاید بتوانم کشتی شکستة این مملکت را از چهار موجة اقیانوس طوفانی سیاست رهایی بخشم.
اما در موقعی که تصمیم شاه را در انعقاد کمیته «قیام» و برانگیختن چهار نفر خائن و هزاران دزد بر ضد مرکزیت مملکت فهمیدم بهعلمالیقین دانستم که تصوراتم دربارة این شخص تخیلات بیموضوعی بوده و عقاید قلبی و قطعی او همان است که در سیاهدهن قزوین صریحاً بهرئیس کابینه و سایر همراهان گفته است. فهمیدم که حقیقتاً نه تنها بهسلطنت خود و حیثیت ایران لاابالی و بیاعتناست، بلکه عداوت و دشمنی نسبت بهاین مردم بیچاره را هم در فکرخود خطور داده و از روی عناد و لجاج و خصومت با نوع است که دههاهزار نفر دزد غیر مطیع را بر ضد مرکز مملکت برانگیخته است. آیا او نمیفهمد که امیر مجاهد لر و خزعل بادیهگرد و والی صحرانشین نمیتوانند در راه سعادت یک مملکتی کمیته بسازند؟
آیا او نمیداند که ورود متمرّدین و جمعیتی که در هر صدهزار آن، دو نفر، سواد خواندن و نوشتن ندارند، تا کجا و تا چه مرحلهای اعراض و نوامیس و حقوق مردم بیچاره را تهدید مینماید؟
آیا حقیقتاً ایران در قرن بیستم سعادت خود را از قیام امثال یوسفخان بختیاری و غلامرضاخان پشتکوهی انتظار باید بکشد؟
علیایّحال طمع شاه و پول خزعل و سیاست ماهرانه خارجی بر افق این مملکت سیاست تازهای را نقش کرده و زوال آن را با بهترین نقشه که ممکن بود ترسیم نموده است.
حقیقتاً هم، نقشه را ماهرانه کشیدهاند زیرا بهخیال خود راه ورود مرا بهخوزستان از هر طرف مسدود کردهاند و غیرممکن بهنظر میآید که قوای نظامی قادر باشد با وجود رؤسای متمرد عشایر لر و بختیاری و پشتکوهی با آنهمه طغیان و گردنکشی و ضمناً با وجود تمایل صریح شاه، خود را بهمرکز ایالت خوزستان برساند.
مقصود از این نقشه چیست؟
خیلی مختصر و مفید: استقلال معادن نفت جنوب و کوتاه کردن دست ایرانی از منافع آتیه آن.
****
خلاصه بعد از آنکه کار لرستان را پرداختم و ساخلو آن حدود را مرتب کردم و تشویقی که لازم بود از عملیات قشون بهعمل آوردم، بلافاصله عازم تهران شدم. پس از ورود معلوم گردید، نقشه محاصره خوزستان با نقشه حفظ استقلال آن از مدتی قبل پیش بینی شده و همچنانکه من استنباط کردهام، قرار راجع بهاین امر، از مدتی قبل طرحریزی گشته است.
همه با هم متحد و هم قسم و همه متحدالکلام و همه در تحت عنوان شاهپرستی و اعاده شاه، مبادرت بهزشتترین اعمال میکنند.
اطرافیان شاه در مرکز، شروع بهجوش و خروش کردهاند و فراکسیون اقلیت مجلس شورای ملی بهاعتبار خزعل شروع کردهاند بهتطمیع اهالی و خرج پول، و جراید منتسب بهاقلیت نیز هتاکیهایی را آغاز نمودهاند که بهکلی بیسابقه است.
در اولین دقیقه ورود بهتهران و دخول در عمارت شخصی که برای صرف چای و احوالپرسی از نزدیکان خود در حیاط روی نیمکت چوبی نشسته بودم و میخواستم برای رفع خستگی راه و شستن گردوغبار بهحمام بروم، وزیر پستوتلگراف، تلگراف ذیل را که از طرف خزعل بهمجلس شورای ملی مخابره شده بهدست من داد.
از اهواز بهتهران
توسط سفارت معظم دولت علیه اسلامیه ترکیه مقیم تهران دامت شوکته
ساحت مقدس مجلس شورای ملی شیدّالله ارکانه
«بالاخره مظالم وتعدیات اسلامکش آقای رضاخان سردارسپه و تجاوزات آزادیشکنانه چهلماهة مسبب حقیقی کودتا، ما را وادار نمود که پس از آنهمه مسالمت و خونسردی و تحمل و بردباری و مقاومت در مقابل تخطیّات، نظر بهاختلالاتی که در نتیجه غرضورزیهای بیموقع مشارالیه و آز و طمع نامحدود و جاهطلبی و حس سلطنتجویی و اقدامات و جسارتهای مملکت خراب کن او بهعالم اسلامیت و قانون مقدس اساسی روی داده است، بهنوبه خود قیام کرده و قدم بهعرصة نهضت گذارده، تکلیف حتمیّة اسلامی و احساسات بیآلایش اسلامی خود را نسبت بهجامعه ایرانیان آزادیطلب انجام نماییم و مخصوصاً برای رفع هرگونه سوء تفاهمی که مبادا این قیام که بهنام «قیام سعادت» خوانده میشود و این نهضت و جنبش اسلامپرستانه ما را که صرفاً برای حفظ استقلال و مذهب مقدس اسلام و تأمین آزادی ملت و مملکت و استقرار قانون محترم اساسی و مشروطیّت است، تمرّد از اطاعت دولت جلوه دهند این تذکّرنامه را بهوسیله آن سفارت دولت علیه اسلامی، بهساحت مقدس مجلس شورای ملی تقدیم مینماییم، که هیچگاه سوابق خدمتگزاری و امتحاناتی را که در هر موقع نسبت بهانقیاد و اطاعت دولت دادهایم فراموش شدنی نخواهد بود، و بهترین دلیل صدق دعوی و اثبات بیغرضی اطاعت و تمکین دو سالة اولیه کودتاست، که چون در بدو امر پردة غفلت رویکار افتاده و مقالات و تردستی مبنای اقدامات اولیه مشارالیه، حسبالظّاهر ملت ایران را بهاصلاحات اساسی و آتیه درخشانی تطمیع و امیدوار کرده بود، لذا ما هم بهنوبه خود برای پیشرفت سعادت ایرانیان و ترقّی و تعالی مملکت در مقابل احساسات مصنوعی مشارالیه تسلیم شده، و از قبول هر تحمیل استنکاف نکرده، و نسبت بهاوامر مرکزی از بذل مال و جان و هرگونه فداکاری و جدیتی، مضایقه و خودداری نمینمودیم. ولی اینککه خوشبختانه یا بدبختانه از یک سال بهاین طرف، حقایق امر مکشوف و معلوم شد که نیّت سوء این شخص و همراهانش، و مبنای عقیده مشارالیه صرفاً روی اصول ثروتپرستی و سلطنتطلبی و دیکتاتوری و بالاخره اضمحلال لوای مقدس اسلام و پایمال کردن قانون محترم اساسی و مشروطیت است، و ما هم در مقابل این منظرههای وحشتناک و مخاطرات قطعی که مذهب و مملکت و ملت را تهدید مینمود، بهحکم حفظ حدود اسلامیت و بقای حقوق ملت و مملکت مقدم بهاین نهضت شده و شخص سردار سپه را یک نفر دشمن اسلام و غاصب زمامداری ایران و متجاوز بهحقوق ملت شناخته و حاضر شدیم تا آخرین نقطه توانایی و امکان بهدفع این سم مهلک کوشیده، موجبات حفظ قانون اساسی مملکت و عظمت اسلام و آزادی هموطنان را فراهم سازیم، و در راه حصول نتیجه و پیشرفت مرام خود هم پس از فضل خداوندی و توجه ائمّة اطهار علیهالسلام و معاودت دادن ذات اقدس اعلیحضرت شاهنشاهی ارواحنافداه، که استقرار قانون اساسی و استحکام مبانی مجلس شورای ملی مربوط بهسایه شاهانه او است، از بذل جان و مال مضایقه و خودداری نخواهیم داشت»
خزعل
تلگراف را خواندم. مضامین آن هر چند بهکلی غیر مترقّبه بود، تغییر چهره در من نداد. من از قتل عام نظامیان در بختیاری و قرائنی که از لرستان در دست داشتم، و همینطور از طرز حرف زدن و طرز تلقینات ایادی خارجی که کاملاً بهبطون آن آگاهم، استنباط وقوع قیام و وصول این قبیل تلگرافات را نموده بودم.
چنانکه همان روز ورود بهتهران، قبل از دخول بهعمارت شخصی، دوسه مرتبه بیصبرانه از سفارت انگلیس با تلفن سوآل کرده بودند که آیا من وارد شدهام یا خیر؟ بدیهی است این سوآل مکرر آن هم با عجله، طبیعتاً یک مقصود مهمی را خاطر نشان میکرد.
اشخاصی را که بهاستقبال من آمده بودند مرخص کردم و با وزراء مشاوره نمودم. هیچ کدام نتوانستند فکر تازهای بهمن بدهند.
بلافاصله نماینده انگلیس بهدیدن من آمد و بدون مذاکرات مقدماتی، فوقالعاده اظهار تاسف از وصول تلگراف خزعل نمود و ضمناً اظهار داشت که حقایق امر را بهخلاف آنچه که مکنون است، مستور نگاهداشته و اظهار عقیده میکرد که با یک طرز خوشی این کار باید ترمیم شود که منجر بهجنگ وجدال نگردد. میگفت: «اینها دارای جمعیت خیلی زیاد هستند و مقاومت با آنها مشکل است و چون وحشت داریم که نسبت بهلولههای نفت نیز خساراتی وارد آید بهاین لحاظ مصلحت نخواهد بود که با قیامیون آغاز ستیزه بشود، بلکه از روی مسالمت باید رفع حوائج آنها را نمود.»
من که هم بطون سیاستهای خارجی را عملاً سنجیدهام، و هم از مدلول این تاسفات معکوس، حقایق اولیه امر را درک کردهام، و هم معتاد بهقبول اینگونه تاسفات نیستم، با کمال قدرت بهمخاطب متاسف خود خاطر نشان کردم که چارهای نیست جز آنکه خزعل رسماً تلگراف خود را تکذیب نماید، و از شرارت خود معذرت بجوید، و الا شخصاً بهخوزستان عزیمت کرده و گردن او و همراهانش را خواهم کوبید.
او تمام را در جواب، از پیشرفت من اظهار یاس کرد و باز عدم صلاح دولت ایران و کمپانی نفت جنوب را در مبادرت بهجنگ خاطر نشان مینمود و ضمناً گوشزد میکرد که وقوع جنگ در محل طبعاً مستلزم خسارت کمپانی است و خسارت کمپانی و لولهها نیز مستلزم وساطت و مداخله مستقیم آنها خواهد بود و فوق العاده اصرار کرد که از تجهیز اردو و اعزام قشون بهآن صفحه خودداری شود.
مخصوصاً چون استنباط کرده بود که علت غائی عزیمت من بهلرستان، باز کردن خط خرمآباد و سوق قشون بهدزفول و خوزستان بوده، بیاندازه اظهار وحشت و اضطراب کرده و قطعاً در صدد اعمال نظر برآمده، که مبادا قشون و اسلحه و غیره بهساحت خوزستان اعزام شود. نظایر همین اظهار وحشت و تهدیدات را هنگامی که در لرستان اقامت داشتم از طرف آنها مشاهده کرده بودم. البته من توجهی بهاین مطالب نکرده، نمیتوانستم از تصمیم خود صرفنظر نمایم. برای من غیرمقدور بود که مانند دیگران بنشینم و تماشاچی قضایا باشم و بهامثال خزعل اجازه بدهم بهاین صراحت در مقام خودسری و شرارت برآیند.
من نمیتوانستم در مرکز مملکت بنشینم و ببینم که جراید بینالنهرین و شامات، خزعل را امیر بالاستقلال خوزستان معرفی نمایند.
قشون من نمیتوانست اجازه دهد که امیر مصنوعی جدیدالولاده، با تقدیم مختصر پولی بهشاه و اعطای مبلغی بهخائنین مجلس و مرکز، و اخذ دستور صریح از مقامات خارجی، اعلان تحت الحمایگی خارجی را رسماً بدهد، و یکسره، ایران و ایرانیت را از مّد نظر دور و فراموش نماید.
در این صورت بدون آنکه توجه عمیقی بهکلمات مخاطب خود نمایم، برخاستم و عین عقایدی را که او خیال کرده بود در وجود من موثر سازد بهمزاج او تحمیل کردم.
از ذکر این حقیقت نیز صرفنظر نمیکنم که با وجود این خودسری و شرارت خزعل و با وجود تلگرافی که بهمخالفت من بهمجلس شورای ملی مخابره کرده بود، و با وجود آنکه در ضمن کلمات و نگارشات، عقاید وطنپرستانه مرا مجروح ساخته بود، معهذا بیمیل نبودم که این موضوع طوری خاتمه پذیرد که منجر بهاردوکشی و خونریزی نشود. بهدو دلیل:
اول آنکه خزانه دولت تهی است و توانایی آن را ندارد که از عهده مخارج اردوی کاملی که من مجبور بهتجهیز آن هستم برآید و چون در بودجة وزارت جنگ هم این وجوه پیشبینی نشده، تدارک آن مورث اشکال عمده خواهد بود.
دویم با وجود آنکه قسمت عمدة عمر خود را در جنگ گذراندهام، معهذا در این موقع راضی نبودم که نطع خونریزی در صفحة خوزستان گسترده شود، زیرا بالاخره غالب و مغلوب ایرانی هستند و هر نفری که کشته شود، عاقبت از نفوس این مملکت کسر شده است و قلباً مایل نبودم، در ایران دو صف ایرانی متشکل و جنگ داخلی شروع شود و خارجیان دامنزن آتش این معرکه باشند و تماشا کنند.
پس متظاهر بهاین عقیده گشتم که اگر خزعل مدلول تلگراف و شرارت خود را تکذیب کند و معذرت جوید، از تقصیر او صرفنظر خواهم کرد.
این جلسه همینجا خاتمه یافت و قرار شد، با اندرز و نصیحت وسائل تقدیم معذرت خزعل را فراهم آورند.
بر من چیزی پوشیده نبود و میدانستم که تمام این مذاکرات، در ضمن یک سیاست معینی، مشغول جریان است. میدانستم که تمام این صحبتها برای اغفال دولت من است. معهذا مجبور بهقدری تامل بودم، زیرا اگر چه میدانستم این وقتگذرانی ممکن است فرصتی بهدشمن بدهد، که نواقص خود را در خوزستان ترمیم و تصحیح نماید، با این حال خود من ناچار بودم بامتانت با متانت فکر، موجبات حمله بهخوزستان را تهیه نمایم و این کار طبعاً مدت میگرفت.
چون یقین داشتم که مذاکرات فوق برای اغفال من و تجهیزات دشمن انجام شده، من هم فرصت را از دست نداده و بلافاصله، ولی غیرمستقیم و بیصدا، عملی کردن نقشة خود را امر دادم و در صدد تشکیل قوای لازمه برآمدم.
نقشة من آن بود، طوری تجهیزات خود را از اطراف تکمیل کنم و قسمی اردوهای خود را درحدود خوزستان متمرکز سازم، که خوزستان بهحالت محاصره بیفتد و در یک روز و با یک نقشة ثابت کار آنجا ختم شود.
اول کمکهای لازم برای تقویت لشکر جنوب فرستادم و متعاقب آن، راجع بهتکمیل قوای لشکر غرب، نیز تجهیزاتی گسیل داشتم. ضمناً مهمترین مطلبی که توجه مرا جلب میکرد، موضوع والی پشتکوه بود، که تقریباً در سر راه یا پشت سرخزعل با قوای مجهز نشسته و بدون تهدید و سرکوبی او ممکن نمیشد که محاصره خوزستان صورت عملی بهخود بگیرد. من مقدم بر هر امری مجبور بودم که از پشت سر او را تهدید نمایم و مجال ندهم که قوای خود را بهکمک خزعل بفرستد، بهاین لحاظ با وجود زحمت فوقالعاده بهفکر افتادم، که طویلترین راه را اختیار کرده، از شمال غربی ایران (آذربایجان) اردویی تجهیز کرده و بهجنوب غربی مملکت سوق دهم. بهاین معنی که از حدود ساوجبلاغ مکری عبور کرده از کردستان و کرمانشاهان گذشته، و از نواحی قصرشیرین بروند بهابتدای خاک پشتکوه، و در همانجا مجهز و مجتمع و منتظر امر و دستور من باشند.
این قسمت، مهمترین اردوکشی و این راه، طویلترین راهی است که در تجهیزات قشونیة قرون اخیرة ایران نظیر آن را میتوان نشان داد.
اعزام دو اردوی دیگر نیز در خاطر من مسجل بود: یکی عدهای که اقصر طرق را عبور کرده، موانع طبیعی و غیره را شکافته، از خط خرمآباد بروند بهدزفول، و دیگر، سپاهی که علاوه برقشون فارس، در اصفهان، مجهز شده و صعبترین راه را از وسط بختیاری پیموده و بهاستقامت بهبهان و رامهرمز حرکت نمایند. وخود من هم بالمآل بهصوب بوشهر حرکت کرده، از طرف دریا بهمیدان کارزار بروم، و فرماندهی قشون را در میدان جنگ شخصاً در دست بگیرم.
این بود نقشة من برای محاصرة خوزستان و حمله بهآنجا.
اما انجام این اراده آیا یک کار ساده و سهلی بود؟ این همان بختیاری نیست که پارسال نظامیان مرا قطعه قطعه کرده و راه عبور قشون را مسدود ساخت؟ این همان لرستان نیست که تسخیرخرمآباد آن با هزاران فدیه و قربانی و تلفات میسر گشت؟ آیا ممکن نیست که عبور از قلب دههاهزار متمرد، و آن موانع کذائی طبیعی اصلاً برای این عده غیرمقدور گردد و همانطور که شاه و خزعلیان هم پیشبینی کردهاند، وصول این اردوها از هر دو راه بهخوزستان ممتنع باشد؟
چرا! همه اینها پیشبینی میشد، اما من مجبور بودم که بالاخره یا جان خود را در سر این کار بگذارم و یا مملکت را از شر این شالودههای ملوکالطوایفی خلاص نمایم.
با وجود وقوف بههمة این عقاید، معهذا ساکت بودم و انتظار داشتم مواعیدی که بهمن درتقدیم معذرت خزعل داده شده است شاید عملی گردد.
نمایندگان انگلیس در این ضمن کمافیالسابق بهدیدن من میآمدند و از خوزستان هم غالباً مذاکره در میان بود و همان عقاید اولیه تجدید و تکرار میگردید و تمام بهوعد و وعید امروز و فردا میگذشت ولی عملی شدن امر همان بود که من روز اول فکر کرده بودم و اشتباه هم نمیرفتم.
قریب چهار ماه بر این مقدمه گذشت و من ظاهراً ساکت بودم. پیداست که سکوت من در این موقع، با وجود تلگراف خزعل، چه تأثیرات عمیقی در محیط تهران و تمام مملکت بخشیده، چه رلهای متواتری درباریان و اقلیت مجلس در صحنة تهران بازی میکردند!. چه پولهای سرشاری از طرف اقلیت مجلس بهعناصر شرور داده میشد، و چه کلماتی در جراید منسوب بهاقلیّت نگاشته میگشت!
در این ضمن تلگرافی از یک نفر عرب مجهولالهویّه که بالاخره نتوانستم هویّت او را کشف نمایم بهمجلس شورای ملی رسید و در ضمن آن معاودت شاه را از اروپا تقاضا نموده و ضمناً از سعایت از من هم خودداری نکرده بود.
میرزا حسینخان پیرنیا (مؤتمنالملک)، رئیس مجلس که اصلاً معتاد بهطرح اظهارات مردم در مجلس نیست، این تلگراف مجهول را قاب کرده بهدیوار مجلس آویخته بود، که تمام وکلاء از قرائت آن بینصیب نمانند. او نیز بهنوبة خود خواسته بود، که با این ترتیب اظهار لحیه کرده باشد و بهاین اکتفا نکرده، جلسة خصوصی نیز در مجلس تشکیل داد و وکلا را دعوت بهقرائت تلگراف کرد که در اطراف آن مذاکرات بنمایند.
(مؤتمنالملک پیرنیا چون مرد تحصیل کردهایست و طبعاً باید شرافتدوست باشد، من امیدوارم که این تظاهرات را در مجلس بر حسب تلقین خارجیان نکرده باشد).
خلاصه نمایش این تلگراف مجهول، اکثریت مجلس را متزلزل کرد و من دیدم دیگر نمیتوانم بنشینم و تماشاچی معرکهها و تلقینات خارجی و داخلی باشم.
رفتم بهمجلس، تقاضای جلسة خصوصی کردم و با حضور تمام نمایندگان تا درجهای که سیاست اجازه میداد، مختصر اشاراتی بهموضوع کرده، بههمه تذکر دادم که بعد از این عملاً بهرفع شر خزعل و خزعلیان اقدام خواهم نمود. مذاکرات من اکثریت مجلس و طرفداران مرا متأثر ساخت ولی از سیمای نمایندگان اقلیت و بعضی از مذبذبین پیدا بود که کار را گذشته پنداشته و با اطمینانی که از منابع معلومه گرفتهاند مذاکرات مرا فرع رسوم جاریه میشمارند.
در این مدت اخبار بیشمار از بینالنهرین و خوزستان میرسید. جراید بغداد و سوریه و مصر التهابی داشتند و بعد از گرفتن وجوه گزاف از عمّال شیخ «افق سیادت خزعلیان را از طلوع آفتاب شیخ خزعلخان روشن دیده بر امارت مستقل او سلام میدادند و از تجزیة خوزستان از ایران و الحاق آن بهامارات عربی اظهار شادمانی میکردند.»
از جمله ترجمه چند فقره اخبار را عیناً در این مقدمه درج میکنم:
ترجمه از روزنامه العراق بغداد
شمارة ۱۳۲۴ مورخه ۱۴ صفر ۱۳۴۳
شاه و شیخ خزعل
«شنیدیم که در این اواخر شیخ خزعل با شاه طرف مذاکره شده بهقصد اینکه او را مراجعت بدهد و بالاخره مبلغ گزافی برای او فرستاده که بتواند از برای پیشرفت مقاصد خود دسایس لازمه را بهعمل آورد».
ضمیمه ۴۸۶ بصره (مخبر شما)
ترجمه از رستا منطبعة تهران
مورخة ۲۲ سپتامبر ۱۹۲۴
وساطت قونسول انگلیس
«بهموجب اخبار واصله (پریدکس) قونسول انگلیس در بوشهر که گویا مأمور وساطت بین شیخ خزعل و دولت ایران میباشد بهمقر شیخ خزعل وارد شد، معهذا در محافلسیاسی اعزام قوای نظامی حکومت مرکزی بهخوزستان را مسلم و ضروری میدانند. میگویند که از سرحد جنوب برای شیخ خزعل متصل بارهای اسلحه وارد میشود.»
ترجمه از بی سیم مسکو
۲۸ سپتامبر
تقاضای فتوی
«از اهواز خبر میدهند که شیخ خزعل، ملا عبداللطیف را نزد علمای کربلا اعزام، و فتوای قیام بر علیه حکومت سردارسپه را تقاضا نموده، ضمناً خانبهادر را با تحفگرانبها نزد شاه، بهاروپا گسیل داشته است.»
ترجمه از جریده بغداد
مورخه ۳ عقرب نمرة ۱۲۳۹۲
سیاست عمومی آتیة محمّره
«شیخ منتهای سعی و کوشش خود را در تهیه قشون معتنابهی صرف و آنها را بهاسلوب جدید، مسلح نموده، همانطوریکه در نظام دول متمدنه امروز معمول و متداول است، و بنابراین اشخاص عارف تصور نمیکنند که اگر خدای نخواسته بین او و حکومت ایران یک خصومت جدی پیدا شود، مقام امارت او متزلزل شود، زیرا ما معتقدیم که معظمله از چندی بهاین طرف پایة امارت خود را بلند گرفته و بهامور راجعه بهآن، رونقی داده و وسایل امنیت و آسایش را در داخله منطقة خود کاملاً برقرار نموده است و بهاین جهتکارهای آنجا همه مرتب و حالت اقتصادیه آنجا رو بهترقی گذارده است.»
گزارشاتی از مأموران ایرانی
راپرت ذیل نیز یکی از صدها اخباری است که از مأمورین ایران در بینالنهرین واصلمیگردید:
۱- اسلحه و مهمات از فیلیه و محمّره بهاهواز پیدرپی حمل میشود.
۲- تمام اتومبیلهای محمّره و اهواز را برای حمل و نقل قشون متوقف نمودهاند.
۳- قریب سیصد نفر سوار در اهواز بهحکم شیخ خزعل حاضر شده و تقریباً شهر بهحالت نظامی است.
۴- یک نفر از مأمورین مالیه و یک نفر از اجزای گمرک اهواز را شیخ خزعل تبعید کرده.
۵- اداره پست و تلگراف را از اول سنبله تحت سانسور قرار داده.
۶- اهالی دهات بصره را هم تجهیز کرده و میبرند.
۷- تجار و اشخاص وطنخواه را آزار و شکنجه میدهند. دهدشتی را که از تجار اهواز است و برای مخابره بهتلگرفخانه آمده، چنان زدهاند که مجروح و خونآلود شده است.
۸- حسین آقای سلطان و مأمورین نظمیه و نظامیان مقیم خوزستان را توقیف و در قصر فیلیه حبس کرده است.
۹- ویلسن که سابقاً کمیسر عالی انگلیس در بینالنهرین بوده و منفصل شده مدتی استکه از طرف کمپانی نفت ریاست نفت ایران را دارا شده و بهجای تجارت، سیاستبازی میکند خزعل را او دل میدهد و برایش نقشه میکشد، اخیراً بهلندن رفته که از مجرای ادارات مربوطه، تجزیه خوزستان و امارت شیخ را تأمین کند.
۱۰- شیخ خزعل، ویلسن مشارالیه را وکیل و وصی املاک و دارایی خود قرار داده و بیامر او، قدمی برنمیدارد.
نقل از جریده تایمس بصره
نمره ۳۵ مورخ اکتبر ۱۹۲۴
«شاهزاده سالارالدوله، عموی شاه ایران روز سوم اکتبر وارد بصره، و از آنجا بهاهواز رفت که جناب شیخ محمّره را ملاقات نماید.»
راجع بهقوای بختیاری و خزعل نیز راپرتهای مختلف میرسید. از جمله این تلگراف که خلاصه حرکات آنهاست ذکر میشود:
«همانطوریکه پیش بینی شده بود بختیاریها پس از مطیع کردن جانکیها از طرف شمال و شمال غربی، و هواداران خزعل از طرف جنوب و جنوب غربی پیش میآیند. قوای بنده در مقابل دو قوه واقع شده لازم است اردوی چهارمحال بهبختیاریها حمله کند که نتوانند بهبهبهان آمده و بهخزعلیان ملحق شوند.»
از زیدون – فرمانده قوای بهبهان – سرتیپ فضلالله خان
۶ عقرب – نمره ۶۰
این اخبار که چند فقره از آنها را محض نمونه قید کردم در این وقت که تحریکات خارجی و فریادهای مجنونانه اقلیت مجلس مردم را دچار اشتباهات و تهران را بههیجان میآورد بیاندازه مضر بود.
جـراید مخـالف مـن، مبسوطاً ایـن اخبـار را نقـل کـرده و تفسیرات عجیب بـر آنهـا مینمودنـد و پیشبینیهای خیلی خوشی میکردند.
لازم بود فوراً از این امر استقبال کنم و چنان مشتی بهدهان «امیر مستقل خوزستان» بکوبم که دندان طمع وکلای خائن و درباریان بیعرضه هوچی و جراید خارجه و داخله منقلع گردد.
هر چه بیشتر صبر و تحمّل میکردم، مردم جریتر میشدند و تصور ضعف میکردند، بهعلاوه دوری از مقدمة قشون خیلی اسباب نگرانی بود. با نواقصی که از حیث نقشه و سایر وسایل نظامی هست، از تهران ممکن نبود حرکات قشون بهبهان را کاملاً مراقبت کرد و پیشرفت آنها را تأمین نمود. بهتلگرافات ناقص هم اعتماد و اکتفا نمیتوانستم بکنم پس چاره منحصر، حرکت بهسمت جنوب و نزدیک شدن بهعرصة جنگ بود.
متعاقب این امر، اخبار موحشی رسید که مقدار زیادی اسلحه با کشتی بهخوزستان فرستاده شده، اردوهای مجهّزی در آنجا تشکیل یافته، عنقریب است که خزعلیان و همراهان آنها از حوالی خوزستان بهسایر نقاط تجاوز نمایند.
در مجلس شورای ملی و محافل تهران نیز خبری انعکاس یافت که بختیاریها و قسمتی از خزعلیان بهبهبهان وارد و بهاردوی نظامی آنجا حمله برده و آنها را متفرق ساختهاند.
با اینکه این خبر عاری از حقیقت بود، محیط تهران انتظار وصول چنین اخباری را داشت، و من مصمم شدم که از تهران بهطرف اصفهان عزیمت کرده وارد در اجرای نقشه خود شوم و بهنظایر این انتشارات و توهمات خاتمه دهم.
همان روزی که تصمیم بهعزیمت گرفته بودم شارژ دافر انگلیس بهملاقات من آمد و تلگرافی از قونسول محمّره ارائه داد که او دیگر مأیوس است که بتواند هواداران خزعل را متفرق کرده و یا از معذرت و غیره صحبتی بهمیان آورد.
بر من ثابت و یقین شد که موافق میل خود امور را ترتیب داده و دیگر مطلقاً نگرانی ندارند. همین اظهار یأس صریح آنها خود دلیل اطمینان بهپیشرفت مقصود است.
من با خونسردی جواب دادم و عذر او را خواستم. بهمجرد خروج شارژ دافر مزبور، فوراً رئیس ارکان حرب را احضار کرده، قصد عزیمت خود را بهاو تذکر داده و در سعی بهتکمیل قوای خوزستان، امر صریح بهوزارت جنگ صادر نمودم. دنبالة مقررات من تا حوالی نصفشب طول کشید و مقارن نیمة شب بود، که بهاجزای شخصی خود متذکر گشتم که فردا ساعت ده مصمم حرکت از تهران باشند.
البته منظور خود را بههمراهان سفر نگفتم فقط متذکر شدم که نه روزه، سفری برای تغییر آب و هوا بهاصفهان خواهم کرد و آنها هم با همین قصد و نیّت مصمم بهمسافرت شدند.