«

»

Print this نوشته

در کشتی‌ مظفری‌

در کشتی‌ مظفری‌

   مسافرت‌ در این‌ کشتی‌ مخاطره‌ عظیمی‌ بود. زیرا که‌ مخصوص‌ سفر دریا ساخته‌ نشده‌ و چند جای‌ آن‌ رخنه‌های‌ فاحش‌ داشت‌ که‌ هر لحظه‌ ممکن‌ بود، در آب‌ فرو رود. وقتی‌ که‌ به‌همراهان‌ تکلیف‌ ورود در این‌ کشتی‌ کردم‌، رقّتی‌ به‌من‌ دست‌ داد. کاپیتان‌ کشتی‌ که‌ موافق‌ انتظار، اطلاعات‌ وسیعی‌ در امر دریانوردی‌ نداشت‌، یک‌ روز مهلت‌ خواست‌ که‌ کشتی‌ را مرمّت‌ کرده‌، سوراخهای‌ آن‌ را مسدود نماید و من‌ متفکر بودم‌ در دریایی‌ مثل‌ خلیج‌ فارس‌ چگونه‌ می‌توان‌ در چنین‌ سفینه‌ای‌ مدت‌ سی‌وهشت‌ ساعت‌ زمام‌ اختیار را به‌دست‌ امواج‌ داد؟

   علی‌التّحقیق در این‌ سفر صدی‌ هفتاد بیم‌ خطر می‌رفت‌. اما من‌ هیچ‌وقت‌ در مهالک‌ اندیشه‌ به‌خود راه‌ نداده‌ و در راه‌ وصول‌ به‌مقصود جان‌ و مال‌ را مهم‌ نمی‌شمارم‌. فردا یک‌ ساعت‌ بعد ازظهر از منزل‌ به‌جانب‌ نقطه‌ای‌ از بندر که‌ قایق‌ در آنجا منتظر ما بود حرکت‌ کردم‌. کشتی‌ در یک‌ فرسخی‌ ساحل‌ انتظار داشت‌ و بایستی‌ این‌ مسافت‌ را با قایق‌ طی‌ نمود. خدا و مقصود مقدس‌خود را در نظر گرفته‌، با حاکم‌ و اعیان‌ بوشهر و اهالی‌ که‌ تا کنار دریا به‌بدرقه‌ آمده‌ بودند خداحافظی‌ کرده‌ در قایق‌ نشستم‌. بعضی‌ از همراهان‌ را اجازه‌ دادم‌ که‌ با من‌ سوار شوند و بقیه‌ در قایق‌ دیگر بنشینند. قایق‌ با حرکتی‌ ناگهانی‌ از ساحل‌ دور گشت‌ و به‌جانب کشتی‌ رهسپار شد.حرکات‌ قایق‌ بی‌تماشا نبود. از جانبی‌ به‌جانبی‌ متمایل‌ می‌شد و امواج‌ با چهرة‌ سیاه‌ و لبان‌ کف‌آلود حاشیه‌ اعلای‌ آن‌ را می‌بوسیدند.

   این‌ قایق‌ ضعیف‌ که‌ بر پشت‌ امواج‌ قوی‌ سوار بود و با چابکی‌ تمام‌ با حرکات‌ متغیرانه‌ آنها بازی‌ کرده‌ و یکان‌یکان‌ را به‌ملاطفت‌ از پهلوی‌ خود دور نموده‌ با جنبشی‌ چالاکانه‌ بر دوش ‌موج‌ دیگری‌ بالا می‌گرفت‌، مرا به‌اندیشه‌ فرو برد و به‌خاطرم‌ آورد که‌ نوع‌ بشر برای‌ مقهور کردن‌ این‌ عنصر بیرحم‌ و پرنفع‌، یعنی‌ دریا، چه‌ زحماتی‌ کشیده‌ و چه‌ تجربیاتی‌ کرده‌ است‌. آن‌ شخصی‌ که‌ قایق‌ را اختراع‌ کرد و دورة‌ سواری‌ بر تنه‌های‌ درخت‌ و الوارهای‌ ناهموار را سپری‌ نمود، حقیقتاً چه‌ خدمت‌ بزرگی‌ به‌تمدن‌ و آسایش‌ زندگانی‌ انسان‌ کرده‌ است‌! همین‌ مقدار ترقی‌ آیا چقدر مدت‌ لازم‌ داشته‌ و چه‌ جانها بر سر این‌ کار رفته‌ است‌؟ و از آن‌ روز تاکنون‌ فن‌کشتیرانی‌ و صنعت‌ کشتی‌سازی‌ چه‌ مراحل‌ عظیمی‌ را طی‌ کرده‌ است‌؟

   مثل‌ همیشه‌ از فکر عمومی‌ متوجه‌ منظور خصوصی‌ و همیشگی‌ خود، یعنی‌ ایران‌ افتادم‌ و برحرمان‌ وطن‌ خود از نعمت‌ دریانوردی‌ و حکومت‌ بر این‌ عنصر سیال‌ محزون‌ گشتم‌. متأسفانه‌ در عهدی‌ که‌ ممالک‌ روی‌ زمین‌ بیش‌ از پیش‌ به‌اهمیت‌ دریاها واقف‌ شده‌ و بر سر تصرّف‌ یک‌ مشت‌ آب‌ شور، خونها می‌ریختند و خاکها از دست‌ می‌دادند، سرنوشت‌ ملت‌ ایران‌ به‌دست‌ پادشاهانی‌ طماع‌ و خودخواه‌ و غافل‌ افتاده‌ بود که‌ دیدة‌ کوتاه‌بین‌ آنها از حدود «چشمه‌علی‌» و رودخانه‌ «جاجرود» دورتر نمی‌دید. به‌شکار رفتند و سرسره‌بازی‌ کردند و بر عدة‌ زنان‌ و خواجه‌سرایان‌ افزودند و گذاشتند که‌ دول‌ اروپا نه‌ تنها آبهای‌ دوردست‌ را برادرانه‌ یا خصمانه‌ تقسیم‌ کنند، بلکه‌ به‌دریای‌ مخصوص‌ ایران‌ و راه‌ منحصر به‌فرد مملکت‌ آنها نیز وارد شوند، ودست‌ بی‌احترامی‌ دراز کنند. دریایی‌ که‌ در اعماق‌ آن‌ گنجهای‌ بی‌ پایان‌ خفته‌ و سطح‌ آن‌ گذرگاه‌ ذخایر و مصنوعات‌ روی‌ زمین‌ است‌، متأسفانه‌ هیچ‌ بهبودی‌ در اوضاع‌ ساحل‌ نشینان‌ خود خاصه‌ ایرانیان‌ بنادر حاصل‌ نکرده‌ است‌. ثروت‌ بی‌ پایان‌ از پیش‌ چشم‌ آنها می‌گذرد و از دست‌ آنها عبور می‌کند و ذرّه‌ای‌ احوال‌ معاش‌ و علمی‌ آنها خوبتر نمی‌شود. فی‌الحقیقتاً چقدر تأسف‌آور است‌ و چقدر شبیه‌ است‌، وضع‌ ایرانیان‌ مقیم‌ بنادر و جزایر خلیج‌ فارس‌ به‌ماهی‌ که‌ در امثال‌ گویند، همواره‌ غریق‌ بحر است‌ و همیشه‌ خشک‌ لب‌ و آرزومند آب‌. در تمام‌ عالم‌ اشخاصی‌ که‌ در ساحل‌ دریاها هستند به‌زودی‌ توانگر می‌شوند، اما روزبه‌روز اهالی‌ بنادر خلیج‌فارس‌ گداتر می‌گردند. زیرا که‌ سیاست‌ بی‌ عمق‌ و سبکسرانه‌ قاجاریه‌، این‌ هموطنان‌ زحمتکش‌ ما را مزدور یا تماشاچی‌ اجانب‌ کرده‌ است‌.

   مثلاً اهل‌ بوشهر با تحمّل‌ گرمای‌ سخت‌ و هوای‌ بد، هنوز استطاعت‌ ندارند که‌ کوچه‌های‌ شهرخود را پاک‌ و آباد سازند، و از دنیای‌ متمدنی‌ که‌ در دروازة‌ آن‌ قرار گرفته‌اند اندکی‌ استفاده‌ نمایند. اگر داخلة‌ خاک‌ امن‌ باشد، تمام‌ بنادر خلیج‌ فارس‌ کم‌ و بیش‌ قابل‌ ورود به‌صدور مال‌التّجاره‌ و توقف‌ سفاین‌ هستند. نقص‌ این‌ بندرگاهها علاوه‌ بر امنیت‌ داخله‌ و فقدان‌ راههای‌ بزرگ‌ تجارتی‌ مخصوصاً یک‌ رشته‌ راه‌آهنی‌ است‌ که‌ اگر کشیده‌ شود و مرکز بنادر را به‌بلاد معتبره‌ داخل‌ فلات‌ متصل‌ کند اهمیت‌ خلیج‌ فارس‌ و بنادر جنوبی‌ ایران‌ صد درجه‌ بیشتر خواهد شد.

   هوای‌ این‌ قسمت‌ به‌قدری‌ گرم‌ است‌ که‌ اگر چه‌ برج‌ عقرب‌ بود، در برازجان‌ همراهان‌ شب‌ را روی‌ بام‌ استراحت‌ کردند. درجة‌ حرارت‌ خلیج‌ فارس‌ در تابستان‌ در بعضی‌ نقاط‌ چهل‌ و در بعضی‌ نواحی‌ پنجاه‌ درجه‌ سانتیگراد است‌. آب‌ خلیج‌ فارس‌ از هر دریایی‌ شورتر است‌. اوضاع‌ زندگانی‌ و لباس‌ و میزان‌ فکر و ذوق‌ اهل‌ بنادر به‌غایت‌ تأسف‌آور است‌. در این‌ موقع‌ که‌ قایق‌ متزلزل‌، ما را در میان‌ آب‌ و هوا حرکت‌ می‌داد، در کمال‌ خلوص‌ از خداوند مسألت‌ نمودم‌ که‌ مرا موفق‌ دارد، مطابق‌ آروزی‌ دیرین‌ خود، بنادر ایران‌ را آزاد و آباد کنم‌ و این‌ خلیج‌ پربرکت‌ را که‌ اکنون‌ دیوار زندان‌ ایران‌ محسوب‌ می‌شود، مبدل‌ به‌دروازه‌ای‌ کنم‌ که‌ ثروت‌ و علوم‌ و صنایع ‌دنیای‌ متمدن‌ از آن‌ به‌داخلة‌ مملکت‌ ورود نماید.

   بالاخره‌ قایق‌ به‌سلامت‌ رسید. از پلکان‌ به‌عرشه‌ کشتی‌ صعود کردیم‌. اما کثافت‌ و اندراس‌کشتی‌ و بوی‌ نفت‌ و گرد ذغال‌سنگی‌ که‌ تازه‌ ریخته‌ بودند و سطح‌ کشتی‌ را سیاه‌ کرده‌ بود، اسباب‌ انزجار خاطر شد. هر چند امر دادم‌ با تلمبه‌ شست‌ و شوی‌ کامل‌ کردند به‌قسمی که‌ تامسافتی‌ آب‌ دریا قیرگون‌ شد. اما بوی‌ تعفّن‌ باقی‌ ماند. حرکات‌ کشتی‌ نیز مزید بر علت‌ گردید. کم‌کم‌ هوا تاریک‌ و دریا منقلب‌ شد و همراهان‌ به‌کلی‌ از پای‌ در آمدند و به‌ناخوشی‌ دریا و دوّار سر مبتلا شدند. دبیر اعظم‌ و وزیر پست‌وتلگراف‌ و قوام‌الملک‌ چنان‌ انقلابی‌ داشتند که‌ حالتشان‌ رقّت‌انگیز بود. حتی‌ نمی‌توانستند کلاه‌ را از زمین‌ برداشته‌ بر سر بگذارند. عموماً درحال‌ اغما بودند. در این‌ میان‌ من‌ و وزیر داخله‌ مقاومت‌ می‌کردیم‌. از انقلاب‌ دریا، کاپیتن‌ متوحش‌ شد.

   دولت‌ ایران‌ در خلیج‌ فارس‌، دارای‌ کشتی‌ قابلی‌ که‌ لایق‌ دریانوردی‌ باشد نیست‌ و من‌ هم‌ عزم‌ کرده‌ بودم‌ که‌ اگر قایق‌ کوچکی‌ هم‌ از مال‌ دولت‌ ایران‌ دست‌ بیاید، آن‌ را بر هر کشتی‌ دیگر ترجیح‌ داده‌ و در آن‌ مسافرت‌ کنم‌. این‌ کشتی‌ که‌ من‌ و اتباع‌ مرا می‌برد و گرفتار امواج‌ ساخته‌، موسوم‌ است‌ به‌کشتی‌ مظفّری‌، و تقریباً زورقی‌ است‌ که‌ اساساً برای‌ سیر در دریا ساخته‌ نشده‌ و مخصوص‌ عبور از کانالها و رودخانه‌ها و تفرّج‌ در سواحل‌ است‌. با وجود کوچکی‌، ای‌ کاش‌ نو و پاکیزه‌ بود که‌ در آن‌ صورت‌ به‌طیب‌ خاطر خود را به‌دریا می‌سپردیم‌ ولی‌ کشتی‌ مزبور گویا کثیف‌ترین‌ سفینه‌ای‌ باشد که‌ امروز در دریاها و اقیانوسها در گردش‌ است‌. در و دیوار و روزنه‌های‌ آن‌ به‌غبار ذغال‌ و چربی‌ نفت‌ آغشته‌ است‌. و اگر شخصاً نمی‌ایستادم‌ و امر به‌شستن‌ نمی‌کردم‌ توقف‌ در آن‌ میسر نبود. عفونت‌ کشتی‌ اگر هم‌ امواج‌ شبانه‌ ممّد آن‌ نمی‌شد برای‌ مریض‌ کردن‌ مسافرین‌ کفایت‌ می‌کرد.

   جای‌ تشکر است‌ که‌ در خط‌سیر ما هیچ‌ کشتی‌ بزرگ‌ و با مهابتی‌ ملاقات‌ نشد که‌ حقارت‌کشتی‌ ما را نمایانتر سازد والا تجسم‌ حقارت‌ کشتی‌ از نقطه‌نظر مملکت‌ شاید تأثیراتش‌ برای‌ من‌ زیادتر بود از این‌ ابتلایی‌ که‌ در قبّة‌ دریا داشتم‌. خاصیت‌ موجود زنده‌ و نشوونمای‌ عالم‌ در میل‌ به‌توسعه‌ و ترقّی‌ است‌. فوق‌العاده‌ تأسف‌خیز است‌، که‌ در تمام‌ دوره‌ سلطنت‌ قاجاریه‌، کسی‌ به‌فکر تهیّه‌ چند کشتی‌ معتبر در این‌ گذرگاه‌ مهم‌ نیفتاده‌، امر این‌ شریان‌ بزرگ‌ تجارتی‌ را مهمل‌ گذاشتن‌ و به‌تفرّج‌ در چمن‌ سلطانیه‌ و شکار جرگه‌ اطراف‌ تهران‌ و عشرت‌ «عشرت‌آباد» پرداختن‌ شخص‌ را متعجب‌ و خشمناک‌ می‌کند. آیا می‌شود خلیج‌ فارس‌ را فراموش‌ کرد؟ واقعاً زمامدار مملکت‌ چقدر باید در خواب‌ باشد که‌ این‌ موقع‌ مهم‌ را نبیند!

   خلیج‌ فارس‌ را اولین‌ عرصه‌ کشتیرانی‌ انسان‌ باید دانست‌. از کشفیات‌ و حفریات‌ بحرین‌ و حوالی‌ بوشهر معلوم‌ شده‌ است‌ که‌ بیش‌ از هزار سال‌ قبل‌ از میلاد در خلیج‌ فارس‌ مؤسسات‌ بحرپیمایی‌ دایر بوده‌ است‌. از عهدی‌ که‌ اولین‌ دولت‌ مقتدر در حدود خلیج‌ فارس‌ تشکیل‌ شده‌ است‌ تا امروز هیچ‌ پادشاه‌ دوراندیش‌ و ترقّی‌طلبی‌ از یاد خلیج‌ فارس‌ غافل‌ نبوده‌ است‌. در تاریخ‌ عالم‌، نخستین‌ اسمی‌ که‌ از دریا برده‌ می‌شود ذکر این‌ خلیج‌ است‌. قریب‌ چهارهزار سال‌ قبل‌ از میلاد پادشاهان‌ کلده‌ در این‌ دریا کشتی‌ رانده‌ و حتی‌ به‌بحر عمان‌ نیز دست‌ انداخته‌اند. تجارتی‌ که‌ در عهد فنیقیها و بابلیها در این‌ بحر می‌شده‌ بی‌اهمیت‌ نیست‌. امتعه‌ آسیای‌ جنوبی‌ از این‌ راه‌ به‌بازارهای‌ اروپای‌ جنوبی‌ نقل‌ می‌شد. داریوش‌ کبیر سطح‌ خلیج‌ فارس‌ را از سفاین‌ ایران‌ مستور نمود و اسکندر در سیصدوبیست‌وپنج‌ قبل‌ از میلاد وقتی‌ به‌کنار «سند» رسید «نثارکوس‌» امیرالبحر خود را امر داد که‌ بحر عمان‌ و خلیج‌ فارس‌ را گردش‌ کند. او نیز از «سند» تا شط‌العرب‌ را متهورانه‌ سیاحت‌ کرد. «تراژان‌» سردار رومی‌ بعد از غلبه‌ بر آسیای‌ غربی‌ بی‌اختیار خود را به‌خلیج‌ فارس‌ رسانیده‌ و در آن‌ به‌کشتی‌رانی‌ مشغول‌ شد. در عهد ساسانیان‌، ایـن‌ گذرگاه‌ مهم‌، تجارت‌ دنیای‌ متمدن‌ را از روی‌ سینه‌ خود عبور می‌داد و از اقصـای‌ آسیا،

اجناس‌ مختلفه‌ در آن‌ وارده‌ شده‌ و در انتهای‌ خلیج‌ به‌دست‌ کاروان‌ و قوافل‌ سپرده‌ می‌شد.

   بیدارترین‌ ملت‌ آنهایی‌ بوده‌اند که‌ بیشتر به‌خلیج‌ فارس‌ اعتنا می‌کرده‌اند. تذکّر تاریخ‌ این‌ دریا نکته‌ فوق‌ را ثابت‌ می‌سازد. دولت‌ ایران‌ در زمانی‌ که‌ تاریخش‌ روشن‌ است‌، توجّهاتش‌ به‌طرف‌ این‌ آبها جزرومد غریبی‌ داشته‌ است‌. مدّ آن‌ در عهد جلوس‌ پادشاهان‌ توانا، مثل‌ سلاطین‌ اول‌ و سوم‌ صفویه‌ و قهرمان‌ افشار و جزر آن‌، در ادوار ضعف‌آور شاه‌ سلطان‌حسین‌ و قاجاریه‌ است‌. توجه‌ دول‌ دریانورد اروپا به‌خلیج‌ فارس‌ در عهد صفویه‌ شروع‌ شد. تجارت‌ این‌ دریا، خاصه‌ ابریشم‌ ایران‌، رشته‌ای‌ بود که‌ تجار طماع‌ را به‌این‌ دریا می‌کشید. در عهد شاه‌اسمعیل‌ اول‌، پرتغالیها که‌ ملاح‌ و سیاح‌ معروفشان‌ «واسکودگاما» پیشرو دریانوردان‌ عهد بود، به‌خلیج‌ فارس ‌راه‌ یافتند. در ۹۱۳ «آلفونس‌ دالبوکرک‌» با سفینه‌ای‌ چند به‌«مسقط‌» وارد شده‌ سپس‌ شهر«هرمز» را به‌دادن‌ مالیات‌ سالیانه‌ مجبور کرده‌ و بعدها آنجا را کاملاً قبضه‌ نمود و محل‌ قلاع‌ نظامی‌ و استحکامات‌ کرد. بنا بر قول‌ مورخین‌ اروپایی‌ در این‌ زمان‌ «هرمز» چهل‌هزار سکنه‌ داشته‌ است‌. پرتغالیها بعد از تصرف‌ این‌ موقع‌ مهم‌، که‌ مرکز عملیات‌  نظامی‌ و تجارتی‌ آنها شد، به‌تدریج‌ که‌ تمام‌ بنادر و سواحل‌ خلیج‌ ایران‌، خاصه‌ نقطه‌ای‌ که‌ امروز بندرعباس‌ نام‌ دارد. و پرتغالیها آن‌ را «کامبرون‌» خواندند غلبه‌ نمودند، و بیش‌ از یک‌ قرن‌ صاحب‌ اختیار خلیج‌ فارس ‌شده‌ و هیچ‌ کشتی‌ را بدون‌ دادن‌ باج‌، رخصت‌ ورود و خروج‌ نمی‌دادند.

   قدرت‌ آنها به‌درجه‌ای‌ رسید که‌ تا مسافتی‌ در داخله‌ مملکت‌ هم‌ دخالت‌ کرده‌ و حکام را به‌انقیاد خود وامی‌ داشتند و دولت‌ صفویه‌ را به‌چیزی‌ نمی‌شمردند.

   شاه‌عباس‌ بعد از نظم‌ داخله‌ متوجه‌ دریای‌ فارس‌ شد و به‌معاضدت‌ دولت‌ انگلیس‌ که‌ در این‌ وقت‌ حاضر برای‌ شرکت‌ در جنگ‌ و طرد پرتغالیها شده‌ بود، بر سواحل‌ خلیج‌ فارس‌ حمله‌ برد. در ۱۰۲۳ داودخان‌ حاکم‌ فارس‌ را به‌تصرّف‌ بندرعباس‌ گماشت‌ و در ۱۰۳۱ با انگلیس‌ عهدنامة‌ مفیدی‌ بست‌. دو ماه‌ تمام‌ حصار «هرمز» محصور بود. ایرانیها در این‌ جنگ‌ به‌قدری‌ رشادت‌ و لیاقت‌ بروز دادند که‌ امروز من‌ از تذکر آن‌ به‌وجد آمده‌ سختیهای‌ این‌ کشتی‌ کثیف‌ و دریای‌ منقلب‌ را فراموش‌ می‌کنم‌. ایرانی‌ در هر عهدی‌ که‌ قائد توانایی‌ دارد، تواناست‌ و روزی‌ که‌ دولتش‌ ضعیف‌ است‌، ضعیف‌ و عبارت‌ «الناس‌ علی‌ دین‌ ملوکهم» بیش‌ از همه‌ جا در ایران‌ مصداق‌ پیدا می‌کند. این‌ اسباب‌ تأسف‌ است‌ زیرا که‌ من‌ میل‌ دارم‌ ملتی‌ که‌ امروز به‌خدمت‌ آن‌ قیام‌ کرده‌ام‌، ثبات‌ خلق‌ و استقلال‌ ذات‌ و اعتماد بر نفس‌ داشته‌ باشد، تا بیشتر فرمانده‌ از فکر و شمشیرش‌ استفاده‌ کند و مملکت‌ سعادتمندتر باشد. اما چه‌ چاره‌، که‌ سلاطین‌ سلف‌، باب‌ هر قسم‌ تعلیم‌ را جز درویشی‌ و عیّاشی‌ و لاقیدی‌ بر روی‌ خلق‌ بستند، و از اعمال‌ ناشایست‌ و سستی‌ ارادة‌ خود درس‌ بسیار وخیمی‌ به‌مردم‌ دادند. سابقاً اشاره‌ کردم‌ که‌ در فاصلة‌ قلیل‌ میان‌ عهد شاه‌سلطان‌حسین‌ و نادر، چگونه‌ ملت‌ ایران‌ از حضیض‌ سستی‌ به‌اوج‌ قدرت‌ و توانایی‌ رسید. اوضاع‌ خلیج‌ فارس‌ هم‌ مثل‌ اخلاق‌ ملت‌ ایران‌ بود.

   شاه‌عباس‌ قریب‌ چهارصد توپ‌ از قلعة‌ هرمز گرفت‌. پرتغالیها تسلیم‌ شدند و تمام‌ متصرفات‌ و مؤسسات‌ و قلاع‌ خود را به‌ایران‌ واگذاشتند، به‌استثنای‌ صید مروارید در بحرین‌ و حق‌ گمرک‌ در جزیره‌ قشم‌. و شاه‌ به‌شرط‌ آنکه‌ فقط‌ تاجر باشند و در سیاست‌ وارد نگردند، به‌آنها اجازه‌ اقامت‌ داد و قلاع‌ آنها را محل‌ ساخلو ایران‌ ساخت‌. حتی‌ انگلیسیها را هم‌ با آن‌ همه‌ مساعدت‌که‌ به‌وسیله‌ بحریه‌ خود کرده‌ بودند درخلیج‌ فارس‌، تصرف‌ و اختیاری‌ نداد چون‌ برافراشتن‌ بیرق‌، خاص‌ دولت‌ ایران‌ بود، شاه‌ اجازه‌ داد که‌ دولت‌ انگلیس‌ هم‌ فقط‌ یک‌ بیرق‌ بلند کند.

   بعد از شاه‌عباس‌ تدریجاً ایران‌ خلیج‌ خود را فراموش‌ نمود و اعراب‌ آن‌ سوی‌ مرز دست‌ تطاول‌ دراز کرده‌ در آب‌ و در خشکی‌ به‌دزدی‌ و راهزنی‌ مشغول‌ گشتند و عمال‌ دولت‌ را بی‌اختیار ساختند. نادرشاه‌ با نظر دوربین‌ خود اهمیت‌ خلیج‌ فارس‌ را دریافت‌ و چون‌ ملت‌ ایران‌ تاج‌ پادشاهان‌ خود را به‌او تقدیم‌ کرد، بدواً به‌دریا روی‌ آورد. تمام‌ سواحل‌ و جزایر خلیج‌ فارس ‌را منقاد نمود. این‌ پادشاه‌ اگر مجال‌ می‌یافت‌، بحریه‌ صحیحی‌ ایجاد می‌نمود. مقدمات‌ آنرا به‌این‌ ترتیب‌ فراهم‌ آورد که‌ در شمال‌ و جنوب‌ کارخانه‌ کشتی‌سازی‌ ایجاد کرد و از مازندران‌ به‌بنادر، چوب‌ حمل‌ می‌نمود و استادان‌ انگلیسی‌ را برای‌ تعلیم‌ و تربیت‌ ایرانیان‌ اجیر کرد و قرب ‌سی‌ کشتی‌ جنگی‌ در خلیج‌ فارس‌ به‌حرکت‌ آورد و پرتغالیها و هندیها و انگلیسیها را مزدور سفاین ایران‌ ساخت‌ تا ایرانیان‌ عملاً دریانوردی‌ بیاموزند. اما چه‌ سود که‌ دورة‌ اقتدار این‌ شاه‌ طولی‌ نکشید. با رفتن‌ او، کشتیها نیز پراکنده‌ و تارومار گردید و دولت‌ قاجار که‌ بعد از دولت‌ کم‌ دوام‌ زندیه‌ تثبیت‌ یافت‌، از آن‌ بحریه‌ که‌ شالوده‌اش‌ ریخته‌ شده‌ بود، نتوانست‌ استفاده‌ کند وحتی‌ بقایای‌ آن‌ را جمع‌ آورد. یکی‌ از سیاحان‌ اروپا که‌ یک‌ قرن‌ بعد از نادر به‌بنادر آمده‌ گوید « در سواحل‌ ایران‌ استخوانبدی‌ کشتیهای‌ عهد نادر را دیدم‌ که‌ چون‌ مال‌ بی‌صاحب‌ ریخته‌ وپاشیده‌ بود و محافظ‌ و مراقبی‌ نداشت‌.»

   در ضمنی‌ که‌ اوراق‌ تاریخ‌ خلیج‌ فارس‌ را از پیش‌ نظر می‌گذرانم‌ بار دیگر سیمای‌ محبوب‌ کریم‌خان‌ پیش‌ چشمم‌ مجسم‌ می‌شود. این‌ سلطان‌ را من‌ دوست‌ دارم‌ و بی‌اندازه‌ احترام‌ می‌کنم‌ زیرا که‌ بعد از شاه‌عباس‌ و نادر، و شاید بهتر از این‌ دو پادشاه‌، راه‌ ترقی‌ مملکت‌ را دریافته‌ بود و از این‌ جهت‌ هم‌ّ خود را به‌توسعة‌ تجارت‌ و صنعت‌ مصروف‌ می‌کرد.

   در اوضاع‌ خلیج‌ فارس‌ مهر مخصوص‌ اخلاق‌ او پدیدار است‌. زیرا که‌ بعد از مصفا کردن‌ ایران‌ از وجود رقبای‌ خود، بی‌تأمل‌ به‌خلیج‌ فارس‌ روی‌ آورد. خارجیان‌ را نوازش‌ کرد و آنها را به‌تجارت‌ تشویق‌ نمود و آزادی‌ بخشید، اما در تحت‌ نظر عمال‌ ایرانی‌، تا جز به‌تجارت‌ نپردازند.