روابط با انگليس
انگليسيها از ديرزماني خود را موظف بهدخالت در امور تجارتي و سياسي ايران ميدانستند. واقع بودن اين سرزمين در جوار و معبر هندوستان براي ساكنين اين خاك، جرمي عظيم شمرده شده، و براي فاتحين درياها، يك حق دخالتي در اوضاع آن. بهاينواسطه بيش از يك قرن است كه اعمال انگلستان نسبت بهايران، درحكم تصرف بطئي بوده كه در نظر دول ديگر سياست محافظه هندوستان جلوه كرده است.
هند غنيترين و زيباترين مستعمرات انگليس است. قريب 25 مرتبه از جزاير انگلستان بزرگتر و داراي 300 ميليون جمعيت است. هندوستان بنيان عظمت انگلستان و محور و محرك اطوار سياست خارجي آن دولت بهشمار ميآيد زيرا كه منبع تجارت است و معروف است كه «سياست انگليس يعني تجارت انگليس». خيلي اسباب تأسف بايد باشد كه در اين مورد، مجاورت اغنيا باعث آزار همسايگان شده است. هر قسمتي از ايران كه بهآن همسايه غني، يعني هند نزديكتر باشد، بيشتر موجب اضطراب بريتانيا و جالب توجه اوست. خليج فارس را دروازه هندوستان ميدانند و بهاين لحاظ در دوره قاجاريه از جبن و جهل دربار ايران استفاده كرده و چنگال تجارتي خود را در اطراف آن فرو بردند. اين غلبه نه بهجنگ بوده است، چنانكه يكي از بزرگان انگليس عقيده داشته كه «تجارت از پي بيرق بايد برود»، بلكه بهوسائل ديگر، يعني كشيدن راه و ساختن منزلگاههاي تجارتي ميسر شده است. بهاين جهت ثابت كردهاند كه «تجارت از پي راه ميرود». راهي كه كمپاني لينچ احداث كرده نمونه اعمال اين نظراست.
ناگفته نماند كه ملت منصف ايران هم هميشه مايل بوده است كه با اين دريانوردان لايق و فعال بهمسالمت پيش بيايد. در تمام تجاوزاتي كه ميشده حتيالامكان با صبر و متأنت رفتار ميكرده است. ولي بعضي از سياسيون انگليس (كه از حق نبايد گذشت در ميان رجال انگليس مخالف هم بسيار داشتند و نظرياتشان نظريه ملت بريتانياي كبير عموماً شمرده نميشود) از ضعف و بيارادگي قاجاريه خيلي سوءاستفاده كرده و دولت را در بحبوحة گرفتاريهاي اقتصادي و سياسي، وادار بهتفويض امتيازات مهمه، از قبيل امتياز منسوخه راه آهن سرتاسري ايران در1289، و امتياز تأسيس بانك در 1307، و امتياز تنباكو و توتون در 1308، و تصويب انتقال و امتياز نفت در 1319 و غيره مجبور كردند. نزديكبيني و طمعكاري دربار قاجاريه بهاين درجه بود كه مثلاً در مقابل 15000 ليره منبع هنگفتي مثل توتون و تنباكو را از دست داد. اگر تودة ملت ايران احساسات نميكردند، خسارات ايران فوقالعاده بود. اين سياستها را بعضي از سياسيون بياطلاع انگليس طرح ميريختند و بهزودي پشيمان ميشدند، زيرا كه نتايج امر و نصايح عقلاي خودشان بر آنها ثابت ميكرد كه از اين رويه هيچ سودي نميبرند و روزبهروز موقعيت محبوبانهاي را كه در دل اهل ايران داشته، و در هنگام استقرار مشروطيت مستقر شده بود، از دست ميدهند و نظر اساسي آنها كه فقط حفظ هندوستان است دچار بطلان و تزلزل ميگردد. البته ايران قوي و آباد در مجاورت هند، بهتر است از ايران ضعيف و خراب. اما اين نكته را بسياري از سياسيون انگليس درك نميكنند يا شهرت پلتيكي خود را در مخالفت بهآن تشخيص دادهاند.
من از بدو زمامداري خود از وقتي كه در كارها تسلطي يافتهام، هميشه ميل داشتهام دول اروپا با ايران مهربان و متحد باشند. مخصوصاً روس و انگليس كه سابقة آشنايي دارند و در همسايگي ما علاقهمند و صاحب قدرت هستند. اما قوياً خودداري كردهام كه ذرهاي از نفوذ آنها را در امور حكومتي خود دخالت داده و ايران را در هيچ موردي بازيچه جريان يكي از سياستهاي متخالف كنم. ايران را داراي يك پلتيك مستقل و آزادي كرده و هميشه همّ خود را مصروف نمودهام، كه در آن طريق سير كنم. در قضيه خوزستان باز يك سياست غلط، يا تعقيب رويه ناهنجار سياسيون سابق، نمايندگان انگليس را واداشت كه از نزاكت خارج شده و در قضيه دخالت كنند. زيرا كه مايل نبودند ايران در اطراف خليج فارس، خاصه در پهلوي معادن نفت، سوق قشون كند. ميخواستند مثل سابقين خود اين عبارت كودكانه را تكرار كنند كه «خليجفارس يك درياچه انگليس است» اما من مثل هميشه جداً مقاومت نمودم و يادداشت آنها را رد كردم، و از عزم خود باز نگشتم. زيرا كه ابداً نميتوانم تصور كنم كه يك دولت خارجي، حق ورود در اين قبيل مسائل ما را داشته باشد. اين بود كه بهوزرا امر دادم نتها را پس بفرستند، و ابداً از رويه سابق من تجاوز نكرده بهاخلاق و روش كابينههاي اسبق تأسي ننمايند.
اين جواب را كافي و مقنع دانستم و بهدستجات قشوني از هر طرف، امر تلگرافي كردم كه مطابق نقشهاي كه ترتيب دادهام پيش بروند.
با اينكه خستگي دريا و نخوابيدن شب پيش و طي مسافت بعيده تا درجهاي مرا كسل كرده بود، آسايش در بندر را جايز نديده، مأمورين مخصوص فرستادم كه از اردگاه بهقدر كفايت اسب بياورند. خيلي ميل دارم فردا، اسبها زود رسيده و من بتوانم قبل از عصر، چهار فرسخ مسافت ميان ديلم و زيدون را قطع كرده، موقع براي بازديد اين قسمت از اردو و دادن دستورهاي لازم، داشته باشم. رئيس تلگرافخانة بندر ديلم با اينكه لباس و وضعش ساده و دهاتي بود، در مخابره تلگراف و اخذ خبر مهارتي غير مترقب نشان داد و خوشوقتي مرا فراهم آورد. زيرا كه براي آن مذاكره مهم، اگر اتفاقاً شخص بيلياقت و كودني واسطه ميبود، اسباب تأسف و شايد موجب سوءتفاهم ميگشت. اما در اين تلگرافچي، من ذكاوت ذاتي ديدم و بار ديگر بر من مسلم شد كه ايراني طبعاً هوشيار و فعال است، و اگر سرپرست دلسوز و فداكار داشته باشد كه از او نگاهداري نمايد، خدمات سزاوار تمجيد بهظهور خواهد رسانيد. بهرئيس كابينه گفتم وجهي بهاو انعام بدهد.




















