«

»

Print this نوشته

ملاقات‌ با نایب‌ شرقی‌ سفارت‌

‌‌

ملاقات‌ با نایب‌ شرقی‌ سفارت‌

   روز بعد از ورود، ژنرال‌ قونسول‌ انگلیس‌ مقیم‌ بوشهر و مستر هاوارد نایب‌ شرقی‌ سفارت‌ انگلیس‌ به‌دیدن‌ من‌ آمدند.

   شنیده‌ بودم‌ که‌ بعد از عزیمت‌ من‌ مستر هاوارد نایب‌ شرقی‌ سفارت‌ انگلیس‌ نیز حرکت‌ کرده‌ و خود را به‌بوشهر رسانیده‌ است‌.

   می‌دانستم‌ که‌ قدم‌به‌قدم‌ مواظب‌ و در صدد هستند که‌ هر قسم‌ هست‌ مرا از رفتن‌ به‌خوزستان‌ مانع‌ شوند و در راه‌ پیشرفت‌ من‌ عوایقی‌ ایجاد نمایند.

   شاید در نتیجة‌ عزیمت‌ این‌ شخص‌ بوده‌ که‌ در مرکز شایع‌ گشت‌ من‌ در بوشهر با نمایندگان‌ انگلیس‌ وارد مذاکره‌ خواهم‌ شد، و به‌وساطت‌ آنها قضیه‌ را ختم‌ خواهم‌ نمود.

   این‌ انتشارات‌ در تهران‌ موجب‌ بعضی‌ زمزمه‌ها شده‌ وحتی‌ در مجلس‌ شورای‌ ملی‌ هم‌ انعکاس‌ یافت‌ و موقعی‌ به‌دست‌ مخالفین‌ افتاد تا آغاز بعضی‌ صحبتها بکنند که‌ فقط‌ اخلاق‌ خودشان‌ مجوز قبول‌ آن‌ است‌. شاید هم‌ حق‌ داشتند چه‌ می‌دانستند من‌ در چه‌ تصمیمی‌ هستم‌ و چه‌ عقیده‌ دارم‌؟ چه‌ می‌دانستند که‌ لهجه‌ مذاکرات‌ من‌ با مأمورین‌ خارجی‌ چگونه‌ است‌ و در مقابل‌ نمایندگان‌ جسور بیگانه‌ چه‌ سیمایی‌ به‌خود می‌گیرم‌ و چه‌ لحنی‌ اتخاذ می‌کنم‌؟

   مفتریان‌ من‌ سالیان‌ درازی‌ است‌ اخلاقاً مسموم‌ شده‌اند و نمی‌توانند حقایق‌ را تشخیص‌ بدهند و با عقلی‌ سلیم‌ به‌قضایا نظر کنند.

   این‌ انتشارات‌ طوری‌ به‌سرعت‌ سیر کرده‌ بود که‌ به‌محض‌ ورود به‌بوشهر دریافتم‌ که‌ انعکاس‌خبر مصالحه‌ و وساطت‌ و دخالت‌ انگلیس‌ قبلاً شهر را پرکرده‌ است‌. من‌ از خنده‌ خودداری‌ نداشتم‌. متعجب‌ بودم‌ که‌ این‌ مردم‌ چقدر دستخوش‌ تلقینات‌ هستند و چگونه‌ آفتاب‌ را در نتیجة‌ وساوس‌ خارجی‌ ممکن‌ است ستاره‌ بشناسند و روز را شب‌ بگویند.

   حقیقتاً گویی‌ این‌ بیت‌ سعدی‌ ریشة‌ اخلاق‌ این‌ مردم‌ است‌ و اساس‌ اطلاعات‌ و عقاید آنها درمقابل‌ تلقینات‌ و وانمودهای‌ داخلی‌ و خارجی‌:

 ‌

اگر خود روز را گوید شب‌ است‌ این‌

ببـایـد گفـت‌ اینـک‌ مـاه‌ و پـرویـن‌

 ‌

   نمی‌دانم‌ چه‌ وقت‌ این‌ ملت‌ عمقاً عوض‌ خواهد شد! کی‌ می‌شود که‌ افراد اهالی‌ در مقابل‌ تهدیدات‌، در برابر اتهامات‌، با یک‌ میزان‌ منطقی‌ ایستاده‌ و سقم‌ را از صحیح‌ تجزیه‌ کنند! چهارسال‌ است‌ جان‌ در کف‌ نهاده‌ شبانه‌ روزی‌ ۱۵ ساعت‌ کار کرده‌ و تحمّل‌ همه‌ قسم‌ سختی‌ نموده‌ و بالاخره‌ مملکت‌ را به‌این‌ حالت‌ امروزی‌ رسانده‌ام‌. قشون‌ خارجی‌ را طرد، دست‌ مداخله‌ آنها را کوتاه‌ و استقلال‌ سیاسی‌ مملکت‌ را تثبیت‌ کرده‌ام‌. هنوز جمعی‌ پیدا می‌شوند که‌ از یک‌ خبر واهی‌ به‌جنبش‌ آمده‌ و تصور می‌کنند من‌، بعد از اینهمه‌ زحمات‌ و تجارب‌، تازه‌ دخالت‌ اجنبی‌ را در امر مملکت‌ خود پذیرفته‌ و کار یک‌ قطعه‌ از ایران‌ را با میانجیگری‌ بیگانگان‌ فیصله‌ خواهم ‌داد!

    خارجی‌ چه‌ حقی‌ درخاک‌ ما دارد؟ توسط‌ در مصالحه‌، وقتی‌ برای‌ دولت‌ بیگانه‌ صورتی‌ دارد که‌ دو مملکت‌ با هم‌ جدالی‌ داشته‌ باشند و او را میانجی‌ قرار دهند. خزعل‌ یک‌ نفر رعیت‌ ایران‌ است‌ فقط‌ زمامداران‌ ایرانی‌ باید او را تنبیه‌ کنند یا ببخشند.

   اگر او خود را تحت‌الحمایه‌ خارجی‌ می‌خواند، یا دیگران‌ چنین‌ تصور کرده‌اند، جز اباطیل‌ و اوهام‌ چیزی‌ نیست‌. خلاصه‌ من‌ لغت‌ مصالحه‌ و وساطت‌ خارجی‌ را جز به‌استهزا نمی‌توانم‌ تلقی‌ کنم‌.

   به‌قونسول‌، وقت‌ ملاقات‌ دادم‌. انتظار داشتم‌ که‌ این‌ بار نمایندگان‌ بوشهر خیلی‌ سخت‌تر از مأمورین‌ شیراز و اصفهان‌ صحبت‌ بکنند و باز مرا متغیر سازند.

   به‌عکس‌، قونسول‌ بوشهر و مستر هاوارد با چهرة‌ خندان‌ و گشاده‌ و ملایمت‌ فوق‌العاده‌ آمدند و نشستند. بدواً از ملاقات‌ من‌ و از ورود من‌ کمال‌ مسرت‌ را اظهار داشتند و دوستی‌ و یگانگی‌ خود را خاطر نشان‌ نمودند، و خیر و کامیابی‌ مرا در این‌ سفر آرزو نمودند.

   سپس‌ مثل‌ اینکه‌ هیچ‌ اتّفاقی‌ نیفتاده‌ و از خیال‌ من‌ و مقدمات‌ امر و مذاکرات‌ همکاران‌ خود ابداً اطلاعی‌ ندارند و شاید اصلاً نمی‌دانند من‌ عازم‌ کجا هستم‌، در ضمن‌ صحبت‌گفتند:

   «مسترلرن‌ وزیر مختار هم‌ که‌ این‌ اوقات‌ در بغداد است‌، بسیار اشتیاق‌ ملاقات‌ دارد و مایل‌ است‌ قبل‌ از مراجعت‌ به‌تهران‌ شما را ببیند.»

من‌ هم‌ با خونسردی‌ تمام‌ گفتم‌:

   «ممکن‌ است‌ به‌ملاقات‌ من‌ بیایند، اما نه‌ در بوشهر.»

گفتند:

   «پس‌ در کجا اجازه‌ می‌دهید؟»

گفتم:

   « در زیدون‌ یا اهواز یا محمّره‌، منتظر ایشان‌ خواهم‌ بود. خلاصه‌ اینکه‌ جز در اردوگاه‌ یا سایر مراکز رسمی‌ خوزستان‌ از پذیرفتن‌ ایشان‌ معذورم‌.»

   مشارالیهم‌ دریافتند که‌ این‌ کلام‌ من‌ چقدر دامنه‌ دارد، و اشاره‌ به‌چه‌ نکاتی‌ می‌خواهم‌ بکنم‌. ولی‌ هیچ‌ به‌روی‌ خود نیاوردند. چون‌ سختی‌ و استقامت‌ دیدند، سست‌ و محتاط‌ شدند. اینجا به‌خاطرم‌ آمد که‌ با نمایندگان‌ خارجی‌ چه‌ قسم‌ باید معامله‌ کرد؟ شخصی‌ که‌ مسؤول‌ امور مملکت‌ خود است‌ چرا باید تقاضاهای‌ بیگانگان‌ را بپذیرد؟ چه‌ اجباری‌ دارد؟ چه‌ محّرکی‌ دارد؟ جز ضعف‌ نفس‌.

   زمامدار وطن‌پرست‌ باید قبلاً موضوع‌ را مطالعه‌ کند. قوانین‌ و حدود اختیارات‌ خود و آن‌ نمایندة‌ خارجی‌ را کاملاً تشخیص‌ بدهد و آن‌ وقت‌ به‌اتکای‌ حق‌ و انصاف‌ با جرئت‌ و استظهار کامل‌ سربلند کرده‌ و بگوید:

   «آقای‌ ایلچی‌، جناب‌ نمایندة‌ یک‌ دولت‌ عالم‌ متمدن‌، چه‌ میفرمایی‌؟ به‌چه‌ حق‌، به‌چه‌ سبب‌، با من‌ که‌ مسؤول‌ حقوق‌ یک‌ مشت‌ مردم‌ آسیایی‌ هستم‌ این‌ طور صحبت‌ می‌نمایی‌؟ از من‌ که‌ نماینده‌ یک‌ قوم‌ شرقی‌ کهن‌ و تازه‌ از دریای‌ خونین‌ انقلاب‌ بیرون ‌آمده‌، هستم‌، چرا این‌ تقاضاهای‌ نامشروع‌ و بی‌ انصافانه‌ را می‌کنی‌؟ از چه‌ رو مایل‌ به‌اختلال‌ امور و درهم‌ شکستن‌ قوای‌ مملکتی‌ هستی‌ که‌ تازه‌ می‌رود نضجی‌ بگیرد؟»

   اگر زمامدار امور مملکت قبلاً با دماغ‌ باز و شهامت‌ کامل‌ حدود و اطراف‌ قضیه‌ را دیده‌ و سنجیده‌ باشد و تسلیم‌ آداب‌ زنانه‌ و شرم‌ حضور و تملّق‌ نشود، و حقانیت‌ و حجت‌ خود را مثل‌ آفتابی‌ در مقابل‌ چشم‌ مأمور گستاخ‌ و فریبندة‌ خارجی‌ نگاه‌ دارد، آن‌ شخص‌ چه‌ جواب‌ خواهدداد؟

   من‌ که‌ در میدان‌ جنگ‌ تربیت‌ شده‌ام‌، همه‌ چیز حتی‌ سیاست‌ را مثل‌ گلوله‌ توپ‌ می‌دانم‌ که‌ به‌طرف‌ شخص‌ مبارز می‌آید اگر ترس‌ در دل‌ راه‌ دادی‌ و عقب‌ نشستی‌ و به‌پناهی‌ گریختی‌، کار تمام‌ است‌ و اگر با پیشانی‌ باز و سر پرشور جلو رفتی‌، گوی‌ از میدان‌ ربوده‌ای‌.

   ترس‌ همیشه‌ برادر مرگ‌ است‌، بلکه‌ پدر مرگ‌ زیرا که‌ مرگ‌ از ترس‌ به‌وجود میآید. مأیوس‌ و مرعوب‌ یعنی‌ مرده‌!

   خارجیان‌ همیشه‌ این‌ خلق‌ مرا امتحان‌ کرده‌اند، و در قضیّة‌ خوزستان‌ نیز کاملاً به‌تحقیق‌ رسانیدند. ملتفت‌ شدند که‌ من‌ حقوق‌ و وظایف‌ خود و تکلیف‌ و سیاست‌ آنها را می‌دانم‌. این ‌بود که‌ در بوشهر نمایندگان‌ انگلیس‌ که‌ همیشه‌ در مقابل‌ وزرا و پادشاهان‌ ایران‌ چهره‌ یک‌ نفر معلم‌ و فرمانده‌ به‌خود می‌گیرند، در این‌ مجلس‌ شبیه‌ شده‌ بودند به‌ دو نفر سیاح‌ که‌ فقط‌ تماشاچی‌ اوضاع‌ هستند و هیچ‌ نظری‌ را تعقیب‌ نمی‌کنند.

   من‌ برای‌ اینکه‌ اگر شکی‌ هم‌ در دل‌ دارند کاملاً برطرف‌ شود، در حضور خودشان‌ امیرلشگرجنوب‌ را خواسته‌ و امر دادم‌ در حرکت‌ به‌فرونت‌ تسریع‌ نماید.

   خوشبختانه‌ برای‌ اکمال‌ دلگرمی‌ من‌، خبر وصول‌ مقدمة‌ قوای‌ غرب‌ به‌قشلاقات‌ عشایرلرستان‌ نیز در همین‌ اوقات‌ رسید و تا اندازه‌ای‌ به‌پیشرفت‌ قطعی‌ اطمینان‌ حاصل کردم‌. هر چند تا این‌ عده‌ از خاک‌ لرستان‌ کاملاً خارج‌ نشوند و به‌دزفول‌ نرسند خاطرم‌ آسوده‌ نخواهد شد.