الف ـ امنیت ملی
امنیت ملی کشورها وسیلة نظم جهانی و قدرت دفاعی آنان تامین میگردد. نظم کنونی جهان، گرایش به سوی جنگ را به میزان بالائی به سود همکاری و هماهنگی، نفی میکند. همزمان امنیت ملی هر کشور بر سه پایه داخلی بنا میشود: نخست؛ همبستگی ملی، که بالاترین سطح ممکن آن در هر زمان در رژیمهای مبتنی بر دمکراسی به دست میآید و سپس توان اقتصادی و در کنار آن قدرت نظامی. [۵] در بخش پیشین به قدرت اقتصادی و نظامی اشاره شد. اما نظم داخلی کشور و همبستگی میان ملت است که فضای لازم و مناسب را برای دستیابی به قدرت اقتصادی و نظامی فراهم میآورد. پایههای اصلی امنیت یِک کشور بر شانههای مردمانی قرار دارد که به عنوان ملت ساکن آن سرزمین بوده و آن سرزمین به صورت ملک مشاع به همه آنان تعلق دارد. بالاترین درجه امنیت ملی هنگامی برقرار و تأمین میگردد که اصل حاکمت ملت بر آن کشور حاکم باشد. بدون حاکمیت ملی، امنیت برپایههای محکمی استوار نیست و دایم با خطر شورش، انقلاب، جنگ داخلی و تجزیه روبروست. همبستگی ملی در گذر سالهای دراز زندگی و تاریخ مشترک، در شکستها و پیروزیها قوام گرفته و از دل آن احساس یگانگی و اشتراک سرنوشت و منافع شکل میگیرد. نظامهای دمکراسی لیبرال، در درازای تاریخ موفق خود، در قیاس با هر نوع نظام آزمایش شده دیگر، نشان دادهاند که بهترین بستر شکلگیری و تقویت این احساس یگانگی ملی میباشند. زیرا در دمکراسیهای لیبرال است که حقوق همة افراد کشور و اعضای یک ملت ـ و همچنین حقوق اقلیت حتا در حد یک نفر ـ نیز تضمین شده و از آن پاسداری میشود. در اثر همکاری و هماهنگی در مسیر دستیابی به هدفهای تعیین شده وسیلة ملت، شرایط لازم برای دوام ثبات و پایداری امنیت در درازمدت و رشد اقتصادی و به دنبال آن امکان تقویت بنیه دفاعی کشور، فراهم میگردد. ثبات و امنیت داخلی، رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی به صورت برابری در فرصتها و در برابر قانون، با استواری پایههای مردم سالاری، در سرزمین ظاهر میگردد. چنانچه پیش از این نیز اشاره شد، برخلاف کشورهای خودکامه، دمکراسیهای ریشهدار از حمایت مردمی و در نتیجه از ثبات برخوردارند. این نظامها با مواجهه با کوچکترین بحران و تلاطمهای اجتماعی، خود را در خطر و تهدید سقوط نمیبینند و بنابراین دوام آنها به نیروی زور نیز وابسته نیست.
در جهان امروز، به موازات گسترش ارتباطات و مناسبات اقتصادی و همکاریها، دامنة امنیت ملی گسترشی بسیار وسیعتری از گذشته یافته و گسترة آن، بسته به قدرت و تعهدات بینالمللی یک کشور، میتواند از خاک و مردم آن کشور فراتر رفته و تا سرزمینهای دیگر، شاهراههای آبی و راههای آزاد بازرگانی، نیز بسط یابد. بدین ترتیب، درست است که هر کشور میتواند مرزها و یا خطوط قرمز خود را در مورد امنیت خویش، بر مبنای تعریف خود و یا بر پایه حقوق بینالمللی، تعیین نماید، اما اگر خطوط قرمز تعیین شده خارج از حقوق به رسمیت شناخته شده بینالمللی و یا حفظ و دفاع از آنها بیرون از توان ملی آن کشور باشد، با برخورد قدرت سخت دیگران روبرو خواهد شد. در جهان کنونی کشورهای مستقل دارای حقوق شناخته شدهای هستند. تعرض و دستاندازی به آن کشورها برخلاف قوانین به رسمیت شناخته شده جهانی، میتواند واکنش دیگران را نیز به دنبال داشته باشد.
قدرتهای جهانی «امنیت ملی» را به خارج از مرزهای خود نیز گسترش میدهند. در درازای چهل و پنچ سال پس از جنگ جهانی دوم دو ابر قدرت شوروی و آمریکا همراه با چند قدرت کوچکتر دارای سلاح هستهای، تا اندازه زیادی گستردگی امنیت ملی خود را فراتر از مرزهای سرزمینی خود روشن کرده بودند. این امر به ویژه در اروپا با کشیدن خطی میان جبهة غرب با شرق روشن شده بود. به رغم همة صفآراییها، تبلیغات و گردن کشیهایی که دو ابر قدرت علیه یکدیگر میکردند، اما هیچگاه از حدود خود، از راه بهرهگیری از نیروی مستقیم نظامی، تجاوز نکردند. آمریکا و اروپای غربی با ایجاد پیمان ناتو، نیروهای آمریکا را در خاک اروپا جا دادند و امنیت خود را بر دوش آمریکا افکندند. پیمان ورشو، شوروی و متحدین خود در اروپای خاوری را رودرروی نیروهای آمریکا قرار دادند. از سوی هر دو ابر قدرت روشن بود که تجاوز در اروپا به معنای جنگ هستهای است، که هیچ یک خواستار آن نبودند. از سال ۱۹۴۵ به بعد و تا پیش از فروپاشی شوروی، بیشتر جنگها یا به صورت جنگهای استقلال و در ردة مبارزات آزادیبخش در برابر آخرین بقایای استعمار بودند و یا جنگهایی که با حمایت و دخالت شدید دو ابر قدرت، در یکی از نقاط جهان در میگرفت. حتا جنگهای داخلی نیز از این قاعده مستثنی نبودند. در این گونه برخوردها، بنا به اهمیت راهبردی و استراتژیک منطقه، ابر قدرتها با شدت و ضعف گوناگون، شرکت داشتند. پس از فروپاشی شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی جهان دو قطبی پایان یافت و جهان در تلاطم استقرار نظمی تازه است که هنوز ادامه دارد. باید از حمله ناتو به صربستان به دنبال فروپاشی یوگسلاوی، حملة روسیه به گرجستان، حمله آمریکا به افغانستان و عراق و اشغال آن دو سرزمین و عملیات غرب و نیروهای ناتو در لیبی را در چهارچوب این تلاش نام برد. تمامی این عملیات در راستای «امنیت ملی» و یا زیر عنوان تازه دخالتهای «بشر دوستانه» برای جلوگیری از نسل کشی، پاکشوئی تباری و متوقف کردن کشتار جمعی انجام گرفتهاند. به سخن دیگر، دامنه امنیت ملی برای هر کشوری در جهان به مرزهای رسمی و معین شدة آن سرزمین محدود نمیگردد و در سایة «توان» آن کشور گسترش مییابد. بنابراین در وضعیت کنونی جهان، «توان ملی» نقش تعیین کننده خود را در حفظ استقلال و حفاظت از مرزهای امنیت ملی همچنان ادامه داده و مناسبات زیر سایه توازن نیرو میان کشورها تعیین میشوند. به عنوان نمونه، هیچ کشوری خواهان دستیابی کشور همسایه به قدرت نظامی که موازنة قوا در منطقه را بهم زند و به ویژه جنگافزار هستهای نمیباشد. [۶] تلاش برای جلوگیری از تحقق این امر ـ چه ممکن باشد و چه غیر ممکن ـ در مقوله «امنیت ملی» کشورهای دیگر جای میگیرد. دفاع از متحدین، حتا در سرزمینهای دوردست وسیلة قدرتهای بزرگ در این دامنه قرار میگیرد. همچنین دفاع از نقاط استراتژیک جهان و دور نگاه داشتن آن نقاط از مهار رقبا و حفظ نظم فیزیکی و حقوقی حاکم بر جهان، در این تعریف گنجانده میشود.
در این مورد، محدودیت جنگافزارهای هستهای و جلوگیری از پراکش آن به دیگر نقاط جهان، اهمیت ویژه خود را دارد. باید توجه کرد، صرفنظر از هزینة آن، تمامی جهان پیش رفته و حتا بسیاری در جهان در حال توسعه توانایی دست یابی به جنگافزار هستهای را دارا میباشند. اما از سوی دیگر، چنین به نظر میرسد که بسیاری در جهان توسعه یافته، ضمن آنکه به این تحول روانی دست یافتهاند که محرکهای کلاسیک جنگ را تا مقدار زیاد میان خود مهار نمودهاند، همزمان امنیت ملی خود را با آمریکا پیوند زدهاند. این عوامل، خواست آنان را در دستیابی و یا تولید چنین جنگافزاری، به رغم در اختیار داشتن تکنولوژی آن، از میان برداشته است. اما در میان کشورهای در حال توسعه که از چنین چتر دفاعی به طور کامل و رسمی برخوردار نیستند و همزمان خود را در تهدید نیروهای تندروی خارجی برآورد میکنند، تمایل به دسترسی به چنین جنگافزاری وجود دارد. به ویژه در کشورهای غیر دمکراتیک بدون اعتماد به بقای نظام خود به دلیل فقدان پایههای محکم مردمی، دست یابی به قدرت بیشتر نظامی، هدفی است دایمی. برآورد میگردد که در صورت دستیابی این دسته از کشورها و مخاصمان غیر دولتی مانند گروههای تروریستی (که احتمال آن به خاطر نداشتن دیگر وسایل کم است)، به چنین جنگافزاری، تهدیدی حیاتی بر جهان خواهند بود. جهان در برابر تجهیز پاکستان به شدت بیثبات، به شدت ندار و به شدت تندرو مذهبی ــ بالقوه ترکیبی انفجاری ــ با تهدیدی دایمی روبروست که نمیداند چگونه آن را مهار کند. از هم پاشیدن شیرازههای کشور، شورش نظامی، شدت یافتن نیروهای گریز از مرکز، میتواند زرادخانه هستهای آن واحد سیاسی را که پاسداری از آن، پایینتر از استاندارد جهانی میباشد، در دست مدعیان فراوان قدرت بیاندازد. این احتمال را نباید دستکم گرفت. نیاز است که استفاده صدام حسین از گاز سمی را در جنگ ایران و عراق و بر علیه شهروندان کرد آن کشور و ایران را بیاد آورد. اگر صدام حسین به جنگافزار هستهای دست یافته بود، پرسش هشدار دهنده این است که آیا وی در بکار بردن آن علیه ایران درنگ میکرد؟ کمتر جنگافزاری در جهان ابداع شده که از آن علیه دشمن استفاده نشده باشد. گسترش جنگافزار هستهای، خطریست جدی و جهان در برابر آن نمیتواند بیتفاوت باشد و برای جلوگیری از پراکنده شدن آن تا پای جنگ نیز پیش خواهد رفت.
مبارزه در راه پیشگیری از پخش جنگافزارهای کشتار جمعی و در راس آن تکنولوژی هستهای در اولویت بالا در میان تمام قدرتهای بزرگ جهانی، چه دمکرات و چه غیردمکرات قرار گرفته است. این مبارزه تا اندازهای نیز محدود کردن تعداد جنگافزارهای موجود هستهای میان قدرتهای بزرگ را در برمیگیرد. زرادخانه هستهای بزرگ آمریکا و روسیه، همچنان برای از بین بردن چندین بار زندگی بر روی کره زمین کفایت میکنند. خواست کاستن از تعداد آنان و صرفهجویی در هزینة سنگین نگاهداری آنان وجود دارد. مذاکره در راه کاستن از تعداد جنگافزار هستهای میان هر دو طرف ادامه دارد و به نتایجی نیز رسیده است. با وجود این زرادخانه هستهای قدرتهای بزرگ به عنوان بخشی از نیروهای بازدارنده آنان در برابر چالشهای احتمالی به کار گرفته میشود. با نگاه به چنین وضعیتی در جهان این پرسش نیز مطرح است که تا چه اندازه جنگافزار هستهای بتواند امنیت ملی کشورهای کوچک را در برابر یکدیگر و در برابر قدرتهای بزرگ تضمین کند؟
جنگافزار هستهای، درجة ویرانی و کشتار را به ناگه در ابعادی از بنیان متفاوت قرار میدهد که با فضای ذهنی و روند کنونی و تصویر آرزوئی بشر در بارة آینده جهان، همخوانی ندارد. چنانچه اشاره شد، جنگافزار هستهای برای حکومتهای مسئول تنها به عنوان عامل بازدارنده میتواند به کار گرفته شود. جهان تحمل حمله هستهای را ندارد و در برابر آن پاسخ بسیار تندی را، به صورت ویرانی کامل متجاوز، خواهد داد. جنگافزار هستهای نیاز به حاملهای دقیق و قابل اطمینانی دارد که به تواند با نفوذ از شبکه دفاعی کشورهای قدرتمند، به هدف مورد نظر برسد. بالاتر از همه، هر کشور خودکامهای که به دنبال دستیابی به جنگافزار هستهای باشد، تنها به تقویت محرکهای همسایگان به داشتن چنین سلاحی دست خواهد زد. مسابقه تسلیحاتی، میان کشورهایی با حکومتهای بیثبات و در تلاش برای دسترسی به ابزار کارزار خانمان سوز نوین در این منطقه از جهان خواهد بود که تحمل آن برای تمام قدرتهای جهانی غیرممکن خواهد شد. در دوران جنگ سرد، جهان دربرابر مسابقه تسلیحاتی ناتوان بود و نمیتوانست واکنش مناسبی از خود نشان دهد. زیرا آنان که قادر بودند، خود درگیر چنین مسابقهای بودند. اما امروز جهان در برابر پخش جنگافزار هستهای در کشورهای کم قدرت، با توان واکنشی شدید تا مرحله دستزدن به جنگ، آماده است. بالاترین تهدید بر حکومتهای خودکامه از سوی تهدید شدید و پیوسته از جانب ملت و از سوی دیگر بر اثر ناکامیهایشان در دستیابی به هدفهایی که سالها تبلیغ کرده و در شیپور آن دمیدهاند، وارد میشود. وجود چنین عوامل فشار مؤثر داخلی، زرادخانه نظامی و حتا هستهای مانعی برای جلوگیری از همپاشی چنین نظامهائی نیستند. از جمله؛ در شوروی با زرادخانه عظیم هستهای بدون شلیک حتا یک تیر شکل گرفت و حکومت از داخل متلاشی شد. بخت با جهان بود که زرادخانه هستهای آن امپراتوری در مهار ارتش باقی ماند و در سراسر جهان پراکنده نشد. اما آیا چنین تضمینی در مورد پاکستان وجود دارد؟ جهان اجازه دست یابی به جنگافزار هستهای را، دیگر نخواهد داد.
ـــــــــــــــــــ
[۵] ـ یزدی، فرهاد “امنیت ملی: مردمسالاری، اقتصاد و ارتش”، سال ۲۰۰۴ نشر تلاش، هامبورگ.
[۶] ـ برای روشن شدن یک دیپلماسی زنده که بالاترین هدف آن حفظ امنیت ملی در برابر دیپلماسی که تنها در خدمت حفظ رژیم حاکم است، بهترین نمونه واکنش اسرائیل و ایران اسلامی در این مورد میباشد. جبههگیری سرزمین دوردست اسرائیل در برابر “احتمال” دستیابی نظام اسلامی به جنگافزار هستهای با تمام توان حتا تا تهدید به جنگ پیش رفته است. واکنش ایران در برابر آزمایش فیزیکی انفجار هستهای پاکستان آن هم در هفتاد کیلومتری مرز ایران، ارسال وزیر خارجه وقت برای تبریک “بمب اسلامی” بوده است.