«

»

Print this نوشته

اکبر گنجی و خاطرات حقیرانه عَلَم / علی کشگر

نکته مهم دیگری را که اکبر گنجی نمی‌داند و نمی‌تواند هم بداند این است که؛ با عینی شدن جهالت و واپسماندگی افرادی همچون اکبر گنجی در رسانه‌ها و آشکار شدن بیربطی‌شان با زمان، خوشبختی بزرگی است برای نسلِ جدید ایران، که به‌عینه می‌بینند از چه نسلِ سراپا وامانده‌ و سراپا عقده‌ای و سرکوب شده در امیال، عبور کرده‌اند و با آینده‌ای روشن درحال پیشرفت‌اند.

پاسخ کوبنده به یاوه گویی های «اکبر گنجی» در مورد محمد رضا شاه فقید

اکبر گنجی و خاطرات حقیرانه عَلَم

علی کشگر

https://www.youtube.com/watch?v=0okxTSWQsz8

‌ ‌پاسخ کوبنده به یاوه‌گویی‌های «اکبر گنجی» درمورد محمدرضا شاه فقید

‌ ‌

حدود چهار سال پیش در نوشته‌ای تحت عنوان «به‌عنوان یک ایرانی / پاسخ به اکبر گنجی»، در سرزنشی از منش زننده وی در لجن‌پراکنی علیه محمدرضاشاه و تبدیل سایت خود به اشاعۀ موضوعات بی‌آزرم نوشتم:

«به‌عنوان یک ایرانی پس از گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی؛ انقلابی که بیرون از حوزه شعور، اخلاق و مسئولیت و در جهل کامل، جامعه‌ایران را به گندابِ واپسماندگی و تحجر اسلامی انداخت، از خود می‌پرسم آیا زمان آن فرا نرسیده است که «روشنفکران» سهیم در انقلاب اسلامی، در مقابل این‌همه فجایع اخلاقی و انسانی به‌عنوان پیامدهای آن انقلاب، از عملکردِ به دور از عقل و تهی از مسئولیتِ خود عبرت گرفته و به خود آمده و نوع نگاهِ به خود و به رسالتِ خود و نوع نگرش خود به جامعه و سیاست و اخلاق را اصلاح کرده و تعریفی نو از مسئولیت روشنفکری، در بهتر کردن وضع مردم و شرایط جامعه ارائه دهند و بر بستر آن نگاه و نگرشِ جدید، همت و استعداد خود را برای بیرون کشیدن جامعه ایران، از باتلاق گندیده رژیم اسلامی، گذاشته و تلاش نمایند این کشور را دوباره در مسیر پیشرفت و توسعه و ترقی قرار دهند؟»

بعد از آن نوشته تا مدتها از کینه‌توزیِ گنجی بر علیه خاندان پهلوی خبر چندانی نبود. بدان امید بستم، که شاید متوجۀ سطح نازل و شرم‌آور برخوردهایش شده و راه دیگری خواهد یافت. اما خیزش ملی ۱۴۰۱ ایرانیان بر علیه رژیم اسلامی و روشن شدن جایگاه ویژه شاهزاده رضا پهلوی، در این خیزش ملی، نشان داد که آن کینه‌توزیِ اکبر گنجی نسبت به آن دوره به‌یک نوع بیماریِ شخصیتی بدل شده است. چرا که دوباره با همان کتابِ خاطرات ۷ جلدی عَلَم که شب و روزش را «خوش» می‌گذراند، می‌خواهد لحظات «خوش» خود را زنده کرده و در سامانۀ تلگرامی و توئیتری‌ش به اشتراک بگذارد.

در آن نوشته براین نکته اشاره کرده بودم که؛ اکبر گنجی این مامور اطلاعاتی و امینتی، دشمنی با نظام پادشاهی پهلوی و خاندان پهلوی را به جزء مهمی از زندگانی خود بدل کرده تا جایی‌که این دشمنی معنابخش حیات و شخصیت چرکین او شده است. البته دشمنیِ گنجی در میان اعوان و انصار حامی انقلاب اسلامی استثناء نیست. این دشمنی تنها رسالت‌ و ضرورت زندگی‌ تمامی حامیان انقلاب اسلامی بشمار می‌آید.

اما در میان این جماعت، ویژه بودن سهم گنجی این است که نمی‌فهمد؛ با حضور خود در حوزۀ رسانه‌ای و استناد به خاطرات سخیف و حقیرانه عَلَم، و فاش‌گویی سخنانی که می‌بایستی در همان حوزۀ شخصی دفن شوند، در اصل معنای وجودی خودِ اکبر گنجی را برملا کرده و لجن‌زار اخلاقی و اسلامی‌ش را به عینه به نمایش می‌گذارد.

نکته‌ای را که اکبر گنجی نمی‌فهمد و نمی‌تواند حتا در بارۀ آن حدسی بزند، آن‌ست که با این توئیت‌بازی‌ها و تلگرام‌بازی‌ها وجهی از بیماری‌ روانی جنسیتی و درمان‌ناپذیر خود را که احتمالاً برخاسته از محرومیت‌ها و عقده‌های مازوخیستی است نشان می‌دهد.

و اما نکته مهم دیگری را که اکبر گنجی نمی‌داند و نمی‌تواند هم بداند این است که؛ با عینی شدن جهالت و واپسماندگی افرادی همچون اکبر گنجی در رسانه‌ها و آشکار شدن بیربطی‌شان با زمان، خوشبختی بزرگی است برای نسلِ جدید ایران، که به‌عینه می‌بینند از چه نسلِ سراپا وامانده‌ و سراپا عقده‌ای و سرکوب شده در امیال، عبور کرده‌اند و با آینده‌ای روشن درحال پیشرفت‌اند.