«

»

Print this نوشته

… / ماندانا زندیان

‌‌

و پایان تذکره این بود  /  که میله‌های سُربی /  شبستان سفر شدند، وُ قفل، / …

***

و پایان تذکره این بود 

 که میله‌های سُربی

 شبستان سفر شدند، وُ قفل،

قناری سبزی که رواقِ آوازش

رگبار قلمکاریِ آینه‌ای 

 که قرار بود به یاد نیاورَد

 که مرگ، 

مرگ مهربان

که صدایش در اضلاع بادگیر قدیمی شناور بود وُ 

صورتش در معرّق‌های آبی، معلّق وُ

نامش در ایوان کویر، آزاد، 

دستش را از آب گرفته بود وُ

 نقطه چین یاد تو را روشن می کرد.

 

ماندانا زندیان