به نظر طباطبایی، جنبش مشروطهخواهی در ایران حلقهای در زنجیر انقلابهایی است که در فاصلۀ انقلاب شکوهمند ۱۶۸۸ تا انقلاب امریکا و انقلاب فرانسه و پس از آن اتفاق افتاده است. جنبش مشروطهخواهی در ایران یکی از انقلابهای جدید و نخستین آنها در کشوری اسلامی و آسیایی بود، و اگرچه به ظاهر به لحاظ فکری ـ به تعبیر طباطبایی «در نظر» ـ ارتباطی با اندیشۀ سیاسی جدید نداشت، اما به تعبیر طباطبایی، «در عمل»، منطق همان انقلابهای جدید را دنبال میکرد.
*****
به مناسبت انتشار نظامهای نوآیین در اندیشۀ سیاسی
سیروس پرویزی
انتشارات مینوی خرد، با تجدید چاپ چند اثر از دکتر طباطبایی، دو دفتر از جلد نخست تاریخ اندیشۀ سیاسی جدید در اروپا را نیز در دست انتشار دارد. از سالها پیش، علاقهمندانی که دفتر نخست از این کتاب را با عنوان جدال قدیم و جدید خوانده بودند، در انتظار انتشار دفترهای دیگر آن بودند. هم چنانکه با انتشار سه دفتر نخست طرح دیگر او با عنوان تأملی دربارۀ ایران در جریان سالهای دهۀ هشتاد طباطبایی نشان داد که تا چه حدی در کاویدن مسائل ایران از دیگران پیشی گرفته است، با انتشار این دفترهای تاریخ اندیشۀ سیاسی در اروپا نیز نویسندۀ آن چنان فاصلهای با دیگر نویسندگان و مترجمان این مباحث ایجاد کرده است که به نظر نمیرسد بتوان به آسانی این فاصله را کم کرد. چنانکه یکی از استادان دانشکدۀ حقوق میگفت، به نقل از دوستی، طباطبایی در همۀ مباحثی که وارد شده سطح بحث را چنان بالا برده است که به سختی میتوان با او برابری کرد. طباطبایی در همۀ نوشتههای خود و در هر ویراست از کتابهای خود سطح و معیار را خود تعیین کرده و خود نیز بحث را به آن سطح ارتقاء داده است. در جریان دهۀ هفتاد، طباطبایی بیصدا و تا حد زیادی ناشناس با چند کتاب حضور خود را در میدان مباحث نظری اعلام کرد، اگرچه چندان کسی متوجه این حضور در سکوت نشد. کتاب او دربارۀ خواجه نظام الملک و ابن خلدون به دنبال درآمدی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران و زوال اندیشۀ سیاسی در ایران هر یک گامی مهم در باز کردن باب بحث در اندیشه سیاسی بود، اما آن نوشتهها در زیر سر و صداهای بسیار برای هیچ، که در حاشیۀ برخی مطبوعات به راه افتاده بود، مدفون شدند. در آن سالها از طباطبایی مصاحبهای دیده نشد، در رسانهها حضور او هیچ بود و با اخراج از دانشگاه نیز ـ که طباطبایی از آن به «فراغت از کار دانشگاهی» تعبیر کرده، و رسوایی آن برای همیشه برای دانشگاه مادر خواهد ماند ـ تا انتشار دو اثر دیباچهای بر نظریۀ انحطاط ایران و جدال قدیم و جدید در سکوتی طولانی فررفت.
نخست، با انتشار این دو کتاب بود که ناگهان طباطبایی در حضور غایبانۀ خود به موضوع همۀ بحثهای نظری تبدیل شد. با دهۀ آغاز هشتاد، بسیاری از سر و صداها، بویژه جنگ داوری و سروش خوابیده بود و روشنفکری دینی نیز کمابیش نشان داده بود که توان پیش بردن طرحی مهم را ندارد. در همین سالها بود که وعدههای سروش برای رونمایی از اعتزال جدید، که میبایست حلال مشکلات باشد، عملی نشد و مدعی آن اعتزال جدید نیز در اعتزال غربت غربی سکوت را بر قرار ترجیح داد. هنوز بحث روشنفکری دینی داغ بود که طباطبایی در مصاحبهای با روزنامه همشهری آن را طرحی شکست خورده و بیمعنا اعلام کرد و در همین سالها بود که روزنامۀ شرق او را «فیلسوف تنها» نامید و رسالۀ جدال قدیم و جدید او را مهم شمرد. در همین سالهای دهۀ هشتاد، طباطبایی به طور غیر متنظرهای دو کتاب نخست خود را بازنویسی کرد، ایرادهای بسیاری را در آن نوشتهها رفع و در این بازنویسیها پیوندی میان آنها و دو طرح مفصل خود برقرار کرد. پیشتر، زوال اندیشۀ سیاسی در ایران به عنوان اثری دربارۀ انتقال فلسفۀ سیاسی یونانی به دورۀ اسلامی عرضه شده بود، اما در بازنویسی همان کتاب به مبنایی نظری برای نظریۀ انحطاط ایران تبدیل شد. درآمدی فلسفی بر تاریخ سیاسی در ایران نیز ابعاد جدیدی پیدا کرد و فصلهایی نیز بر آن افزوده شد، اما دو طرح متفاوت طباطبایی با دو موضوعی که گویی ربطی به هم ندارند از سالها پیش تکوین پیدا کرده بود. آن دو طرح ناظر بر دو پژوهش مفصل دربارۀ تاریخ اندیشه ایران و اروپا از حدود ۱۵۰۰ میلادی تا پایان سدۀ بیستم بود که تاکنون پنج دفتر از آن انتشار یافته است. در این دو طرح طباطبایی تاریخ اندیشۀ سیاسی جدید در اروپا را در پیوند با تاریخ ایران مورد بررسی قرار داده است که با حوصله مقدمات پیش بردن این دو طرح را از بیش از چهل سال پیش آماده کرده بود.
آنچه بیش از همه در نظری اجمالی به دفترهای منتشر شده جالب مینماید این است که نه طرح طباطبایی در نوشتن تاریخ ایران شباهتی به دیگر نوشتههای ایرانی یا خارجی دارد و نه طرح تاریخ اندیشۀ سیاسی جدید در اروپا سرمشقهای موجود دیگر را دنبال میکند. خود او در مقدمۀ جدید جدال قدیم و جدید به این نکته اشاره کرده است، اما برای خوانندهای که از بیرون در این چند جلد نظر میکند، این پرسش مطرح میشود که نویسندۀ این کتابها به راستی چه هدفی را دنبال میکرده است؟ و دو تاریخ متفاوت اندیشه در ایران و اروپا چه نسبتی با یکدیگر میتواند داشته باشد؟ با توجه به توضیح خود طباطبایی، به نظر من هدف او این بوده است که از جایی در تاریخ اندیشه در اروپا پرتوی بر تاریخ ایران بیفکند و از ایران به اروپا. البته، کمتر کسی به مورد نخست ایراد خواهد گرفت، اما مورد دوم سخنی پرمناقشه است، زیرا در نگاه نخستین چنین سخنی یاوه مینماید. اما با تورقی در این دفترهای منتشر شده میتوان گفت که چنین نیست! هدفی را که طباطبایی در «تأملی دربارۀ ایران» دنبال میکند، نوشتن تاریخ پایهای است و از اینرو، برای اینکه بتواند این تأمل نظری را دنبال کند، باید بتواند وضع تقلید ما نسبت به فهم اروپایی از اروپا را بر هم بزند. یعنی باید بتواند تاریخ اندیشه در اروپا را با توجه به «مشکل» ایران مطرح کند. بدین سان، برای رسیدن به چنین هدفی، طباطبایی تاریخ اندیشۀ سیاسی در معنای متداول را دنبال نکرده است، بلکه او با اشرافی که به همۀ زوایای تاریخ اندیشه در اروپا دارد، تاریخی نوشته است که ربطی به «مشکل» ایران او داشته باشد.
ایراد اساسی طباطبایی به فریدون آدمیت در شیوۀ پرداختن او به تاریخ مشروطیت در ایران این است که چرا او به تاریخ مشروطیت در اروپا، بویژه در انگلستان، توجهی نشان نداده است. به نظر طباطبایی، جنبش مشروطهخواهی در ایران حلقهای در زنجیر انقلابهایی است که در فاصلۀ انقلاب شکوهمند ۱۶۸۸ تا انقلاب امریکا و انقلاب فرانسه و پس از آن اتفاق افتاده است. جنبش مشروطهخواهی در ایران یکی از انقلابهای جدید و نخستین آنها در کشوری اسلامی و آسیایی بود، و اگرچه به ظاهر به لحاظ فکری ـ به تعبیر طباطبایی «در نظر» ـ ارتباطی با اندیشۀ سیاسی جدید نداشت، اما به تعبیر طباطبایی، «در عمل»، منطق همان انقلابهای جدید را دنبال میکرد. این نکتۀ مهم را موافقانی مانند آدمیت و همۀ مخالفان مشروطیت، که فردید با اعلام اینکه مشروطیت «دفع فاسدِ [استبداد] به افسدِ [مشروطیت]» بوده است در رأس آنان قرار داشت، به یکسان نفهمیدهاند. جنبش مشروطهخواهی در ایران، چنان که طباطبایی توضیح داده است، نه با الهام مستقیم از اندیشۀ اروپایی ممکن شد و نه در مخالفت با آن، بلکه مشروطیت، «در عمل»، در ذیل نظریۀ انقلابهای جدید قرار دارد و نه «در نظر». طباطبایی اشارهای به این مطلب را در سخنرانی در برلین توضیح داد، اگرچه تاکنون آن را به قلم نیاورده است. او در آن سخنرانی توضیح داد که نظام سنت در ایران، افزون بر سه وجه ایرانشهری، اسلامی و یونانی، که بر مبنای سه «نص» تدوین شده است، یک وجه دیگر دارد که سنتی فاقد «نص» است. این وجه از سنت از عصر ناصری در نظام سنت بسطی پیدا کرده و با پیروزی جنبش مشروطهخواهی تا انقلاب اسلامی ادامه یافته است. طباطبایی در سخنرانی برلین توضیح داد که مشروطیت ایران را، به دلایلی پیچیده، فاقد «نص»، اما دارای نظریهای «در عمل» میداند ـ نقل به مضمون. از اینرو، او برای فهم و توضیح این حادثۀ مهم تاریخ جدید ایران کوشش میکند شرحی از تاریخ اندیشه در اروپا را عرضه کند و از این طریق مفاهیم و مقولات توضیح مشروطیت ایران را تدوین کند.
از دیدگاه علوم اجتماعی، انقلابها روند یگانهای دنبال میکنند و با مفاهیمی میتوان آنها فهمید که برای فهم تحولات اجتماعی تدوین شدهاند. مارکسیستها نیز گمان میکردند که میتوان همۀ اتفاقات تاریخ ایران را با مفاهیم مارکس توضیح داد، اما طباطبایی، چنان که عادت اوست، هیچ یک از این راههای هموار را دنبال نمیکند. روش طباطبایی اجتهاد اوست در همۀ این مقولات، یعنی کوشش او برای فهم کلیات و تطبیق جزئیات با آن. به زبان اصولی، و شاید طباطبایی تنها محقق عرفی است که دستاوردهای فقه و اصول را بسیار مهم میداند، بار دیگر در مخالفت با همه روشنفکران، او میخواهد حکم جزئی ایران را از اصول کلی تاریخ جهان استنباط کند و، با این قرار دادن ایران در ذیل احکام تاریخ جهانی، ایران را به ناحیهای در تاریخ دوران جدید تبدیل کند. (این مطالب را من از برخی نوشتههای در دست تدوین او نقل میکنم.) بدیهی است که همۀ اشارههای این عبارت اخیر خالی از مناقشه نیست، دست کم، با مبنای خود طباطبایی، زیرا که او همۀ این مباحث را به نوعی متفاوت میفهمد. به این اعتبار، او را میتوان اصولی خواند، اما عرفی نمیتوان خواند، اگرچه عرفی در معنای خاصی است که او از آن مراد میکند، یعنی غیر ایدئولوژیک، بنابراین، غیر «اصولگرا»! او خود را روشنفکر نیز نمیداند، اگرچه به تعبیری او روشنفکر هم هست. برای او، به خلاف روشنفکر، هیچ چیزی بدیهی نیست؛ او مجتهد اصولی است، یعنی با توجه به اصول اجتهاد میکند. به این اعتبار، نوشتۀ او، هر ایرادی که بتوان بر آنها گرفت، شباهتی با دیگر نوشته ندارد.
من این اشارهها را برای جلب نظر خواننده آوردم تا وقتی کتاب طباطبایی را به دست میگیرد بداند که با تاریخی متفاوت سر و کار دارد که هدفی یکسره متفاوتی را دنبال میکند. با مقایسهای میان دو دفتر نخست و سوم از جلد نخست تاریخ اندیشۀ سیاسی جدید او، که اینک در دسترس خوانندگان قرار میگیرد، با همۀ آنچه در صد سال در ایران نوشتهاند و نیز ترجمههای متنهای اروپایی و امریکایی میتوان با این شیوۀ اجتهادی پی برد، اگرچه در واقع مقایسهای وجود ندارد، زیرا میان این دو اثر و مجموعۀ آنچه نوشته یا ترجمه کردهاند وجه مشترکی وجود ندارد. اگر «بنیاد اندیشۀ سیاسی در غرب» را اساس مقایسه قرار دهیم، میتوان به آسانی دید که آشنایی عنایت با منابع اندیشۀ سیاسی ـ چنان که از فهرست منابع او برمی آید ـ از محدودۀ یک دانشجوی فوق لیسانس فراتر نمیرود. کمابیش عمدۀ منابع او دست دوم و سوم هستند که حتی در زمان نوشته شدن کتاب منابع مهمی به شمار نمیآمدند. عنایت ـ چنان که طباطبایی توضیح داده است ـ سخت متفنن بود و بیشتر از آن مقلد، زیرا او تردیدی نداشت که کتاب «خداوندان اندیشۀ سیاسی»، که گویا در زمان تحصیل در لندن کشف کرده بود، چون در دانشگاههای انگلستان درس داده میشود، کتاب مهمی است. او از این حیث مقلد بود که هیچ منبع مهمی را نخوانده بود و آشنایی او با تاریخ از حد مقدمات فراتر نمیرفت. طباطبایی، در رسالهای که در بررسی ترجمههای فارسی شهریار ماکیاوللی نوشته، اشارههایی نیز به برخی عبارتهای بیمعنای یک فصل از «بنیاد اندیشۀ سیاسی در غرب» آورده است. دو مجلد کتاب جانشین عنایت در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی، عبدالرحمان عالم، در کرسی اندیشۀ سیاسی نیز در دست ماست. این نوشته ترجمهای التقاطی از چند منبع بیاهمیت است و معلوم نیست که با وجود ترجمهای نه چندان معتبر از اثر جورج ساباین، که در نوع و زمان خود اثر مهمی در تاریخ اندیشۀ سیاسی به شمار میآمد، چرا عبدالرحمان عالم چنین کتاب را گردآوری کرده است که انباشته از عبارتهای تهی از معناست؟ عمق فاجعه را زمانی توان فهمید که بدانیم انبان دو مجلد این حرفهای یاوه تاکنون بیش از ده بار به چاپ رسیده است!
وقتی دفتر نخست تاریخ اندیشۀ سیاسی جدید طباطبایی با عنوان «جدال قدیم و جدید» را در کنار این نوشتهها و نیز بخش قرون وسطای ترجمههایی مانند کلوسکو قرار میدهیم، فاصلۀ میان طباطبایی و استادان ایرانی و نیز استاد امریکایی را درمییابیم. به خلاف استادان ایرانی که هیچ منبع اصلی را نمیشناسند، و استاد امریکایی که جز منابع انگلیسی را نمیشناسد، در نوشتۀ طباطبایی جز به منبع دست اول برنمیخوریم. چنانکه خود او توضیح داده، طباطبایی جز منابع اسپانیایی همۀ منابع اصلی را دیده و نقل قولهای خود را با چند ترجمه سنجیده است: همۀ منابع او دست اول هستند، تفسیرهایی که او به آنها استناد کرده است هیچ یک نوشتههایی برای عامۀ خوانندگان نیستند، و مرتبۀ علمی همۀ نویسندگان و مفسران به درستی معلوم است. البته، همۀ این منابع در دسترس همگان وجود دارد، اما طباطبایی در قدم اول آنها را به درستی شناسایی کرده و، بیشتر از آن، از میان آنها راه خود را باز کرده است. با نظری به عنوانهای چند صد جلدی که در فهرست منابع در پایان هر دفتر آمده میتوان فهمید که او چگونه از میان کتابهای بیشمار کتابخانههای اروپا و امریکا بهترینها را برگزیده و اساس کار خود قرار داده است. او، در دفتر سوم، از ژان بدن تا روسو، دربارۀ هیچ یک از اندیشمندان این دوره، جز با تکیه بر نوشتههای خود آنان بحث نکرده است. کافی است خواننده دو فصل دربارۀ روسو را از نظر بگذراند که اگر جداگانه منتشر میشد میتوانست خود رسالهای مهم دربارۀ اندیشۀ سیاسی روسو باشد. در این دو فصل به همۀ نوشتههای روسو و تفسیرهای مهم اشاره شده است. اگر خواننده آنچه را که در جاهای دیگر دربارۀ روسو آمده، یا ترجمههای نوشتههای روسو را، با بخشهایی که طباطبایی از نوشتههای روسو ترجمه و تفسیر کرده مقایسه کند، به میزان دقت، زباندانی و فهم او پی خواهد برد.
یکی از مزایای استثنایی تحقیقات طباطبایی آشنایی او نه تنها با زبان فارسی، که در نهایت زیبایی مینویسد، بلکه با اصطلاحات علوم اسلامی هست. خوانندهای که با دقت دو جلد در دست انتشار تاریخ اندیشه سیاسی را بخواند متوجه خواهد شد که او با چه دقتی اصطلاحات علوم اسلامی را به عنوان معادلهایی برای واژگان الهیات مسیحی به کار برده و در موارد بسیاری عبارتهایی را در ترجمه با بیان مباحث الهیات مسیحی نوشته است که گویی فقراتی از یک متن قدیمی هستند. در مواردی، نوشته طباطبایی چنان سلیس و در نهایت دقت لفظی و معنوی است که خواننده گمان میکند نوشتهای کهن را میخواند که در آن مطلب جدیدی بیان شده است. به نظر من، نثر طباطبایی متأخر، یعنی در دفترهایی که تا کنون از دو مجموعه او درباره ایران و اروپا منتشر شده است، به رغم اختلافهایی که در آنها وجود دارد، دو وجه از سبک واحدی است که طباطبایی به نوعی پایهگذار آن است. در میان نویسندگان تاریخ اندیشه در ایران و نیز اروپا من کسی را سراغ ندارم که با چنین دقتی مفهومی نثری تا این درجه شیوا نوشته باشد. بدیهی است که برخی از تاریخ نویسان ایرانی، مانند زرینکوب، بسیار شیوا نوشتهاند، اما در میان این شیوا نویسان تا کجایی که من میدانم هیچ کسی وجود ندارد که توانسته باشد چنین دستگاه مفاهیم گستردهای را نیز به کار گرفته باشد. از میان نویسندگان تاریخ اندیشه در اروپا تنها میتوان از حمید عنایت نام برد که فارسی را خوب مینوشت، اما نوشته او از لحاظ مفهومی سخت سطحی و ابتدایی بود. من جرأت میکنم که بگویم طباطبایی سبکی در نوشتن تاریخ اندیشه در زبان فارسی ابداع کرده است. فصل درباره قائم مقام در مکتب تبریز و نیز فصل درباره اصلاح دینی یا مفهوم سنت در جدال قدیم و جدید را میتوان به عنوان مثال ذکر کرد. فصل درباره قائم مقام خود شاهکاری در نثرنویسی است که در عین حال تفسیری از دیدگاه اندیشه سیاسی جدید از نوشتهای کهن نیز هست. طباطبایی در این فصل فهمی نو از منشأت قائم مقام را در نثری که با نثر قائم مقام پهلو میزند بیان کرده و متنی ادبی را از تا مرتبه اندیشهای مفهومی ارتقا داده است. به گمان من این وجهی از نوشتههای طباطبایی است که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
یک نکته مهم دیگر نیز در نوشتههای طباطبایی جالب توجه است: او هیچ مطلبی را نگفته است که ارجاع دقیق آن را نداده باشد. تردیدی نیست که نظر به دقتهایی که او در این مورد به کار بسته نوشتههای او همچون الگویی نه تنها برای دانشجویان، بلکه حتی برای اهل تحقیق باقی خواهد ماند. دانشجویان که امروزه از دانشگاه چندان چیزی یاد نمیگیرند، میتوانند با دقت در نوشتههای طباطبایی از او بسیار بیاموزند.
احتمال دارد، و من کمابیش اطمینان دارم، که، در مباحثی که دکتر طباطبایی در نوشتههای خود وارد شده، به این زودیها کسی از او پیشی نخواهد گرفت. جای شگفتی و البته تاسف است که مجموعه سترگ طباطبایی را نمیتوان فرآورده دانشگاه مادر کشور دانست. این برای دانشگاه مایه غبنی همیشگی باقی خواهد ماند. با این همه، دو دهه پس از اخراج، هیچ حاضری در دانشگاه به اندازه این غایب از آن در دانشگاه حضور ندارد. دکتر طباطبایی اینک هفتاد ساله شده است. او، تا اینجا که در آن ایستاده است، راهی دراز پیموده است. در صد و ده سالی که از تأسیس مدرسه علوم سیاسی در ایران گذشته است، هیچ استادی تاکنون نتوانسته بحث علمی درباره سیاست نظری را به چنین مرتبهای ارتقا دهد. آنچه طباطبایی برای دهه آینده وعده انجام آن را داده است، دفترهایی از مجموعهای عظیم و بیسابقه در زبان فارسی است. آنچه ما میتوانیم آرزو کرد، عمری برای نویسنده است تا شاید بخشی از آن به انجام برسد.
لندن، دسامبر ۲۰۱۴ سیروس پرویزی
به نقل از مهرنامه
http://gadim-va-jadid.blogfa.com/post-419.aspx