من مشهور بودم به اینکه طرفدار آمریکا هستم و طرفدار اسرائیل هستم و این سبب میشد که عده زیادی از خواندن روزنامه من خودداری میکردند، و من این را بخوبی میدانستم ولی هیچ کوششی نکردم برای اینکه آن گروه را جلب کنم. من به این معنی طرفدار آمریکا بودم که معتقد بودم در مقابل شوروی ما یک وزنه متقابلی مثل آمریکا لازم داریم، ولی با تمام نشانههای تسلط سیاست آمریکا بر ایران و فرهنگ آمریکائی بر فرهنگ ایرانی مبارزه میکردم. من آمریکا را بعنوان یک عاملی در سیات خارجی ایران قبول داشتم و بس.
گفتگو با داریوش همایون / برنامه تاریخ شفاهی / بخش دوم
مصاحبه کننده: بهروز نیکذات
واشنگتن دی سی: ۱۱ سپتامبر ۱۹۸۲
بخش دوم
- فعالیتهای زندگی شما تا زمانیکه به وزارت اطلاعات و جهانگردی رسیدید برای من اینطور معلوم است که شما تجربه چندانی در دیوانسالاری نداشتید، چطور این کار را قبول کردید؟
آقای همایون: وزارت دو قسمت دارد، یک قسمت کار سیاسی آن است و یک قسمت کار اداری آن. یک قسمت سیاستگزاری است و یک قسمت اداره امور روزانه. وزارتخانهها چون هم سازمانهای مستقر و بزرگی هستند در هر کشوری مسئله چندانی از نظر اداره امور روزانه ندارند. یک وزارتخانه تجربه و ساخت مناسبی دارد برای اینکه کارهای خودش را بکند و مستقل از وزیرش هم وظائفش را انجام بدهد. نقش وزیر در وزارتخانه بیشتر سیاسی است، یعنی سیاستگزاری و تصمیمگیری از نظر استراتژی و سوابق زندگی من به من اجازه میداد که این کار را قبول کنم، چون در رشته من بود و من تصور میکردم که آگاهی لازم را در آن کار دارم، علاوه براین وزارت یک مقام سیاسی مستقل از وزارتخانه است. وزارت قسمتی است یعنی یک وزیر جزئی است از یک کلی که راجع به مملکت تصمیم میگیرد و در آن زمینه هم تجربه سیاسی و روزنامهنگاری من به من این اجازه را داده بود که راجع به امور مختلف مملکت نظرهائی داشته باشم و نظرهایم را اعمال بکنم، علاوه بر همه اینها آنچه که سبب شد من این سمت را بپذیریم و این پیشنهاد را بپذیرم، چون من دنبال این کار نبودم و به من پیشنهاد شد این بود که من از کیفیت حکومت در ایران هیچوقت راضی نبودم و در فعالیتهای روزنامهنگاریم از منتقدین همیشگی دستگاه حکومت ایران بودم، هم در باره پرسنل ایراد داشتم که سالها بخصوص در دوره هویدا خیلی بیتوجهی در مورد انتخاب همکاران بعمل میآمد و بیک صورت سرسری قضیه برگزار میشد. من کمتر احساس کردم که اهمیت وجود اشخاص یا نبودن اشخاص در یک جائی مورد توجه است. خلاصه، هم به پرسنل ایراد داشتم و هم به سیاستها ایراد داشتم و منطقم در زندگی این بود که: یک، باید همان طوری که عرض کردم در داخل سیستم عمل کرد و از خارج سیستم خودکشی ملی است و گمان میکنم که حوادث صحت این نظر را ثابت کرده، دوم اینکه من دستگاه حکومتی ایران را مانند میکردم به یک ترازو که در یک کفه آن آدمهای نامناسب جمع شدهاند و این کفه خیلی سنگین است، و در یک کفه آن آدمهای مناسب که سبک است و معتقد بودم که هرچه از کفه اولی برداشته بشود و به کفه دوم افزوده بشود، به سود مملکت است، در نتیجه به هیچ وجه معتقد نبودم که اشخاص باید کنار بنشینند و فقط انتقاد کنند. به تمام منتقدین و همفکران خودم میگفتم که باید بروند و مقامات را بدست بیاورند، نه از جهت جاهطلبی شخصی، بلکه از این جهت که با بدست آوردن آن مقامات است که میتوانند کیفیت حکومت را در ایران بهبود ببخشند و این بود که این سمت را پذیرفتم.
- آیا قبل از این هم بشما پیشنهاد شده بود که وزارت وزارتخانهای قبول بکنید؟
آقای همایون: در دوره هویدا، یکبار او به من پیشنهاد وزارت اطلاعات و جهانگردی را کرد که من معذرت خواستم از ایشان، هم به دلیل اینکه آن مجموعه را قبول نداشتم و راحت نبودم در کار کردن با آن، هم به دلیل اینکه زندگی خودم یعنی وضعی که روزنامه آیندگان در آن موقع داشت اجازه نمیداد. زیرا روزنامه آیندگان تا سالهای آخری که من آن را اداره میکردم از لحاظ اقتصادی دارای مشکلات فوقالعاده بود و با زحمت روزنامه را میگرداندم و حیفم میآمد که روزنامه را ول بکنم البته وقتی من روزنامه را در سال ۱۳۵۶ رها کردم، دیگر سرپای خودش کاملا ایستاده بود و وامهای خودش را داده بود و چاپخانه آن و همه چیز دیگر روبراه بود و راحت از آن جدا شدم. در اواخر دولت هویدا، ایشان در نظر داشت که کابینهاش را ترمیم کند و عدهای از کسانی را که در دولت بعدی وارد کابینه شدند، او میخواست آنها را دعوت بکند به کابینه و از جمله میخواست که به من وزارت مسکن و شهرسازی را بدهد و به من گفت که خیال میکند برای این کار خیلی شایستگی دارم، نمیدانم به چه دلیل، و شاید به دلیل مقالاتی که من در آیندگان نوشته بودم ولی فرصت انجام آن فکر پیش نیامد.
- برای پایان مصاحبه امروز که اطمینان دارم باز هم ادامه خواهد داشت، شما با تسلط و اطمینان یک تاریخشناس صحبت میکنید، روزنامهنگار هم هستید شما که هستید؟
آقای همایون: نمیدانم منظورتان از سئوال چیست؟
- یعنی شما چه مجموعهای هستید؟ آیا مچموعهای از همه اینها: مؤلف گاهی اوقات؟
آقای همایون: من یک آدم سیاسی هستم، آدم سیاسی کسی است که علاقههایش مجموعهای را بعنوان یک کشور یا یک دنیا در بر میگیرد و به آنچه که در یک کشور و در یک جامعه و در دنیا میگذرد، علاقمند است. من تقریباً به همۀ جنبههای زندگی اجتماعی و به همه امور دنیا علاقمند هستم. هیج موضوعی نیست، از شهرسازی تا انرژی اتمی تا توسعه اقتصادی تا کشاورزی بخصوص آموزش، ارتباطات و مسائل سیاسی و ارتباطات بینالمللی که مورد علاقه من نباشد، در همه این زمینهها تا آنجا که توانستهام مطالعه کردهام و بررسی کردهام. «کاریر» من کاریر روزنامهنگار و سیاستپیشه بوده، اما اگر بخواهم رشتههای دیگری را که بطور فعال در آن وارد بودم عرض بکنم، تاریخ مسلماً یکی از اولین علاقههای من بوده و خیلی در باره تاریخ کار کردهام. نوشتن بعنوان وسیله، نه تنها برای ارتباط با دیگران، بلکه برای بیان خود و تشکیل دادن خود و ساختن خود، همیشه مورد علاقهام بوده، از دوره مدرسه و انشاء نوشتنها تا بعد مقاله نوشتهها و کتاب نوشتنها و غیره، در نتیجه میشود گفت که یک آدم سیاسی با تأکید خاص روی نویسندگی و روی تاریخ و روزنامه نگاری.
- با جنبش آزادیبخش فلسطین هم من یک نظر خوبی هیچ وقت نداشتم و معتقد بودم که نفوذ فلسطینیها در ایران و تأثیر عامل فلسطین در سیاستهای ایران زیانبار و مخرب است و یک رادیکالیسمی را در جامعه ایرانی تقویت میکند که به ضرر ما است. متاسفانه وحشتی که من داشتم و پیشبینی که من میکردم درست درآمد و فلسطین و عامل فلسطین و فلسطینیها کمک کردند به گرایش افراطی و رادیکال در جامعه ایرانی و بعد عملاً در جریان انقلاب اسلامی به استحکام حکومت ملاها کمک کردند و احتمالاً دست آنها به خون بسیاری از دوستان و همکاران من آغشته است.
- وقتی که شما، اگر سئوال جوابش محرمانه نیست، بفرمائید وقتی که شما آیندگان را شروع کردید، تیراژ آن چقدر بود و وقتی که ترک کردید چقدر؟
آقای همایون: از سه هزار به سی هزار رسیده بود. آیندگان خیلی در مقایسه با روزنامههای دیگری که آن موقع منتشر میشد وضع متفاوتی داشت. یعنی ما آیندگان را با سرمایهای که هیچ وقت بیش از یک میلیون تومان آنروز نشد، یعنی در طول سالها این مقدار ریختیم در آن روزنامه و کار را شروع کردیم. اولش یک چیزی نزدیک دو میلیون ریال پول داشتیم، چاپخانه آیندگان را سراپا با قرض تهیه کردیم، سالها طول کشید تا آن قرض را پرداختیم، آیندگان برداشت خیلی غیرمتعارفی داشت و به هیچوجه دنبال مطالبی که عامهپسند بود نرفت. چه عامهپسندی در سطح اجتماعی و چه در سطح سیاسی. در سطح اجتماعی ما هرگز صفحه حوادث یا مطالب هیجان آمیز چاپ نکردیم. در سطح سیاسی، دنبال مد روز یعنی پشتیبانی از گرایشهای چپ، پشتیبانی از جنبش آزادی بخش فلسطین، که تمام آنها مدهای فکری آن سالها بود نرفتیم. خود من مشهور بودم به اینکه طرفدار آمریکا هستم و طرفدار اسرائیل هستم و این سبب میشد که عده زیادی از خواندن روزنامه من خودداری میکردند، و من این را بخوبی میدانستم ولی هیچ کوششی نکردم برای اینکه آن گروه را جلب کنم. من به این معنی طرفدار آمریکا بودم که معتقد بودم در مقابل شوروی ما یک وزنه متقابلی مثل آمریکا لازم داریم، ولی با تمام نشانههای تسلط سیاست آمریکا بر ایران و فرهنگ آمریکائی بر فرهنگ ایرانی مبارزه میکردم. من آمریکا را بعنوان یک عاملی در سیات خارجی ایران قبول داشتم و بس. نه برایم یک نمونه ایده آلی اجتماع بود و نه برایم یک پایگاه سیاسی شخصی. در تمام زندگیم هرگز سعی نکردم که با آمریکائیها روابط نزدیک داشته باشم. خیلی کم در مجالس آنها شرکت میکردم و خیلی کم با آمریکائیها تماس میگرفتم. با اینکه دوبار از طرف آمریکائیها یعنی یکبار از طرف دولت آمریکا و یکبار از طرف دانشگاه هاروارد دعوت شدم به آمریکا و دورههائی دیدهام ولی هیچ وقت این ارتباط را حفظ نکردم و گسترش ندادم. در مورد اسرائیل همیشه معتقد بودم که ایران در برابر اعراب تنها است و باید با ترکیه و پاکستان و با اسرائیل که کشورهای غیرعرب هستند ارتباط داشته باشد، به دلیل همان تنهائی که عرض کردم. با جنبش آزادیبخش فلسطین هم من یک نظر خوبی هیچ وقت نداشتم و معتقد بودم که نفوذ فلسطینیها در ایران و تأثیر عامل فلسطین در سیاستهای ایران زیانبار و مخرب است و یک رادیکالیسمی را در جامعه ایرانی تقویت میکند که به ضرر ما است. متاسفانه وحشتی که من داشتم و پیشبینی که من میکردم درست درآمد و فلسطین و عامل فلسطین و فلسطینیها کمک کردند به گرایش افراطی و رادیکال در جامعه ایرانی و بعد عملاً در جریان انقلاب اسلامی به استحکام حکومت ملاها کمک کردند و احتمالاً دست آنها به خون بسیاری از دوستان و همکاران من آغشته است. به هرحال مواضع سیاسی من در روزنامه آیندگان مواضع خیلی محبوب و مورد توجهی نبود و با اینکه من میدانستم که با تغییر این مواضع و با پیروی از مد روز خواهم توانست خوانندگان بیشتری را جلب بکنم ولی هرگز این کار را نکردم. در برابر دولت هم یعنی دستگاه حاکم هم همیشه موافق مشروط بودم و باکی نداشتم از این قضیه که این فکر را تبلیغ کنم که ما با سیستمی که هست، ناگزیر باید بسازیم و باید سعی بکنیم که از داخل اصلاحش بکنیم و مبارزه با این سیستم از خارج به جائی نخواهد رسید و بضرر مملکت خواهد بود.
- خط مشی رسانههای همگانی ایران را چه دولتی و چه غیردولتی ۷۰ یا ۸۰ درصد گرایشهای افراطی و رادیکال تعیین میکردند. ما در روزنامه آیندگان یک حالت خاصی پیدا کرده بودیم، به این معنی که از موضع طرفداری رژیم، رژیم را انتقاد میکردیم، روزنامههای دیگر از موضع مبارزه با رژیم، رژیم را ستایش میکردند و تملق رژیم را میگفتند. خیلی موقعیت جالبی بود، ما فکر میکردیم که از داخل رژیم باید سعی بکنیم اصلاحش بکنیم و دوستان چپی و افراطیتر ما سعی میکردند که از داخل رژیم در آن رخنه بکنند و در کارش خرابکاری بکنند، هر دوی ما خیلی تکنیکهای پیجیدهای بکار میبردیم، برای اینکه با سانسور روبرو بودیم، ما انتقادهای خودمان را در قالبها و زیر روکشهای قابل قبول عرضه میکردیم و دوستان افراطی و چپگرای ما تعریف و تمجید و تملقهائی را که از رژیم میگفتند وسیله قرار میدادند که در زمینههای موثرتر و حیاتیتری ضربههای کاری به رژیم بزنند در افکار عمومی مردم، هر دوی ما هم کاملاً موفق بودیم، هم روزنامه آیندگان انتقادهای خیلی خیلی موثر میکرد، و هم روزنامههای دیگر حکومت و رژیم را بشدت بیاعتبار کردند در نظر مردم.
- طوری شده بود که با استفاده از کوتاهبینی و ناشیگری مقامات مسئول دولتی، رسانهها چه خصوصی و چه دولتی با یک تعدادی کلیشهها و با یک تعداد کارهای نمایشی و سطحی، اول مُهر قبول روی فعالیتهای خودشان میزدند، به این معنی که خودشان را کاملاً طرفدار و وابسته به رژیم معرفی میکردند و بعد در زیر آن پوشش، همه حرفهای خودشان را میزدند. مردم هم آشنا شده بودند به این وضع و کارهای نمایشی و فرمایشی و دستوری که مخصوصاً این رسانهها اصرار داشتند که نمایشی و دستوری بودنش را به مردم نشان بدهند، آنها هم توجهی نمیکردند و باصطلاح میان سطرها مطالعه میکردند و میخواندند و پیام را دریافت میکردند.
- در دنبال صحبتهای ما راجع به روزنامه آیندگان و تیراژ آنکه از سه هزار به سی هزار رسید و دلائلی که موجب این افزایش تیراژ شد صحبت میکردیم که صحبت ما نصفهکاره ماند و خواهش میکنم دنباله صحبت را در ارتباط با دگرگونیهای اجتماع ایران در زمان انتشار روزنامه آیندگان توضیح بفرمائید؟
آقای همایون: دگرگونیهای اجتماع ایران در ده سالی که من روزنامه آیندگان را اداره میکردم البته آنقدر وسیع است که نمیدانم در این بحث بگنجد یا خیر. من بیشتر به تحولاتی که در افکار عمومی بخصوص افکار عمومی روشنفکران ایرانی در آن دوره روی داد اشاره میکنم و فکر میکنم ارتباط این جواب با سئوالی که شده بیشتر خواهد بود. همان طور که عرض میکردم روزنامه خیلی کوچک شروع شد و تا وقتی هم که من آنرا اداره میکردم چندان برزگ نشد، هرچند که رشد کرد، دلائل این رشد علاوه برشناسائی بیشتر مردم با روزنامه و توجهی که به هر موسسه و به هر نهادی که مدتی پایداری بکند نشان داده میشود، این بود که روزنامه آیندگان با همه بیمیلی که به پیروی از مد روز افکار عمومی نشان میداد و من قسمتهائی از آنرا عرض کردم بعنوان یک صدای منتقد و اصلاحطلب در جامعه ایرانی شناخته شد و بخصوص نفوذش در سطح سیاسی و سیاستگزاری، در سطح تصمیمگیرندگان، فوقالعاده زیاد شد. با آنکه تیراژ روزنامه با مقیاس روزنامههای دیگر یعنی روزنامههای بزرگ دیگر قابل ملاحظه نبود، ولی نفوذی که روزنامه در سیاستهای مملکت داشت از هر روزنامه دیگری بیشتر شد. دلیلش این است که ما سعی میکردیم آیندگان را یک روزنامه جدی بسازیم که اظهار نظرهای آگاهانه در آن باشد و به مسائلی بپردازیم که معمولاً روزنامهها نمیپرداختند. از این جهت از نظر سیاست روزنامه آیندگان بسیار روزنامه موفق بود به این دلیل. یعنی روزنامهای بود که در قشر حاکم جامعه، خوانندگان خیلی زیادی داشت و در روی افکار آنها هم خیلی تأثیر میکرد. بسیاری از سیاستهائی که در آن ده سال اتخاذ شد، کم و بیش تحت تأثیر مطالبی بود که در آیندگان انتشار مییافت. عرض کردم که ما از مد روز افکار روشنفکران در روزنامه آیندگان تبعیت نمیکردم. منظورم از مد روز همانطور که اشاره هم کردم چپنمائی و به اصطلاح آن روز جنبههای «مترقی» افکار سیاسی بود که روشنفکران ایرانی در آن سالها بشدت شیفتهاش بودند. ما در روزنامه آیندگان هیچ تعهد خاصی نسبت به جنبشهای آزادیبخش جهان نداشتیم مگر آنهائی را که حقیقتاً احساس میکردیم ملی هستند و پایگاه داخلی دارند، از آنها پشتیبانی میکردیم، ولی جنبشهای آزادیبخشی را که وسیله برای اعمال سیاستهای یک ابرقدرت یعنی شوروی بودند حمایت نمیکردیم. همین موضوع غیرچپ روزنامه آیندگان مسلماً اکثریتی از روشنفکران مملکت را سالها از این روزنامه بیگانه کرد. روزنامه ما هیچوقت صفحات مخصوص برای پارهای از نویسندگان که افکار چپی داشتند و خیلی مورد احترام و ستایش و گاه پرستش روشنفکران چپ بودند، انتشار نداد. روزنامه آیندگان هیچوقت ارگان اندیشههای چپ مترقی باصطلاح نشد، ما مشرب سیاسی راست داشتیم، اما راست اصلاحطلب و ترقیخواه، ترقیخواه را من در مقابل مترقی میگزارم و مقصودم از ترقیخواه طرز تفکری است که طرفدار پیش بردن جامعه است و مقصودم از مترقی، طرز تفکری است که ارزشهای چپ را در سیاستهای داخلی و بینالمللی بیشتر اهمیت میدهد. ما یک موضع راست ترقیخواه داشتیم و اصلاحطلب و این موضع البته همانطور که عرض کردم بسیار مورد توجه آن گروه بزرگ حاکم بر مملکت بود و منظور از حاکم، فقط همان وکیل و وزیر نیست، بلکه تمام کسانی که نظام سیاسی و حکومتی و اجتماعی و اقتصادی ایران را میگرداندند، بسیار مورد توجه آنها بود. ولی به هیچوجه مورد توجه روشنفکران چپ که عده بسیار زیاد و روزافزونی بودند، نبود. ما همچنین به هیچوجه دنبال استفاده از احساسات مذهبی مردم برای فروش روزنامه بر نمیآمدیم و صفحات مخصوص در ماههای رمضان و محرم انتشار نمیدادیم و در طول سالها هرگز با رهبران مذهبی بطور روزافزون در صحنه سیاست وارد شدند تفاهمی نداشتیم. همه اینها موجب شد که برد روزنامه آیندگان تا آنجا که به تعداد خوانندگان مربوط میشود محدود بشود. در طول ده سالی که من روزنامه آیندگان را تاسیس کردم و اداره میکردم متوجه جریان رادیکال شدن جامعه و روشنفکران ایرانی بودم و موضوعی بود که بسیار مورد نگرانی من بود و آن سالهائی بود که هر کتابی با هر ارزش تحقیقی یا هنری، به صرف اینکه از یک موضع باصطلاح مترقی دفاع میکرد، جزء کتابهای پرفروش میشد و هر روزنامهای برای اینکه به تیراژ خودش اضافه بکند خودش را موظف میدید که از آن مواضع به هر صورتی که میتواند دفاع بکند. نقد هنری در روزنامههای ایران را، روزنامه آیندگان پایهگزاری کرد. ما برای اولینبار بصورت منظم به نقد کتابها و تئاتر و کنسرتها و فیلمها، در مورد فیلم شاید قبل از ما بسیاری دیگر کرده بودند، ولی در زمینههای دیگر هنر مثل بالت اپرا، ما اولین روزنامهای بودیم که این کار را باب کردیم و بعداً در روزنامههای دیگر گاه گاه چنین نقدهائی میشد، ولی این نقدها صرفاً وسیلهای بود برای وارد کردن رآلیسم سوسیالیستی در فرهنگ و هنر ایران و روزنامههای بزرگ مملکت که ارگانهای نیمه رسمی دولت هم بودند، در صفحات هنری خودشان رسماً در هنر طرفدار نظریه رآلیسم سوسیالیست بودند. در سیاستهای خارجیشان هم دربست طرفدار تمام جنبشها و گرایشهای سیاسی که در خدمت شوروی قرار داشتند، بودند. متاسفانه این گرایش به چپ فقط به نیروهای رادیکال محدود نبود و دستگاههای رسمی دولتی هم چون خیلی زیاد زیر نفوذ عناصر چپ قرار گرفته بودند و گریزی هم نبود برای اینکه بیشتر درس خواندهها تمایلات چپی پیدا کرده بودند، در آن سالها، و تمایلات رادیکال پیدا کرده بودند و طبعاً راه پیدا میکردند به دستگاه دولتی و طبعاً به همه این دلائل دستگاههای رسمی دولت هم این گرایشها را تقویت میکردند، عموماً ندانسته. در آن ده سال به این ترتیب ما شاهد رادیکال شدن جامعه ایرانی در دو جهت اصلی شدیم، یکی در جهت گرایشهای چپ مارکسیستی و متمایل به شوروی و یکی در جهت اسلام به اصطلاح بنیادی. البته من در مورد اسلام بنیادی یک تبصره عرض کنم که به نظر من اسلام در هر صورتش و هر صورتی که تا کنون عرضه شده بنیادی بوده و ما اسلام غیربنیادی و یا غیربنیادگرایانه یا غیرراستین نداریم. هر تعبیری که تا کنون کسی جرأت کرده که از اسلام عرضه بکند بنیادگرایانه است و راستین است و فرق زیادی در ریشه و اصل، بین هیچ یک از مکاتب اسلامی که جرأت کردند به جامعه ایرانی عرضه کنند، نبوده. بعضیها که خواستهاند در باره اسلام خیلی آزادنهتر بیندیشند جرأت ابرازش را به هر حال تا دورهای که ما در ایران بودیم نداشتند. هنوز هم با هر کوشش جدی برای تحلیل و نقد منطقی و علمی اسلام مبارزه میشود با عناوین مختلف. به هر حال یک جهت دیگر رادیکال شدن جامعه ایرانی این جهت اسلام راستین یا اسلام بنیادگرایانه بود، هر دوی این گرایشها بسرعت تبدیل به گرایشهای مسلط فکری اجتماع ایران شدند. در طول آن ده سالی که من از طریق کار مطبوعاتی از نزدیک در جریان افکار عمومی مملکت و تحولاتش بودهام، یکی از تحولاتی که خیلی اثر کرد در این رادیکال شدن جامعه ایرانی، البته جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل بود و اشغال سرزمینهای عربی اردن و سوریه و مصر توسط نیروهای اسرائیل و بیمیلی کشورهای عربی به اینکه زمین را با صلح و شناسائی اسرائیل معاوضه کنند و بیمیلی اسرائیل به اینکه صلح و شناسائی اسرائیل از طرف اعراب را با زمین مبادله بکند. بنبستی که در خاورمیانه پیش آمد و بالا گرفتن کار سازمان آزادیبخش فلسطین که از آن جنگ به بعد شروع شد و تبلیغات وسیعی که در ایران میشد به نفع فلسیطنیها و به ضرر اسرائیلیها که طبعاً به دلیل اشغال خاک اعراب از طرف اسرائیل زمینه مناسبی هم داشت، بسرعت برگشت به طرف اوضاع خود ایران و اندک اندک حمله به اسرائیل و دفاع از فلسطینیها مرادف شد با حمله به رژیم و دفاع از نیروهای چپ. اسلام بنیادگرایانه یا راستین یا هر اسمی که بخواهید روی آن بگذارید در کشور. رادیوهای خارجی هم به اندازه روزنامههای خود ما و رسانههای دیگر خود ما حساسیت داشتند در مقابل افکار عمومی ایران و افکار روشنفکران ایران طبعاً کم کم به همین خطها افتادند و از آن ناحیه هم البته، جز رادیوهای چپی که آنها کار خودشان را همیشه میکردند، هرچه به ایران میرسید تقویت میکرد این جنبش رادیکال را و اصولاً من حالا در آمریکا هم که بیشتر مطالعه میکنم و در اروپا هم که پیشتر مطالعه کردم دیدم که گرایشهای چپ در میان گردانندگان رسانههای همگانی رو به افزایش بوده در طول دو یا سه دهه گذشته، حالا این ریشهاش چیست و دلائلش چیست و مکانیسمهایش چیست، وارد بحث آن نمیشویم، ولی اساساً گرایشهای چپی در رسانههای همگانی دنیای غربی کم کم دارد جای مسلطی را میگیرد. در ایران تقریباً ۷۰ یا ۸۰ درصد، از طرف این گرایشها اشغال شده بود، منظورم این است که خط مشی رسانههای همگانی ایران را چه دولتی و چه غیردولتی ۷۰ یا ۸۰ درصد گرایشهای افراطی و رادیکال تعیین میکردند. ما در روزنامه آیندگان یک حالت خاصی پیدا کرده بودیم، به این معنی که از موضع طرفداری رژیم، رژیم را انتقاد میکردیم، روزنامههای دیگر از موضع مبارزه با رژیم، رژیم را ستایش میکردند و تملق رژیم را میگفتند. خیلی موقعیت جالبی بود، ما فکر میکردیم که از داخل رژیم باید سعی بکنیم اصلاحش بکنیم و دوستان چپی و افراطیتر ما سعی میکردند که از داخل رژیم در آن رخنه بکنند و در کارش خرابکاری بکنند، هر دوی ما خیلی تکنیکهای پیجیدهای بکار میبردیم، برای اینکه با سانسور روبرو بودیم، ما انتقادهای خودمان را در قالبها و زیر روکشهای قابل قبول عرضه میکردیم و دوستان افراطی و چپگرای ما تعریف و تمجید و تملقهائی را که از رژیم میگفتند وسیله قرار میدادند که در زمینههای موثرتر و حیاتیتری ضربههای کاری به رژیم بزنند در افکار عمومی مردم، هر دوی ما هم کاملاً موفق بودیم، هم روزنامه آیندگان انتقادهای خیلی خیلی موثر میکرد، و هم روزنامههای دیگر حکومت و رژیم را بشدت بیاعتبار کردند در نظر مردم. رسانههای دیگر یعنی رسانههای رسمی حکومت هم کم و بیش همین وضع را داشتند، مهم نبود که سیاست گردانندگانشان چه بود، آنچه در عمل از آن رسانهها بیرون میآمد در نهایت امر کمکی به رژیم نمیکرد. طوری شده بود که با استفاده از کوتاهبینی و ناشیگری مقامات مسئول دولتی، رسانهها چه خصوصی و چه دولتی با یک تعدادی کلیشهها و با یک تعداد کارهای نمایشی و سطحی، اول مُهر قبول روی فعالیتهای خودشان میزدند، به این معنی که خودشان را کاملاً طرفدار و وابسته به رژیم معرفی میکردند و بعد در زیر آن پوشش، همه حرفهای خودشان را میزدند. مردم هم آشنا شده بودند به این وضع و کارهای نمایشی و فرمایشی و دستوری که مخصوصاً این رسانهها اصرار داشتند که نمایشی و دستوری بودنش را به مردم نشان بدهند، آنها هم توجهی نمیکردند و باصطلاح میان سطرها مطالعه میکردند و میخواندند و پیام را دریافت میکردند. این وضعی بود که در رسانههای همگانی مملکت حکمفرما بود. در مورد نشر کتاب، تقریباً ۸۰ یا ۹۰ درصد کتابهائی که جنبه سیاسی داشتند از موضع چپ صحبت میکردند و با آنکه ظاهراً سانسور کتاب در مملکت بشدت هم برقرار بود ولی در عمل این سانسور هیچ مبارزهای با رخنهگری رادیکالیسم چپ اسلامی نمیکرد. کتابهای چپی و کتابهای اسلامی افراطی به مقدار زیاد هر سال منتشر میشدند، حتی در سالهائی که وضع عمومی صنعت نشر چندان خوب نبود، یک مسابقه در مملکت شروع شده بود در آن ده سال آخر برای جلب قلبها و مغزهای ایرانیان، در این مسابقه چپیها و افراطیهای اسلامی کاملاً دست بالا را در مقابل رژیم داشتند و در مقابل کسانی مثل ما در روزنامه آیندگان سعی میکردیم این جریان را متوقف بکنیم و به هیچوجه موفق نمیشدیم، پس علت اینکه تیراژ روزنامه آیندگان در آن ده سال هیچ وقت به آن اندازهای که باید افزایش پیدا نکرد، این بود که برخلاف جریان افکار عمومی زمان حرکت میکرد و علت اینکه افزایش پیدا کرد به هر حال، و نفوذی خیلی خیلی زیادی هم بدست آورد، این بود که از یک موضعی صحبت میکرد و با آگاهیهائی صحبت میکرد که در روزنامه دیگر سابقه نداشت و مانند نداشت. عامل دیگری که کمک کرد به بهبود وضع آیندگان البته گسترش اقتصادی استثنائی سالهای تا آخر دهه ۴۰ و تا سالهای نیمه دهه ۵۰ در کشور بود. زیرا با گسترش فعالیتهای اقتصادی و ثروتمند شدن نسبی مردم وضع همه موسسات بهبود پیدا کرد، از جمله وضع روزنامه آیندگان و ما سرانجام در اواسط دهه ۵۰ بود که موفق شدیم همه وامهائی را که برای تاسیس چاپخانه و گرداندن روزنامه قبلاً گرفته بودیم بپردازیم و از آن وقت وضع اقتصادی روزنامه بسیار خوب شد تا بعد از انقلاب که چند ماهی روزنامه موضع بسیار شدید ضد رژیم خمینی گرفت و شاید معروفترین و محبوبترین روزنامه کشور شد و چند ماه بعد هم عمال رژیم ریختند و روزنامه را تعطیل کردند و عدهای از کارکنانش را دستگیر کردند و روزنامه و چاپخانه و همه تاسیسات آن مصادره شد که این داستان دیگری است. این خلاصهای بود از وضع ما در روزنامه آیندگان.
ادامه دارد.
منبع: آرشیو شخصی داریوش همایون
بخش سوم: http://bonyadhomayoun.com/?p=13408
بخش اول: http://bonyadhomayoun.com/?p=13306