بخش ۱
حزبی برای دگرگونی
موج به سوی ما آمده است
دوستی از گرایش چپ به تازگی گفته بود که ما مشروطهخواهان موج سواری میکنیم و نیرو گرفتن پیکار دمکراتیک مردم در ایران است که ما را به دفاع از دمکراسی انداخته است. این اشاره ما را بر آن میدارد که اندکی به گذشته خود برگردیم و ببینیم که ایا ما بر موج سوار شدهایم یا موج است که بسوی ما آمده است؟
ما این گذشته را از بیست سال پیش آغاز نمیکنیم که برای نخستینبار در میان هر گرایش سیاسی، به نقادی گذشته خود و بازخوانی موقعیت خویش دست زدیم؛ مشروطهخواهی نوین را تعریف کردیم و برای آنکه سیاست ایران از آلایش جنگ مذهبی پاک شود، پیشنهاد ملی کردن تاریخ، بخشودن تاریخ و یکدیگر را دادیم و اینده ایران را بی مشارکت همة گرایشهای سیاسی، هدفی ندانستیم که ارزش پیکار داشته باشد. ما همچنین به سالهایی بر نمیگردیم که صدای تنهای ما در غوغای خشم و خروش «لیبرالهای ملی» همچنان میخکوب بر گذشته، و «مارکسیستهای انقلابی» همچنان در بند انقلاب خونین دیگر، از پایان دادن به آن همه نفرتی که تنها وجه مشترک ایرانیان شده بود، دم میزد.
ما به نخستین سالهای دهه نود بر میگردیم که سازمانی از مشروطهخواهان اندک اندک و در یک جنگ داخلی تمام عیار میان سلطنتطلبان سُنتی و مشروطهخواهان نوین، که یک سوی آن ترور شخصیت را از ناچاری، جانشین ترور فیزیکی کرده بود، شکل میگرفت (نگاهی به روزنامههای فراوان سلطنتطلبان آن سالها شدت آن جنگ را نشان میدهد). آوردن نمونههایی از اسناد این چند ساله، تا پیش از آنکه دوم خرداد منظره سیاسی را در ایران دگرگون کند، نشان میدهد که ما از مدتی پیش در کار دگرگون کردن منظره سیاسی در بیرون ایران بودیم و خوشحالیم که یک تحول جهانی (فروپاشی اردوگاه کمونیسم) و یک تحول درونی (بالا گرفتن انقلاب جامعه مدنی در ایران) کار بسیار کوچک ما را به جایی که میخواستیم میرساند:
در شماره آبان ۱۳۷۱/نوامبر ۹۲ راه آینده، ارگان سازمان در حال تأسیس، پیش نویس اساسنامه با این ماده آغاز میشود: «سازمان مشروطهخواهان ایران… از هواداران پادشاهی مشروطه به منظور سازماندهی پیکار برای رهائی و بازسازی ایران بر پایه حفظ یگانگی ملی و تمامیت و استقلال ایران و برقراری مردمسالاری تشکیل میشود و آماده همکاری در مبارزه مشترک با همه نیروهای ملی و آزادیخواه و متعهد به یگانگی ملی و تمامیت و استقلال ایران و حاکمیت مردم است. اصول عقاید سازمان در منشور آن آمده است».
این ماده امروز هم آغازکننده اساسنامه حزب ماست و احتمالاً هیچ اساسنامه دیگری را نشان نمیتواند داد که چنین تأکیدی بر مردمسالاری و چندگرایی (پلورالیسم) در آن شده باشد. این گونه مسائل معمولاً در مرامنامهها و منشورها و اصول عقاید گروههای سیاسی میآید. اگر ما از فردای دوم خرداد در پشت سر مرحلة تازه و قاطع مبارزه مردم ایران قرار گرفتیم، به دلیل تعهدی بود که نزدیک هشت سال پیش کرده بودیم. در شماره فروردین ۱۳۷۲/ مارس ۱۹۹۳ راه آینده، استراتژی پیکار سیاسی مردمی سازمان را در این عبارت خلاصه کردیم که هنوز راهنمای ماست: «رسوا کردن رژیم در داخل و خارج، منزوی کردنش در دنیا با اسلحة حقوق بشر و دمکراسی، برانگیختن مردم ایران به مقاومت فعال و منفی و دلگرم کردن آنها، متقاعد کردن مردمایران و دنیا به اینکه جمهوری اسلامی یک جایگزین باورپذیر دارد و سرنوشت کشور پس از این رژیم یک خمر سرخ جدید یا هرج و مرج و از همپاشیدگی نخواهد بود، هدفهای استراتژیک پیکار سیاسی مردمی ماست. بدین منظور از تشکیل جلسات، از گفت و شنود با موافق و مخالف، از روشن کردن مواضع، از بوجود آوردن یک فضای سالم سیاسی میان مخالفان گریزی نیست (پیکار سیاسی یا قهرآمیز؟)»
در ۱۹۹۴ در کنفرانس مؤسس در کُلن، سازمان مشروطهخواهان ایران رسماً برپا شد. در منشور سازمان که به پیشنویس سال ۱۹۹۲ بر میگشت، نکتههای مربوط به مردمسالاری و چندگرائی و همکاری و همراهی با دگراندیشان از همان مقدمه آمده است:
«به عقیده ما سرنگونی جمهوری اسلامی نخستین مرحله پیکار است. مرحله دوم که به همان اندازه اهمیت دارد، ساختن یک جامعه نوین ایرانی است که تنها با مشارکت همه مردم و گرایشهای گوناگون میسر خواهد بود. بدین منظور میکوشیم از همان نخستین گام در پی برداشتن موانع سیاسی و عاطفی که ایرانیان را از هم جدا کرده است باشیم… ما همه گروهها و گرایشها را فرا میخوانیم که در فروریختن دیوارهای ترس و بدگمانی که یگانگی و بهروزی ملت ما را تهدید میکند، همکاری کنند.
«احترام به قانون حکم میکند که جنایتکاران و غارتگران در دادگاه دادرسی شوند. اینکه افراد در گذشته چه مواضعی داشتهاند نباید مانع همبستگی کنونی و آینده آنها شود. آنچه اهمیت دارد احترام گذاشتن به حقوق یکدیگر است. مهمتر از همه آنکه اشخاص، باورها و نظرهای خود را داشته باشند و هیچ کس به خود حق نابود کردن دیگران را ندهد. باید به دوران انتقامجویی و تصفیه حسابهای شخصی و سیاسی و ادامه خونریزی، پایان داد».
در اصولی که برنامه سیاسی سازمان (حزب امروزی) را تشکیل میدهد از جمله آمده است:… «۲ـ حاکمیت مردم و حکومت قانون، پایة نظام سیاسی ایران است. رأی آزادانة مردم باید سرنوشت کشور و نوع حکومت و سیاستهای آن را تعیین کند…
۴ـ هیچ قانون و اکثریتی نمیتواند حقوق طبیعی و جدانشدنی افراد را از آنها بگیرد. این حقوق که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای حقوق سیاسی، مدنی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تعریف شده، شامل مصون بودن جان و آزادی و مال مردم در پناه قانون و وظائف دولت در تأمین حداقل شرایط زندگی منطبق با شئون انسانی برای همه مردم است.
۵ـ همه افراد در برابر قانون برابرند و هیچ امتیاز قومی، دینی، جنسی یا طبقاتی به کسی داده نمیشود و هیچ کس حق ندارد به نمایندگی خدا یا به موهبت الهی سرنوشت مردم را در دست گیرد. دین و مذهب از حکومت جداست.
۶- احزاب سیاسی و اتحادیههای صنفی و انجمنها با هر عقیدهای باید آزاد باشند. قانون و دادگاهها نگهدارنده حدود و حقوق آنها و همچنین اعضایشان خواهد بود. آزادی رسانههای همگانی باید تأمین و قوانین لازم برای حفظ آزادی فعالیت آنها و رعایت حدود مسئولیت مدنی رسانهها تدوین گردد.
۷- استانها و شهرستانها و همه واحدهای تقسیمات کشوری در حد خود باید اختیارات لازم را برای اداره امور داخلیشان از طریق انتخابات انجمنها داشته باشند.
در راه آینده فروردین ۱۳۷۳/۱۹۹۴ در فردای کنفرانس مؤسس میخوانیم: «نه تنها در شش ماهة گذشته بلکه در دو سه سالی که از آغاز کوششها برای پایهگذاری سازمان مشروطهخواهان میگذرد و در همة چهارده سالة گذشته، پیکاری واقعی، سرشار از بدترین دشمنیها، بر سر تعریف مشروطهخواهی، بر سر روشنگری و تفسیر تاریخ گذشته و برنامه سیاسی آینده و جای پادشاهی در مبارزه امروز جامعة و جامعة فردای ایران درگیر بوده است. در طیف گستردة هواداران پادشاهی ژرفترین کندوکاوها در آنچه به نهاد پادشاهی و سُنت مشروطهخواهی مربوط میشود، انجام گرفته است.
راهی که به کنفرانس کلن رسید در این سالها کوبیده، و از لاشه نظریهها و فرضیهها و گمانپروریها بیشمار پوشیده شده است. در کُلن جز تکان کوچکی برای برطرف کردن واپسین بازتابهای عصبی ـ یادگار سالها پافشاری بر «حقانیتی» که در برابر هر واقعیتی روئین تن بودهاند ـ لازم نیامد. این بازتابها و «حقایق» در کُلن به خاک سپرده نشدند و در جاها و نزد کسان بیشمار برقرار خواهند ماند. ولی در کُلن یک صدای مشخص مشروطهخواهی، از گونهای که توانایی ماندگاری و روبروئی با واقعیات را دارد، از دهان سازمانی که میکوشد ترکیب و کارکردش با اندیشههای اعلام شدهاش بخواند، بر آمد…”
گذر زمان به سود ما بوده است و خواهد بود. ما با چشمی به گذشته و با چشمی به آینده مینگریم. دومی را بهتر میبینیم و اولی نمیتواند ما را اسیر خود سازد. ما ایرانی را میخواهیم که بر روی گذشتههایش آیندة متفاوتی بسازد. آیا میتوان تصور کرد که مردم ایران پس از همه آزمایشها و درسهای صد ساله گذشته، آیندهای بهتر نخواهند؟
قطعنامه کنفرانس مؤسس، ویژگیهای این تشکیلات و دید نو را پیشتر برده است: «برای آنکه سازمان بتواند در وظایفی که برای خود قرار داده است یعنی متشکل کردن گروه هر چه بیشتری از مشروطهخواهان، فراهم آوردن زمینه همکاری با نیروهای ملی و آزادیخواه دیگر، و پیکار مشترک با جمهوری اسلامی کامیاب شود آینده نگر بودن به همان اندازه اهمیت دارد که گذشته را با دید انتقادی باز نگریستن. ما تنها با بازنگری گذشته میتوانیم انرژیهای خود را برای پرداختن به امروز و آینده آزاد کنیم. مشروطهخواهان گذشتة بزرگی پشت سر دارند پر از دستاوردهای بزرگ و اشتباهات و کمبودهای بزرگ، و برای آیندهای پیکار میکنند که روی آن دستاوردها و با درس گرفتن از آن اشتباهات و به جبران آن کمبودها ساخته خواهد شد. در عین حال این بازنگری انتقادی گذشته به آنها توانایی میدهد که با نظر منصفانهتری به دگراندیشان بنگرند و برای توافقهای اصولی و اقدامات مشترک آماده شوند.
«اعتقاد سازمان … به دمکراسی و حقوق بشر ایجاب میکند که به هر که رویاروی آنها بوده است یا جز آنها میاندیشد به چشم دشمن ننگرند. ما این پایبندی به اصول را تا نتیجه منطقی آن میبریم و در حد شعار و تعارف نمینگریم. نمیتوان آزادیخواه بود و به چندگانگی اعتقاد نداشت و در پی کیفر دادن دیگران به گناه دگراندیشی برآمد. نمیتوان به اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد داشت و قدرت را متمرکز و حقوق اقوام یا اقلیتهای مذهبی یا زنان را پایمال گردانید. نمیتوان ناسیونالیست بود و مردم ایران را محجور شمرد، یا گروه گروه آنان را به عناوین گوناگون محکوم کرد. …
«ما وجود اختلاف عقیده را یک حالت طبیعی در عرصه سیاسی میشناسیم و هیچکس را به دلیل موضعگیری سیاسی او چه در گذشته و چه اکنون محکوم و سزوار کیفر نمیدانیم. محکومیت و کیفر تنها سزاوار کسانی است که دستشان به خون افراد یا مال مردم دراز شده است. داشتن یک عقیده سیاسی و عمل کردن بدان، هر چه باشد، گناه نیست… هر کس میتواند با کسی که او را نمیپسندد یا عقایدش را زیانآور میداند مبارزه کند. مردم میتوانند کسانی را از نظر سیاسی به انزوا بکشانند و بخت رسیدن به مقامات را به آنها ندهند.
«ولی جامعة سیاسی را باید برپایة همرائی و نه رویاروئی دشمنانه ساخت. در نظامیکه رأی مردم حکومت میکند جا برای همه هست… ما حق را در انحصار هیچ فرد و مکتبی نمیشناسیم و با شناختن سهم و مسئولیت خود از همه گروه و گرایشهای دیگر دعوت میکنیم که آنها نیز سهم و مسئولیت خود را در این دوره تاریخی، چه کم و چه زیاد، بشناسند تا با سپردن گذشته به تاریخ، بتوانیم بر پایة اصولی که از سوی بیشتر سازمانها و گرایشها از مدتها پیش اعلام شده برای ساختن یک جامعة مدنی بر ویرانههای رژیم جمهوری اسلامی همکاری کنیم.
«ما اکنون به جائی رسیدهایم که دیگر لازم نیست به نام نگهداری یگانگی و یکپارچگی ملی از تمرکز دفاع کنیم؛ یا دمکراسی را به نام توسعه زیر پا بگذاریم؛ یا از نفی سُنتها به نام تجدد، به نفی تجدد به نام سُنتها بیفتیم؛ یا رشد اقتصادی را فدای عدالت اجتماعی یا برعکس سازیم.»
در نخستین کنگره سازمان (واشنگتن / دسامبر ۱۹۹۶) «پیام سازمان مشروطهخواهان ایران به نیروهای ملی و آزادیخواه» یک بار دیگر بر آمادگی ما به همرأی شدن با دگراندیشان تأکید کرد (ما احتمالاً نخستین گروه سیاسی هستیم که دگراندیش را وارد واژگان فارسی کردهایم) و طرح حکومتهای محلی را برای حل مسائل قومی ایران پیشنهاد. در این قطعنامه بود که «انتخابات آزاد با شرکت همه و در شرایط انحلال نهادهای سرکوبگری رژیم و نظارت بیطرفانه، نقطة پایانی و نتیجة منطقی» استراتژی پیکار سیاسی مردمیاعلام شد.
دو سال بعد، کنگره پس از دوم خرداد (برلین ۱۹۹۸) که نام سازمان قبلی را به حزب مشروطه ایران تغییر داد، جز گسترش دادن، نظریاتی که از همان نخستین سالها اعلام شده بود و امروز گفتمان جریان اصلی جامعة ایرانی است، وظیفهای برای خود نیافت و به همین ترتیب کنفرانسهای اروپائی و آمریکایی متعدد حزب که در این سالها برگزار شدهاند.
برای کسانی که تحولات نیروهای مخالف را در بیرون دنبال کردهاند، شاید نیاز به یادآوری نباشد که سازمان آن روز و حزب امروزی در هر پیچ این راه دشوار، با چه حملاتی از درون و بیرون روبرو بوده است و چندبار به دلیل ایستادگی بر مواضع خود، به مبارزات تلخ درونی و انشعابها دچار آمده است و دگراندیشان به فراخوانهای پیاپی آن، چه پاسخی دادهاند.
اکنون بهتر میتوان دید که دستکم ما به موج سواری نیامدهایم ــ هر چند به راه درست درآمدن، به هر دلیل و در هر زمان باشد، عیبی نیست و به حال پیکره سیاسی body politic سودمند است، اما آن دوست خردهگیر در یک جا حق دارد. ما از بیست سال پیش موجی را دیدیم که پیش میآمد و برجای درست ایستادیم تا بسوی ما آمد. ما زودتر از بسیاری، برآمدن عصر تازهای را بر ویرانه گذشته دیدیم و خود را برای آن آماده کردیم. خوشبختی ما در این بوده است که چندان دیر ماندیم که اکنون میتوانیم نخستین پرتوها را در افقی که آن اندازه تیره مینمود، ببینیم. موسی وقتی گام بر راه گذاشت میدانست که سرزمین موعودی هست ولی خود، آن را ندید. ما رهروان بیشمار آن سرزمین موعودی که مردمان در آن بتوانند مانند انسان، و نه دیوان و ددان، در کنار یکدیگر زندگی کنند، میدانیم که چنان آیندهای هست و بسیاری از ما آن را خواهند دید.