«

»

Print this نوشته

بخش ۵ / سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای / نظر کلی به منشور حزب

بخش ۵  

سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای

 

نظر کلی به منشور حزب

درباره مطلبی که یکی از دوستان فرمودند، الان بیشترین بازتاب نسبت به فعالیت حزب مربوط می‌شود به همین دفتر پژوهش و کارهای این دفتر توجه بسیاری را جلب کرده چون تا کنون هیچ حزبی اصلا وارد این بحث‌ها نبوده و به این ترتیب و نظم و گشادگی و در برابر چشمان عموم همه موضوعات سیاسی و فرهنگی مربوط به کشور را بحث نکرده و راه حل پیشنهاد نکرده است.

اما در مورد بحث امروز، این حزب پیش از این که تشکیل بشود، یک مقدار کارهایی پیرامون‌ش صورت گرفت مهمترین‌ش یکی این بود که از ۱۹۸۰ ما برای اولین بار تاریخ نگاری دوره همروزگار ایران را بازنگری کردیم. تاریخ نگاری ایران همین حرف‌ها بود، تاریخ ایران صد سال را در مصدق خلاصه کردن. ما این را عوض کردیم و یک چشم‌انداز دیگری در این تاریخ صد ساله بر گزیدیم که پرسپکتیو یا نظرگاه مصدقی نداشته باشد بلکه نظرگاه توسعه داشته باشد ــ تاریخ صد ساله و صد و بیست ساله‌ی گذشته ایران، از نظرگاه توسعه. این جامعه چه کرد برای اینکه خود را توسعه دهد و امروزی کند. در این تاریخ مصدق گوشه کوچکی را می‌گیرد. حالا کم کم به نظرم دارد معمول می‌شود. کتاب‌های تاریخی هم که به انگلیسی توسط ایرانی‌ها نوشته شده مثل آقای یرواند آبراهامیان تکیه‌اش بر همین است، آقای آجودانی هم که روی مشروطه کار کرد علیرغم گذشته، کارهای جدیدترش نشان داد که خود رضاشاه یکی از مهمترین عوامل اجرای برنامه‌های مشروطه خواهان بود.

ما سهم تاریخی پادشاهان پهلوی به ویژه رضاشاه را در این تاریخ صدساله تاکید کردیم، البته نه فقط با کوشش‌های ما، بلکه با کتاب‌هایی از دیگران که بعدا در همین راستا نوشتند. دومین کاری که کردیم معنی مشروطه‌خواهی را به آن باز گرداندیم. مشروطه‌خواهی شده بود پادشاهی پهلوی و این را باز کردیم و نشان دادیم مشروطه‌خواهی جنبش خیلی عمیق‌تری است و فقط مربوط به دموکراسی هم نیست، و فقط مربوط به مجلس هم نیست و اصل جریان روشنگری ایرانی با مشروطه شروع می‌شود. ما اگر از روشنگری ایرانی صحبت کنیم در واقع راجع به مشروطه باید صحبت کنیم، این جنبش سبز هم مرحله دوم‌ش است. بر اساس این دو نوآوری به اصطلاح، حزب مشروطه ایران تشکیل شد. منشور حزب از اول همین کاراکتر را که امروز دارد داشت همین مطالب درش آمد اما این منشور به کنگره‌ای عرضه شد که ۹۹ درصدشان سلطنت‌طلبانی بودند که خارج از این عوالم بودند. حقیقتا، من نگاه می‌کردم به اطراف سالن، ده نفر هم پیدا نمیکردم وارد این بحث‌ها باشند، همه روی این که نوشته بودیم طرفدار پادشاهی هستیم و رضاشاه دوم، و خوب اول هم پایه این سازمان را خود دفتر شاهزاده گذارد. این است که عده‌ای جمع شدند به این نام و به این دلیل. حالا چطور شد این‌ها این منشور را پذیرفتند برای اینکه اصلا جدی نگرفتند همان طرفداری از پادشاهی کافی بود. نرفتند وارد عمق قضیه بشوند که این فرق دارد که ما فقط یک حزب سلطنت‌طلب باشیم و طرفدار پادشاهی، خیلی چیزهای دیگرهم هست. این منشور روی آن زمینه‌سازی نوشته شد.

پس ما دو کار عمده به نظر من کردیم که حتما خدمتی است به تاریخ نگاری و نگاه به دوره صد ساله معاصر ایران، یکی از چیز‌هایی که ازین نگاه تازه بر آمد و یکی از نتایج این نگاه تازه به تاریخ ایران این بود که ما عناصرگوناگون جنبش مشروطه را زیر یک کاسه آوردیم. زیر یک طرح کلی آوردیم و این عناصر را تعریف کردیم که ناسیونالیسم است، آزادیخواهی است، توسعه است و عدالت اجتماعی. عدالت اجتماعی چندان ربطی به خود جنبش مشروطه ندارد البته باز نخستین قدم‌ها در آن جا برداشته شده است. قانون کار و ساعات کار پیشنهاد شد، آموزش همگانی پیشنهاد شد ولی آنچه که در این زمینه‌ها انجام گرفت از طرف دو پادشاه پهلوی بود. پس این عناصر را برجسته کردیم و در یک مجموعه کلی آوردیم. گفتیم، انقلاب مشروطه برای رسیدن به همه اینها بود نه فقط برای رسیدن به قانون اساسی یا برای محدود کردن پادشاه و تشکیل مجلس. نه؛ تمام جنبه‌های زندگی ملی را در بر می‌گرفت. این ناسیونالیسم را آن وقت تعریف کردیم. انقلابیان مشروطه این کار را نکرده بودند ولی ما بعد از صد سال می‌توانستیم بگوئیم که ما بدنبال ناسیونالیسم دفاعی و نگهدارنده هستیم، این اصطلاحات در فارسی تازه بود و خیلی ما را نجات داد از سو استفاده‌هائی که دیگران از ناسیونالیسم کرده‌اند و ما را از آنها جدا کرد. حالا در برنامه حزب می‌بینیم که این ناسیونالیسم به صورت تعهد خدشه‌ناپذیر ما به دفاع از استقلال و تمامیت ایران است و گفتیم به هر قیمت و در هر شرایط و این بعدها خیلی به ما کمک کرد در مقابله با این سازمان‌های قومی‌ یعنی اینها متوجه شدند که به هیچ وجه داستان شوخی نیست و با مقاومت فوق‌العاده جدی روبرو خواهند شد ما در این مورد ذره‌ای عقب‌نشینی نخواهیم کرد.

در “حزبی برای اکنون و آینده ایران” ما ناسیونالیسم را در ضمن به جهانگرایی ربط دادیم. این دو با هم مخالف هستند(در ظاهر) ولی گفتیم نه؛ ناسیونالیسم ما جهانگراست یعنی ما شخصیت و هویت و جایگاه و قدرت ایران را می‌خواهیم در عرصه جهانی و دنیای گلوبال تعیین کنیم و در این دنیای جهانگرا، به جای اینکه دورمان دیوار بکشیم می‌رویم می‌پیوندیم به روند جهانی. سهم می‌خواهیم و سهم خود را بالا می‌بریم. به جای برداشت و رویکرد انزواجو و ترسیده و با حالت دفاع از موجودیت کسی که به خطر نیستی افتاده است. آن را بزرگ‌تر می‌کنیم. این ماهیتی را که به نام ایران است فرافکنی می‌کنیم در سطح جهان. سهم بیشتری در علم، تکنولوژی، فرهنگ و امور جهانی بر عهده می‌گیریم و این می‌شود ناسیونالیسم ایرانی. ناسیونالیسم ایرانی از نظر ما برای آینده ایران ناسیونالیسمی ‌است که با جهانگرائی در پیوند نزدیک است. این به نظر من پیشرفت بزرگی است در تفکر سیاسی ایرانیان که جهانگرایی برای‌شان خطری است. نه، برای ما یک فرصت است. ما نمی‌خواهیم در مقابل جهانگرایی موضع بگیریم، نمی‌خواهیم تسلیم بشویم می‌خواهیم سر سفره دارندگان بنشینیم.

کار دیگری که کردیم گفتیم آن تابوهایی که در سیاست خارجی ایران وارد شده بود آنها را باید شکست. سیاست خارجی ایران در نظر نیروهای سیاسی به این ترتیب تعریف می‌شد که وظیفه ما دفاع از مظلومین است در دنیا. مظلومین هم فلسطینی‌ها بودند. بقیه مظلومین اصلا به نظر ما نمی‌آمدند، هنوز هم نمی‌آیند. ماهی ۵۰۰-۶۰۰ نفر در دارفور دارند کشته می‌شوند انگار نه انگار، اما ده ترک روی کشتی که به قصد زدوخورد و جنگیدن مسلح به سلاح سرد بودند و می‌رفتند که حلقه محاصره اسرائیل را بشکنند و با سرو صدا هم بشکنند، اگر در زدوخورد با اسرائیل‌ها کشته می‌شوند، آنوقت ببینید این سازمان‌های سیاسی بشر دوست چه سروصدایی می‌کنند. دارفوری‌ها یادشان نمی‌آید ولی این شده است جنایت علیه بشریت و تمام‌شان اعلامیه داده‌اند. ما گفتیم نه. ما اصلا تعهدی به هیچ کس نداریم، ما الان باید کلاه خودمان را نگهداریم به خودمان برسیم و هیچ بدهی به فلسطین نداریم و این خیلی شجاعانه بود. ولی امروز انعکاس‌‌ش را در ایران بصورت نه غزه نه لبنان می‌شنویم. جانم فدای ایران. این جانم فدای ایران نه غزه نه لبنان، بیست سال پیش به اینصورت گفته شده که ما نه تعهد و بدهی به کسی داریم نه چشمداشتی به منافع دیگران داریم و دفاع از حقوق فلسطین و شیعیان لبنان و هر کشور دیگر وظیفه ما نیست. تمام شد رفت. این همه عرب در دنیا هست، بروند از فلسطین دفاع کنند به ما چه مربوط است؟ مگر یک نفر ار آن‌ها تا کنون از ما دفاع کرده است؟ و این به نظر من خیلی کمک کرد به کار ما.

یا این که در زمینه فرهنگی گفتیم ما جزو فرهنگ جهانی هستیم و ارتباط بین هویت و فرهنگ را قبول نداریم، فرهنگ باید تغییر کند؛ هویت هم سر جای‌ش می‌ماند و انسان می‌تواند چند فرهنگ داشته باشد و باید ایرانی وارد فرهنگ جهانی بشود. تازه‌ترین در این زمینه که هنوز در ادبیات حزبی نیاورده ایم‌ش؛ این است که ایرانی وظیفه‌اش این است که جامعه خود را به بالاترین سطح انسانیت زمان ما که الان در غرب دنیا است برساند. این وظیفه نسل ماست و در این هیچ اثری از دفاع در برابر هجوم فرهنگی نیست.

در مورد آزادی‌خواهی ما تکیه را روی دو چیز گذاشتیم یکی این که مردم ایران حاکمیت دارند و آن‌ها باید تعیین کنند که حکومت‌شان چیست و سیاست‌شان چیست و بتوانند آن‌ها را عوض کنند، دوم اینکه پذیرفتیم با همه اعتقادمان به ناسیونالیسم، که جامعه بین‌المللی حق دارد که در جاهائیکه حقوق بشر تجاوز می‌شود مداخله کند. این با استقلال و ناسیونالیسم تضاد دارد، تعبیر سنتی از ناسیونالیسم و استقلال این است که هیچ کس حق مداخله در امور دیگران ندارد. ولی ما معتقدیم که جامعه بین‌المللی حق دارد در جاهائی که به حقوق بشر‌ تجاوز می‌شود مداخله کند؛ تحریم و مجازات و اخطار کند، جنایتکاران را اگر دست‌ش رسید بازداشت کند و تکیه آزادیخواهی‌مان را نه روی دموکراسی، بلکه روی لیبرالیسم گذاشتیم. یعنی نگفتیم که اگر مردم بروند در انتخابات آزاد شرکت کنند همه چیز درست می‌شود. گفتیم اگر انتخابات و موضوع انتخابات با حقوق بشر منافات داشته باشد به درد نمی‌خورد و کافی نیست. انتخاباتی درست است که موضوع‌ش منطبق با اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد.

این تعریف ما از دموکراسی لیبرال که دموکراسی لیبرال یعنی حکومت اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر، از این جا پیدا شد و الان اصلا مشکل دموکراسی لیبرال را در بسیاری جا‌ها حل کرده است. در ایران این را گرفته‌اند دیگر راحت شده‌اند. آزادی‌خواهی اگر پایه اصلی‌اش لیبرالیسم نباشد و فقط آن جور که خیلی می‌فهمند دموکراسی باشد کافی نیست و می‌تواند مخرب بشود. این باز کمکی بود که ما توانستیم به بحث سیاسی ایران بکنیم. کمک دیگری که کردیم این بود که چون تمام فشار فعالیت سیاسی، تفکر سیاسی در بیست ساله بعد از انقلاب روی پادشاهی و جمهوری بود، عده‌ای می‌گفتند پادشاهی خوب است عده‌ای می‌گفتند جمهوری خوب است و در مزایای هرکدام هم داد سخن می‌دادند ما آمدیم اصلا” موضوع بحث را عوض کردیم. گفتیم آنچه اهمیت دارد نظام سیاسی است نه شکل نظام. این شکل نظام را هم باز تاکید کردیم و می‌کوشیم جا بیندازیم. پادشاهی و جمهوری شکل نظام هستند نظام سیاسی نیستند. نظام سیاسی دموکراسی لیبرال است یا دموکراسی غیر لیبرال است یا دیکتاتوری تمام عیار است. ما دموکراسی لیبرال را گرفتیم بعنوان ماهیت نظام و شکل نظام اصلا اهمیتی ندارد و بحث‌ها بیهوده است البته ده سال طول کشید تا این جا افتاد. که حالا از طرفداران خودمان و خود شاهزاده هم این را می‌گویند تا مخالفین ما تا جمهوری‌خواهان. عمده این است که نظام سیاسی بر اساس دموکراسی و اعلامیه حقوق بشر باشد و در آن صورت فرقی در شکل حکومت نیست. الان دیگر بحث‌های پادشاهی و جمهوری دیگر به گرمای گذشته نیست مگر این سلطنت‌طلب‌های اصلاح نشده و اصلاح‌ناپذیر؛ و الا من جمهوری‌خواهان را می‌بینم که اذعان کرده‌اند که بله اگر نظام سیاسی دموکراسی و حقوق بشر باشد مهم نیست که رئیس کشور عنوان‌ش چیست. این هم یک رهگشایی بود در بحث‌های سیاسی ایران در مورد پادشاهی و جمهوری و شکل حکومت.

موضوع اقوام ایران موضوع خیلی جدی شده است و بعد از انقلاب و آمدن این “نمایندگان” اقلیت‌های قومی ‌به خارج و دستی که به رسانه‌ها پیدا کردند و تشکیل اقلیم کردستان در عراق و تشکیل جمهوری آذربایجان در قفقاز این‌ها در این سی ساله اتفاق افتاد و صورت مسئله را به مقدار زیادی عوض کرده است. در این زمینه ما به تفصیل وارد شده‌ایم. نه تنها در منشور خیلی مفصل به این موضوع پرداختیم و حقوق اقوام و عدم‌تمرکز و حکومت‌های محلی را نوشتیم؛ بلکه قطعنامه هم در این رابطه به منشور اضافه کردیم و سه اصل را پایه قرار دادیم. یکی اصل یک کشور یک ملت که بسیار شعار کوبنده‌ای است. یک کشور و یک ملت بحث ندارد. یا می‌گوئیم یک کشور است یا چند کشور است یا یک ملت است یا چند ملت و دیگر یک کشور نیست. آن جاست که یا باید منکر ایران بشوند یا قبول کنند کشوری مثل ایران وجود دارد که می‌شود یک ملت با اقوام گوناگون.

دیگری اصل تجزیه‌ناپذیری حاکمیت و تقسیم‌پذیری حکومت. این باز از تعریف‌هایی بود که به طور مشخص در ادبیات حزبی آمد. گفتیم حاکمیت با حکومت فرق دارد که در ایران قاطی شده است و دیگر همه حاکمیت می‌گویند ولی ما اینها را جدا و تعریف کردیم و گفتیم که حاکمیت را نمی‌شود تقسیم کرد. یعنی فدرال نداریم چون فدرال یعنی تقسیم حاکمیت ولی حکومت را باید تقسیم کرد یعنی اختیارات اداری و اجرایی و آن اصطلاح حکومت محلی را آوردیم و بیشتر از این نمی‌توانند بخواهند.

و بالاخره اصل حقوق فرهنگی و مدنی اقوام که آن را هم گفتیم اساس‌ش میثاق‌های اعلامیه جهانی حقوق بشر است و آن جا تعریف شده است و همه آنها را قبول داریم. دعوا را تمام کردیم. حالا هرکس حرفی دارد می‌گوئیم بیائید بر اساس این میثاق‌ها با هم صحبت کنیم. بیشتر و کم‌تر از آن هم قبول نداریم چون این را همه دنیا پذیرفته‌اند. راجع به عدم‌تمرکز هم تا حکومت محلی پیش رفتیم . ما استان‌های ایران را که جنبه تاریخی دارند نه جنبه زبانی؛ به رسمیت می‌شناسیم و این‌ها دارای حکومت‌های محلی خواهند بود و مردم اختیار کارهای خودشان را در دست خواهند داشت.

درباره توسعه ـ روی اقتصاد و توسعه کار زیادی شده است که اول باید بنیادهای اقتصادی را ساخت تا بقیه را بشود روی آن پایه گذاشت. نظام سرمایه‌داری یعنی ابتکار خصوصی که دولت همه کار را در دست ندارد و مردم به ابتکار خودشان فعالیت اقتصادی می‌کنند و ثروت تولید می‌کنند. بعد می‌رسد به بحث عدالت اجتماعی که نقش حکومت چیست. نقش حکومت در اقتصاد را گفتیم دادن خدمات عمومی؛ کمک به آموزش و پژوهش همگانی و کمک به گسترش مالکیت و دفاع از حقوق مردم و جلوگیری از انحصارها و رقابت غیرمنصفانه و حفظ محیط زیست و همه چیز‌هائی است که بخش خصوصی نمی‌تواند یا نمی‌خواهد. راجع به کمک به صنایع گفته‌ایم نباید دولت چوب زیر بغل موسسات باشد باید تا حدی کمک کند تا بتوانند از کمک بی‌نیاز شوند. پاره‌ای خدمات و صنایع استراتژیک مثل راه‌آهن و نفت ناچار باید دست دولت باشد ولی نهادهایی باید بوجود آورد که هزینه کردن درآمدهای نفتی را کنترل کنند و نگذارند صرف واردات بی‌حساب و هزینه‌های روزانه بشود. مثل الان که همه نفت دارد هزینه روزانه می‌شود.

ایران باید یک کشور صنعتی و کالاساز شود برای این کار ما باید روی آموزش خیلی سرمایه‌گزاری کنیم و بهترین تکنولوژی و دانش امروزی را بیاوریم و مردم را قابل استخدام بار بیاوریم؛ و تکنولوژی مدیریت نوین را بمقدار زیاد و هنگفت وارد این کشور بکنیم و این همراه با وارد کردن سرمایه به ایران است و دادن اجازه به سرمایه‌گزار خارجی که پول دربیاورد که هیچ مشکلی نیست. نگاه کنید به چین ببینید چه کرده است. بعد گفتیم وظیفه دولت گرفتن مالیات است نه پرداخت یارانه. افراد جامعه باید روی پای خودشان بایستند خرج خودشان و دولت را بدهند. دولت هم روزی رسان نیست بلکه پاسخگوی مردم است. از مردم مالیات می‌گیرد و به مردم امکان کار می‌دهد. مالیات هم گفتیم نقشی بیش از تامین هزینه‌های ملی و تعدیل ثروت دارد. دولت نمی‌تواند دموکراتیک باشد مگر اینکه مردم مالیات بدهند والا همین وضعی است که ما همیشه در ایران داشته‌ایم و دولت همه کاره بود، مردم هم پولی نمی‌دادند. سیاست‌های مالیاتی اصولا” در جهت تولید ثروت بایستی باشد ـ تعدیل مرحله بعد است ـ اول جامعه باید ثروت تولید کند.

یک کار تازه دیگر ما در زمینه خشونت زدایی از فرهنگ سیاسی ایران است که نه تنها از لغو مجازات اعدام دفاع کردیم بلکه برای اولین‌بار در ایران گفتیم جرم سیاسی باید حذف شود و معنی ندارد. در حالی که جرم سیاسی از سوی حکومت و مخالفان پذیرفته و امر بدیهی بوده است؛ و این را برای اولین‌بار گفتیم و تا آنجا رفتیم که از سران و عوامل رژیم نباید انتقام بگیریم. فقط جرائمی‌ که مطابق قانون مجازات عمومی ‌یک کشور دموکراتیک جرم محسوب می‌شود باید پیگرد و مجازات شوند، مثل آدم‌کشی؛ دزدی و شکنجه. ولی اشخاصی که در مقاماتی بوده‌اند و عضو جایی بوده‌اند ابدا” کیفر ندارد. برابری زن و مرد را خیلی تکیه کردیم و قطعنامه‌ای گذراندیم که جزو منشور شد.

عدالت اجتماعی اصل آخر همان چهار اصلی است که بنای منشور بر آن استوار است اما این عدالت اجتماعی دقیقا” در جنبش مشروطه جا ندارد. اشاراتی به آن شده است. عدالت اجتماعی در واقع در دوره پهلوی طرح می‌شود به صورت عملی و اقداماتی می‌شود. ما اولا گفتیم اصل عدالت اجتماعی دادن فرصت برابر است نه دادن پاداش برابر و این خیلی مهم است. اصلا” راه ما را جدا می‌کند از تمام گرایش‌های افراطی و پوپولیستی. بیمه‌ها را البته پذیرفتیم با مشارکت بیمه شده نه فقط بعنوان صدقه از طرف دولت. بیمه درمانی را اشاره کردیم که اجباری باید باشد برای همه.

روی استراتژی پیکار سیاسی خیلی کار کردیم و این استراتژی پیکار همان است که تمام مدت در ایران جریان پیدا کرده است. سرنگونی رژیم آخوندی بدون خونریزی و هرج و مرج و در فرایند گام به گام و نقش اساسی مردم و این خیلی پیشگویانه بود. عینا” همین طور دارد می‌شود.

این حزب برای اولین بار جرئت کرد و گفت ما یک حزب راست میانه هستیم. راست میانه را این جور تعریف کردیم که ما طرفدار ابتکار آزادیم و نقش اصلی دولت را دادن فرصت برابر به همه می‌شناسیم و الان راست میانه خیلی گرفته است. اصطلاحی است که تازگی و جذابیت دارد. در مقابل چپ برای اولین بار یک مکتب مشخص عرضه شده است و تشویق کرده است چپ را که چپ میانه بشود.

کار بعدی طرح نظریه بیرون رفتن از جهان‌های ما بود. گفتیم ما می‌خواهیم جامعه ی ایرانی از جهان سوم، از جهان اسلامی ‌و جهان خاورمیانه‌ای بیرون برود. این تصور می‌کنم بلندترین گامی‌ بود که در تغییر جهان‌بینی ایرانی برداشتیم ــ مشکل ما احترام، بلکه تقدسی است که به مایه‌های واپس‌ماندگی خود بخشیده‌ایم.

منشور حزب که امیدوارم در روایت تازه حزبی برای اکنون و آینده ایران با استفاده از نظر دوستان در دفتر پژوهش بیشتر توضیح داده شود تاکنون در اسناد سیاسی ایران مانند نداشته است. از نظر فراگیری که به همه موضوعات با تفصیل پرداخته است و از نظر ایده‌های جدیدی که واردش شده و بدعت‌هایی که در آن آمده بکلی متفاوت است از آنچه من از احزاب سیاسی ایران خوانده‌ام. ارزش دارد که روی‌ش کار کنیم و آنرا پیش ببریم در سطح جامعه.

***

پرسش: در رابطه با ناسیونالیسم ایرانی در کنار انترناسیونالیسم کارگری و اسلامی‌ که ملی گرایی را اصلا” قبول ندارد پرسش این است که چگونه بدون ناسیونالیسم می‌خواهند از منابع ملی کشور حمایت کنند؟ در رابطه با یارانه؛ صنایع نوپا چه زمانی می‌توانند زمانی می‌توانند یارانه بگیرند؟

همایون: انترناسیونالیسم کارگری و اسلامی ‌در آنجائی که مربوط به استفاده از منابع ملی است کار نمی‌کند و آنها چهاردستی اگر زورشان برسد و شعورشان برسد از این منابع دفاع می‌کنند. کمونیست‌های روسی یک روبل حاضر نبودند از منابع ملی‌شان بدست کسی بیفتد اسلامی ‌هم در اصل حاضر نیستند ولی سیاست‌های احمقانه کارشان را بجائی رسانده که باید به همه دنیا پول بدهند برای اینکه خودشان را نگهدارند. درنتیجه از نظر عملی هیچ تفاوتی پیدا نمی‌شود که نگاه ناسیونالیستی داشته باشیم یا انترناسیونالیستی. در عمل همه جیب خودشان را نگه می‌دارند. انترناسیونالیسم از هر دو گونه که فرمودند بیشتر از جهت توسعه‌طلبی مطرح است یعنی یک کشوری می‌خواهد نفوذ خودش را در جهان گسترش بدهد ـ نفوذ فیزیکی ـ  به اسم امت اسلامی ‌یا پرولتاریای جهانی. در زمینه‌های دیگر همه مانند دولت‌های معمولی کار می‌کنند.

پرسش دوم یارانه بود. یارانه به مصرف کننده داده می‌شود. تولید کننده نباید یارانه بگیرد و عملی نیست و یارانه کار بسیار غلطی است و اقتصاد کشور باید طوری شود که یارانه در آن نباشد. برای حمایت صنایع که نوپا و با رقابت خارجی روبرو هستند دو شیوه کمک هست مستقیم و غیرمستقیم. شیوه‌های به اصطلاح مستقیم‌تر یکی معافیت مالیاتی و دوم حمایت گمرکی است. به واردات محصولات مشابه گمرک می‌بندند که بهای‌شان به تولید داخلی نزدیک شود تا بعدا” روی پای خود بایستند. کمک غیرمستقیم دیگر پژوهش و توسعه است یعنی دولت کمک می‌کند تحقیقاتی انجام بگیرد که کالاها بهتر و تولید بهتر شود. دولت به پژوهش‌ها کمک می‌کند یا کسانی را برای تعلیم می‌فرستد.

پرسش: پیش از شروع فصل یک “حزبی برای…” گفته شده مشروطه‌خواهان نوین تناقضات و کم و کاستی‌های فلسفی و سیاسی دوران هفتاد ساله را پیراستند و آنرا به جامه پایان سده بیستمی‌ش درآورده‌ند (نقل به معنی). لطفا” در مورد این تناقضات توضیح دهید

همایون: ضعف فلسفی جنبش مشروطه، ناتوانی در فیصله دادن تعارضی است که میان دین و حکومت و اسلام و حکومت است. در همه این دوران کوشیدند یک جوری این‌ها را با هم آشتی بدهند که به بن‌بست انجامید و نگذاشت که جنبش مشروطه به ماموریت نوسازانه و مدرن خودش برسد و موفق شود علاوه بر این تکیه بیش از اندازه به پادشاهی مانع دیگری بود که جنبش مشروطه را ضعیف کرد و نفس پادشاهی در جنبش مشروطه خیلی بالا برد و نیز در قانون اساسی. در طول این هفتاد سال در عمل بیش از اندازه و به زیان کشور و پادشاهی همه‌چیز کم کم رفت روی یک شخص و این دو مشکل بزرگ فلسفی جنبش مشروطه بود یکی لاینحل بودن معضل مذهب در سیاست و حکومت و دیگری مبهم ماندن جای پادشاه که همه چیز از اوست یا نیست. همه چیز از او ناشی می‌شود یا نه. در قانون اساسی مشروطه زمینه سوءاستفاده پادشاه هست.

 

۱۸/۷/۲۰۱۰