«

»

Print this نوشته

بخش ۵ / سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای / استراتژی گذار

بخش ۵  

سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای

استراتژی گذار

اول باید ببینیم مقصودمان از گذار چیست. در سخنرانی دو هفته پیش، آقای سیاوشی گفتند ما باید فعلاً تلاش کنیم تفاهمی ‌بین همه نیروها به وسیع‌ترین تعریف‌ش، بوجود بیاوریم و برای اینکه همه زیر یک چتر بیایند ما شعار انتخابات آزاد را می‌دهیم که همه کس می‌تواند در آن شرکت کند و مخالفتی با آن ندارد و در نتیجه این همفکری و نزدیکی گروه‌های مختلف حاصل خواهد شد، منظور ایشان از استراتژی گذار این بود که چه بکنیم که میان نیروها و گرایش‌های سیاسی مختلف یک هماهنگی بوجود بیاید که این مبارزه را به یک جایی برساند. منظور از دوران گذار، دورانی است که مبارزه خواهد رسید به جایی که بتوان آن تغییرات مورد نظر را در جامعه و نظام سیاسی ایران داد ــ یعنی از حالا تا برکناری یا تغییر کلی نظام اسلامی. ما در این مدت چه باید بکنیم. این بسیار حرف حسابی است و باید رویش فکر کنیم. برای گروه‌ها‌ی مختلف، صورت‌های مختلف دارد کسانی که درگیر مبارزه خیابانی در ایران هستند، یک جور باید عمل بکنند. کسانی که مثلاً در استکهلم نشسته‌اند آنها یک جور می‌توانند عمل کنند. در عرصه نظری یک کارهایی باید انجام داد. در عرصه عملی موثر خیلی نزدیک به واقعیات موجود و زمین مبارزه، باید کار‌های دیگری کرد. این است که یک پاسخ نمی‌شود داد. استراتژی گذاری که ایشان پیشنهاد می‌کنند، بله در بیرون می‌شود از این حرف‌ها زد ولی در درون که عده زیادی اصلاً جلو هر انتخاباتی را می‌گیرند ــ آزاد یا غیر آزاد ــ این مسئله مطرح نیست. اگر قرار است ما جمهوری اسلامی ‌و کسانی را که با دموکراسی، با انتخابات، با حقوق بشر مخالف‌اند بگذاریم کنار، آن وقت باید گفتمان دیگری را پیشنهاد کنیم. یعنی بجای ابزار، اصل موضوع را بگذاریم؛ چون انتخابات ابزار است، هدف نیست، مردم برای انتخابات مبارزه نمی‌کنند، برای آنچه از انتخابات در می‌آید مبارزه می‌کنند. آیا استراتژی پیکار ما ابزار باشد یا نگاه را خیلی وسیع‌تر بگیریم؛ یک فرصت تاریخی بدست آمده است و از آن فرصت تاریخی استفاده کنیم؟

تفاوت حزب ما با بسیاری از گرایش‌ها در بیرون این است که از روز اول متوجه آن فرصت تاریخی شده است و هیچ اشکالی ندارد این را به خودمان بگوئیم. ما متوجه شدیم که مسئله تغییر کلی کرده است در ایران، یعنی بحث بکلی روی پاشنه دیگری افتاده است. کشوری که ۳۱ سال پیش انقلاب اسلامی ‌کرده است و پیشرو انقلاب اسلامی ‌هم روشنفکران آن جامعه بودند نه مردم عامی، روشنفکران، استادان دانشگاه، خانم‌های متجدد، دانشجویان، گروه‌های سیاسی چپ، دسته به قول خودشان ملی ــ مصدقیان ــ این‌ها بیشتر پشتیبانش بودند و البته رهبری آخوندی که از اول پذیرفتند. این جامعه، حالا بعد از سی و یک سال، مطالبه محور شده است و بیانیه‌هایی می‌دهد که همه در چهارچوب آن دموکراسی لیبرال می‌گنجد. دموکراسی لیبرال هم شاخ و دم ندارد. دموکراسی لیبرال، دموکراسی است به اضافه حقوق بشر ـ محدود به حقوق بشر و از دموکراسی لیبرال جامعه شهروندی در می‌آید. جامعه شهروندی جامعه‌ای است که هر فردی که تبعه آن کشور است حقوق برابر دارد و آزادی دارد در پناه قانونی که خود مردم گذاشته‌اند و باز این قانون به هیچ وجه از اعلامیه جهانی حقوق بشر نمی‌تواند تجاوز کند.

حالا به عنوان معترضه دوستان چپ ما که دنبال سازمان‌های ملیت‌ساز هستند باز شروع کرده‌اند که نه جامعه شهروندی و حقوق بشر کافی نیست. پس چی کافی است؟ اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های‌ش کافی نیست پس دیگر چکار کنیم؟ باید دعوا کنیم با یکدیگر ؟ فقط دعوا می‌ماند. کی زورش به کی می‌رسد. اگر قرار است ما تعریف‌های بین‌المللی و پذیرفته شده جهانی را که ۲۰۰ کشور زیرش امضا کرده‌اند قبول نداشته باشیم و تعریف‌های دلخواسته خودمان را جای آن بگذاریم پس دیگر یک زمینه مشترک و جائی برای توافق نمی‌ماند. برای مذاکره باید اصولی باشد که همه بپذیرند؛ دنیا گفته باشد؛ ۵۰۰ سال رنسانس و روشنگری و انقلاب صنعتی و انقلاب انفورماتیک گفته باشد. حالا این معترضه است.

استراتژی گذار در عرصه نظری ــ عرصه عملی را می‌گذاریم برای بعد ــ این است که ، از این فرصت تاریخی استفاده کنیم و گفتمانی که مدت‌هاست وقتش رسیده است و ما فرصت را از دست داده‌ایم در این صد ساله پیش ببریم. اگر از اول رفته بودیم سراغ آن اصل الآن کلی جلو بودیم. نرفتیم و هی مصالحه کردیم و عقب افتادیم. امروز به نظر ما استراتژی گذار باید استفاده ازین فرصت تاریخی باشد. جامعه، نه فقط روشنفکران جامعه، توده‌ی مردم می‌گویند من حق خودم را می‌خواهم. می‌خواهم رای بدهم، آزاد باشم، نمی‌خواهیم آخوند حکومت کند آن هم درست است، انتخابات آزاد هم درست است ولی همه در یک چهار چوب کلی: اول، من یک ایرانی‌ام، دوم، دارای حق هستم. استراتژی گذار در عرصه نظری تکیه روی این دو موضوع است.

ما ایرانی هستیم، اول ایرانی هستیم بعد ممکن است مذهب خاصی داشته باشیم یا نداشته باشیم؛ زبان مادری‌مان فارسی باشد، ترکی باشد هر چه می‌خواهد باشد؛ بعد تقسیمات کشوری‌مان هر چه باشد آنها موضوعات بعدی است. اول این است که ما ایرانی هستیم و یک‌سان، دوم حق داریم به عنوان ایرانی تمام حقوقی را که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است داشته باشیم. این اعتقاد ماست و وقت‌ش هم رسیده است. این جامعه‌ای که در میان تمام کشورهای خاور زمین اولین ملتی بوده که بلند شده و این چیزها را خواسته وقت‌ش است که به آنها برسد. بعد هم سی سال حکومت جمهوری اسلامی‌ زمینه را کاملاً فراهم کرده و آبرو برای هیچ‌کدام از آن حرف‌های سی سال پیش نگذاشته است.

حالا در این اثنا یک عده هم روشنفکر دینی‌اند، اصلاح‌طلب مذهبی‌اند. ما چون می‌بینیم در عرض سی سال گذشته خیلی پیش آمده‌اند این‌ها را هم تشویق می‌کنیم، دلسرد نمی‌کنیم، تا همین‌طور پیش بیایند و آنها هم دارند پیش می‌آیند. شما به سخن‌گویان مهم این جنبش نگاه کنید در این سی سال مواضع‌شان را اصلاح کرده‌اند و نزدیک شده‌اند به ما و ادامه هم خواهند داد. در نتیجه نباید تن به محدود یا منحرف کردن مبارزه بدهیم. منحرف نکنیم به این معنا که بیایند بگویند جنبش سبز باید “حقوق ملت‌ها” را هم بشناسد والا مبارزه نمی‌کنیم. خوب نکنید. هر کسی نمی‌خواهد در این جنبش شرکت کند نکند. هیچ اجباری نیست.

پیام را محدود نکنیم؛ به این معنا که یک تکه‌اش را نگیریم بقیه را ول کنیم. از این بدتر، بسیار خطرناک است که عده‌ای در خارج از ایران وحشت دارند از اینکه راه سبز امید موفق بشود و دل‌شان می‌خواهد احمدی نژاد پیروز شود. بیرون ایران نشسته‌اند و در فکر شورای رهبری، شورای هماهنگی، همه زیر فلان پرچم. اینها تخیلات خارج از ایران است. ما هیچ مخالفتی نه با عرفیگرائی و نه با انتخابات آزاد داریم ولی اینها همه اجزاء کوچکی است از دموکراسی لیبرال. می‌گویند اول حکومت باید از آخوند جدا بشود، بعد بتوانیم به دموکراسی برسیم و انتخابات آزاد. نه شما حکومت را از آخوند می‌گیرید می‌دهید به یک دیکتاتور نظامی‌ همان قدر هم عرفیگرا. ما یک چیز وسیع‌تری می‌خواهیم که عرفیگرائی هم جزئش است. از نظر تاریخی هم نگاه کنیم اولین کسانی که شمشیر برای سکولاریسم زدند؛ پادشاهان مستبد بودند. پادشاهان مستبد بزرگ‌ترین مدافعان عرفیگرائی بودند. درهمین کشورما، رضاشاه و محمد‌رضا‌شاه در عمل بزرگ‌ترین نمایندگان عرفیگرائی هستند.

ما دنبال دموکراسی لیبرال هستیم چرا فقط انتخابات آزاد یا عرفیگرائی‌اش را بگیریم؟ به چه مناسبت باید محدود کرد؟ اگر قرار است ما عده هر چه بیشتری را جمع بکنیم که با حقوق بشر بیشتر می‌شود جمع کرد. کی با حقوق بشر می‌تواند مخالفت کند؟ حقوق بشر را کی می‌تواند بگوید باید محدود شود؟ انتخابات باید بر مبنای دموکراسی و حقوق بشر باشد یعنی مجلس مؤسسان بر آن مبنا انتخاب شود. قانون اساسی بر آن مبنا نوشته می‌شود، آن دموکراسی که بر قرار می‌شود جلوی سوءاستفاده از خودش را خواهد گرفت یعنی اجازه فعالیت به بعضی‌ها نخواهد داد. بله دموکراسی می‌تواند این کار را بکند. اگر کسی مبارزه مسلحانه می‌کند یا مخالف دموکراسی است و می‌خواهد از دموکراسی برای زدن دموکراسی استفاده کند نباید به او اجازه داد. این است معنی “اول لیبرالیسم بعد دمکراسی.” سیر تاریخی دمکراسی لیبرال هم همین بوده است. هر کس گفت همه مساوی‌اند؛ همه آزادند؛ همه می‌توانند رای بدهند حق دارد. هر کس می‌گوید نخیر من فقط می‌توانم رای بدهم وقتی من آمدم دیگر بقیه نمی‌توانند رای بدهند خوب نباید گذاشت رای بدهد. ما اگر قرار است برای دموکراسی و حقوق بشر مبارزه کنیم تا آن آخرش باید مبارزه کنیم یعنی در همه مراحل باید جلوی زیرپا گذاشتن دموکراسی را بگیریم. پس استراتژی گذار پیش بردن گفتمان دمکراسی لیبرال است و تکیه بر خواست‌های اقتصادی مردم.

می‌رسیم به بحث عملی، در ایران برای آن مبارزه چه می‌شود کرد؟ جنبش سبز خودش راه‌حل را پیدا کرده است یعنی با تفاوت گذاشتن ـ بوجود آمدن خود بخود تفاوت ـ میان دسته‌ای از وابستگان نظام که راه سبز امید هستند و توده‌ی مردمی‌ که جنبش اعتراض را می‌سازند خود بخود استراتژی مبارزه درست پیدا شده است. مردم آن گفتمان را دارند پیش می‌برند ـ کاری که از‌شان بر می‌آید ـ و آن گفتمان را هم در گفتار و پیام و نوشتار و هم وقتی به خیابان می‌آیند پیش می‌برند از جمله شعارهای منفی که می‌دهند ــ مرگ بر دیکتاتور ــ مرگ بر ولایت فقیه، این یعنی آزادیخواهی. اما خودشان را از راه سبز امید جدا نمی‌کنند از راه سبز امیدی که همه‌اش در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ‌می‌خواهد عمل کند. آن را هم گذاشته‌اند کار خودش را بکند برای اینکه تنها راه ممکن است. ما دیدیم رژیم توانایی این را دارد که هزار اتوبوس ــ غیر از راه آهن و هواپیما ــ برای آوردن افراد از اطراف کشور بسیج کند. بالاخره این رژیم آدم‌هایی دارد که با پول و کوپن و وعده و تهدید و پذیرائی جمع می‌شوند. بله می‌شود ۲۰۰۰۰۰ نفر را جمع کرد ولی آن ۲۰۰۰۰۰ نفر خودشان می‌دانند چطور آمده‌اند، خودشان می‌دانند کس دیگری نیست که بیاید و اینها همه پر معناست و مبارزه همین است. این باید ادامه پیدا کند. خوب هم کردند که درگیر نشدند و کتک‌کاری نکردند و زخمی ‌و کشته نشدند ولی نشان دادند که هستند. پس در عرصه عملی، راه سبز امید باید رها شود کارش را بکند و ما هم هیچ وحشتی از موفقیت‌ش نباید داشته باشیم . این نهایت تنگ نظری و در طرف غلط تاریخ قرار داشتن است که بخواهیم بدترین عناصر این رژیم هر روز تقویت شوند، هر روز حکومت‌شان را درازتر بکنند و این کشور را به نابودی بکشند. نه، باید خوشحال شویم از هر پیروزی راه سبز امید به زیان احمدی نژادها به زیان خامنه‌ای‌ها و زیان جنتی‌ها و از آن طرف هم گفتمان جنبش سبز را تقویت کنیم، و تشویق کنیم به ادامه مبارزه‌ خشونت پرهیز برای اینکه سالم بمانند برای اینکه محفوظ بمانند.

نه تنها ما، بلکه الان نوبت جنبش سبز و راه سبز امید است که وارد موضوعات مربوط به زندگی مردم هم بیشتر بشود فقط در خواست درست بودن انتخابات یا آزادی‌ها یا دموکراسی یا سکولاریسم کافی نیست. مردم زیر فشارهایی هستند و کشور دچار کمبودهایی است که روز افزون است و باید روی این‌ها هم انگشت گذاشت و شک نیست که ما هم باید روی این‌ها انگشت بگذاریم ولی در خود ایران و جنبش سبز و راه سبز امید هم باید این کار را بکنند. به خصوص راه سبز امید با تاکید گذاشتن بر این موضوعات هم خطر کمتری متوجه‌ش خواهد کرد هم توجه بیشتری جلب خواهد کرد برای اینکه دست و بال‌ش در عرصه سیاسی زیاد باز نیست و هر چه بگوید بر می‌خورد به قانون اساسی و ولایت فقیه ولی این موضوعی است که آزادانه می‌تواند در باره‌اش صحبت بکند و توجه اکثریت مردم جلب بشود و این را باید هم تذکر بدهیم و هم خودمان دنبال‌ش را بگیریم.

***

موضوع انتخابات آزاد یا سکولاریسم در برابر جنبش سبز موضوع تقسیم کار نیست موضوع بدل سازی است. یعنی این کارها اگر به نتیجه برسد جلوی جنبش سبز یک داستان دیگری باز می‌شود و شکافی پیدا می‌شود. عده‌‌ای می‌آیند این طرف و تکیه را روی این می‌گذارند و پیام جنبش سبز فراموش خواهد شد. این است که باید همه را متوجه کرد که بجای یک کلی که پذیرفته هم شده است و بحثی هم ندارد تکیه را روی جزیی گذاشتن جز شکاف انداختن نتیجه‌ای ندارد. اما آنچه که آقای موبدی گفتند، احساس من این است که اگر انسان مسایل نظری و مسایل اصولی را بازیچه سیاست بازی کند هم خودش بازنده است هم باعث باختن بازی می‌شود. ما اگر بخواهیم بین این مواضع نظری مدام بندبازی کنیم، گاه فدرالیسم بگوئیم که تجزیه‌طلب‌ها را جلب کنیم؛ گاه سکولاریسم بگوئیم تا آنها که با آخوندها بدند جمع کنیم. این فروکاستن بحث است به یک بازی سیاسی بیهوده. الان وقت‌ش نیست که ما دنبال وجیه‌المله بودن، طرفدار جمع کردن باشیم. برای اینکه دست بکلی از قدرت کوتاه است. امروز باید در خلوص پیام کوشید، پیام شسته رفته‌ای داده بشود؛ اول فکر بر پایه واقعیت نه دلخواه، بعد تعهد و دنبال‌ش عمل بیاید. حیف است که ما چنین فرصتی را تلف کنیم برای اینکه از هر گوشه‌ای چهار نفر جلب شوند. اشکال این فعالیت‌ها این است.

۲۵ فوریه ۲۰۱۰