بخش ۵
سخنرانیها در دفتر پژوهش ح. م. ای
چرا لیبرال دموکرات شدیم
حالا که بحث لیبرال دموکرات مطرح شده و به کنگره میرود لازم است ببینیم چرا یک حزب طرفدار پادشاهی میگوید لیبرال دموکرات است و چه شد که منشوری نوشتیم که ربطی به سازمانهای سلطنتطلب نداشت و ویژگیهایی داشت که امروز لیبرال دموکرات مینامیم و آن موقع نمیدانستیم نامش لیبرال دموکرات است. این بحث خوبی است و راه ما را باز خواهد کرد.
وقتی انقلاب شد و شمار زیادی از میان فعالین و مقامات سیاسی سابق گریختند و بخشی از پیروزمندان انقلاب به آنها پیوستند بحث سیاسی در بیرون ادامه همان بحثهای پیش از انقلاب بود. در دانشگاه پاریس سازمانهای چپ میز و رساله و کتاب میگذاشتند و کتککاری هر روزی بود. در کشورهای آزاد تحمل اینکه گروهی دیگر بتواند فعالیت کند نداشتند. در یکی دو سال بعد از انقلاب طرفداران پادشاهی در اقلیت بودند و ظاهر نمیشدند. در لوس آنجلس که آقای پاشایی و دوستان فعالیت را شروع کردند خیلی ممکن بود از طرف ایرانیان گریخته از ایران مورد حمله قرار گیرند. حالا اینها جرئت داشتند ولی خیلیها نداشتند. سازمانهای سیاسی فعال آن موقع به ریاست ارتشبدها و وزرای پیشین شرطشان این بود که صحبت پادشاهی نشود. کم کم این روحیه تغییر کرد. با پدیدار شدن ماهیت رژیم اسلامی و امید اینکه حکومت زودگذر است ناگهان طرفدار پادشاهی فوقالعاده زیاد شد. کسانی که در انقلاب شرکت کرده بودند دو آتشهتر از همه وارد میدان شدند. مقداری فرصتطلبی بود و نیاز روانی به جبران اشتباهات فوقالعاده و بریدن از رژیم هم بود. طوری شد که کمتر از اعلیحضرت همایون و شاهنشاه گناه بود. در عرض دو سال در چنین فضایی صدها سازمان طرفدار پادشاهی تشکیل شد. نگاهها ساده بود: ما طرفدار پادشاهی هستیم و میخواهیم اوضاع را به حال سابق برگردانیم که بهتر بود. در توضیح انقلاب هم گفتند انقلاب کار مردم نبوده و انقلاب کارتر و شرکتهای نفتی بوده و به ما ربطی نداشته است.
تعدادی از ما با چشم دیگری به این منظره نگاه کردیم. سیل را دیده بودیم که از کجا شروع شده بود و امواج انقلاب را و طرفداران میلیونی آن از جمله طرفداران پادشاهی از وزرا و وکلا و آنها که حتا مثلا در پاریس رای داده بودند. وقتی به این وضع نگاه میکردیم حقیقتا” از تو خالی بودن این نسل انقلاب خیلی ناراحت شدیم. فکر کردیم آنچه اینها میکنند نه تنها بجایی نمیرسد بلکه زیانآور است و بکلی راه دیگری باید رفت.
فکر کردیم حالا که این انقلاب را توده مردم کرده اند و ۶ ماه میلیونها ایرانی به خیابانها ریختند، خمینی را در ماه دیدند و ریش در قرآن یافتند و مذهب سراسر چپ و راست را گرفته بود و از بالا تا پائین مجیز مذهب میگفتند و نخستوزیرها مسابقه گذاشته بودند که کدام به آیتاله نزدیکترند، در چنان موقعیتی با چنان زیر و رو شدنها به نظر رسید تکرار گذشته نه امکان دارد و نه به صلاح ایران است. حال که با یک شمشیر خونآلود گذشته را بریدند و جدا کردند، بهتر است خودمان را از گذشته آزاد کنیم و یک راهحل تازه بیابیم. آنچه در گذشته بوده است و نتیجهاش انقلاب اسلامی و پیامدهای آن بود و این طبقه سیاسی که ما در بیرون دیدیم و در ایران بود و این طرز فکرها را، باید دور ریخت. ولی ما پادشاهی را دور نریختیم و چند دلیل داشت ۱ ـ بستگی نوستالژیک زندگیهایمان با پادشاهی، بعضیها کمتر بعضیها بیشتر. ۲ ـ از پادشاهی چیزی مانده بود، هم یک نماد و هم خاطره خوب که ایران را ساخته بود و ما میخواستیم دنبال ساختن ایران را بگیریم. پادشاهی هنوز در خاطرهها بود و شاهزاده هم بود چون تازه انقلاب شده بود و ولیعهد تازه اعلام آمادگی کرده بود. از چنان سرمایهای باید استفاده میکردیم. روی همه این ملاحظات پادشاهی را در مرکز گذاشتیم. تقریبا” ۹۹ در صد افرادی که به سازمان مشروطهخواهان در حال تاسیس پیوستند فرق زیادی با سلطنتطلبان نداشتند ولی عده کمی از اینها با بقیه فرق داشتند.
همهچیز از بررسی دقیق اوضاع ایران قبل از انقلاب و جریانات انقلابی و اوضاع شش ماهه آخر و رفتار رهبری سیاسی و هیئت حاکمه و تحولاتی که بعد از انقلاب روی داده بود و افق تازهای که در برابر ملت ما باز شده بود آغاز شد. هیچ کس حاضر نبود این افق تازه را ببیند و همه دنبال تجدید گذشته بودند. چپها و سلطنتطلبها و مصدقیها. بحثهای آن دوره تا نیمه سالهای ۹۰ طول کشید. در آن بحثها هیچچیز تازهای نبود. منتها چون طرفداران پادشاهی زیاد بودند روزنامه و تلویزیون در دسترس داشتند و نیروئی سیاسی بودند چپگراها و مصدقیها در واکنش به این پدیده تاکید را روی جمهوریخواهی گذاشتند که معنایی نداشت و امروز هم ندارد چون شکل حکومت است و نمیتواند یک برنامه باشد. البته آنها هم میتوانستند بگویند پادشاهی را به عنوان محور یک سازمان سیاسی قرار دادن به همین نحو است که درست است ولی همان طور که گفتم بین پادشاهی و جمهوری خواهی این فرق بود که یکی با ماهیت کم و بیش زنده ای سر و کار داشت ولی دیگری بکلی یک ماهیت مجرد و انتزاعی بود.
این انقلاب آغازگاه همه اتفاقاتی که از این پس باید در ایران روی دهد و همهی برنامههایی است که برای ایران داریم. به گذشته کاری نداریم جز درس گرفتن از آن و بهرهگیری از قسمتهای خوبش و به هیچ وجه در پی تکرار آن نیستیم و در پی باززایی گذشته نیستیم. بدین جهت وارد دعوای گذشته خودمان در برابر گذشته دیگران نمیشویم. خود را از گذشته آزاد کردهایم و بهای سنگینی دادهایم. خیلی حملات شد و هنوز هم ادامه دارد. ولی این بهترین کاری بود که با گذشته میشد کرد و دیگران با گرفتاری به این راه کشیده شدند و میشوند و ما ۱۵ سال پیشتر از اینها هستیم. گفتیم انقلابی شده است این فرصت را قدر بدانیم. انقلاب یک فاجعه بود ولی فاجعه میتواند منشاء باززایی شود. خیلیها هنوز این مسئله را نفهمیدهاند که نمیتوانیم و نباید گذشته را تجدید کنیم. یک اشکال اساسی در گذشته بوده است که به اینجا کشیده شده است پس در پی راهحلی باشیم که نگذارد اشکالات اساسی پیش آید. نکته این بود که از کجا باید شروع کنیم.
بعد از کنار زدن تئوری توطئه و دریافتن این واقعیت که خارجیها بعدا به انقلاب پیوستند و طبقه متوسط و بالای ایران هم همین طور، پرستش شخصیت را کنار گذاشتیم و بر مسئولیت و حقوق فرد انسانی تاکید کردیم. خلاصه کردن همه چیز در یک فرد و پرستش او که از دوره رضاشاه آغاز شد با خود روحیه و سیاستهائی میآورد و این سیاستها سرانجام همه چیز را در یک نفر متمرکز میکند و آن یک نفر اگر از عهده بر نیاید همین بساط میشود
به عنوان هوادار پادشاهی همه تکیه را روی پادشاهی نگذاشتیم . هم نگاه کردیم به امکانات اندک شاهزاده و هم نخواستیم مثل دیگران با ایشان عکس بگیریم و یا دنبال پول در آوردن به این بهانه باشیم. همه اینها از قائل شدن به مسئولیت فرد ایرانی و به حقوق ایرانیان بود و از آنجا بود که منشور با آن روحیه نوشته شد یعنی تامل بر حقوق افراد ایرانی و مسئولیت ایرانی در اداره کشور. این خطوط کلی بود، روح یک نظام سیاسی بود برای آینده ایران. ولی این روح جسمی هم لازم داشت یعنی یک برنامه سیاسی در رابطه با اقتصاد، آموزش، کشاورزی، سیاست خارجی، محیط زیست… و وقتی اینها را مینوشتیم متوجه نکته دیگری شدیم که پادشاهی در این برنامه سیاسی ۵% قضیه است و ۹۵% این مسائل ربطی به جمهوری یا پادشاهی ندارد و این ۹۵% سیاستهای درست و آزموده و سنجیده لازم دارد که با مطالعه تاریخ خودمان و ادبیات سیاسی جهانی فراهم میشود. یک شاه یا نخست وزیر یا رئیس جمهوری میخواهد با این کشور چه کند؟ با سیاست خارجی و مسائل اقوام و اقتصاد چه خواهد کرد؟ این ما را به مخالفانمان نزدیک کرد و این کار را صد در صد ما شروع کردیم و اعتبارش به حزب است: شروع این فکر که نظام سیاسی مهم است و نه شکل آن، یعنی پادشاهی یا جمهوری. نظام سیاسی یا لیبرال دموکرات است یا دیکتاتوری. فقط در یک نظام دموکراسی لیبرال آن توسعه و ترقی که هدف ماست و همه این منشور بر گرد آن نوشته شده میتواند امکان یابد. پس میان فلسفه حکومتی و اقتصاد سیاسی و نظام اجتماعی حزب ارتباط ارگانیک است، انسجامی در منشور است و اجزایش با هم میخواند.
چون نمیخواستیم گام در راههای گذشته بگذاریم، انقلاب را به عنوان نقطه شروع و نه تجدید، در نظر آوردیم و روشهایمان بکلی با دیگر طرفداران پادشاهی متفاوت گشت. در نگاه به مبارزه نیز هر چه از دیگران در طیف خود فاصله گرفتیم. مبارزه برای ما فحاشی و اتهام زنی و افشاگری و انشعاب و تیز کردن دشمنیها و دوری از کار فکری و سازمانی نبود. گفتیم مبارزه طولانی است و برایش باید آماده شد و در نتیجه به کار ریشهای روی آوردیم. رویکرد خود را به کسانی که در انقلاب شرکت کردند از انتقام و اتهام خالی کردیم. یکی از بزرگترین تفاوتهای ما با سلطنتطلبان همین است. ما گفتیم همه مردم به صورتی آلوده این انقلاب شدند و کیفر دیدند و بهتر است صحبت انتقام را کنار بگذاریم و بر عکس از در همدردی و بخشایش وارد شدیم و تا دادگاه حقیقت یاب و محکوم کردن و مجازات نکردن همه عوامل این رژیم رسیدیم.
تفاوت دیگری که بین خود و دیگران گذاشتیم این بود که مبارزه را در بیرون تمرکز ندادیم. بسیاری دوستان در طیف ما عملا به داخل کاری ندارند و حواسشان به بیرون است و مبارزهشان با بیرون بوده است. البته خبرها را بازتاب میدهند و رژیم را محکوم میکنند ولی با معیارهای بیرون حوادث درون را میسنجند. ما همیشه خود را به جای مبارزان درون و همه این مردمی که نمیتوانند مانند ما آزادی عمل داشته باشند میگذاریم. با بیرون هم مبارزه نداریم. این سیاست که ما پاسخ حمله، و نه انتقاد سالم را نمیدهیم و یک چشممان حداقل درون را میپاید از همان سرچشمه میگیرد. در ۳۰ سال گذشته ایران دگرگون شده است و این مهم است که قدم به قدم با تحولات حتا در خود رژیم پیش بیائیم و ببینیم چگونه از این تحولات میشود برای مبارزه استفاده کرد. نگرش منزهطلبانه نداشتهایم. برخی میخواهند یک نفر یا به زندان بیفتد و در نیاید و یا کشته شود تا قبولش داشته باشند. ما خواهان زندان افتادن و کشته شدن هیچکس نیستیم و شهید نمیخواهیم. چپ و راست هم نسبت خیانت نمیدهیم. روزی بسیاری از آنهایی که با رژیم همکاری میکنند بر علیه این رژیم خواهند بود.
از آنجا که اعتقادی به نقش تعیین کننده بیگانگان نداریم امید خود را به مداخله آمریکا نبستهایم. البته اگر پشتیبانی اخلاقی بینالمللی باشد فرق میکند ولی آرزوی حمله امریکا یا هر دولت دیگری را کشیدن شرماور است.
حالا از آن طرف کم کم متوجه میشوند که دعوای اصلی سر چیست. بر سر مسئولیت و حقوق مردم است؛ بر سر توسعه و ترقی ایران است و نه اینکه احزاب قومی به عنوان ملیتها هر کاری با ایران بکنند. چپ ایران ۶۰ سال اسیر تجزیهطلبی بوده است. حال این صدا در چپ هم بلند شده است که ایران مهم است.
چرا ما طرفدار لیبرال دموکراسی شدیم. چون نظام لیبرال دمکرات از پادشاهی مهمتر است. با لیبرال دموکراسی پادشاهی خواهد ماند اگر برقرار شود ولی با استبداد اگر هم برقرار شود کوتاه خواهد بود. در فرانسه پس از انقلاب پادشاهی و امپراتوری آمد ولی کنار زده شد. پادشاهیهای دیگر در اروپا اگر با جنگ از میان نرفتند در نظام حکومتی که دموکراسی لیبرال بود برقرار ماندند. دعوای پادشاهی و جمهوری فرع است دعوای اصلی جای دیگری است. بر سر لیبرال دموکراسی یعنی حکومت اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر و ایران واحد و یکپارچه است.
توضیحات در باره اظهار نظرها:
دوستان این برداشت را نکنند که قصد ما این است که ج.ا. ما را سلطنتطلب نداند. قصد ما این است که روشن کنیم که چه تفاوتهایی با سلطنتطلبان داریم؛ سیاستهای ما چیست، و برنامه خود را بگوئیم و خود را معرفی کنیم. ج.ا. ما را به بدترین چیزها هم در دنیا میچسباند. وقتی میگوئیم پادشاهی همه چیز ما نیست و اهمیت هر چیزی به اندازه خودش است میخواهیم هم خود را معرفی کنیم و هم پادشاهی را. روحیه سلطنتطلبی فقط روی یک برش اجتماعی برد دارد و قبلا” هم به دوستان گفتهام تا وقتی مردم حس نکنند که این رژیم رفتنی است دور هیچ کس جمع نمیشوند. مبارزه ما طولانی است؛ باید خود را آماده سازیم و مایوس نشویم و نظرمان را عوض نکنیم. شک نیست هدف اعلام شده رژیم در رابطه با واقعه شیراز ما بودهایم. قبلا” هدف اعلام نشده رژیم بودیم.
در باره نقش پادشاهی به عنوان اسلحه ما در مبارزه، همانطور که گفتند در مبارزه، به نقاط ضعیف باید پرداخت. آیا به مردم میگویند پادشاهی نیست یا میگویند آزادی و حقوق بشر نیست و پول نفت به ونزوئلا و لبنان و جیب عده ای میرود؟
طرف ما آدمهای باسواد و روشنفکر باید باشند. اگر ما حزبی بودیم که در ایران شعبات متعدد داشتیم آن وقت مسئله فرق میکرد. ما دسترس به تودهها نداریم. مردم ایران هم همواره به دنبال روشنفکران بودهاند و قلم همیشه اهمیت داشته است. ما نمیتوانیم سیاستمان را روی بی اطلاعترین مردم بگذاریم. الان مخاطب شما همین آدمهای فهمیده هستند. آدم بیاطلاع بیعلاقه که به سراغ سیاست و ما نمیآید. ما فقط با گروه روشنفکر روبرو هستیم و آنها هم ارتباطاتی در ایران دارند.
رژیم سابق همه خوبیها را داشت غیر از دموکراسی حرف درستی نیست. وقتی دموکراسی نباشد فساد و زورگویی رشد میکند. ما کارمان توجیه نیست و برای رفع و رجوع نیامدهایم و سر اصول خود ایستادهایم.
۲۲ سپتامبر ۲۰۰۸