«

»

Print this نوشته

آخوند‌ها دیر به وعده‌گاه با تاریخ رسیده‌اند

بخش ۶

            سیاست و احزاب

آخوند‌ها دیر به وعده‌گاه با تاریخ رسیده‌اند

 ‌

ــ به مناسبت بیست و نهمین سال انقلاب اسلامی‌ که با تبلیغات انتخاباتی دور هشتم مجلس نیز همراه شده است، به روال این دهه‌ها از سوی جبهه مخالفین سیلی از گفتار‌ها و نوشتارهای افشاگرانه در باره کارنامه حکومت اسلامی‌ روان شده است. سیاهکاری‌های رژیم و تباهی‌هائی که موجب شده از چشم کمتر کسی پنهان مانده است. درجه فساد، تبهکاری، سرکوب و به‌‌ همان نسبت میزان رویگردانی مردم و بی‌اعتباریش روزافزون است. علیرغم این رژیم اسلامی ‌هنوز مانده و به قول شما «معلوم نیست تا کی ماندگار خواهد ماند.» این بازگوئی‌های افشاگرانه در مقابله و مبارزه با رژیم چه جایگاهی دارند؟ آیا عریان ساختن ماهیت رژیم که بی‌تردید در بی‌اعتباری و ریختن بدنه آن نقشی دارد، برای مبارزه کافیست؟

داریوش همایون ــ بی‌تردید کافی نیست ولی لازم است. ما از یاد می‌بریم که مردم چه ‌اندازه می‌توانند به وضع موجود خو کنند. زندانی هم پس از چندی دیگر از اوضاع ناپسند خود چندان رنجی نمی‌برد و خود را برای زیستن در شرایط تازه می‌سازد. درست است که مردم هر روز با زشتی‌ها و بدی‌ها سر و کار دارند ولی خود این سر و کار داشتن‌ها عادت می‌آورد و عادت از اثر زشتی‌ها و بدی‌ها می‌کاهد. برهنه کردن ماهیت چنین رژیم‌هائی برای مخالفان‌‌ همان اندازه لازم است که تبلیغات برای خود آن رژیم‌ها. از این گذشته نشان دادن سیاهکاری و کوتاهی‌های رژیم امکان دگرگونی در شرایط زندگی مردم و اوضاع کشور را نیز در خود دارد. ما از عیب‌ها می‌گوئیم زیرا به برطرف کردن آن‌ها باور داریم و وضع موجود را اجتناب ناپذیر نمی‌دانیم.

چامعه ما تنها از بی‌اعتقادی (سینیسم) و نومیدی توده‌ها در نظام‌های دیکتاتوری دیرپای رنج نمی‌برد

ـ تا آن لحظه تاریخی که به نقطه جوش می‌رسند و عموما می‌رسند. از آن بد‌تر فولکلور مذهبی است که ذهن لایه‌های بزرگی از جامعه ما را در چنبر خود دارد آن‌ها را به تسلیم و رضا و پشتگرمی ‌به امداد غیبی می‌راند. ابوالفضل و امام حسین و به ویژه امام زمان هستند که سرانجام مشکلات شخصی و اجتماعی را برطرف خواهند کرد. نشان دادن سیاهکاری‌ها اگر با روشنگری همراه باشد به مردمی‌ که درماندگی را فضیلتی ساخته‌اند و فخر می‌فروشند که بیش از همه به زیارت می‌روند و گریه می‌کنند به خود خواهد آورد که جایگزین‌های بهتری هست.

نیرو‌های مخالف جمهوری اسلامی ‌وظیفه‌ای دشوار‌تر از یک «اپوزیسیون» معمولی دارند؛ و گذشته از مبارزه با یک دستگاه حکومتی سرکوبگر و ناسزاوار می‌باید درپی دگرگون کردن روحیه و رویکرد (طرز تفکر) بسیاری از هم میهنان خود، کسانی که به رهائیشان می‌کوشند، نیز باشند. این دومی ‌دشوار‌تر است و ظرافت بسیار می‌طلبد. ولی ــ و این اهمیت حیاتی دارد ــ نه به بهای چشم پوشی از روشنگری.

 ‌

ــ پنج سال پیش، به مناسبت چنین روزهائی، در تحلیل انقلاب و حکومت برآمده از آن، علل ماندگاری حکومت را به‌‌ همان عواملی نسبت دادید که از عهده فراآوردن یکی از «احمقانه‌ترین و نالازم‌ترین» انقلابات جهان برآمدند. اما این بار گفته‌اید: «این رژیم ماندگاریش را بیشتر مرهون تصادف تاریخی است.»

اگر از اتفاقاتی که تصادفاً و از «بخت بد» امروز به نفع ادامه رژیم اسلامی‌ کارکرده‌اند صرف نظر کنیم، آیا در آن نیروهای عامل انقلاب، دگرگونی می‌بینید؟

داریوش همایون ــ تصادف تاریخی عبارت از اتفاقاتی است که از بیرون یک موقعیت آبستن تحولات بزرگ، در آن اثر می‌بخشد به گونه‌ای که‌گاه سرنوشت آن را تعیین می‌کند. در انقلاب اسلامی ‌مانند هر انقلاب دیگر تصادفات تاریخی و همزمان شدن عواملی که مستقیما مربوط به موقعیت آبستن تحولات نمی‌بود سهمی‌به سزا داشت. در ماندگاری حکومت اسلامی‌ نیز تصادفات تاریخی بیش از قدرت درونی آن سهم دارد. این البته به هیچ روی به معنی انکار زمینه‌های انقلاب و ماندگاری هردو نیست.

 گذشت زمان بسیار عوامل را تغییر می‌دهد. این تغییرات را به ویژه در نیرو‌های انقلابی می‌توان دید. در دستگاه حکومتی یک لایه تازه فرمانروا دارد سربلند می‌کند که می‌تواند برای آینده ‌ایران به مراتب زیانبار‌تر و خطرناک‌تر باشد. در نیرو‌های انقلابی سی سال پیش عوامل سیاسی و جامعه‌شناسی و نه کمتر از همه زیست‌شناسی سخت درکارند. اکثریت بزرگ آن‌ها از جمله کسانی که در حاشیه دستگاه حکومت هنوز جائی دارند از انقلاب خود سرخورده‌اند و یک گرایش نیرومند دمکراسی لیبرال، حکومت مردم و چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر، در جامعه ‌ایرانی پیشرفت می‌کند که دورنمای جامعه ‌ایرانی را روشن کرده است. با اینهمه نسل انقلاب در بخش بزرگ خود همچنان بی‌ربط irrelevant است، اگر مانند سی سال پیش زیانکار نیز نباشد. ایران روحیه و رویکرد‌هائی هر چه متفاوت‌تر با جمهوری اسلامی ‌و دوران انقلاب لازم دارد. مخالفت با رژیم بس نیست اگر در کردار و گفتار مانند آن باشند.

 به نسل انقلاب دیگر فرصت سی سال پیش داده نخواهد شد ولی بسیاری از نمایندگان آن همچنان، از هر چه بتوانند برای جلوگیری از پایه‌گذاری یک ایران آزاد و آباد و یکپارچه در عین چندگانگی، دریغ ندارند. آن‌ها در درون خود‌‌ همان تشنگان قدرت به هر بها، و خودکامگان ناتوان از همرائی، و متعصبان هر که نه با من… مانده‌اند. جای آنها را نسل تازه‌ای می‌گیرد که به دلیل درگیر نبودن با عوالم نسل انقلاب می‌تواند از اشتباهات آن بیاموزد.

 ‌

ــ از نگاه شما به این دگرگونی‌ها و از امیدواری‌هایتان به نسل جدیدی از ایرانیان که می‌رود از سایه گذشته و گذشتگان خود بطور کامل بدر آید، چنین برداشت می‌شود که این نسل با رویکردهای نوینش به آزادی، تجدد و توسعه و ترقی آینده پس از حکومت اسلامی ‌و برگشت ناپذیری آن آینده را تضمین خواهد کرد. اما برای دستیابی به آن آینده باید مانع حکومت اسلامی‌ برداشته شود. در این راه از مبارزه، تا حد از خود، از زندگی و از جان گذشتگی از سوی کسانی چه از نسل انقلابی گذشته و چه از میان جوانان کم نداریم. اما آنچه غایب است حمایت گسترده مردمی‌ است. بدون این حمایت، این از خودگذشتگی‌ها حکم فرسوده کردن و از دست دادن بهترین سرمایه‌هاست. برای بیرون آمدن از چنین تنگنائی چه باید کرد؟

 ‌

داریوش همایون ــ پیکار رهائی بی‌رنج‌ها و از دست دادن‌ها نیست، آنهم از چنگال رژیمی ‌که به فساد و خون آشامی ‌جامه تقدس پوشانده است. حمایت گسترده مردمی ‌نیز پدیده‌ای کمیاب است و هر روز و هرجا دست نمی‌دهد. مردم بیش از هرچیز به پیرامون بلافاصله خود و گذران روزانه توجه دارند و خشم و سرخوردگی خود را با گفتن لطیفه‌ها و ساختن شوخک (جوک)‌ها و شکایت از روزگار ابراز می‌کنند. با اینهمه فداکاری‌ها همواره بیهوده نمانده و مردم از پشتیبانی گسترده کم نیاورده‌اند. مبارزه در همه جا بوده است و در کشور‌های بیشمار، پیشتازی و جانبازی گروه‌هائی نه چندان بزرگ سرانجام مردم را به جنبش آورده است. چنانکه در پیش اشاره شد برای ملت‌ها نقطه جوشی هست که به دلائل گوناگون فرا می‌رسد. عامل اصلی در انقلاب و حکومت اسلامی ‌ــ جایگاه بلند مذهب در سیاست و آخوند در رهبری سیاسی ــ در عین حال چشم اسفندیار جمهوری اسلامی ‌است و‌‌ همان است که سرانجام این نظام را زمین خواهد زد. آخوند‌ها با همه بخت بلند خود دیر به وعده گاه‌شان با تاریخ رسیده‌اند.

 ‌

 ــ در تبلیغ و توجیه شرکت در انتخابات دور هشتم مجلس اسلامی ‌یکی از سخنگویان اصلاح‌طلبان گفت؛ حتا برای دست یافتن به مردم باید در قدرت بود. صرف نظر از حقیقت نهفته در این گفته که مردم برای اقدام به اعتراض و برای وارد کردن فشار به نفع هر تحول مثبتی در درجه نخست نیاز به امنیت دارند و سپس نیاز به اطمینان از مؤثر واقع شدن اقدامات اعتراضی خود، پرسش اینجاست که این مردم را آن اصلاح‌طلبان درون حکومت برای چه می‌خواهند؟ زیرا در فرصتی که داشتند، از عهده هیچ یک برنیامدند.

 ‌

داریوش همایون ــ چنانکه اشاره کردید آن سخنگو حق دارد. در قدرت بودن فرصت‌هائی برای دست یافتن به مردم می‌دهد که بیرون از آن در یک نظام بسته ممکن نیست. اما باز چنانکه اشاره کردید آن فرصت یکبار و به مدت هشت سال به آن‌ها داده شد و بیشتر برای دست یافتن به مواضع قدرت و نزدیک کردن خود به رهبری جمهوری اسلامی ‌بکار رفت و اصلاح‌طلبان از خنجر زدن به پشت مردم و حتا اهانت به آن‌ها فروگذار نکردند. آنان باز مردم را لازم دارند و به‌‌ همان منظور. می‌خواهند در بازی باشند و سهمی ‌از غنائم ببرند. مردم این را می‌دانند و اگر اصلاح‌طلبان با چنین وضع تحقیرآمیزی کنار گذاشته می‌شوند برای آن است که در سه انتخابات گذشته، مردم آنها را به چنان وضع تحقیرآمیز نادیده گرفتند. هر کس می‌تواند دریابد که در جمهوری اسلامی ‌نمی‌شود هم مردم را داشت و هم خامنه‌ای را. اصلاح‌طلبان حکومتی می‌باید گزینش خود را بکنند.

 ‌

ــ روال رفتاری حکومتگران اسلامی‌ از مقطع دوم خرداد در برابر کسانی که حساب خود را از تبهکاری‌های رژیم جدا کرده و خواسته‌اند از درون قدرت نیروی حمایت از دگرگونی را فراهم آورند، عبارت بوده است از بیرون راندنشان از دستگاه قدرت و سپس سرکوب و بریدن دست و صدایشان. با توجه به تکرار تجربه فوق و آشکار بودن آن برای همگان، مردمی‌که هنوز به قدرت چشم دوخته و در انتخابات شرکت می‌کنند، بدنبال چه چیزی هستند؟ آیا اساساً آرای چنین مردمی ‌به صندوق طرفداران اصلاحات در درون حکومت ریخته خواهد شد؟ چه تضمینی وجود دارد؟

 ‌

داریوش همایون ــ آن‌ها که در انتخابات شرکت می‌کنند اگر به دلایل مربوط به ثبت شدن در شناسنامه یا علاقه به رژیم (که مسلما در گروه‌هائی هست) یا رقابت‌های شخصی و محلی و طایفه‌گی نباشد هر جایگزین یک آب شسته‌تر را ترجیح می‌دهند و نمی‌خواهند حکومت هرچه بیشتر سپاهی ـ بسیجی ـ حوزه‌ای شود. رای‌های آنان اثری نخواهد داشت. این بار انحصارجویان با استرتژی چراغ روشن آمده‌اند و دیگر نیازی به خاموش کردن چراغ نیز نمی‌بینند. در جمهوری اسلامی ‌ما به یک تخمین، یک قلم شش میلیون «ارواح مرده» انتخاباتی داریم؛ و بسیج و سپاهی با روحیه ‌ایثار، رنج رفتن پای صندوق را از دوش مردم بر می‌دارند. از این گذشته در رد صلاحیت‌ها چنان دایره خودی‌ها را تنگ کرده‌اند که راه یافتن نمادین چند «کمترغیرخودی» تاثیری نخواهد داشت.

 (ارواح مرده نام رمانی از گوگول، پدر رمان روسی است که قهرمان داستان اوراق هویت «سرف» ‌های مرده را می‌خرید تا بتواند روی املاک دست بیندازد. در روسیه تا دهه هشتاد سده نوزدهم روستائیان یا سرف‌ها با روستا‌ها خرید و فروش می‌شدند. الکساندر سوم سرف‌ها را آزاد کرد و انقلابیان سوسیالیست او را کشتند چون اصلاحات اجتماعی او انقلاب را عقب می‌انداخت. چنانکه می‌بینم هیچ چیز در زیر این آسمان بکلی تازه نیست و پیروزی امید حتا آرزو پروری بر تجربه به ازدواج دوم که برنارد شا می‌گفت محدود نمی‌شود).

 ‌

ــ «انتخاباتی نه آزاد نه بی‌معنی» در رژیم اسلامی ‌اصطلاحی است که شما وارد بحث‌های سیاسی بر محور انتخابات کرده‌اید. تحلیل‌گرانی هم هستند که از جابجائی قدرت در درون دایره بسته حکومت اما به نیروی رأی مردم سخن می‌گویند. مخرج مشترک هر دو می‌تواند به معنای شرکت در انتخابات به منظور دامن زدن به تضاد‌ها و درگیری‌های درونی حکومت اسلامی ‌و جلوگیری از یکدست شدن آن باشد. اما واقعیت‌های دیگری هم هر روز بیشتر خودنمائی می‌کنند که در پدیدار شدن و تقویت آن‌ها رأی مردم ــ حتا برای برهم زدن تعادل یا توازن قدرت ــ نقش چندانی نداشته است. به عنوان نمونه قدرت گیری جریان پادگانی ـ ایدئولوژیک ـ مافیائی و عروسک شدن بالا‌ترین مقامات حکومتی در دست این جریان. با توجه به ماهیت استبدادی و تمامیت‌خواهی نهفته در جوهره نظام و رقابت‌های درونی و دور از دسترس مردم، آیا روند پروبال گرفتن و پرورانده شدن سپاهیان مدعی قدرت پدیده‌ای دور از انتظار بود؟

داریوش همایون ــ اگر اصلاح‌طلبان مردم را چنان سرخورده نکرده بودند انتخابات می‌توانست در بازی‌های سیاسی درون رژیم سهمی ‌داشته باشد. زیرا از انتخابات دوم خرداد تا ده دوازده سالی رای دادن یا ندادن مردم در همین نظام انتخاباتی غیر دمکراتیک معنای سیاسی یافته بود. جناح‌های حکومتی نمی‌توانستند پشتیبانی یا رویگرداندن رای دهندگان انبوه را نادیده بگیرند. هنگامی ‌که مجلس اصلاح‌طلبان به یک اشاره خامنه‌ای خود را بی‌معنی ساخت و مردم آغاز کردند به گفته لنین با پا‌های خود رای بدهند انحصارجویان سپاهی و حوزه‌ای،‌‌ همان پادگان ـ مافیا، فرصت یافتند که نه تنها مواضع قدرت را یکسره در دست گیرند، خود فرایند انتخاباتی را به پیش از دوم خرداد برگردانند. با نمایشی که وزارت کشور و شورای نگهبان تا همین جا داده است دیگر نمی‌توان از با معنی بودن انتخابات سخن گفت.‌‌ همان انتخابات نه آزاد نه با معنی شده است که بود.

اما یکدست شدن حکومت و برجسته شدن نقش مافیای سپاهی ـ امنیتی که اگرچه امروز دست در دست آیت‌الله‌ها عمل می‌کند سرانجام حوزه بی‌اعتبار تردامن را نیز از قدرت خواهد انداخت ــ همچنانکه سرنوشت اصلاح‌طلبان حکومتی ــ اجتناب ناپذیر بوده است. رژیم اسلامی‌ مانند هر دیکتاتوری دیگری رو به تمرکز هرچه بیشتر قدرت می‌رود و نیروهای مسلح و پلیس سیاسی یا سازمان‌های امنیتی با تسلطی که بر منابع مالی کشور نیز می‌یابند سخن آخر را خواهند گفت. اصلاح‌طلبان حکومتی هم جز آنچه کرده‌اند نمی‌توانستند. از هواداران ولایت فقیه که نخستین نگرانیشان نگهداری نظام است انتظار دیگری نمی‌شد داشت. جمهوری اسلامی‌ برای پراکندگی سازمان داده شده است ولی چالش‌های فزاینده‌ای که با آن روبروست آشفتگی و چند محوری قدرت را برنمی‌تابد. اگر این رژیم بپاید شاهد تمرکز هرچه بیشتر قدرت در دست مافیائی که اشاره کردید خواهیم بود.

 ‌

ــ آیا در درون حکومت اراده‌ای در مخالفت با چنین جریانی دیده می‌شود که این انتخابات بتواند آن اراده را تقویت نماید؟

 ‌

داریوش همایون ــ اینجا می‌باید میان قصد و اراده تفاوت بگذاریم. می‌توان به یقین گفت که کسانی از سران رژیم پیوسته به خامنه‌ای هشدار می‌دهند که ‌اینهمه به سپاه و بسیج میدان ندهد. ولی چنانکه مقدمات انتخابات مجلس نشان می‌دهد دست‌های او هم گشاده نیست و می‌باید جانب مراکز پرقدرت‌تر را نگهدارد. گفته‌اند که خامنه‌ای به عنوان فرمانده نیروهای مسلح هر اختیاری دارد و نخواهد گذاشت حکومت پادگانی شود. ولی او بیش از جابجا کردن سران سپاه کاری نمی‌تواند. او با این تاکتیک‌ها از احتمال کودتا می‌کاهد و نه بیش. سپاه و بسیج جایگزینی ندارند و به عنوان نهادهای پرقدرت با رقابتی در دستگاه حکومتی روبرو نیستند. مجلس و ریاست جمهوری می‌توانستند چنان جایگزینی باشند که نشدند. خامنه‌ای نمی‌تواند روند کنونی را سد کند؛ و اگر تصمیم به جانشین کردن پسرش داشته باشد بیش از پیش به سپاه نیازمند خواهد بود.

 ‌

ــ از آنچه مشهود است جامعه سیاسی ایران با دو موضوع اساسی روبروست: یک ـ مقاومت وجلوگیری از بد‌تر شدن اوضاع یعنی مخالفت با یکدست شدن حکومت، آن هم به نفع جریان‌های خطرنا‌تر و فاسد‌تر. دوم ـ مبارزه با کلیت نظام به عنوان بزرگ‌ترین مانع تحولات اجتماعی به نفع آزادی و دمکراسی. ما شاهدیم در مقطع هر انتخاباتی طرفداران هر یک از این دو به صورت استراتژی‌های جداگانه رودرروی یکدیگر قرار می‌گیرند و در بحث‌های خود نیروی یکدیگر را می‌فرسایند. برای اینکه نیرو‌ها در جدال با یکدیگر نفرسایند و در عین حال هیچ یک از این دو هدف لطمه نخورند، چه باید کرد؟

 ‌

داریوش همایون ــ گردش اوضاع در جمهوری اسلامی ‌چنان جدال‌هائی را نامربوط کرده است. هنگامی‌که خود اصلاح‌طلبان حکومتی و مخالفان وفادار حکومت از انتخابات بیرون می‌روند و بیش از اعتراضی از آن‌ها ساخته نیست دیگر چه جای فرسودن نیرو‌ها می‌ماند؟ آنهائی را که هنوز از اصلاحات دست بردار نیستند می‌باید در تنهائی نومیدانه‌شان‌‌ رها کرد. اگر این انتخابات اثری کرده باشد در نزدیک کردن گرایش‌هاست. همه به‌این نتیجه می‌رسند که تنها امید ایران به جامعه مدنی و مبارزات گروه‌های اجتماعی مانند دانشجویان و زنان و کارگران و جامعه روشنفکری بطور کلی است. مخالفت با یکدست شدن حکومت‌‌ همان تلاش برای گسترش آزادی و دمکراسی است. شعار‌ها اهمیت ندارند. آن‌ها که با صداهای هرچه بلند‌تر سرنگونی رژیم را فریاد می‌کنند اگر به مبارزه عملی بپیوندند جز پشتیبانی از مبارزات جامعه مدنی و دفاع از مبارزان و پیشبرد امر دمکراسی و حقوق بشر در ایران چه می‌توانند؟ آن‌ها هم که با سرنگونی مخالفند کاری جز‌‌ همان نمی‌توانند. بر سر شعارهای بی‌پشتوانه که نمی‌باید برسر و روی یکدیگر زد. شعار‌ها هرچه باشد استراتژی یکی بیشتر نیست ــ‌‌ همان قرار گرفتن در خدمت مبارزات مدنی در ایران که یک سویه (جنبه)اش پشتیبانی از مبارزان است و سویه دیگرش سخت کردن زندگی بر رژیم.

من زمانی توصیه کردم که مبارزه را بجای شعار سرنگونی بگذارند تا هم در کشاکش برسر موضوعی که در شرایط کنونی از قدرتشان بیرون است خود و دیگران را نفرسایند و هم به سبب دشواری و دوری راه ناامید نشوند ــ چنانکه هزاران تن که به امید دو ماه و دو سال و مانند‌های آن نشسته بودند شدند. شاید امروز هردو طرف کشاکش بهتر بتوانند به چنان نتیجه‌ای برسند.

 ‌

ــ آقای همایون با سپاس از شما

بهمن ماه ۱۳۸۶