«

»

Print this نوشته

گامی به سوی همفکری

گامی به سوی همفکری

پیش‌نویس برنامه ارتش انقلابی آزادیبخش ایران (ایران و جهان ٢ سپتامبر ١٣۶٠) یکی دیگر از نشانه‌های تفکر سازنده در میان ایرانیان رژیم آخوندی است.

پیش‌نویس از بیشتر سندهای همانند خود فراتر می‌رود و علاوه بر حمله به رژیم اسلامی و پیشنهاد یگانگی نیروها پیشنهادهایی نیز برای اداره کشور پس از ملا‌ها عرضه می‌دارد. زیرا بر خلاف آنچه در نظر اول تصور می‌شود، صرف دعوت به همکاری و پیکار با دشمن مشترک به هیچ روی برای چنین منظوری بس نیست. برای کار سیاسی منظم و دراز‌مدت درجاتی از هماهنگی و همفکری لازم است. باید کسانی که می‌خواهند وارد پیکار مشترک شوند به یک زبان سخن بگویند و به هم اعتماد داشته باشند و در خطوط فکری نزدیک هم سیر کنند و هر کدام در اندیشه آن نباشند که پس از پیروزی، دیگران را از میان ببرند.

اینکه در پیش‌نویس از “انقلاب شکوهمند مردمی” نام برده شده است ــ در صورتی که بیشتر مردم از سهم خود در انقلاب شرمسار شده‌اند و هیچ شکوهی در آن نمی‌بینند ــ اهمیت زیادی ندارد. می‌توان امیدوار بود که نویسندگان به تدریج از این برداشت از انقلاب دست بردارند.

ستودن انقلاب و اصرار بر اینکه انقلاب منحرف شده بیشتر نتیجه عادت ذهنی است. با موجی که در ژرفا و سطح جامعه ایرانی بر ضد انقلاب و پیامدهای آن برخاسته است بعید نیست که به زودی کمتر کسی از شکوه انقلاب سخن بگوید. در توفانی که بدترین و واپس‌مانده‌ترین و پلید‌ترین عناصر اجتماعی ایران را بر روی کار آورد و در انفجاری که برخی از بهترین دستاوردهای چند دهه سازندگی ایران را ویران کرد چه شکوهی است؟ بیشتر آنها که انقلاب را با شکوه می‌دانند از پدیده گرد آمدن میلیون‌ها تن در راه‌پیمایی‌ها و آماده بودن هزاران تن برای فدا کردن جان خود زیر تاثیر قرار گرفته‌اند. بی‌تردید در این پدیده‌ها عظمتی هست اما شکوه هنگامی است که یک جنبش ملی هدف‌های انسانی و پیشرو داشته باشد و انسانیت را در سیر تکاملی خود بالا ببرد. وقتی جماعتی از روی نادانی و فریب‌خوردگی خود را بی اراده و تفکر در اختیار مشتی عوامفریب و سیاه‌دل و بی‌فرهنگ قرار می‌دهند و می‌زنند و می‌کشند و ویران می‌کنند و بعد هم از کرده پشیمان می‌شوند بهتر است صفاتی مانند شکوه را برای موارد مناست‌تر نگه داریم. انواعی از جانوران گاه‌گاه دست به خود کشی جمعی می‌زنند. صد‌ها و هزاران خود را از بلندی به زمین می‌افکنند یا از آب بیرون می‌زنند و روی کرانه می‌میرند. هر سال در بنگلادش و هند سیل و توفان صدها هزار تن را بی‌خانمان می‌کند یا می‌کشد. در توصیف این پدیده‌ها هیچ‌کس “شکوه” به کار نبرده است.

به نظر می‌رسد از این پس برای جلوگیری از هر ابهام و تناقص گویی بهتر باشد دست از ستایش انقلاب و ساختن تاریخچه‌های فرضی برای آن که “دستیاران خمینی مسیر و هدف انقلاب را تغییر” دادند برداریم؛ و آن را همان گونه که بوده است بنامیم و اگر هم خودمان زمانی فریب آن را خورده‌ایم اشتباه خود را بپذیریم. اعتراف به اشتباه در کشوری که از بالا تا پایین تقریبا همه اشتباه‌های بزرگ و کوچک کردند ناگزیر است.

پیش‌نویس در یک جا سخن از اتحاد “تمام نیروهای پیشرو و ملی” می‌گوید و در جایی “تشکیل و گسترش نیرو‌های مسلح ملی” را تنها راه می‌شناسد، و در پایان “وحدت همه نیرو‌های ملی و انقلابی” را شعار همگانی می‌داند. علاقه پیش‌نویس به انقلاب و انقلابی نمی‌گذارد یگانگی فکری آن حفظ شود. یکی دانستن مسلح و ملی، و ملی و انقلابی از آنجاست که در واقع پیش‌نویس یک صفت برترین بیشتر نمی‌شناسد و آن انقلابی است. اما انقلابی می‌تواند ملی نباشد و بر‌عکس. اصلا انقلاب و انقلابی همیشه خوب نیستند. نباید تصور کرد تنها نیرو‌هایی ستودنی هستند که به خود انقلابی می‌گویند و جامعه‌ای خوب است که در آن گاه و بیگاه انقلاب روی دهد و هر چه بیشتر بهتر.

جامعه ایرانی بیم خورده و بیزار از رویدادهای سه سال گذشته دنبال نظم و امنیت و قانون و کار و رفاه و راه افتادن چرخ‌های کشور و برقراری حکومت مردمی است ــ یک حکومت مردمی که بخت پایداری و ادامه بیشتری داشته باشد و هر روز به کودتا تهدید نشود. چنین جامعه‌ای را لازم نیست با شعارهای انقلابی و نیروهای انقلابی و حکومت انقلابی متحد سازیم. بیم آن می‌رود که اینهمه شیفتگی به انقلاب، مردم را بیشتر سرخورده و پراکنده سازد. از این انقلاب شکوهمند به آن انقلاب شکوهمند تا کی می‌خواهیم کشور را زیر و رو کنیم؟ بگذارید از این پس به اصلاح و بهبود و پیشرفت تدریجی ولی مداوم ایران خرسند باشیم.

درباره شکل حکومت آینده ایران، پیش‌نویس با آنکه درباره پادشاهی در ایران می‌گوید یک سنت سه هزار ساله است، و سخن دکتر مصدق را نقل می‌کند که شاه باید سلطنت کند نه حکومت که نشانه درک درست آن از مقتضیات و نیازهای جامعه ایرانی است و با آنکه می‌گوید بسیاری از مردم ما دوباره به سوی پادشاهی که می‌تواند حلقه مرکزی و پیوند اساسی برای وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور باشد روی آورده‌اند باز دچار تردید است و می‌گوید “شکل دولت و شیوه اداره کشور به آراه و رای مردم بستگی دارد و هیچ حزب و گروهی سیاسی نباید … پس از سقوط خمینی آن را به صورت شعار همگانی درآورد.”

اگر دلیل مسکوت گذاشتن موضوعی با این اهمیت آن است که بستگی به رای و اراده مردم دارد، همه امور سیاست و اجتماع بستگی به رای و اراده مردم دارد. پیس هیچ چیز را نباید به صورت شعار همگانی درآورد. چگونه است که درباره مثلا آمارگیری پنج ساله (ماده ۴) می‌توان موضع مشخصی داشت، ولی شکل حکومت و رژیم کشور را باید به بعد موکول کرد؟

نخستین شرط کار سیاسی یک حزب یا گروه یا جنبش سیاسی آن است که درباره همه مسائل اساسی و مهم جامعه بیندیشد و مواضع مشخص بگیرد و آن را با مردم در میان بگذارد و بکوشد تا اکثریت با او توافق کنند. موفقیت نهائی‌اش نشانه پشتیبانی مردم خواهد بود. پیش‌نویس می‌ترسد اعلام نظر درباره شکل حکومت و شیوه اداره کشور “بسیاری از گروه‌های مردد و بینابینی را از پیوستن به مبارزه جمعی” باز دارد. این ترس بیجا نیست. ولی تشکیل یک نیروی سیاسی همبسته و منسجم که توانایی جلب اعتماد عمومی را دارد بدان می‌ارزد.

گروه‌های مردد را باید دعوت به گفتگو کرد. با بحث صمیمانه و از روی آگاهی سرانجام می‌توان به توافق رسید. پس از سرنگونی رژیم اسلامی مگر جز با بحث می‌خواهند نظر مردم را جلب کنند؟ از سوی دیگر برای سلامت آینده ایران نیز بهتر آن است که اکثریت هرچه بزرگ‌تری با سنت‌های دمکراتیک خو بگیرند، یعنی درباره همه موضوع‌ها با هم گفتگو و استدلال کنند. آن شکل حکومتی که در این نخستین مراحل پیکار مشترک از سوی مبارزان پذیرفته شود بخت بیشتری برای کامیابی خواهد داشت ونیروهای بیشتری متعهد نگهداری آن و جلوگیری از انحراف آن خواهند بود تا ترتیبات شتاب‌زده‌ای که از میان اوضاع و احوال آشفته و پیش‌بینی‌ناپذیر پس از جمهوری اسلامی پدیدار شود و گروهی از ناچاری و گروهی برای پر کردن تهی به آن گردن نهند.

  شهریور ١٣۶٠