نوروزتان خوش باد! / در لحظهی تحویل سال نو / ما را به یاد آرید! / ما را به یاد آرید و از این دور دستان در کنار آرید / ما را که توفان بُرد / در لحظهی آغاز سال نو / کنار سفرهی نوروزتان / – آنجا که خالی مانده – باری در شمار آرید!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راز ماندگاری ما در خردورزی، و حفظ اخلاق و امید است، امید، چنان که با تمام دیدگانِ این هزاره بنگریم تا هر لحظه و هر گوشه را ببینیم- هر جوانه را که روایتی است از بهاری که ماییم.
سال یکهزار و سیصد و نود و یک خورشیدی فرخنده باد!
نوروز و روزِ نو/ نعمت آزرم
یعنی که چندین روز دیگر باز نوروز است؟
یعنی که یک سال دگر بر سالهای گمشده افزود؟
باور کنم سالی دگر بگذشت؟
اما همین دیروز بود اِنگار
– اسفند سال پیش –
دیروز بود اِنگار و من هم از برای سبزه نای سفرهی نوروز
چون سالهای سال
دور از خانهام
از سرزمین مهر
باری به آیین باز یک مشت عدس در تاس آبی خیس میکردم.
و شمعدانیهای کوچک را درون باغچه میکاشتم با شوق
دل خوش کنان با خویش میگفتم
باشد که روز نو بروید پا به پای سبزهی نوروز
می گفتم و بیخویشتن اشکی به روی گونه میسفتم
انگار چندین روز دیگر باز نوروز است
تقویم میگوید چنین سالی دگر از عمر من بگذشت
تاریخ اما من نمیدانم چه خواهد گفت
باید گفت؟
حافظ ولی دانم چنین گفته ست:
روز جدایی را نشاید در شمار روزهای عمر خود آورد! *
ای هر کهها!
ای گسترانده سفرهی نوروزتان را زیر سقف خانهتان
در خاک میهن هرکجا هستید ،
نوروزتان خوش باد!
در لحظهی تحویل سال نو
ما را به یاد آرید!
ما را به یاد آرید و از این دور دستان در کنار آرید
ما را که توفان بُرد
در لحظهی آغاز سال نو
کنار سفرهی نوروزتان
- آنجا که خالی مانده – باری در شمار آرید!
ما در نبردی نابرابر بر سر نوروز و روز نو
با پاسداران دژ دیرین نشکفتن
با کار ورزانِ دروج و خشکی و سرما و پژمردن در افتادیم
نیروی نادانی فزونتر بود!
اهریمن بیداد بر ما چیره شد
در ما شکست افتاد
با خستگیهامان به ناچاری از آن پس هر یکی در دوردستانی ازین گیتی پراکندیم
در هر کجا از گسترای نا کجا آباد.
ما سفرهی نوروز را در سرزمینهایی که حتا در خیال آنجا نمیرفتیم ، گستردیم
نوروز در گوهر جهانی بود زیرا این جهان پیر را هر سال از نو باز آغاز جوانی بود
با سفره نوروز ِ ما هر سال در اقصای عالم این بهین آیین ملیمان جهانی شد
ما در هوای روز نو بسیارها نوروز را در پشت سر داریم
ما سالهای سال هر نوروز را با فال ِ روز نو پذیرا بودهایم آری
با یک دگر هر بار در نوروزها ما گفتهایم و باز میگوییم:
چندان دوام آریم تا روز نو ِ میهن بروید از دل نوروز
نوروز ما با روز نو آغاز خواهد شد
نوروز با نیروی رویش بیگمان بر خشک سالی میشود پیروز
این گونهمان عمری گذشت آری
پولاد هم میبود اگر زین بیشتر طاقت نمیآورد
یک چند از یاران ما
با چشم جان سوی وطن
در خواب بیرؤیای خود خفتند
آنان که در هنگام خواب جاودان در خاکهای سرد بیگانه
در زیر لب نجوا کنان
در واپسین دم
از وطن گفتند.
با این همه نوروز دارد میرسد از راه
از پنجره آن سوی باری در حیاط خانهمان اسفند مهمان درختان است
سبزینه رویانَد نفسهایش بر اندام کبود شاخههای لخت
اندام سبز نسترن از غنچههای تازه روییده چراغان است
گنجشکها با واژههای شاد زرّین در سپیده دم
با هم سرود زادن خورشید را پیوسته میخوانند
هنگامهی خورشید خیزان است
برخیزم و با تکّهای خورشید
سرما را بتارانم
در خانهمان نوروز مهمان است!
ــــــــــ
پانویس :
*بی عمر زنده ام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ