صبحگاه امروز غم عالم در قلب ما آوار شد. پدر ایران درگذشت و ما سیاه پوشیم!
استاد عزیز و ارجمند!
اگر حتی حوصله این احوالپرسی هم نداشته باشید، برای ما قابل فهم است.
در حدود سه هفته پیش کوتاه نوشته بودید “سخت از پا” افتادهاید. با آشناییهایی که ما از سابقه رویارویی شما با آن بیماری داریم، آن دو کلمه گویای معنایی سخت نگران کننده بود.
امروز، نمیدانم برای چندمینبار، که بهکتاب “ابن خلدون و علوم اجتماعی” گفتار در شرایط امتناع” مراجعه کردم، با نگاهی بهآن، نیرویی در درون من فکر “خودداری از ایجاد مزاحمت” برای شما را پس زد و تصمیم به احوالپرسی گرفتم.
”تقدیم نسخه”ها، “جستار ها” و “یادداشت ها”ی جدید “جواد طباطبایی” به “خوانندگان” در همه سالهای بیماری، نشان بزرگ اراده نیرومندی بود در برابر بیماری و بویژه در دوره تشدید آن در پنج سال اخیر و معالجات خارج از کشور.
اطلاع و آگاهی نسلهای امروز و فردای ایران از تلاشهای شگفتانگیز شما در این سالهای سخت، برای انتشار “نسخه”ها، “جستارها” و “یادداشتها”ی جدید، با “اندک امکانات” و در حین رفت و آمدهای بیپایان به بیمارستانها، بدون تردید ستایش همیشگی آنان را در هر دورهای از تاریخ ایران برخواهد انگیخت.
ما نیز فهمیده بودیم که طی آن سالهای سخت به موازات معالجات، آنچه که پیشروی بیماری را در جسم شما سد کرده بود، “روح”ی بود که خیال آن نداشت سر از پرواز بر آسمان تاریخ ایران و “ایران” بر دارد.
ما با آرزوی موفقیتآمیز بودن تلاشهای پزشکی برای متوقف کردن بیماری، امید خود را به قدرت پایداری شما، که “روح” پایداری بر ایران کهنسال دمید، از دست نخواهیم داد.
با احترامات فائقه از آلمان