«

»

Print this نوشته

Norooz

«روز باران است و ما جو می‌کنیم/ بر امید وصل دستی می‌زنیم
ابرها آبستن از دریای عشق/ ما ز ابر عشق هم آبستنیم»  مولوی

‌‌

آنان که خواستند صاحبان خواست‌های خویش و  خیابان‌های شهر باشند، از راه‌های سرد و دراز گذشته‌اند، تا دست‌های زخمی و  خستۀ آفتاب جان بگیرد، باغ سبز شود و درختان میوه‌های رنگارنگ و رسیده دهند. این باغ هزینۀ گزافی پرداخته تا سال کهنه را کنار بگذارد و  بهاری دیگر تن کند؛ بهاری در ستیز با فرهنگی که ناتوانی را با خشونت جایگزین می‌کند و نادانی را با خودکامگی.

 ما چشم‌هایمان را در عمر این باغ تکانده‌ایم تا چشم‌اندازهای سبز را ببینیم. نوروز روز نوی ماست، دستمان را می‌گیرد و بعد سالی دیگر و چشم‌اندازی گسترده‌تر، پیچیده در امید و درایت…

سال ۱۳۹۵ خورشیدی شاد و روشن و خجسته باشد.