«

»

Print this نوشته

باز هم شعر عرفی ـ سبک هندی / محمدعلی فروغی

من شیخ سعدی و خواجه حافظ را از بزرگ‌ترین مردم دنیا و از مفاخر عالم انسانیت می‌شمارم و اگر کسی به آن‌ها توهین کند قلباً می‌رنجم و از او متنفر می‌شوم اما تصدیق می‌کنم که این هر دو بزرگوار شعر سست هم دارند و نیز بسیاری از اشعارشان نکته‌بردار است و اگر کسی بر آن‌ها به قول شیخ دقی بگیرد که حقی گفته باشد به شرط این که پا از دایرة ادب بیرون نگذارد و منکر فضائل آن‌ها نشود و بی‌انصافی نکند به هیچ وجه متغیر نمی‌شوم بلکه امتنان پیدا می‌کنم.

foroughi1

باز هم شعر عرفی ـ سبک هندی*

چون مقاله‌ای که در جواب آقای شباهنگ راجع به شعر عرفی در شماره نهم و دهم سال نوزدهم مجله ارمغان نگاشته شده واسطة ایصالش به مجله این جانب بودم پس از مطالة مقالة آقای امیری فیرزوکوهی در شمارة دوم سال بیستم از نگارندة بزرگوار مقالة سابق‌الذکر باب اظهارات آقای امیری فیروزکوهی درخواست عقیده نمودم اینک ماحصل جوابی را که به من داده‌اند به معرض استفادة خوانندگان محترم ارمغان می‌گذارم.

جبیب یغمایی

محمدعلی فروغی

از آقای امیری‌فیروزی ممنونم که فصلی از علم معانی را به من آموختند. اما تأسفم در اینست که نسبت به اشعار محل نظر نتوانستم تغییر عقیده دهم.

شعر عرفی را فصیح نمی‌دانم به همین دلیل که بسیاری اشخاص منظور او را درنیافته مورد اعتراضش می‌سازند که درس تزویر و نفاق داده است و حال آن که به عقیدة من مقصودش این نبوده است چنان که توضیح کردم و اگر آقای فیروزکوهی مقیدند که عدم فصاحت را در تحت یکی از عناوین که کتب معانی بیان ذکر کرده‌اند درآورند و خیلی پابند اصطلاح هستند به احترام عقیدة ایشان جمله را دراز کرده می‌گویم عبارتی ادا کرده است که بدرستی وافی به مرادش نیست و امیدوارم نفرمایید قصور از کسانیست که مقصود عرفی را نمی‌فهمند زیرا من خودم مدافع عرفی هستم و از نخستین روزی که این شعر را شنیدم به همان معنی که منظور اوست گرفتم اما اتفاقاً هیچ وقت اشخاص بی‌فهم بی‌سواد را ندیدم بر او بحث کنند و کسانی که دیدم از او انتقاد می‌کنند از دانشمندان یا لااقل از مردمان عادی بوده‌اند و سخنی که مردمان عادی در معنی آن اشتباه کنند قاصر است می‌خواهید عیب او را عدم فصاحت بگویید یا عدم بلاغت یا هر اسم دیگر که بپسندید و در اصلاح مناقشه نمی‌کنیم.

اما شعری که از صائب است و می‌فرمایند امام قلی‌خان غارت کرده است به عقیده من نه صائب که این شعر از او غارت شده غبنی حاصل کرده نه امام قلی‌خان از غارت سودی برده است زیرا یک معنی بسیار لطیفی را که بزرگان دنیا به هزار قسم عبارات شیرین ادا کرده‌اند به عبارت زشتی درآورده است.

اولاً ضعف تألیف دارد زیرا میان به هوش باش و دلی را به قهر نخراشی واسطه محذوف است حالا فوراً اعتراض نفرمایید که استادان سخن در بسیاری موارد حذف را جایز دانسته‌اند من خودم می‌دانم اما همچنان که در کلام حشو قبیح و ملیح داریم حذف هم قبیح و ملیح دارد مثلاً وقتی که شیخ می‌فرماید:

همه از دست غیر می‌نالند‌                  ‌سعدی از دست خویشتن فریاد

در مصراع دوم این شعر هم رابطه محذوفست اما هیچ عیب ندارد و مستحسن است ولیکن حذف رابطه در شعر صائب خوب واقع نشده است.

ثانیاً با همة تحقیقات آقای فیروزکوهی مرحوم صائب همان کاری را که منع می‌کند در شعر خود روا داشته است یعنی استعمال کلمة ناخن در اینجا دلخراش است. اگر آقای امیری فیروزکوهی تصدیق ندارند که چنگال پلنگ هم به معنی حقیقی بتواند دل را بخراشد چگونه تصدیق می‌کنند که ناخن انسان دل را بخراشد و چیزی را که به معنی حقیقی آلت کاری نیست چگونه جایز می‌دانند که به معنی مجازی آلت آن کار باشد؟

و اما من غافل نبودم از این که درین شعر ناخن به استعاره گفته شده و ایرادم بر گوینده این بود که استعاره را بد بکار برده است. مگر در استعاره که نوعی از تشبیه است مناسب و لطافت شرط نیست؟

من می‌دانم که استعاره یکی از زینت‌های کلام بسیاری از اوقات از ضروریاتست ولیکن باید با هم مناسب باشد و هم لطف داشته باشد و استعاره‌ای که در این شعر بکار برده شده نه لطف دارد و نه تناسب.

وقتی که خواجه حافظ می‌فرماید:

چراغ صاعقة آن شراب روشن باد‌            ‌که زد بخرمن من آتش محبت او

این استعاره مناسبت دارد زیرا محبت چون به درجة اعلی به دل درآمد حالی دست می‌دهد که می‌توان آن را به سوختن تعبیر کرد. شراب هم چون حرارت‌انگیز است می‌توان به آتش صائقه تشبیه نمود که هم آتش دارد و هم سبب روشنایی تشبیهش به چراغ مناسب است پس جمیع مناسبات برای استعاره آوردن چراغ و صاعقه و آتش و محبت و خرمن در این‌جا جمع است و علاوه بر این الفاظ و معانی همه ظریف و لطیف و دلپسند است.

ولیکن ناخن نه چیز ظریفی است و نه به حقیقت آلت خراشیدن دل است نه به مجاز ناخن انسان اگر آلت باشد آلت خاریدن است چنان که در مثل معروف آمده که «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» که در این مثل خاریدن ناخن هم به معنی حقیقی درست است و هم در معنی مجازی مناسبت دارد و اگر لطافتی نداشته باشد دلخراش هم نیست.

و اما این که می‌فرمایید توجیه دیگر اینست که برای ناخن می‌توان مضاف‌الیهی از قبیل «فکرت» و «همت» و غیره قائل شده البته توجیه استعاره به همین چیزهاست و مآلش به تشبیه است حرف در عدم مناسبت است.

گره‌گشایی از همت و رأفت و رحمت و فتوت و امثال این خصائلست و ذوق من قبول نمی‌کند که کسی همت و فتوت و رأفت و رحمت را به ناخن تشبیه کند. دریای رحمت ممکن است به شورش درآید و بحر محبت می‌تواند انسان را غرق کند اما ناخن محبت هر چه بکند دلخراش است و برای این که مطلب خوب روشن شود توجیهی را که آقای امیری فیروزکوهی در نظر دارند به عبارت در می‌آوریم چنین می‌شود «ناخنی را که می‌تواند ناخن مهر و محبت باشد و گره بگشاید ناخن قهر و قساوت مکن که دل بخراشد» در این صورت خوب ظاهر می‌شود که این استعاره چقدر نازیباست.

ضمناً اگرچه از موضوع بحث خارجست عرض می‌کنم آقای امیری فیروزکوهی در این شعر شیخ که می‌فرماید «اگر بهر سر مویت هنر دوصد باشد» استعاره قائل شده‌اند به عقیدة من این شعر استعاره ندارد و مقصود شیخ این نبوده است که اگر بهر سرمویت هنری مثل رشک و شپش (به قول آقای امیری فیروزکوهی) آویخته باشد بلکه منظورش مبالغه بوده به این وجه که اگر بیش از همه موهایت هنر داشته باشی.

و اما این که سبک شعرای دورة صفویه و سبک هندی خوبست یا بد است مبحث دیگری است بسته به سلیقه است و موضوع بحث من این نبود. من شخصاً سبک شعرای متقدم را بیشتر دوست دارم و مقام آن‌ها را در سخن‌سرایی بالاتر می‌دانم اما پا در یک کفش نکرده‌ام که شعرای دوره صفویه یا آن‌ها که به سبک هندی شعر گفته‌اند همه بد گفته‌اند منتها غالباً اشعار آن‌ها به طیبت و مزاح نزدیک‌تر است تا سخن جدی اگر چه آن‌ها هم در جای خودش خیلی خوبست. مثلاً یکی از اشعار سبک هندی که به خاطر ندارم از کیست اینست:

نشستم تا کمر در خون ز اشک لاله‌گون خود‌                     ‌تو چون دشمن شدی منهم کمر بستم بخون خود

این شعر از فصاحت و بلاغت و دل ربایی هیچ کم ندارد اما اگر خوب تأمل فرمایید تصدیق خواهید فرمود که به شوخی بیشتر شبیه است.

و اما این که از بیان آقای امیری فیروزکوهی برمی‌آید که خوش ندارند کسی در سخن گویندگان نکته‌گیری کند جوابش اینست که نکته‌گیری اگر به قصد توهین و دشمنی و از روی بی‌انصافی و غرض‌رانی باشد بسیار بد است و وهنش برای منتقد بیش از کسی است که از او نکته می‌گیرند زیرا او اگر از گذشتگان است دشمنی با او ناجوانمردی و یالااقل عمل لغو است و اگر از معاصران است نکته‌گیری بر او دشمن‌تراشی و مایة غوغاست.

اما انتقادی هم هست که به هیچ وجه از روی غرض و عداوت نبوده فقط برای نکته‌سنجی و تنبه دیگران است و این انتقاد اگر در کار نباشد کسی تربیت نمی‌شود و هیچ شاگردی به استادی نمی‌رسد و آن کس که از او انتقاد می‌کنند اگر مرد بزرگی است وهنی به او وارد نمی‌آید و اگر نه چه اهمیت دارد که موهون شود آن چه از آن دوری باید جست بی‌انصافی و کج بحثی است که مایة اضلال تواند شد و بالمآل هم ضررش برای مرتکب است.

ولی اگر شخص بزرگی خرده‌ای بگیرد که صحیح باشد و بی‌انصافی و کج بحثی نکند ملامت کردن او سدباب تحقیق و ترقی است و تعصب جاهلانه است.

مثلاً من شیخ سعدی و خواجه حافظ را از بزرگ‌ترین مردم دنیا و از مفاخر عالم انسانیت می‌شمارم و اگر کسی به آن‌ها توهین کند قلباً می‌رنجم و از او متنفر می‌شوم اما تصدیق می‌کنم که این هر دو بزرگوار شعر سست هم دارند و نیز بسیاری از اشعارشان نکته‌بردار است و اگر کسی بر آن‌ها به قول شیخ دقی بگیرد که حقی گفته باشد به شرط این که پا از دایرة ادب بیرون نگذارد و منکر فضائل آن‌ها نشود و بی‌انصافی نکند به هیچ وجه متغیر نمی‌شوم بلکه امتنان پیدا می‌کنم. مثلاً هیچ عیب ندارد کسی بگوید همان شعر خواجه حافظ که آقای امیری فیروزکوهی شاهد آورده بودند در عین این که بسیار خوب شعری است جزیی عیبی هم دارد چه مصراع دومش قدری از فصاحت خارجست زیرا می‌خواهد بگوید چراق صاعقة آن شراب روشن باد که آتش محبت او را به خرمن من زد ولیکن مؤخر آوردن «آتش محبت او» با حذف «را» برای ضرورت وزن شعر تحت عنوان «ضعف تألیف» می‌افتد و معنی کلام را خفی می‌کند اما در صورتی که خواجه حافظ لااقل دوهزار شعر دارد که هر یک از جان گرانبهاتر است و همین شعر هم با وجود جزیی عیبش یکی از بهترین اشعار است چنان که از غایت لطفش شخص متوجه عیبش نمی‌شود از این خرده‌گیری وهنی به خواجه وارد نمی‌آید ولی کسانی که مشق سخن می‌کنند استفاده می‌برند و عبرت می‌گیرند.

و چون نقادی تنها عیب‌جویی نیست بلکه توجه دادن به محسنات کلام هم جزء نقادی است و آقای امیری فیروزکوهی وعده داده‌اند که نسبت به اشعار هندی و شعرای دورة صفویه نقادی کنند بهتر اینست که سخن را کوتاه کنیم و منتظر استفاده از نکته‌سنجی‌های ایشان شویم.

  ‌

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*نقل از مجلة ارمغان شماره ۴\ ۵ سال بیستم صفحات ۲۷۴ ـ ۲۷۸ تحت عنوان «تحقیق در انتقاد» ـ بدون امضا چاپ شده است.

منبع: مقالات فروغی