«

»

Print this نوشته

به آینده بیاندیشیم / داریوش همایون / نقل از آیندگان / سال ۱۳ / شماره ۱ / فروردین ۱۳۶۹

هنگامی که به بخش بزرگ‌تر سخنان و نوشته‌های ایرانیان خارج می‌نگریم به شگفتی می‌افتیم؛ از اینکه هیچ کس خطا نرفته است. در هیچ گذشته‌ای عیبی نبوده است. اما چنانکه می‌بینیم همه زیان دیده‌اند، اگر همه، چنانکه می‌گویند و می‌نویسند، برحق بوده‌اند پس چرا ما در اینجائیم؟

100_1235

به آینده بیاندیشیم

 داریوش همایون

 

آیندگان / سال ۱۳ / شماره ۱ / پنجشنبه ۱ تا ۱۶ فروردین ۱۳۶۹


یک دهه‌ای است که ایرانیان بحث گسترده سیاسی را در میان خود آغاز کرده‌اند. تا پیش از آن چنین بحثی عملا در نمی‌گرفت. دهه‌ها گذشته بود و بحث سیاسی در ایران از مرز گروه‌های کوچک و محافل فرا‌تر نرفته بود. موضوع‌هایی بود که نمی‌شد در بارة آن بحث کرد. هر گروه حد و مرزهای خود را داشت و سانسور خود را بکار می‌بست. در درون گروه‌ها، چه محافل حاکم و چه مخالفان و ناراضیان «تابو»‌ها و دست نزدنی‌ها فراوان بود و پیشداوری‌ها فراوان‌تر. نام‌ها و موضوع‌هایی بود که رنگ تقدس گرفته بود. هر ژرف‌نگری یا بازنگری در آن بی‌احترامی خطرناکی بشمار می‌رفت. موضوع‌ها و نام‌هایی نیز بود که لعنت همیشگی برآن افتاده بود. نیازی نبود که در باره‌اش بحث کنند. چند فرمول یا شعار برای محکوم کردنش بس بود. «انقلاب سفید» که بعد انقلاب شاه و مردم نام گرفت نمونه برجسته‌ای از این هر دو بود.

در میان گروه‌ها بحث سیاسی ادامه جنگ بود با وسائل دیگر. هدف و سودمندی بحث سیاسی نه در روشنگری بود و نه از آن کمتر، در رسیدن به همفکری یا تفاهم. در میان کسانی که هیچ زمینة مشترک میان خود نمی‌شناختند، و در یک فضای سیاسی که بر سر مرگ و زندگی مبارزه می‌شد بحث سیاسی وسیله‌ای برای درهم شکستن هماوردان یا دشمنان بشمار می‌رفت. آن‌ها که زور و اسباب سرکوبی را فراهم داشتند حتی نیاز به چنین وسیله را کمتر احساس می‌کردند. به جای بحث سیاسی، تبلیغات را می‌گذاشتند، آنهم نه از گونة تکامل یافته‌تر و ظریف‌تر آن. دیگران نیز که از سرکوبی بر نمی‌آمدند و بیشتر سرکوب می‌شدند، بحث سیاسی را به صورت تبلیغات در می‌آوردند. باز نه از گونة تکامل یافته‌تر و ظریف‌تر آن.

رهبران دستگاه مذهبی در این میانه از هر دو سو بهره می‌بردند. حالت تقدس آن‌ها هم از سوی محافل رهبری و هم از سوی گروه‌های مخالف و ناراضی نگهداشته می‌شد. حکومت از کنار آن‌ها با احتیاط می‌گذشت و به آن‌ها امتیازات مالی می‌داد ـ حتی اگر‌ گاه برخی از آن‌ها را به زندان می‌انداخت. برای گروهای مخالف و ناراضی نیز دستگاه مذهبی متحدی بود که از هر بررسی و بحث جدی مصون بود و نمی‌شد آن را رنجاند. مذهب و رهبری مذهبی در آن فضای سیاسی، تابوی مطلق بشمار می‌رفت و توانست از همه برای رسیدن به قدرت استفاده کند.

از انقلاب اسلامی به این سو، بویژه از آن هنگام که گروه‌های بیشمار سرخورده شدند و از انقلاب با شکوه برگشتند، بحث سیاسی میان، ایرانیان، طبیعت دیگرگونی یافته است. آن‌ها که در خارج از ایران می‌توانند آزادانه سخن بگویند از بسیاری ملاحظات و محدودیت‌های پیش از انقلاب آزادند.

گذشته از نبودن یک دستگاه سرکوبی که جلوی بحث آزاد را بگیرد، مهم‌ترین ویژگی این دورة تازه، نامستقیم شدن رابطة بحث سیاسی با قدرت سیاسی است. ایرانیان خارج دستی به قدرن سیاسی ندارند، حتی خوشبین‌ترین آن‌ها دیر یا زود به این نتیجه می‌رسند که به فرض آنکه دیگران را همه پراکنده و از میدان بدر کنند قدرت سیاسی در هزاران کیلومتری آنهاست. در میان آن‌ها محافل حاکمی نیست. همه ناراضی یا مخالف‌اند؛ کسی نمی‌تواند دیگری را حذف کند یا بزیر آورد. همه کم و بیش در یک وضع هستند. برخی همفکران بیشتر دارند برخی کمتر.

‌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هدف و سودمندی بحث نه آنست که بیش از انقلاب در ایران بود. اگر هم بتوان گروهی را با دشنام و اتهام و تبلیغات از میدان بدر کرد باز چیز مهمی بدست نمی‌آید. اینهمه گروه‌ها و شخصیت‌ها در این ده ساله آمده و رفته‌اند؛ پدیدار و ناپدید شده‌اند؛ چه تفاوتی کرده است؟

‌‌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هدف و سودمندی بحث نه آنست که بیش از انقلاب در ایران بود. اگر هم بتوان گروهی را با دشنام و اتهام و تبلیغات از میدان بدر کرد باز چیز مهمی بدست نمی‌آید. اینهمه گروه‌ها و شخصیت‌ها در این ده ساله آمده و رفته‌اند؛ پدیدار و ناپدید شده‌اند؛ چه تفاوتی کرده است؟ تا آنجا که به رهایی ایران ارتباط می‌یابد «پیروزی‌ها و شکست‌های» گروه‌ها و شخصیت‌ها در این ده ساله اهمیت چندانی نداشته است.

این دگرگونی‌های بسیار مهم، ناگزیر می‌باید در چگونگی بحث سیاسی ایرانیان خارج تأثیر کند. می‌باید آنرا باز‌تر و آزاد‌تر و غیرشخصی‌تر و فراگیرنده‌تر سازد. اگر ما هنوز بحث سیاسی خود را بیش از اندازه تبلیغاتی و شخصی، و هنوز آلوده به تابو‌ها و پیشداوری‌ها می‌یابیم سبب آن را باید در اسارت گذشته جستجو کرد. بیشتر ما هنوز به گذشته و در گذشته می‌اندیشیم. بحث ما نیز بحث گذشته نگر است. به زبان دیگر، بیشتر ما هنوز گذشته را در دستگاه گوارش ملی و تاریخی خود نبرده‌ایم و از آن بدر نیامده‌ایم. این گذشته ما را نه پربار‌تر، بلکه سنگین‌تر کرده است.

هنگامی که به بخش بزرگ‌تر سخنان و نوشته‌های ایرانیان خارج می‌نگریم به شگفتی می‌افتیم؛ از اینکه هیچ کس خطا نرفته است. در هیچ گذشته‌ای عیبی نبوده است. اما چنانکه می‌بینیم همه زیان دیده‌اند، اگر همه، چنانکه می‌گویند و می‌نویسند، برحق بوده‌اند پس چرا ما در اینجائیم؟ هرکس می‌گوید گناه دیگری بوده است ولی این مشگل ما را نمی‌گشاید. در واقع همین است که نمی‌گذارد ما یک بحث سیاسی سزاوار این دوران داشته باشیم. این‌‌ همان جنگیدن جنگ گذشته است و مؤثر‌ترین نسخه برای شکست در جنگ آینده.

کسانی که در گذشته بسر می‌برند به خود اجازه داشتن آینده را نمی‌دهند و به یک دلیل ساده نسل تازه‌ای که برمی‌آید در عواطف تند شخصی آن‌ها شریک نیست و بیشتر تجربه‌های آن‌ها برایش نامربوط است. بسیار کم می‌توان امید داشت که این نسل به‌‌ همان گونه نسل پیشین احساس کند و بیندیشد. در ایران دگرگونی‌ها بیش از آن تند و ژرف است که با تجربة محدود و شکست خوردة یک نسل رو به پایان بتوان بس کرد. جوانتر‌ها و آن‌ها که از نوجوانی به جوانی می‌رسند با جهانی جدا از مسائل و دل مشغولی‌های گذشته اندیشان سر و کار دارند. آن‌ها نسل پیش از خود را از این همه سوردازدگی گذشته شرمسار می‌سازند.

اشتباه نشود، رهایی از گذشته به معنی غفلت از گذشته یا بررسی آن نیست. برعکس هیچ آزادی از گذشته بی‌چنان بررسی، کامل نخواهد بود. اگر ما گذشته را ژرف نکاویم به دام افسانه‌ها و نیمه حقیقت‌های آن خواهیم افتاد. اما بررسی نیز باید آزاد و گشاده بر همه پیامدهای خود باشد. با ذهن بسته و دچار پیشداوری چه بررسی می‌توان کرد؟

هرچه هم برای ما گذشته‌های خودمان اهمیت داشته باشد، هرچه هم چشمان خود را به جهان دیگری که در برابر چشمان ما ساخته می‌شود ببندیم، باز دشوار است باور کنیم که آن گذشته باز خواهد گشت و ما‌‌ همان خواهیم بود و همانجا خواهیم بود. یازده سالی گذشته است و زندگی‌های همة ما را زیر و زبر کرده است. باید در اندیشة سال‌هایی که در برابر است باشیم. سال‌هایی با آنچه بوده است و دیده‌ایم متفاوت؛ با زنان و مردانی که بیرحمانه با درد‌ها و کینه‌های فردی ما بیگانه‌اند؛ با اوضاع و احوال دیگرگون، که هر چه را متناسب خود نیابد زیر پا می‌گذارد و می‌گذرد.

و آنگاه باید نگران سطح بحث سیاسی خود باشیم. این‌همه دشنام به دیگری و ستایش خود؛ دیگران را گنه‌کار ابدی شمردن و خود را حق بجانب همیشگی دانستن؛ برای کوبیدن دیگران از بلندگوهای جمهوری سلامی نیز یاری جستن و با آن همآواز شدن؛ تاریخ را پس و پیش کردن، در نقل مطالب دیگران دست بردن و ندانسته خود را بجای منظور و معنی آن‌ها قرار دادن؛ این چگونه بحث سیاسی است و با آن به کجا می‌خواهیم برسیم؟ جامعه‌ای که فردا باید ساخته شود و ما نیز باید بکوشیم در ساختن آن دستی داشته باشیم با چنین مصالحی چه جای ساختن خواهد داشت؟ همین پارگینی که جمهوری اسلامی کشور ما را در آن فرو برده است بس نیست؟

بحث سیاسی از آنرو اهمیت دارد که جهت تحولات آینده ما به مقدار زیادی از آن بر می‌آید. از چگونگی و جهت بحث سیاسی خود در گذشته چه خوبی دیده‌ایم که آن را دست نخورده تا به امروزمان کشانده‌ایم؟

دگرگون کردن روحیه و جهت بحث سیاسی و بالا بردن سطح آن لزوماً به معنی تغییر عقیده نیست. به معنی پذیرفتن یکدیگر به صورت طرف بحث است، و پذیرفتن اینکه همه چیز جای بحث دارد. به معنی وارونه کردن فراگرد انسانزدایی است که بسیاری از ما مخالفان خود را موضوع آن قرار داده‌ایم؛ تردید کردن در باور‌ها و یقین‌ها و ایمان‌ها و امور مسلمی است که هر گروه ما برای خود داریم. ما باید تفاوت میان دفاع پرقوت از عقاید خود را با بدیهی و مسلم شمردن عقاید خود دریابیم.

این تفاوت اگر یک سود داشته از میان بردن تقدس‌ها و شکستن حرمت‌ها بوده است؛ بگذریم که هنوز کسانی را می‌توان یافت که به تقدس‌ها و حرمت‌ها چسبیده‌اند. اما اینکه همة موضوعات می‌تواند طرح شود تحول تازه و سالمی در جامعة سیاسی ایران است. برخلاف انتظار، این آزاد اندیشی در ایران، از خارج بیشتر است. در خارج، نیاز به گردآوری پیروان به این پدیده تأسف آور انجامیده است که در میان بیشتر گروه‌ها، کاروان اندیشه با سرعت آهسته‌ترین کاروانیان حرکت می‌کند. اندیشة سیاسی در پائین‌ترین سطح گروه جریان دارد؛ مبادا «نئاندرتال»‌ها برنجند و از پیرامون رهبران پراکنده شوند.

ایران آینده، هرگونه که بتوان تصورش کرد، جامعه‌ای خواهد بود که جایی برای امامزاده سازی نخواهد داشت. پس از امامی که از خمینی ساختند و بارگاه زرنگاری که چهل روزه بر گورش برآوردند، دیگر هر کس می‌تواند ببیند که افسانه‌ها را چگونه بر سرهم می‌کنند. خمینی را بت شکن می‌گفتند و خود بت شد. اما این دهه که بت خمینی را نیز شکست، جایی برای هیچ تابویی نگذاشته است. تنها باید ترس را کنار گذاشت؛ ترس از پیروان، ترس از متعصبان و از دکانداران. ما، به ادعای خودمان، گل‌های سرسبد جامعه ایرانی، که هوای آزاد جهان غرب ـ با همه دمکراسی «بورژوازی» و «صوری» و یاوه‌های دیگر ـ تنفس می‌کنیم برای آینده ایران چه مایه‌ای از اندیشه سیاسی خواهیم گذاشت؟ از ما کدام سخن نو به یادگار خواهد ماند؟

۲۷ مارس ۱۹۹۰