Author's posts
تيشه به ريشه زدن وسيله نيست انهدام است
همان طور كه بسيارى متوجه شدند اخيراً يك فعال سياسى بنام حسن عباسى كه در ابتدا تحليلگر سياسى بود و اينك به فعال سياسى مبدل شده است، در سخنرانى خود تلاش كرد بذر نفاق و كينتوزى را در ميان مخاطبان خود بكارد، به اين اميد كه بتواند با افشاگرى با برخى از مسايل ناشناخته تسويه حساب كند. اما به گمانم در نيت درونى ايشان چيزى موج مى زد كه پيشتر ما آن را در تاريخِ مبارزات نازيسم مطالعه كرده بوديم.
یك انقلاب نالازم / داریوش همایون
استوار ایستادن رژیم برای جلوگیری از افتادن كشور بدست نیروهای نادانی و ارتجاع و تعصب و فاشیسم مذهبی لازم بود و برای جلوگیری از گسیختگی ایران كه دور نمای آن به روشنی هراسانگیزی در برابر ماست ضرورت داشت. سازش و آشتی و امتیاز دادن در شهریور ١٣۵٧ نمیتوانست به جایی برسد زیرا از موضع ضعف بود. رژیم در وضع دفاعی قرار گرفته بود و برای رژیمی مانند ایران وضع دفاعی كشنده بود. اگر قرار بود جلوی انقلاب گرفته شود ــ با پیامدهای مصیبت بار آن ــ رژیم نمیتوانست بی حفظ اقتدار خود در چشم مردم دوام آورد.
در سوگ سرو آزاد تبریزی / جواد طباطبایی
خبر مرگ مهندس تقی توکلی را دوستی از تبریز در نیمههای شب به وقت شرق ایالات متحده به من داد. از چند روز پیش من در جریان بیماری و بستری شدن ایشان در بیمارستانی در تبریز قرار گرفته بودم. پس از دیداری با او در دفتر کارش در تهران، در اردیبهشت ماه سال جاری، از طریق دوستان به مسئولان اتاق بازرگانی پیشنهاد کرده بودم که مدال امینالضرب را که به نخبگان کارآفرینی و مدافعان اقتصاد آزاد اهدا میشود بر سینۀ آن سروِ آزاد تبریزی بیاویزند تا ما هم کلاهمان را به احترام یک سده کوشش بیوقفۀ یک خاندان اصیل و بزرگ آذربایجانی از سر برداریم و به بزرگ آن خاندان و وارث آن ادای احترام کنیم.
شاهنامه ستیزی در جامهای دیگر! / جواد رنجبر درخشیلر
رابطه شاهنامه و ملت ایران اظهر منالشمس است. اگر کسی فقط چند صفحه درباره اسطوره و حماسه خوانده باشد (البته نه در این دانشگاههای بی علم ستیزگر با ایران) خواهد دانست که ملتی صاحب اسطوره میشود که قرنها زیسته باشد. نسلها در پی هم آمده باشند و هر نسلی قصه خود را گفته باشد. خاطره جمعی ساخته شده باشد. چنان که امروز در جای جای ایران نوروز رسمی کهن است و جمشید نامی برای مردان و ضحاک چهرهای پلید. فرق نمیکند آذربایجان باشد یا سیستان یا کردستان. اسطورهها به شرط تداوم ملی (در حافظه یک ملت) میتوانند شکل حماسی بگیرند. یعنی ملتی باید باشد تا حماسهای باشد تا کتابی حماسی چون شاهنامه نوشته شود. برعکس نیست. یعنی با شاهنامه ملت ساخته نمیشود.
میراث مشروطه برای ما چیست؟ / گفتگوی بی بی سی با داریوش همایون
مشکل بخش بسیار بزرگتر روشنفکری ایران در صدساله گذشته وارونگی اولویتها، واپسماندن از زمان، و ورشکستگی اخلاقی بوده است. آنچه به روشنفکران دوران انقلاب مشروطه قدرت سیاسی و اخلاقیشان را بخشید جاگیر بودنشان در سپهر توسعه و تجدد اروپای باختری بود که تنها تجدد و کامیابترین توسعه بوده است. روشنفکران پس از رضاشاه بهطور روزافزون از آن سپهر بیرون افتادند و برخلاف ضرورت زمان حرکت کردند ــ روی آوردن به لنینیسم و اسلامگرائی، بجای دمکراسی لیبرال ترقیخواه. آنها در بینوائی اخلاقی و انتلکتوئل خود، که از بیرون آمدن از سپهر توسعه و تجدد برخاست، هم تا هر جا، اگر چه نفی خویش، رفتند و هم بخش دیگر روشنفکری ایران را که میخواست انقلاب مشروطه را به نویدهای آن برساند، از پشتیبانی حیاتی خود بیبهره و ناگزیر از مصالحههای ویرانگر ساختند. تا سرتاسر جریان روشنفکری ایران از تر و خشک در آتش انقلابی مایه شرمساری سدهها و نسلها سوخت.
با ایرانشهر نستیزید / حکمتالله ملاصالحی
مگر معلم ارجمند فکر و فرهنگ و فلسفه میهن ما آقای سید جواد طباطبایی چه میگویند؟ با ایرانشهر میراث مشترک، هویت مشترک و متحد با همه رنگارنگیاش نستیزید. کینه نورزید. دشمنی نکنید. به عواقب شوم و تبعات خطرخیز دشمنی با تاریخ و فرهنگ و میراث مشترک ملتی بزرگ و تاریخی که همه ایرانیان در پدیدآوردن آن سهیم بودهاند و همه ایرانیان بر خوان ضیافت آن گرد آمدهاند سرستیز و دشمنی نداشته باشید.
تحولات فرهنگی در يك نگاه / 1304 – 1320
دوره شانزده سالة پادشاهی رضاشاه حقیقتا دوره طلایی ایران به حساب میآید. اتفاقاتی كه در این دوره میافتد حیرتآور است. همه چیز زیر و رو میشود و ایران از یك كشور قرون وسطایی به درون تاریخ جدید پرتاب میشود. نگاهی به برخی اقدامات فرهنگی این دوره به صورت فهرستوار نشان میدهد كه چه دوره بزرگ و پر شتابی را پشتسر گذاشتهایم بیآنكه در بزرگی كارها و برجستگی اقدامات، دقیق شده باشیم. در این فاصله شانزده ساله مدرسه تجارت و مدرسه فلاحت و مدرسه حقوق و مدرسه علوم سیاسی و سرانجام دانشگاه تهران تاسیس میشود، قانون اعزام محصل به اروپا تصویب و اجرا میگردد، قانون مدنی ایران از تصویب مجلس میگذرد، قانون جدید تشكیلات دادگستری به تصویب میرسد، در واقع دادگستری به وجود میآید، آرامگاه فردوسی و حافظ ساخته میشود، به محصلین بیبضاعت چه در دوره متوسطه و چه در دوره عالی هزینه تحصیلی تعلق میگیرد، گرد و غبار هزار ساله از چهره شهرها سترده میشود و لایق نام تازه میشوند. دزداب زاهدان میشود، بارفروش بابل، نصیرآباد زابل، ترشیز كاشمر و… در عین حال ساختمان پست و بنای وزارت خارجه و ساختمان ثبت اسناد و موزه ایران باستان و بسیار بناهای دیگر ساخته میشود، ثبت اسناد شكل میگیرد، نام خانوادگی پیدا میشود، سرشماری باب میشود، نظام وظیفه اساس مییابد، فرهنگستان درست میشود و هزار كار دیگر….
حلقۀ بیخردی / اباذری و همسرایان دانشکده علوم اجتماعی / دکتر جواد طباطبایی
آزادی بیان به معنای آزادی «بیان» است، یعنی حرف معقول زدن، و گرنه کسی که عقل سالمی داشته باشد نمیتواند از آزادی یاوهگفتن دفاع کند. بخش عمدهای از آنچه از جامعهشناس شفاهی تاکنون صادر شده، بیهیچ تردیدی، در بهترین حالت، مندرج در تحت همین یاوهگفتن بدون مأخذ و مبناست.
پیام ما به مناسبت زادروز خجستۀ دکتر جواد طباطبایی
پیام ما به مناسبت زادروز خجستۀ دکتر جواد طباطبایی
ما دلبستگان به ایران «باهفت هزارسالگان همسفریم»!
و سرفراز و خرسند از آنیم که هفتاد و سومین زادروز دکتر جواد طباطبایی، این حافظ و احیاگر بنیادهای فکر دفاع از ایران، را خجسته داشته و برای ایشان بقای عمر دراز، سلامت جسم و جان آرزو کنیم و امید بداریم که روانهای بهرهمند از علم ایشان، دل به مهر این کهندیار بیافزایند و در نگاهبانی میهن، در این روزگار سخت، دل قوی داشته و بیدارتر و پایدارتر از همیشه بمانند.
ایرانشهری غرق خون است و نمیمیرد
ایرانشهری غرق خون است و نمیمیرد
در روزهای اخیر خبرهای بهجتاثری از برگزاری نشستی با عنوان «نگاهی به آوردهها و بایستههای … در دانش سیاست» در فضای رسانههای مجازی پخش شد و همچون مائدهای برای روزنامههایی بود که چیزی برای گفتن ندارند. عنوان اصلی یکی از روزنامهها، با اعلامِ «نقد صریح فلانی به فلانی» چنین بود : «ایرانشهری مرده است!» … در خلاصهای از سخنان گوینده که در کانال خود او آمده گفته شده است که «اندیشۀ ایرانشهری مرده است» و روزنامۀ دیگری نیز از جناح مقابل این عنوان را ترجیح داده اعلام کند که «سلطنت ایرانشهری مرده است» و … قدرِ مُتیقَّن آن است که آقایان مردهای را شناسایی کردهاند که دارند بر نعش آن چوب میزنند و چون آن مردهْ مرده است، و دستش از دنیای استادان دانشگاه بومی شده کوتاه است، نمیتواند به اعلان ترحیم خود اعتراضی بکند و در مجلس ترحیمی که برای او آراستهاند فاتحهای به روح خود بخواند! من، به عنوان کسی که از سالهایی پیش دست آن مرحوم را گرفته و به میدان آورده بودم، ناچارم آستین بالا بزنم و، اگر هم نمیتوانم با دَمِ مسیحایی او را جانی دوباره بخشم، دستکم، او را با «دستهای عاشق» خود کفنـ وـ دفنی کنم، زیرا که، به قول نیچه در آغاز چنین گفت زرتشت، «او خطر کرده بوده است!» تا جایی که عقل سلیم حکم میکند، و ما مردمان عامی میتوانیم دریافت، احتمال دارد، این همه چوب زدن بر مردهای که توان دفاع از خود را ندارد، چوب زدن مردگان بر زندهای است که شبح او همچون کابوسی روح آنان را میآزارد و این اعلام مرگی که از هر طرف روانه میشود به معنای تصفیه حساب با آن موجودی است که مانند فرهاد «غرق خون بود و نمیمرد»، یعنی نمیمیرد، زیرا اگر زنندگان ایناناند، حبذا مردگان و بدا به حال زندگان که زبالهدان تاریخ جای آنان خواهد بود!
بسیج دانشگاهی علیه بنیادهای فکری دفاع از ایران / بخش دوم / فرخنده مدرّس
«استادانِ» وصل به دستگاه اکسیژن عاریهای غربیها، یکی دو نام از نویسندگان آنان را ذکر کرده و این سخنان دست و پا شکسته را از زبان آنان نقل کرده و گفتههایی بریده از متن بحثهایشان را به عنوان «زیباترین فرم» توصیف هژمونیطلبی پسامدرنیِ «جامعهشناسی»، به گفتههای خود میافزایند؛ و بدین ترتیب، صحنه بحث «علمی» خود را همچون میدان پیکار، به منظور استقرار «هژمونی» «علم جامعهشناسی» خویش، آرایش میدهند، و «سوزن» بدست، به دکتر طباطبایی و به بارقهای از پژوهشهای تاریخی ایشان در بارۀ «سنت اندیشیدن ایرانی» حمله میکنند. و در این حملۀ «سوزنی» نیز متوجه نیستند که نوک نازک «علم» نیاموخته خود را به گوشهای از پیکر دستگاه نظری و دیدگاهی فرو میکنند که، همچون پیلتنی بر بستر تاریخ ایران ایستاده و از درون آن، از رشتۀ پیوندی میان متون تاریخی و فرهنگی نامآور این کشور سخن میگوید که افکار بزرگمهرِ وزیر، تنسر کاهن، ابنمقفع دبیر، فارابی فیلسوف و ابنسینای حکیم، خواجه نظامالملک وزیر بزرگ ایران، فردوسی حکیم و حماسهسرای ایران، بیهقی تاریخنگار ایران، سعدی صاحب سخن و رهبر انقلاب غزل، حافظ نگهبان «آتشی» که هرگز در دلها نمیرد و………….. تا اندیشۀ وزیر بزرگ و نخستین نمایندۀ مصالح عالی دولت ایران قائممقام فرهانی را به هم متصل میکند و حرکت، تحولات، فراز و فرود آن «اندیشه» را، بر پایۀ دگرگونیهای تاریخ ایران، مینمایاند.
بسیج دانشگاهی علیه بنیادهای فکری دفاع از ایران / فرخنده مدرّس
دانشگاهیِ که در آن هزاران دستکاری شده تا تاریخ و روحیۀ مردم ایران را به ذلت ابدی گرفتار و ملت را به نکبت امت بکشاند؛ خواهان شناخت کدام جامعه و کدام مردم میتواند باشد!؟ آنان که «اعتبار» خود را از عنوان «استادیِ» دانشگاهِ زیر سلطۀ حکومت اسلامی به عاریه میگیرند، و شگفتا که به این عاریۀ رسمی و حکومتی نیز میبالند، کجا شجاعت ایستادگی در برابر نیرنگ «استقلال» از سوی کارفرمای خود و شهامت پذیرش اخراج و از دست دادن آن «عنوان» را خواهند داشت و کجا تاب «خانهنشینی» را خواهند آورد، کدام توان فکری و علمیِ همسنگ با دکتر طباطبایی را خواهند داشت، تا دانشجویان و جوانان را همچون کهربایی به کلاسهای آزاد خود، در بیرون از دانشگاه رسمی، جذب کنند و قادر باشند راه علم و آموزش علمآموختن را در بیرون دانشگاههای کنونی کشور، بکوبند و هموار سازند و از همت و حاصل جان خود علم را در ایران، دوباره، معتبر سازند و خود، به عنوان سالِک استوار این راه، نامآور شوند و اعتبار یابند!؟
مسئله قومی ایران؛ دو روشنگری و دو هشدار / داریوش همایون
دومین هشدار آنست که اگر کار به جدا کردن اقوام ایرانی از هم بکشد نمونه چکسلاوکی تکرار نخواهد شد. آنچه روی خواهد داد تکرار یوگسلاوی خواهد بود، با ابعاد بسیار بزرگتر. در ایران اقوام به روشنی و سرراستی چکها و اسلواکها با هم فاصله ندارند و بسیار بیش از یوگسلاوی در هم تنیدهاند. جدا کردنشان پاکشوئیهای قومی گستردهتر و خونینتر خواهد خواست. پیش از هر چیز باید پان ترکیستهای جمهوری آذربایجان تکلیف نقشه آذربایجان خود را با نقشه کردستان بزرگ آینده روشن گردانند. این گونه که دو طرف ادعا دارند بر سر این نقشهها در حدود همدان بایست نبردهای خونین روی دهد.
گرهگاه ایرانی ــ اسلامی / داريوش همايون
ما در ایران یک گره تاریخی داریم که سیاست ما را درپیچیده است و تا آن را نگشائیم به جامعههائی که تنها دارای مسائل بزرگ و بسیار بزرگ هستند نخواهیم رسید. ایران در ارتباط و در برابر اسلام، گره تاریخی ماست که در صد ساله گذشته کورتر شده است. در این صد ساله ایران، هم یک جامه سیاسی، به معنی افکار عمومی و نهادهای مدرن پیدا کرد، و هم درجهای از خودآگاهی ملی که با دولت ملتهای نوین پهلو میزند، و هم به تب پیشرفت و امروزی شدن افتاد. هر سه این پدیدهها دوگانگی عنصر ایرانی و اسلامی را برجستهتر و همزیستی نا آسوده آنان را دشوارتر ساخته است. اسلام نه افکار عمومی و نهادهای مدرن مستقل از مذهب را تحمل میکند؛ نه نیازی به خودآگاهی ملی و دولت ملت دارد؛ و نه به پیشرفت و امروزی شدن جز در زمینههای مادی ــ علوم و فنون ــ تا جائی که کاری به باورهای مذهبی نداشته باشد.
درباره میراث فرهنگی و طبیعی ایرانزمین / گفتگوی صفحه پاسارگاد با داریوش همایون
وظیفه هر ایرانی است که آنچه میتواند برای حفظ و ادامه ایران انجام دهد. نیاکان ما در درازای سه هزاره، زندگانی خود را سپر دفاع از ایران و ارزانی نگهبانی از «ایده» ایران کردهاند. این میهن ایرانی تنها، مرده ریگ آنان نیست؛ هدیه ما به آیندگان نیز هست. گفتهاند که تاریخ یک وام شرافتی به گذشته است. ما وامدار آن گذشتهایم که این سرزمین زخم دار و آسیبدیده را با ظرفیت استثنائی که برای باززائی و والائی دارد به ما سپرده است. کار ما دشوار است ولی نه دشوارتر از بدترین دورانهایی که از سر گذراندیم.
تاریخ جهان با ایران آغاز میشود/ تعبیر «ایران» جعل رضاشاه نیست / دکتر جواد طباطبایی
از زمانی که در اروپا مفهوم دولت در معنای جدید درست شد، شروع کردند به توضیح اینکه دولت در کجاها بوده و به طور تاریخی ظاهر شده است. یک مورد حرف هگل در حدود ١٨٢٠ در درسهایش است که میگوید تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود. زیرا ایرانیان نخستین دولت (der Staat) را درست کردهاند. از نظر هگل چین و هند به این معنا دولت نبودند. هگل میگوید دولت یعنی دولت جدید که ما در اروپا میفهمیم، نطفهاش در ایران بسته شده است. هگل میگوید چین و هند نظامهای استبدادی مبتنی بر اقتدار یک شخص بودند، یعنی وحدت شان کثرت را نمیپذیرفت. در حالی که دولت جدید، دولت کثرتها و دولت اقوام متکثر است.