بخش ۵
سخنرانیها در دفتر پژوهش ح. م. ای
هدف “ملتسازان” از تحریف مفاهیم ملت؛ دولت و هویت
از این آخر شروع بکنیم که موضوع مهمی است و گرفتاری عمده ما ناآگاهی است و سوءاستفادهای که از این ناآگاهی میشود و کار ما کمی مشکل است برای اینکه تنها هستیم. دیگران کمتر وارد این مباحث میشوند میترسند به آنان حمله شود یا طرفداران را از دست بدهند و هزار ملاحظه دیگر. اما اگر کسی از جمهوری اسلامی نمیترسد دیگر دلیلی ندارد از احدی در دنیا بترسد چون اگر قرار باشد بلایی سر آدم بیاید جمهوری اسلامی بیشترین کار را میتواند بکند و کرده است. حال فرض کنید یکی هم با ما دشمن شد یا گروهی هم به ما حمله کردند تاثیری ندارد. این است که زمانی گفتیم ما اصلا” دنبال قدرت نیستیم برای اینکه در خارج از ایران قدرتی نیست و باید برویم مسایل را روشن کنیم و این فرصت بسیار خوبی است برای این گونه کارها در خارج ایران. و به نظر میرسد وقتش است که یک سلسله بحثها روی منشور حزب و قطعنامههای پیوست آن انجام بدهیم مباحثی که در منشور آمده است و پیش برویم. آن وقت انتخابات آزاد، رفراندم و یک کشور یک ملت و همه اینها خواهد آمد. سیاست ما در مورد حکومتهای محلی؛ عدم تمرکز؛ حقوق فرهنگی افراد متعلق به اقوام جایش در این منشور و قطعنامهها روشن شده و میتوانیم اینها را در طول دو سه ماهی توضیح دهیم و بعد این توضیحات را خلاصه و منظم کنیم و به صورت کتابچهای الکترونیکی یا چاپی انتشار دهیم و خدمتی خواهد بود به خصوص این روزها میبینیم که بیانیهها میدهند و خواستهایی را پیش میکشند و عیبی ندارد که ما هم این کار را انجام دهیم. مطالبی را که ۱۵-۲۰ سال پیش نوشتهایم امروز توجه به آنها زیاد شده است و اشکالی ندارد که اشاره کنیم که این حرفها پیشینه دارد. منتها فراموش شده است چون کسی نمیرود اینها را بخواند و خود ما هم مطالب را مسلم گرفتهایم و بد نیست که این بحثها را بکنیم.
این قدر ناآگاهیها زیاد است که مثالی بزنم. مقالهای هست ۴۰۰ ـ ۵۰۰ کلمهای در سامانه خودمان در باره نوزایی ایران. حالا اگر نوزایی را به معنای رنسانس بگیریم و یا روشنگری بگیریم هر کدام صدها سال پیشینه دارد و میلیونها کلمه دربارهشان نوشته شده است و هزاران کتاب. این نویسنده محترم در عرض ۴۰۰ ـ ۵۰۰ کلمه تکلیف نوزایی ایران را معین کرده است که عبارت است از دو سه سالی که امیرکبیر چند اصلاح اداری کرد در ایران و البته آنها به جایی نرسید. مهمترین آنها دارالفنون هم بزودی از آن رونق افتاد. بعد هم دو سه سال جنبش ملی کردن نفت بود. ۵۷ سال کار روی نوسازندگی این کشور و ۱۲۰ سال تلاش برای آشنا کردن این ملت با مفاهیم تازه روشنگری یا رنسانس و اصلاح مذهبی اینها هیچ کدام وجود نداشته است و نوزایی ایران عبارت شده است از این دو مورد که واقعا این گونه مطالب گسترش ناآگاهی است. ما میخواهیم مطالبی که صدها سال ذهن مهمترین افراد بشر را بخودش اختصاص داده همین جوری با چهار کلمه و دو تا اصطلاح تکلیفش را معلوم کنیم و فکر کنیم بلدیم و آن وقت نتیجه بگیریم و به این انحرافاتی که دوستان امشب ملاحظه کردند برسیم که دموکراسی یعنی فدرالیسم، فدرالیسم یعنی زبان، ملت یعنی قوم، همه چیز یعنی همه چیز و هر چه ما بخواهیم و این آشفتگی پیدا میشود.
موضوع بحث امشب را از همه جهت میشود وارد شد. ولی اصل موضوع این است که ما با جریانی روبرو هستیم که خوب میداند که دارد چه کار میکند. عین مقامات جمهوری اسلامی با برانگیختن احساسات؛ ندیده گرفتن واقعیات؛ ترور شخصیت بجای استدلال، تهمت زدن؛ با جار و جنجال یک مطلب را پیش بردن؛ تکرار و به کرسی نشاندن و کاری به واقعیات قضیه نداشتن. این یک طرف قضیه است یک طرف دیگر توده بزرگی است که اصلا وارد این مسایل نیست و این تبلیغات رویش اثر میگذارد و ما با هر دوی اینها باید روبرو بشویم با دومی باید با اسلحه آگاهی روبرو شویم؛ توضیح دادن، مطالب را روشن کردن، نوشتن و گفتن. اولی را باید جلوش ایستاد. برای اینکه هرگونه سستی اینها را تقویت میکند و مطالبی که مدعیاش هستند جا میاندازد. مشکل ما با سازمانهای چپی است که میخواهند رعایت کنند و وسط را بگیرند و هم قومی هم ملی، و این مد عجیبی است که قومی و ملی را دیگر پهلوی هم مینویسند و در نظر نمیگیرند که به راحتی آن ملی جای آن قومی را خواهد گرفت و ما دیگر ملت ایران نخواهیم داشت برای اینکه امکان ندارد شما یک ملت ایران داشته باشید بعد چندین ملت داخل این ملت باشند. مگر میشود؟ ملتهای مختلف در یک سرزمین ممکن است: آن سرزمین تکه تکه شده است؛ ملتهای مختلف در آن میجنگند.
در باره حق تعیین سرنوشت، بله در منشور سازمان ملل آمده ولی این برای کشورهای مستعمره است و اشارهاش هم به کشورهای مستعمره است. منشور در سال ۱۹۴۶ تصویب شد. آن وقت کلی کشورهای مستعمره داشتند آزاد و کشور مستقل میشدند. بله آنها حق تعیین سرنوشت داشتند ولی نه اینکه هر کسی به زبانی در کشوری صحبت کرد حق تعیین سرنوشت به او داده باشند. در منشور ملل متحد بیشترین تاکید بر تمامیت و استقلال کشورهای عضو شده است. منتها آب را گلآلود میکنند. بله اول حق تعیین سرنوشت را بشناسیم بعد قوم را به ملت تبدیل کنیم بعد هم جدا میشویم. این رفقایی که صحبت فدرالیسم میکنند دقیقا” میداننند چه میگویند. فدرالیسم یعنی نابودی ایران، قصد هم همین است و الا هیچ احتیاجی به ساختار فدرال نداریم. اگر موضوع عدم تمرکز است، اگر اختیار داشتن مردم هر محل است به اداره کارهای خودشان، که این فدرالیسم نمیخواهد. سوئد مگر کشور فدرال است؟ فرانسه مگر فدرال است؟ هر گوشه مملکت مردم اختیار اداره کارهایشان را دارند و مقامات محلی را انتخاب میکنند؛ دولت مرکزی هم هست و خیلی اختیارات وسیعی دارد و باید هم داشته باشد مگر میشود با دولت مرکزی ضعیف کشوری را اداره کرد؟ مگر میشود زیر ساختهای لازم را برای کشوری ساخت؟
نکته اصلی این است که حزب ما به هیچ وجه نباید از احدی باک داشته باشد حرفش را باید بزند، آن هم در جاهائی که با موجودیت ایران سر و کار دارد. حرف حساب را باید بزند. با ترور شخصیت و این سلاحهای زنگ زده هم از میدان بدر نخواهیم رفت. هیچ کس نمیتواند ما را از میدان بدر برد مگر با حرف حساب. اعلام هم کردهایم که طرفدار مذاکره و تفاهم هستیم ولی مذاکره و تفاهم بر اساس مفاهیمی که دنیا قبول دارد والا تعریفهای آقایان به درد خود آقایان میخورد. ما تعریفهایی که در دنیا قبول شده است میگیریم و روی آنها توافق میکنیم. نمیخواهند توافق کنند؟ مشکل خودشان است. امروز زور هیچ کس به هیچ کس نمیرسد. فردا هم اگر آن کشور به دست مردمش آزاد شد جائی برای این چیزها نخواهد بود. اگر هم قرار است آن کشور نابود بشود و جنگ بشود تا جمهوری اسلامی از بین برود آن بحث دیگری است. تنها راه نجات کشور ما جنبش سبز است. چیز دیگری بهتر از آن نداریم. جنبش سبز نه زیر بار شرط میرود نه زیر بار تهدید میرود. همگان برای همگان به پا خواستهاند. بیشتر از این نمیشود از کسی خواست و چیزی طلب داشت. همگان برای همگان است. دیگر چه میخواهند؟ نمیخواهید کمکش کنید؟ نمیخواهید شرکت کنید میخواهید شکست بخورد؟ هر کس آزاد است. به هیچ وجه هم موضوع این نیست که جنبش سبز احتیاج به پشتیبانی ندارد. نه، احتیاج به پشتیبانی فرد فرد هر ایرانی دارد ولی لازم نیست پشتیبانی مشروط باشد. این حرفها را باید گذاشت کنار. وقتی همگان برای همگان بپا خواستهاند دیگر شرط شخصی و گروهی معنی ندارد.
سوالهایی که ما از این دوستان میکنیم این است:
۱ــ آیا یک ملت میتواند چند ملت باشد؟ اصلا” از لحاظ منطقی این حرف درست است؟ بفرمائید تکلیف ملت ایران را روشن کنید تا ببینیم چه میشود.
۲ ــ حق تعیین سرنوشت مال کیست؟ مال همزبانان است؟ مال هر دهی است؟ مال هر گروهی است که احساس تبعیض میکند؟ هر ده ایران باید حق تعیین سرنوشت داشته باشد؟ وقتی مرز نداشته باشد همین است.
۳ ــ آیا ملت با قوم یکی است؟ پس چرا دو واژه است؟ چه لزومی دارد که شما ملت را با قوم با هم قرار میدهید؟
۴ ــ آیا اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن کافی نیست. چی کافیست؟ مبنای آنچه آنها میگویند چیست. این اعلامیه را ۲۰۰ کشور زیرش امضا کرده اند ۶۰ سال هم هست اجرا میشود اقلا” روی کاغذ. بابتش هم هر سال جمهوری اسلامی را که اینهمه به مردم فشار میآورد محکوم میکنند؛ این همه آدم را از کشتن نجات میدهند. این کافی نیست؟
۵ ــ آیا دموکراسی و فدرالیسم یکی هستند؟ هرجا فدرالیسم نیست دموکراسی نیست؟ پاکستان فدرالی است و دموکراسی ولی سوئد نیست؟ به قول آقای آجرلو میگویند اگر فدرالیسم نباشد به دیکتاتوری و تجاوز به حقوق اقوام و ملیتها بقول خودشان منتهی میشود. خوب نمیتوان گفت اگر فدرال بشود جنگ داخلی و تجزیه و پاکشویی قومی میشود؟ وقتی شما دموکراسی داشته باشید هیچ کدام از این خطرها را نخواهید داشت.
۲۴ مارس ۲۰۱۰