«

»

Print this نوشته

یادداشت‌های سفر کوتاهی به مشهد و نیشابور / آیندگان خرداد ۱۳۴۸ / داریوش همایون

‌ بی‌وفائی به تاریخ را در همه شهرهای ایران می‌توان دید. از بناهای یادبود و جاهای تاریخی معدود که بگذرند، کمتر نشانی است که شهر‌ها تاریخ‌های چند صدساله و‌گاه چند هزارساله دارند. گوئی ایران پس از همه این‌ها کشور نوخاسته‌ای است و سه هزار سال تاریخ پرافتخار پشت‌سر ندارد. مردم زیر سایه سی‌قرن نشسته‌اند و تنها به دیروز و امروز می‌اندیشند.

آیندگان خرداد ۱۳۴۸

یادداشت‌های سفر کوتاهی به مشهد و نیشابور

داریوش همایون

 ‌

 ‌

راه حل واتیکان برای مشهد

مشهد دارد برای آینده بزرگی آماده می‌شود. پیرامون آن دشت پهناوری است که شهر را از هر جانب می‌تواند بگستراند. زندگی شهر بر پایه‌های استوار درآمد روزافزون کشاورزی (۲۵ درصدکل تولید چغندر قند ایران یک قلم آن است) و جهانگردی و زیارت بنا شده است و به خلاف شیراز توسعه خودبخود، و مطمئنی را ممکن ساخته است و مشهد این خوشبختی را دارد که کارگزاران امورش از یک درجه قدرت تخیل، وسعت دید، توانائی عمل بیش از حد معمول برخوردارند.

هر کس این همه درختی را که در پیرامون مشهد کاشته‌اند ـ و به یک تخمین در سال گذشته ۵/۲ میلیون نهال در خراسان کاشته‌اند ـ و این همه بولوارهای زیبا را که چپ و راست در شهر کشیده‌اند (و در نیشابور نیز فعالیتی به مقیاس آن شهر در همین زمینه جریان داشت) و این همه فعالیت ساختمانی را، از هتل‌ها و بیمارستان‌ها و بناهای دانشگاه و خانه‌های سازمانی می‌بیند، با خیابان‌هائی سرسبز که از دست‌اندازهای اسفالت خیابان‌های تهران نشانی ندارند، و همه پاکیزه‌اند و در دو سویشان خانه‌های نوساز ـ اگرچه با سلیقه نوکیسه ـ به فراوانی بالا می‌روند، هیچ دشواری در این نمی‌بیند که مشهد با جمعیت فزایندة ۴۷۰ هزار نفریش دومین شهر ایران بشمار آید.

این هدفی است که استاندار و نایب‌التولیه آستان قدس و شهردار مشهد آشکارا در پیش دارند. سطح بزرگی از شهر را به میدان‌ها و خیابان‌ها و بلوار‌ها اختصاص داده‌اند تا تراکم عبور آیندة نزدیک عرصه را بر مردمان تنگ نکند، هر چند رفاه مردم شهر مشهد از هم‌اکنون تراکم عبور کوچکی بوجود آورده است. با استفاده از این حقیقت که قسمت اعظم زمین‌های مشهد موقوفه است پارک‌های وسیع فراوانی در شهر و پیرامون آن ساخته‌اند که عصر روز تعطیل گوئی همه مشهدی‌ها را در خود جا داده بودند.

پول در مشهد مسئله‌ای به نظر نمی‌رسد. شهر ثروتمند است. آنچه مشهدی‌ها لازم دارند برخورد تازه‌ای با مسئله توسعه شهری و شهرسازی است. دو سه سال پیش یک مهندس جوان ایرانی طرحی برای نوسازی منطقه آستان قدس تهیه کرد. طرح مهندس بوربور را یک کار‌شناس ژاپنی نیز بررسی کرده است و شهرداری مشهد به نظر می‌رسد مصمم است شهر تازه‌ای در قلب مشهد و برگرد صحن امام رضا (ع) و مسجد گوهرشاد بوجود آورد. هزینه آن که به ۴ تا ۵ میلیارد ریال تخمین زده شده است، از درآمد سرقفلی مکان‌های کسب و کار کاملاً مستهلک خواهد شد.

اگر مشهد بتواند سرمایه و سازمان لازم را برای چنین طرح بزرگی بسیج کند در اینجا نیز بر تهران پیشی خواهد گرفت در تهران راجع به نوسازی عودلاجان بیشتر سخن گفته‌اند و کمتر جنبیده‌اند.

***

دو گونه زندگی در مشهد در کنار هم، اما با فاصله‌ای که پیوسته بیشتر می‌شود، جریان دارند. این دو زندگی درهم می‌روند و با این همه مشهدی‌ها تا کنون به نوعی از عهده تطبیق دادنشان برآمده‌اند. در قلب مذهبی دنیای زائران و خدام و روحانیان و طلاب است. در بیرون از آن شهری که می‌کوشد در عین حفظ خصیصه مذهبی خود به هر شهر بزرگ نوین دیگر شباهت یابد.

تضاد‌ها بی‌شمار است و بسته به شخصیت شهرداران و درجه حساسیت آنان در برابر گرایش‌های گوناگون عناصر مختلف شهری، فرمول‌های محافظه‌کارانه‌تر یا مترقی‌تری پیش گرفته می‌شود. شاید «راه حل واتیکان» که یکی از دوستان نگارنده برای مشهد پیشنهاد می‌کند از این تضاد‌ها بکاهد و کار را بر شهرداران مشهد آسان‌تر کند. به نظر او همچنان که رم از واتیکان جداست و هر یک نظام خود را دارد مشهد مذهبی نیز باید از مشهد به عنوان شهری بزرگ و پایتخت ایران شرقی جدا شود. یکی را‌‌ همان مشهد بنامند که هست و دیگری را «توس» که در گذشته‌‌ همان مقامی را داشت که مشهد امروز دارد. مشهد فضای مذهبی سرة خود را داشته باشد و «توس» روحیه و نظام شهری مستقلی مانند هر شهر بزرگ دیگری.

با گسترشی که مشهد می‌باید، روزی سرانجام به «توس» خواهد رسید. ولی در این راه‌حل بیش از یک مشکل اجتماعی حل خواهد گردید. حق تاریخ نیز گزارده خواهد شد.

 ‌

 ‌

بی‌وفائی به تاریخ خراسان

بی‌وفائی به تاریخ را در همه شهرهای ایران می‌توان دید. از بناهای یادبود و جاهای تاریخی معدود که بگذرند، کمتر نشانی است که شهر‌ها تاریخ‌های چند صدساله و‌گاه چند هزارساله دارند. گوئی ایران پس از همه این‌ها کشور نوخاسته‌ای است و سه هزار سال تاریخ پرافتخار پشت‌سر ندارد. مردم زیر سایه سی‌قرن نشسته‌اند و تنها به دیروز و امروز می‌اندیشند.

اما اگر در خراسان و مرکز آن این حس تاریخی به انسان راه نیابد در کجا خواهد آمد؟ در این سرزمینی که (به عاریت گرفتن از آنچه کسی دربارۀ فرانسه گفته است) اگر بخواهند مجسمه‌های مردان بزرگش را بسازند سنگ به اندازه نخواهد بود، هیچ کس به یاد آن مردان نیست.

در مشهد خیابان نادریی هست و گذرگاه ابومسلمی. اما در همۀ میدان‌های شهر از نادر مجسمه‌ای نمی‌توان یافت و از فردوسی هم. کمتر ذکری از آنهمه چهره‌های سترگ سیاست و جنگ و فرهنگ است که خراسان به ایران بخشیده است.

شهرداران مشهد بیش از آن در بند حال بوده‌اند که یاد پارت‌ها، آن قوم کوه پیکر جنگی، بیفتند که ایران را از بیگانگان رهانیدند و خاندان اشکانیان که بیش از چهار قرن از این سرزمین در برابر دشمنان نیرومند دفاع کردند، یا سامانیان و دیگران و دیگران.

شهر مانند معمول شهرهای ایران بی‌ریشه است. روح تاریخی ندارد، خاطره‌اش از سی و چهل سال فرا‌تر نمی‌رود، گذشته خود را ندیده می‌گیرد و حال را پیوسته مکرر می‌کند. در مشهد این حالت بد‌تر از بسیاری جاهای دیگر است و تظاهرش اغراق آمیز‌تر.

***

آرامگاه نادر که با شکوه لشکری و سادگی و قدرت نظامی ساخته شده است جلوۀ خیره کننده‌ای دارد. ستون‌های سهمگین و سقف سنگین و دیوارهای سنگتراشی شده و آن پوشش سنگ سرخ دیوارهای پیرامون آرامگاه که از مهابت یک جنگاور بی‌همتای تاریخ ایران (که هرگز مزۀ شکستگی نچشید) داستان‌ها می‌گوید بنای یادبود درخشانی پدید آورده است. مجسمۀ نادر بر اسب و سه جنگی زیر پای او، کار صدیقی، برفراز بنا جا گرفته است. درون محوطۀ آرامگاه دو موزه ساده است بر گرداگرد «مایه» جنگ و سلاح، و بیرونش باغچۀ ساده‌ای همچنان درخور آرامگاه فرماندهی آهنین.

این قصیدۀ حماسی غرا را در سنگ‌‌‌ همان هنرمندی گفته است که آن ترانۀ شیوای دلاویز آرامگاه خیام را در بتن و کاشی در نیشابور ساخته است.

مهندس سیحون در نیشابور بنای کوچک و دلپذیری برای کمال الملک نیز در کنار آرامگاه عطار برپا کرده و در طوس آرامگاه فردوسی را به بلندی‌های تازه‌ای رسانده است.

پنج سال پیش گور فردوسی دخمه‌ای بیش نبود. این بار فضا و عظمتی یافته بود. نمای بنا تغییر چندان نکرده است اما درون آن سراسر دگرگون شده است. دیوارهای با شکوه مرمر و کاشی – اما نه کاشی‌های متوسط سقف – و سقف و ستونهای نیرومند. برای هیچ شاعری در جهان چنین عمارتی نکرده‌اند.

باغ آرامگاه را ۵۰ متر از هر سو وسعت داده‌اند و اکنون می‌خواهند پارکی به طول بیش از یک کیلومتر بر آن بیفزایند. گور غزالی (هارونیه) که در دست تعمیر است، درون آن پارک قرار خواهد گرفت.

انجمن آثار ملی که همۀ این کار‌ها ازوست حق بزرگی بر گردن بازمانده‌های معدود افتخارات این ملت دارد. فهرست کارهای آن در سال ۱۳۴۷ که در نیشابور به دستمان دادند، عرض و طول ایران را در بر می‌گرفت. در طوس و نیشابور و مشهد کتابخانه‌ها و میهمان‌سرا‌ها و تالارهای غذاخوری در کنار آرامگاه‌ها ساخته‌اند، همه با نشان نیرومند معماری مهندس سیحون.

اما اگر نام سازندۀ بنا‌ها همه جا بر دیوار نیست، قصیده‌ها و رباعی‌های سست گویندگان متکلف دیوارهای هر آرامگاه را پوشانده است. گویی انجمن کار خود را بدون این نشانه‌های انحطاط ادبی و اخلاقی دوران ما کامل نمی‌داند. نه به معماری اصیل هنرمند زنده رحم کرده‌اند و نه به شعر بلند هنرمند مرده. همه جا‌‌‌ همان تعبیرات داغ تکرار خورده، ‌‌‌ همان مضامین بی‌شکوه در‌‌‌ همان قالب‌های معهود. یادگار نویسانی که با استفاده از بستگی‌ها و مقامات خویش‌‌‌ همان صدمه همکاران کم ادعا‌تر خود را بر یادبودهای مردان بزرگ زده‌اند.

آن مردگان چنین ستایندگانی نمی‌خواستند و زندگان نیز از این ستایش‌ها بی‌نیازند.

بر مزار امام هشتم از سه سال پیش به این طرف رواق‌ها و تالارهای تازه افزوده‌اند. با آینه کاری‌های شگفت و کاشی‌های برجسته سلطان سنجری که چشم را بر خود می‌دوزند. صحن بسیار بزرگ‌تر و با شکوه‌تر شده است. خادمان جبه‌های سیاه متحد الشکل دارند و پیوسته با تلمبه بر گروه زائران گلاب می‌پاشند. همه جا را پاکیزه داشته‌اند. فضا گشاده است و جماعت بزرگ مردم با نظم. در دنیای اسلام چنین پاکیزگی در زیارتگاهی چنین بزرگ نمی‌توان یافت.

در مسجد گوهرشاد کار تعمیر به تجدید ساختمان کشیده است. ایوان بزرگ را از نو ساخته‌اند و ایوان شرقی را در کار ساختمانند، هر دو را به کمک بتن مسلح. شبستان‌ها را با «گربه رو» ‌ها و هواکش‌های برقی از آسیب نم که مسجد را رو به ویرانی برده بود می‌رهانند. مسجد از زیر دست بنایان چون مرواریدی به در می‌آید، پاک و درخشان. ادارۀ اوقاف یک کارگاه کاشی سازی برپا کرده است. کاشی‌ها را نه از خاک که از سنگ و شیشه می‌سازند به رنج تمام و لعاب می‌دهند با رنگهای شعله ور. و این کاشی‌ها قرن‌ها خواهد ماند. خوب است پس از پایان کار مسجد گوهر شاد این کارگاه همچنان بماند. در نیشابور آرامگاه خیام کاشی‌هایش را از دست می‌دهد و گنبد زیبای امامزاده محروق را گیاهان و مرغان ویران می‌کنند.

تجدید ارتباط دیرین با افغانستان

آستان قدس رضوی برکتی برای مشهد و خراسان است. در دست یک نایب‌التولیه شایسته ثروت افسانه‌ای آن می‌تواند‌‌ همان را برای خراسان کند که نفت برای خوزستان کرده است. از دورة اسدی بعضی استانداران و نایبان تولیت بوده‌اند ـ و این دو سمت بهتر است در شخص واحدی باشند ـ که اهمیت موقوفات آستان قدس را در توسعه مشهد و خراسان دریافته‌اند.

و اکنون به نظر می‌آید این آگاهی از همیشه بیشتر است. آستان قدس به کمک شیوة انعطاف‌پذیر «تبدیل به احسن» سرمایه‌گذاری‌های سودآوری کرده است و بیش از این‌ها جا دارد توسعه کشاورزی و صنعت در خراسان باید از منابع آستان قدس تغذیه کند.

ثروت اوقافی خراسان، که همچنان بر آن افزوده می‌شود، بیشتر باید در راه‌های صرفاً مذهبی صرف شود. ولی تعبیرات هوشمندانه از این مصارف امکانات بسط خدمات اجتماعی را فراهم آورده است. در ادارة اوقاف استان هزینه‌های طعام مساکین را که در بسیاری موارد مفهومش میهمانی دادن به بستگان متولیان بود، صرف تأمین خوراک کودکان پرورشگاه می‌کنند و از مصارف روضه‌خوانی چیزی هم برای پیکار با بیسوادی می‌گذارند.

آستان قدس در این زمینه سوابق دراز دارد. اسدی در دوران نیابت تولیت خود بیمارستان بزرگی متکی به درآمد موقوفات آستانه ساخت که هنوز برجاست. اراضی آستان قدس امروز زیر جنگل‌های دستکاشت می‌روند یا توسعه دانشگاه مشهد را می‌سر می‌سازند یا به پارک تبدیل می‌شوند. مشهد مانند لندن شده است که پارک‌های مشهورش به سبب آنکه از املاک شاهی بودند از گزند خرد شدن در دست مردمان رستند.

***

در راه نیشابور پهنه خرم زمین مسافر را به یاد عنوان کتاب «مروج‌الذهب» مسعودی می‌انداخت. چشم جز سبز درختان و گیاهان و طلائی گندمزاران نمی‌دید و به عنوان خبر خوشی برای گوشتخواران سیری‌ناپذیر پایتخت رمه‌های فراوان گوسفندان در هر سو پراکنده بودند.

امکانات کشاورزی خراسان فوق‌العاده است هم‌اکنون خراسان مرکز عمده چغندر قند و میوه کنسرو شده است. درختان بیشمار در رود سیب مصرفی تهران را بار می‌آورند و هر روز هواپیما‌ها توت‌فرنگی مشهد را در قوطی‌های ظریف به تهران می‌رسانند.

برای بهره‌برداری کارآمد از این منبع ثروت سازمان و نیروی انسانی لازم وجود ندارد. کشاورزی سنتی ایران بی‌کفایتی مطلق خود را در طول قرن‌ها نشان داد و اصلاحات ارضی هنوز دهقانان تازه‌ای نیافریده است.

وزارت اصلاحات ارضی وظیفه کمرشکنی در تغییر دادن روحیه و سازمان کار کشاورز محافظه‌کار و تنگ‌بین دارد. تجربه‌هائی از قبیل شرکت‌های سهامی زراعی (یکی در راه نیشابور بود) یک راه‌حل است. راه‌حل دیگر تشویق و پشتیبانی از سرمایه‌گذارانی است که به نحوی روزافزون به کشاورزی مکانیزه روی می‌آورند.

ولی هر راه‌حلی به هر حال مستلزم برگرداندن منابع مالی بزرگی به کشاورزی است. اصلاحات ارضی نه تنها باید جای خالی شده مالکان را پرکند، باید غفلت چندصدساله از بخش بسیار با اهمیت کشاورزی را جبران کند.

همان‌قدر که در شهرهای خراسان خیابان و بلوار می‌کشند، در بیرون از شهر‌ها راه می‌سازند در راه طوس قسمتی از جاده درجه اول مشهد قوچان ـ گنبدکاوس را می‌توان پیمود و در راه نیشابور جاده‌ای را که رو به مرز افغانستان ساخته می‌شود می‌توان دید. با این راه خراسان روابط دیرین خود را با افغانستان تجدید خواهد کرد.

افغان‌ها تا مرز ایران شبکه راه‌های خود را کشیده‌اند و اکنون این شبکه می‌رود تا به شبکه راه‌ها و راه‌آهن‌های ایران بپیوندد. پس از ساختمان این راه مسئله تجارت ایران و افغانستان حل خواهد گردید و یک راه ترانزیتی تازه به اروپا بر افغان‌ها گشوده خواهد شد (چه از طریق ترکیه و چه شوروی و چه حتی در مواردی خلیج فارس)

زمانی راه تهران ـ خراسان سخن آخر در بدی ارتباطات بود. امروز ایستگاه راه‌آهن عظیم مشهد نقطه آخر یک شبکه ارتباطی است که شمال شرقی و جنوب غربی کشور را به هم دوخته است. ایستگاه مشهد را از روی نمونه ایستگاه تبریز ساخته‌اند. شاید نقاشی دیواریش هم کار دست نامطمئنی است که ایستگاه تبریز را با چشم‌اندازهائی از طبیعت و تاریخ و اجتماع آذربایجان مصور کرده است. هم ایستگاه را می‌شد با اندیشه‌های تازه‌ای ساخت و هم نقاشی‌ها را با دست نیرومندتری کشید.

این همه معماران و نقاشان و پیکرتراشان که ما داریم می‌توانند میدان‌ها و بناهای عمومی و پیکره‌های زیبا‌تر و با شکوه‌تری به شهرهای ایران ببخشند. اما فرصت‌ها را کمتر به استعداد‌ها بخشیده‌اند.