حاصل گفتگوهای مأمورین واسطه به ملاحظه عدم ابطال ایضاحات سفرای خودشان این شد که از برای فصل دادن این ماده باید به اصل مرام و مآل معاهده نظر کرد. منظور از این معاهده آبادی و محل تجارتگاه بودن محمره و امنیت سفاین جاریه در روی کاران است….
آیندگان ۱۸ اردیبهشت ۱۳۴۸
رساله تحقیقات سرحدیه
بخش ۹
سوادنامه سلطان مرادخان رابع
حاصل گفتگوهای مأمورین واسطه به ملاحظه عدم ابطال ایضاحات سفرای خودشان این شد که از برای فصل دادن این ماده باید به اصل مرام و مآل معاهده نظر کرد. منظور از این معاهده آبادی و محل تجارتگاه بودن محمره و امنیت سفاین جاریه در روی کاران است اگر از اراضی طرف مشرق محمره زمین به عثمانیه متعلق باشد محمره محاط به ممالک عثمانیه گردیده این معنی منافی مقصود اصلی میشود که از معاهده منظور بود بنابراین چنین مناسب میدانیم که اراضی کاینه در مشرق محمره به دولت ایران مانده بدین واسطه محمره با سایر ممالک ایران متصل و یک وجود باشد و برای امن ساختن دهنه رود کاران از ساحل شرقی شط العرب تا یک فرسخ مسافت تقریبی تا نهر ابوجدع که در جانب جنوب قلعه فیلیه است به دولت ایران ترک شود و چون محل و موقع قلعه مزبوره به سفاینی که در شط العرب به سمت بصره تردد میکنند مسلط است لهذا موقع آن با محال واقعه در سمت شمال نهر مزبور به طرف دولت عثمانیه بماند که بدین واسطه امنیت سفاین جاریه بر سمت بصره نیز به عمل آید و خط حدود از محل انصاب نهر مزبور به شط العرب شروع کرده به نحوی که انحنا و استقامت آن بعد از این بیان خواهد شد به سمت حویزه ممتد شود و قلعه فیلیه در صورت تعلق گرفته به دولت عثمانیه بر حسب نص عهدنامه هدم و خراب کرد و عین رای و صوابدید ما تا حل شدن مسئله مخفی و محرمانه گرفته شود.
انتهای وقتی که ماحصل گفتگوی مجالس از طرف درویش پاشا این شد که صحت قرارنامه ارزنتهالروم موقوف به قبول شدن ایضاحات است و از طرف فدوی اعتباری به ایضاحات نگشته فقط منطوق قرارنامه بدون ایضاحات مطالبه شده، مأمورین واسطه قرار دادند که هر کس ماجرا را به دولت متبوعه خود قلمی نموده تا رسیدن دستورالعمل مجدد از دول اربعه به جهت ضایع نکردن وقت از محمره رو به قصرین و حویزه حرکت کنیم و به تحقیقات و استکشافات آن اماکن مشغول شویم و مهندسین نقشه آنجاها را برداشته قرار تحدید حدود را بدهیم و پس از رسیدن دستورالعمل مزبور دوباره به محمره عود کردن و کار آنجا را گذرانیدن اشکالی نخواهد داشت.
درویش پاشا حرکت خود را به چندین شرط ناحق منوط نمود:
اول این که نقشه جزیرةالخضر و یسار شط العرب را تا خلیج فارس باید مهندسین رسماً بردارند.
ثانی این که هر قدر عسکر که دولت ایران به عنوان ساخلو در محمره میگذارد همانقدر اقعاد عسکر از طرف عثمانیه بشود.
ثالث این که مالیات محمره تا حل شدن مسئله توقیف گردد.
رابع این که اگر از طرف دولت ایران یک نفر مأمور از قبیل سلیمخان در محمره ماندنی باشد از طرف دولت عثمانیه یک نفر مأموری در آنجا توقف کند.
فدوی جواب داد که دولت عثمانیه هیچ وقت از این کارها در محمره نکردهاند و از طرف دولت ایران همیشه ساخلو و مأمور گذاشتن و مالیات گرفتن و تصرف مالکانه نمودن تا امروز در این جا معمول بوده است موافق استاتسکو (یعنی وضع موجود) ادعای شما بیجا است مأمورین واسط با کاغذ رسمیه ادعای فدوی را تصدیق نموده و به درویش پاشا جواب دادند.
به جهت گذشتن وقت و رسیدن فصل سعوم عربستان از آنجا به همراهی مأمورین کوچیده و با راه دزفول به ییلاق منگر من توابع لرستان حرکت کردیم جناب درویش پاشا با وجود منع فدوی و ایراد مأمورین واسطه باز مهندسین خود را مخفیانه روانه نمود که نقشه محلهای مزبور را بردارند. وقت حرکت هم دو کشتی با قدری نظام بدون اجازت فدوی و مأموران واسطه در پیش روی محمره گذاشته روانه بغداد شد. فدوی هم که در ایام توقف محمره اوضاع سرحدات دولت علیه را تحقیق کرده اطمینانی از امنیت آنها حاصل کرده بود همراه برداشت سرباز و سوار مقرره را خرج لغو ضرر بیهوده دولت انگاشته از بابت چهارصد نفر سرباز و دویست سوار که به عنوان مستحفظ مأمورین همراه داشت یک دسته سرباز و سی نفر سوار به جهت قراول احام مأموران و پاره امور اتفاقیه با خود برداشته مابقی را با قدری سرباز دیگر و دو عراده توپ در محمره و حوالی آن و فلاحیه به عنوان ساخلو گذاشت که نظم آنجا به خوبی نگاه داشته در تقویت شیخالمشایخ کعب و حاکم محمره که چندان انضباتی در امر آنها نبود لازمه اهتمام راه مرعی دارند و به طور شایسته به لوازم سرحدداری و مراقبت مترددین و محرکین عثمانیه اشتغال ورزند.
فدوی تا اواسط عقرب در منکره توقف کرد و مأموران واسطه بعد از اندک توقف آنجا به عنوان سیاحت تختجمشید و غیره به فارس و اصفهان و همدان رفته پس از اینکه فدوی از ییلاق منکره در اواسط عقرب مراجعت به دزفول کرده بود، وارد دزفول شدند، زمستان آن سال را باز به اتفاق مأموران به انتظار ورود جواب نوشتجات و قرار آخر دول اربعه در محمره بسر برده به علت عدم اتفاق آراء و نرسیدن جواب متفق علیه دول و وصول موسم طغیان گرمای محمره باز از محمره بنای مراجعت ییلاق شد. درویش پاشا مأمور عثمانی به بغداد و مأموران واسطه به کرند و کرمانشاهان و فدوی اولاً به جهت نظم امور کعب به فلاحیه و بعد به عنوان ییلاق با راه اهواز و دزفول و خرمآباد به بروجرد مراجعت کرده، ایامی که موکب همایون به عنوان سیاحت و گردش آن حوالی نزهت افزای خارج شهر بروجرد بود وارد آنجا گردید.
درویش پاشا با این که به هیچوجه و هیچ وقت در تطمیع و تحریص و تهدید ایلات و عشایر این دولت و خسارات باطنی فرو گذاشت ننمود باز متقاعد نشده کار را به جائی رسانید که این دفعه وقت حرکت از محمره نوشتجات رسمیه تحریک و تهدیدآمیز و تحریرات فسادانگیز به شیخ فارس خان شیخالمشایخ کعب و هریک مشایخ قابل جزو او نوشته بالی از ملامت و توبیخ دول ثلاثه و مأمورین ننمود. نوشتجات مزبوره اصلاً و جواب بعض مشایخ سوادا در همان ایام انفاذ خدمت اولیای دولت علیه گردیده است، پس از ختام مجالس در منزل مندلیج حکم مجدد اولیای دولت علیه رسید که به اتفاق مأموران روانه مبدأ حدود شده نقشه طی و غرافیه سرحد را از مبدأ تا منتها بدان مجلس مکالمه و بلامباحثه و مشاجره برداشته به عرض اولیای دولت علیه رساند علیهذا کیفیت را به درویش پاشا و مأموران واسطه خبر داد مأموران واسطه نیز به سبب رسیدن حکم این فقره از دولت خودشان بنای رفاقت گذاشته، درویش پاشا معذرت خواسته حرکت و رفاقت خود را معلق به عزل حاجی جایمر حاکم محمره و برداشتن بیرق دولت علیه از آنجا و برخی این مغوله تکالیف بیجا (که مواد آن به عرض دولت علیه رسیده و در کتب رسائل وزارت دول خارجه و مأموریت سرحد ثبت است) نموده، سهل است فدوی و مأموران را تکلیف به توقف و رفاقت خود کرده چون مأمور او از طرف فدوی و مأموران واسطه محل قبول نیافت لابد مهندسان خود را چند روز پس از حرکت فدوی و مأموران، با راهی که دلخواه خود بود روانه سمت مبدأ سرحد ساخت. فدوی و مأموران واسطه با راه دور باطیه و باغسالی و قراتپه و قلعه مخروبه حسینیه و شهر خراب ماریز و غونیاتالسالم و نهر هاشم روانه سمت حویزه گردیده شروع به ترسیم نقشه حدود و استکشافات لازمه آن کرده، نقشه بزرگی را که به نظر اولیای دولت علیه رسیده است از مبدأ حدود تا کوه آغری کوچک که منتهای شمالی حدود طرفین و ملتقای حدود دولتین به حدروس است تمام نمودیم با این که نقشه مزبوره حاکی اوضاع اراضی سرحدیه و کیفیت حرکت خط سرحد است باز به طور اجمال ابتداء از حویزه نموده به بیان کیفیت اراضی سرحدیه و خط حدود دولتین علیتین و مکالمات اتفاقیه و تحقیقات واقعه و سایر گزارشات آن میپردازد و پیش از شروع به مطلب برخی مواد مهمه را که در معنی مقدمه بیانات آتیه و سابقه علمی بر آن ضرور است مینویسد که چون به نحوی که در ضمن مکالمات مجالس محمره اندک اشعاری شد و در مجالس آتیه زهاب و سایر مواد نیز معلوم خواهد گردید، اساس گفتگوی مأمورعثمانی همین ایضاحات سفرا و معاهده سلطان مراد رابع با شاه صفی مغفور است لهذا فیالجمله بسطی در این باب موافق صدق و صواب داده میشود.
***
آیندگان ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۸
رساله تحقیقات سرحدیه
بخش ۱۰
ترجمهی نامه سلطان مرادخان رابع
حقیقتاً اصل عهدنامه مزبوره که عبارت از تصدیقنامه دو پادشاه در هیچ یک از دولتین موجود نیست در ایران به سبب حرقت تلف شده است و مستندی که اکنون مأموران عثمانیه به عنوان عهدنامه مزبوره تبرامینمایند چنان که اشاره بر آن رفت عبارت از سواد نامهایست که به قول عثمانیه از طرف سلطانمراد رابع به شاه صفی خلد مرابع به طریق امضاء تصدیقنامه معاهده قلمی شده ترجمه مواد مزبور بدین قرار است:
اما بعد، چون به مشیت جناب ذوالعرض المجید و اراده حضرت فعال مایرید، انتظام اسباب عالم رونق و فتق امور بنیآدم به توافق و الفت سلاطین روی زمین و حواقین هدایت قرین که مظهر آیه کریمهالذین جاهد و مصداق والموفون به عهد هم اذاعاهد و میباشند، مربوط و موقوف بوده در زیر جناح حمایت ایشان ممالک اسلامیه از شور و شر مأمون و مسالک مؤمنین به کمال امن و سلامت مرهون گردیده خصوصاً به مدلول انا جعلناک خلیفه فیالارض رتبه عالیه سلطنت کبری و طبقه سامیه خلافت علیای ما را منتهی الغایات جمیع طبقات فرموده به سعادت خدمت حرمینالشریفین شرفهااله تعالی ذات قدسی صفات ما را شرف و عزت و به متابعت سنت سنیه حضرت رسول صلیاله تعالی علیه و سلم دایره دولت و سلطنت ما را وسعت و بسطت بخشوده درون صفا مشحون ما را به انوار محبت آل و اصحاب مجلی و مصفا و پیروی طریق پر توفیق ایشان را سبب رستگاری روز جزا نموده ما را به فحوای فاحکم بینالناس بالعدل مالک ممالک عدل و داد و به امر لازمالامتثال جاهد و فیاله حق جهاد سالک مسالک غزا و جهاد فرموده و فحوای شریعت آن تنصرواله ینصر کم پیوسته اندیشه ما و عمل به مقتضای لطف خداوندی همیشه شغل و پیشه ما بوده، شمشیر ظفر قرین ما را به جهت دفع کفار و مشرکین سد آهنین و در کرد سرحد ممالک مسلمین حصر حصین فرموده ایام دولت روزافزون ما را ثبات و دوام و سلسله سلطنت همایون ما را بدالدهر استقرار و استحکام داد، جل مالایعد نعماته قدمت و اسمانته پس از اهداء تسلیمات وافیات و اتحاف رموت صافیات به حضور مضافات ظهور عالیحضرت معالی منتقبت سامی رتبت کرامی منزلت سند نشیناقلیم ایران حامی فارس و مازندران فرمانده ملک عجم شاه صفی دام منظورالعنایت ربه انهاء مسالمت انتها.
این که نامه خلت ختامه شما به واسطه عینالاعیان محمدقلی رزقت سلامه و اصل عتبه علیه گردون و قاروسده سنیه عالم مدار ما گردیده، خلاصه فحوای بلاغت احتوای آن آیت الفت عنوان و جعل بیتکم موده را تفسیر و بیان و کریمه کرات نشان و القیت علیک محبته را تقریر و عیان نعوده چون بصراط مستقیم مضافات مهندسی و بشمیه کریمه قدما مقتدی و طالب صلح و صلاح و راغب فوز و فلاح گردیده عمده الخواص و المقربین ساروخان زیدرشده فرستاده و وکیل شما با دستور اکرم مشیر افخم نظام العالم ناظم مناظمالاهم مصطفی پاشا ادام اله اجلاله که وزیر اعظم بالفعل جلیلالمقدار ما و سردار و سپه سالار جانب شرق است در محل موسوم به زهاب ملاقات کرده انتظام امور صلح و عهود و تنفیذ قضایای قطع حدود را مطارحه و مکالمه نموده قرار شده است که از حدود دستور واقعه در سمت بغداد و آذربایجان محلین موسوم به جسان و باورائی متعلق به جانب همایون گردیده بلوک مندلیج تا درتنک که محل موسوم به سرمیل سنور درتنک معین شده است با صحاری واقعه در میان آنها به جانب همایون ما و کوهی که در قرب آن واقع است به آن طرف باقی مانده و میلباشی سنور شده، درنه و درتنک به جانب همایون ما بوده و از عشایر جاف قبایلی که ضیاءالدین و هارونی تعبیر میشود به طرف شریف ما بوده بیره و زردوئی به آن طرف بماند.
زنجیر قلعه واقعه در بالای کوه هدم و خراب شده مزارع واقعه در طرف غربی قلعه مهد و مه مزبور به جانب همایون و مزارع واقعه در طرف شرقی آن به آن جانب بوده و از کوهی که در نزدیکی قلعه شهروز و آن طرف ظالم قلعه واقع شده آنچه ناظر به قلعه مزبور است از طرف همایون ما ضبط شده قلعه اورامان با دهات تابعه آن به آن طرف بماند. و گردنه چغان سنور، شهروز بوده به انضمام قزلجه و توابع آن به جانب همایون ضبط شده و مهرمان و توابع آن به آن طرف بماند و در سرحد و آن قلعه قطور و ماکو و در جانب قارص قلعه مغازبرد از طرفین تخریب گردد و چون در ضمن نامه رضایت خودتان را به قول و قرار مشارالیها بر منوال مشروح تصریح و تعهد کرده بودید که بعد از این مراسم معاهده ومضافات را رعایت و مواسات و موالات لازمه را صیانت کرده به ایمان خود وفا و از کسر و خلف آن اجتناب و ابا خواهید نمود استدعا نموده بودید که وثیقه ممهوره واصله از جانب شما مقبول همایون ما گردد و از آنجا که انجازوالوعدمندلائلالمجد محض ملاحظه آسایش خلایق و عباد و آرامش ممالک و بلاد همین صلح مقرر و صلاح مشمول و اصل رتبه قبول و بدین شرط برقرار و مقبول شد که اراضی و صحاری و محال و مواضعی که از مماللک و بلدان محمیه بسایه عدالت مایه ما محسوب و در داخل حدود و سنوری که قطع و تعیین شده است واقع و به جانب همایون ما متعلق و منسوب است طایفه قزل باشیه را تخلیه ید شد. به مقتضای الشئی اذا نبت ثبت بلوازمه چه اراضی معموره و چه خالیه، توابع و لواحق خود در ضبط موکلان بارگاه اعلی و معتمدان درگاه معلای ما بوده علاوه به مواد مذکوره بقلاع و بقاع و نواحی و اراضی و صحاری و براری و تلال و جبال داخله به سنور آخسقه و قارص، دوان و شهرزور و بغداد و بصره از آن طرف دخل و تصرف نشود و به موجب شروط و معتبره و صحیحه عهدنامههائی که در زمان سعادت اقتران اجداد عظام ماانارالیه تعالی براهینهم به اسلاف شما فرستاده شده و به مدلول کلمه فصیحهالدین النصحیه، اسافل و ادانی کاینه در زیر حکومت شما نسبت به حضرات شیخین و ذوالنورین و زوجه مطهره رسول الثقلین و سایر اصحاب کریمین و ائمه مجتهدین رضواناله تعالی علیهم اجمعین حاشا، ثم حاشا رخصت زبان درازی نیافته، ممنوع باشند و دیگر باره به این معنی به هیچوجه مرخص نشوند که به این واسطه همین صلح مقرر الی انتهاالقرون به دوام و ثبات مقرون آید و مادامی که ازجانب شما خلاف عهد و میثاق و موجب اختلاف و شقاق یک وضع ناهموار ظاهر و آشکار نشده است از طرف قرین الشرف پادشاهانه ما نیز بر منوال مذکور قیود و شروطی که محرر و مسطور گشت مرعی گردیده تعرض به ایل و مملکت شما نخواهد بود. بنابراین در مقابل عهدنامه مرسوله شما این نامه همایون صدق مشحون قلمی و تحریر شد که در میانه خصومت بر طرف و رعایت مراسم الفت و موافقت فوق ما سلف باشد و سفیر مسفور بشرف تقبل بساط عزت انبساط پادشاهانه مفتخر و مباهی گردیده آداب رسالت را کماهوحقه ادا نموده پس از آن به اجازت علیه ما به معاودت و انصراف جانب شما مرخص و به همراهی افتخار الاماجدوالاکارم متفرق محمد داممجده که از جمله متفرقان درگاه سعادت دستگاه ما و به خدمت تبلیغنامه همایون معین است روانه گردیدند همواره صلاحاندیشان این دولت مظهر احسان ملک منان باد و برب العباد. بالنبی و آله الامجاد. حورفیاوائل شهر شوال سنه یکهزاروچهلونه هجری انتهی.
***
آیندگان ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۸
رساله تحقیقات سرحدیه
بخش ۱۱
پایان مقال
حاصل گفتگوی مأموران عثمانیه چنان که از مجالس ارزنتهالروم و مجالس محمره و زهاب و سایر حرکات و قرائن خارجیه استنباط شده است راجع است به این که پس از عهدنامه سلطان مراد رابع با شاه صفی خلد مراتع هر عهدی که در میان دو دولت اسلام عقد و موکد گردید ماده حدود دو لتین بر طبق عهدنامه سلطان مرادی مقرر و ممهر شده است و در قرارنامه اخیره موافق فقره دویم به پارهی تغییراتی از عهد نامه سلطان مرادی تصریح گشته و مابقی باز در ضمن فقره نهم قرارنامه مزبوره به حکم این که شرط شده است که شروط هر یک از عهود ماضیه قدیمه که بخصوصه با این معاهده حاضره نسخ و الغا شده است، قدرت و قوت آن باقی و مثل آن باشد که لفظ به لفظ در این قرارنامه ثبت و مندرج گردیده است، باز به عهدنامه سلطان مرادی محول آمده است. بنابراین از املاک و اراضی متصرففیهای حالیه دولت علیه ایران محمره و جزیرةالخضر و لنگرگاه و سایر اراضی یسار شط العرب را چنان که درویش پاشا در مجالس محمره اسم برده است به استناد پاره قوانینی که به عرض سلاطین عثمانیه یک وقتی آنجاها را بزعات و تیول داده است از توابع بصره است.
الحق این همه دعاوی ملکیه و ارضیه دولت عثمانی به چندین جهت خلاف و بی حساب است. سهل است که بعضی اراضی و دهات ملک دولت علیه ایران که عثمانیه در ایام انعقاد قرارنامه و بعد از آن من غیر حق تعدی و تجاوز و ضبط کردهاند و الان در تصرف ایشان زد آنها به این دولت علیه عهدا و شرطا واجب ذمه دولت عثمانیه میباشد زیرا منتهای استناد آنها به نحوی که مذکور شد این است که میگویند نفس محمره و جزیرةالخضر و لنگره گاه و زهاب سلیمانیه قرار مخصوص دارند که در قرارنامه اخیر در ضمن فقره دویم تصریح شده است.
فقره سیم قرارنامه را که بدون فاصله متمم فقره جدید و حالیه و برای استاتوکو در سایر اراضی و محالات نص صریح است کانلمیکن انگاشته در خصوص سایر اراضی به استناد غیر مستند فقره نهم قرارنامه متمسک به عهدنامه سلطان مراد رابع و بقای حدود قدیمه میکردند و عوض عهدنامه سلطان مرادی سوادنامه را که تفصیل آن قلمی شد ابراز میسازند. چون در سواد مزبور هم چیزی که صراحتاً مشعر تعلق یکی از اراضی و محلات مسطوره فوق به دولت عثمانیه و یا موهم عدم تعلق آنها به دولت ایرانیه باشد به هیچوجه مسطور نیست لهذا بواسطه آن که در ضمن سواد مذکور نوشتهاند که از طرف دولت قزلباش مداخله به وان و شهرزور یعنی سلیمانیه و بغداد و بصره و توابع آنها نشود گاهی به محض صرف و گاهی به استناد بعض فرامین سلاطین خودشان که دلالت به چند روزه یا چند ساله تصرف آنها در بعض آن محالات و اراضی دارد صراحتاً یا تخیلاً مدعی تبعیت اراضی و محالات مذکوره به وان و سلیمانیه و بغداد و بصره میکردند. یعنی میگویند این فرامین دلالت دارد که چند وقتی در تصرف ما بوده معلوم است که از توابع ایالات مزبور بودهاند که ما متصرف و مستملک بودهایم اینا بر بحکم فقره نهم قرارنامه و سوادنامه مذکوره و ایضاحات سفرای واسطه و میرزا محمد علیخان این املاک، اراضی به تصرف ما واگذار شود. اگر چه همین قضا یا و موضوع محمولی که دولت عثمانیه برای اثبات مدعای خود مرتب و مخیل داشته است در نظر هر صاحب بصیرتی نتیجه بعکس مطلوب ایشان داده و بطلان تنبیه و برهان ایشان را بدیهی و ثابت مینماید و احتیاج به ترتیب و تفصیل قضایای ابطال آن نیست ولکن چون کیفیت ادعا و استدلال و استفاده دولت عثمانیه ذکر شد ادعا و استدلال و استفاده دولت علیه و طریق ابطال دعاوی عثمانیه نیز اگر چه اظهرمنالشمس است طرداً للباب مبادرت میشود.
ادعای دولت علیه ایران چنانست که ماده حدود دولتین از مبدأ تا منتها به کلی در فقره دویم و سیم قرارنامه اخیر معین و مشخص گردید و بدین واسطه قرار حدودی که بیش از قرارنامه مذکوره موافق معاهدات ماضیه مقرر بود بالتمام منسوخ گشته، چیزی باقی نمانده است که به حکم فقره نهم راجع به معاهدات سابقه شود و ایضاحات سفرای دول واسطه و نوشته میرزا محمد علیخان را هم که بدون اجازت دولت عثمانیه و منافی نص صریح قرارنامه بلکه تغییر فاحشی است در حق آن به هیچوجه در مقابل عهدنامه امضاء شده دو پادشاه معتبر و مرعی نمیدارند، زیرا که در خصوص محمره و لنگرگاه و جزیرةالخضر و اراضی یسار شط العرب و زهاب سلیمانیه موافق فقره دویم قرارنامه تصریح شده است که محمره و لنگرگاه و جزیرةالخضر و اراضی یسار شط العرب که در تصرف عشایر معروفه ایران است و همچنین اراضی شرقیه جبالیه زهاب متعلق به دولت علیه ایران بوده و دولت ایران هم از ادعای خود در خصوص سلیمانیه صرفنظر کرده با اراضی غربیه و بسیطه زهاب متعلق به دولت عثمانیه داند و در باب سایر اراضی موافق فقره سیم قرارنامه به عنوان استاتوکو مقرر شده است که طرفین سایر ادعاشان را در حق اراضی ترک کرده و از دو جانب مهندسین خود را مأمور کنند که موافق فقره دویم حدود را قطع کنند، یعنی طرفین به آنچه در وقت انعقاد قرارنامه در تصرف داشتهاند متقاعد گردیده از یکدیگر ادعائی در حق اراضی متصرففیهای همدیگر ننمایند. پس قرار سرحد دولتین علیتین بواسطه همین دو فقره از مبدأ تا منتها در قرارنامه مشخص و مصرح گردیده یعنی بعضی به قسمت معینه تقسیم و مابقی به استاتوکو مقرر شده است و به هیچ وجه غیر مصرحی باقی نمانده که به حکم فقره نهم راجع به عهود قدیمه و قوت عهود قدیمه در حق آن باقی و غیر منسوخ باشد. علیهذا استناد مأموران عثمانیه به فقره نهم قرارنامه خلاف و عین اشتباه و شلتاق است وآنگهی به عهد نامه سلطان مرادی که عبارت از سواد بیاصلی است و در صورتی که اصل آن هم موجود باشد برای الزام مأمور دولت ایران که طرف مدعی است صلاحیت استناد ندارد وآنگهی در خصوص پارهی اراضی و محلاتی که در آنجا هم اسمی و اشعاری از آنها نیست سهل است اگر دولت ایران اعتباری بسان نماید میتواند موافق نص آن پاره اراضی متصرففیهای عثمانیه را چنان که اندک اشعاری از آن در ضمن دلایل مجالس در گذشت حقا مدعی شود، وآنگهی به ضمیمه نمودن پاره فرامین و نوشتهجات عثمانیه که مدت چهارسال گفتگوی آنها در مجالس ارزنتهالروم گذشته و بالاخره برای قطع این مقوله استنادها و اسباب اختلافها قرارنامه اخیر منعقد و قرین حسن اختام آمده است.
پایان